ضعف تحلیل سیاسی مردم، مشکل بزرگ دوران امیرالمؤمنین
من یک وقت در دوران زندگی تقریبا پنج ساله ی حکومت امیرالمؤمنین (ع)و آنچه که پیش آمد، مطالعات وسیعی داشتم.آنچه من توانستم به عنوان جمع بندی به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسی»ضعف بود.البته در درجه ی بعد، عوامل دیگری هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود.والا خیلی از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پای هودج ام المؤمنین در مقابل علی (ع)جنگیدند و کشته شدند!بنابراین، تحلیل غلط بود.موضع خود راشناختن و در آن قرار گرفتن، هوشیاری سیاسی، شم سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی ـ البته به دور از ورود در دسته بندیهای سیاسی ـ خودش یکی از آن خطوط ظریفی است که من در پیام هم به شما عرض کردم؛ امام هم که مکرر در مکرر فرموده بودند.
انگیزه های سیاسی و جناحی نباید از سپاه بهره ببرد
البته یک عده خوششان نمی آمد؛ نه، چرا در کارهای سیاسی دخالت نکنند؟!همان وقت من یادم هست که بعد از گذشت چند ماه از فرمایش امام، یک حادثه ی انتخاباتی در پیش بود و زیدی به یکی از شهرها رفته بود ـ که نمی گویم کجا، چون نمی خواهم نزدیک بشوم ـ و سخنرانی کرده بود.آن وقتها نوارش را آوردند و من گوش کردم.او می گفت:نه آقا، چرا می گویید سپاه در سیاست دخالت نکند؟ باید بکند؛ از شماها چه کسی بهتر؟(!)ببینید، اینها حرفهای خوشایند و دلنشینی است که این جوان مبارز پر از خون انقلابی، به هیجان بیاید:بله، چه کسی از ما بهتر؟ امام این موضوع را صریحا گفته بودند؛ اما اینها بین آگاهی سیاسی و حضور سیاسی در صحنه ی انقلاب ـ که این خوب است ـ و بین دخالت در معارضات سیاسی و جناح بندیهای سیاسی و به نفع یکی و به ضرر دیگری کار کردن ـ که این همان چیز بد و بسیار خطرناکی است که امام هیأتی را مأمور کردند و گفتند ببینید چه کسی این طوری است، از سپاه بیرونش کنید ـ خلط می کردند.
توجه داشته باشید که انگیزه های سیاسی و جناحی نباید بتواند از یک مجموعه ی سالم، خالص و کارآمد مثل سپاه ـ که خیره یی است برای روزی که انقلاب از آن استفاده بکند ـ بهره ببرد.این ذخیره بایستی سر به مهر بماند، تا در جای خودش مصرف بشود.(1)
بصیرت، عامل شناخت دوست و دشمن
اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلادهایی که بر ملتها وارد می شود، در بسیاری از موارد براثر بی بصیرتی است.خطاهائی که بعضی از افراد می کنند ـ می ببینید در جامعه ی خومان هم گاهی بعضی از عامه ی مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهائی می کنند.نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهی خطاهایشان اگر کما هم بیشتر نباشد، کیفا بیشتر از خطاهای عامه ی مردم است ـ بر اثر بی بصیرتی است؛ خیلی هایش، نمی گوییم همه اش.بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهی خودتان را بالا ببرید.من مکرر این جمله ی امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود:«الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر».می دانید، سختی پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از جهاتی بیشتر بود؛ چون در پرچم پیغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند.دشمن همان حرفهایی را می زد که دوست می زند؛ همان نماز جماعت را که تو اردوگاه امیرالمؤمنین می خواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم ـ در جنگ جمل و صفین و نهروان ـ می خواندند.حالا شما باشید، چه کار می کنید؟ به شما می گویند:آقا!این طرف مقابل، باطل است.شما می گویید:اِ، با این نماز، با این عبادت!بعضی شان مثل خوارج که خیلی هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خیلی.امیرالمؤمنین از تاریکی شب استفاده کرد و از اردوگاه خوارج عبور کرد، دید یکی دارد با صدای خوشی می خواند:«أمن هو قانت ء اناء اللیل»ـ آیه ی قرآن را نصف شب دارد می خواند؛ با صدای خیلی گرم و تکان دهنده ای ـ یک نفر کنار حضرت بود، گفت:یا امیرالمؤمنین!به به!خوش به حال این کسی که دارد این آیه را به این قشنگی می خواند.ای کاش من یک مویی در بدن او بودم؛ چون او به بهشت می رود؛ حتما، یقینا؛ من هم با برکت او به بهشت می روم.این گذشت، جنگ نهروان شروع شد.بعد که دشمنان کشته شدند و مغلوب شدند، امیرالمؤمنین آمد بالا سر کشته های دشمن ، همین طور عبور می کرد و می گفت بعضی ها را که به رو افتاده بودند، بلندشان کنید؛ بلند می کردند، حضرت با اینها حرف می زد.آنها مرده بودند، اما می خواست اصحاب بشنوند.یکی را گفت بلند کنید، بلند کردند.به همان کسی که آن شب همراهش بود، حضرت فرمود:این شخص را می شناسی؟ گفت:نه، گفت:این همان کسی است که تو آرزو کردی یک مو از بدن او باشی، که آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناک می خواند!اینجا در مقابل قرآن ناطق، امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین)می ایستد، شمشیر می کشد!چون بصیرت نیست؛ بصیرت نیست، نمی تواند اوضاع را بفهمد.
بنده بارها این جبهه های سیاسی و صحنه های سیاسی را مثال می زنم به جبهه ی جنگ.اگر شما تو جبهه ی جنگ نظامی، هندسه ی زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهای بزرگ هست.برای همین هم هست که شناسایی می روند.یکی از کارهای مهم در عمل نظامی، شناسایی است؛ شناسایی از نزدیک، که زمین را بروند ببینند:دشمن کجاست، چه جوری است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمد چه کار باید بکنند.اگر کسی این شناسایی را نداشته باشد، میدان را نشناسد، دشمن را گم بکند، یک وقت می بینید که دارد خمپاره اش، توپخانه اش را آتش می کند به طرفی، که اتفاقا این طرف، طرف دوست است، نه طرف دشمن.نمی داند دیگر.عرصه ی سیاسی عینا همین جور است.اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک وقت می بینید آتش توپخانه ی تبلیات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتی است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان.آدم دشمنان را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نکنیم.لذا بصیرت لازم است، تبیین لازم است.
یکی از کارهای مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحی و گروهی و بر دل آن گوینده.اینها مضر است.جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید.در جنگ صفین یکی از کارهای مهم جنات عمار یاسر تبیین حقیقت بود.چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونی داشتند.همینی که حالا امروز به آن جنگ روانی می گویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوه هاش فرق کرده؛ این از اول بوده.خیلی هم ماهر بودند در این جنگ روانی؛ خیلی.آدم نگاه می کند کارهایشان را، می بیند که در جنگ روانی ماهر بودند.تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است.وقتی به شما چیزی بگویند، سوء ظنی به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است.لذا آنها شبهه افکنی می کردند، سوء ظن را وارد می کردند؛ کارآسانی بود.این کسی که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانی بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود، که در قضایای جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودی می رفت و همین طور این گروه هایی را که ـ به تعبیر امروز، گردانها یا تیپهای جدا جدای از هم ـ بودند، به هر کدام می رسید، در مقابل آنها می ایستاد و مبالغی برای آنها صحبت می کرد؛ حقائقی را برای آنها روشن می کرد و تأثیر می گذاشت.یک جا می دید اختلاف پیدا شده، یک عده ای دچار تردید شدند، بگو مگو توی آنها هست، خودش را بسرعت آنجا می رساند و برایشان حرف می زد، صحبت می کرد، تبیین می کردی؛ این گره ها را باز می کرد.
بنابراین، بصیرت مهم است.نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند.آدم گاهی می بیند که متأسفانه بعضی از نخبگان خودشان هم دچار بی بصیرتی اند؛ نمی فهمند؛ اصلا ملتفت نیستند.یک حرفی یکهو به نفع دشمن می پرانند؛ به نفع جبهه ای که همتش نابودی بنای جمهوری اسلامی است به نحوی.نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهای بدی هم نیستند، نیت بدی هم ندارند، اما این است دیگر.بی بصیرتی است دیگر.این بی بصیرتی را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهای مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوی تقلیدی ـ که هر چه گفت، شما قبول کنید.نه، این را نمی خواهم ـ از بین ببرید.کسانی هستند که می توانند با استدلال، آدم را قانع کنند؛ ذهن انسان را قانع کنند.و حتی حضرت ابی عبدالله الحسین (ع)هم از این ابزار در شروع نهضت و در ادامه ی نهضت استفاده کرد.حالا چون ایام مربوط به امام حسین (ع)است، این جمله را عرض کرده باشیم:
امام حسین را فقط به جنگ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است.به تبیین او، امر به معروف او، نهی از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منی و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان ـ حضرت بیانات عجیبی دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است ـ بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصه ی کربلا و میدان کربلا، باید شناخت.در خود عرصه ی کربلا حضرت اهل تبین بودند، می رفتند، صحبت می کردند.حالا میدان جنگ است، منتظرند خون هم را بریزند، اما از هر فرصتی این بزرگوار استفاده می کردند که بروند با آنها صحبت بکنند، بلکه بتوانند آنها را بیدار کنند.البته بعضی خواب بودند، بیدار شدند؛ بعضی خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بیدار نشدند.آنهایی که خودشان را به خواب می زنند، بیدار کردن آنها مشکل است، گاهی اوقات غیر ممکن است.(2)
بصیرت، قطب نمای حرکت آگاهانه
یک مطلب راجع به مسائل کلی کشور و انقلاب عرض کنم.ببینید برادران و خواهران عزیز!خدای متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مکه می فرماید:ای پیغمبر!من با بصیرت حرکت می کنم؛ «قال هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی»؛(3)خود پیغمبر با بصیرت حرکت می کند، تابعان و پیروان و مدافعان فکر پیغمبر هم با بصیرت.این مال دوران مکه است؛ آن وقتی که هنوز حکومتی وجود نداشت، جامعه ای وجود نداشت، مدیریت دشواری وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولی.این که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روی بصیرت تأکید کرده ام، به خاطر این است که یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعه ی جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، آگاهانه حرکت می کنند و قدم بر می دارند، همه ی تیغهای دشمن در مقابل آنها کند می شود.بصیرت این است.بصیرت وقتی بود، غبارآلودگی فتنه نمی تواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد.اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم می گذارد.شما در جبهه ی جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانی بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می کنید می بینید در محاصره ی دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضی آمده اید، دشمن بر شما مسلط می شود.این قطب نما همان بصیرت است.در زندگی پیچیده اجتماعی امروز، بدون بصیرت نمی شود حرکت کرد.جوانها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند.معلمان روحانی،متعهدان وجود در جامعه ی ما از اهل سواد و فرهنگ،از دانشگاهی و حوزوی،باید به مسئله ی بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه های جلوگیری از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرتها لازم است.وقتی بصیرت بود،آن وقت شما می دانید با کی طرفید،ابزار لازم را با خودتان برمی دارید.یک روز شما می خواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولی،با یک دمپایی هم می شود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یک روز می خواهید بروید قله ی دماوند را فتح کنید، او دیگر تجهیزات خودش را می خواهد.بصیرت یعنی اینکه بدانید چه می خواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید.
جمهوری اسلامی یک سخن تازه را به عرصه سیاست جهان آورد.این سخن تازه امروز و هنوز بعد از گذشته سی سال، در فرهنگ سیاسی دنیا یک سخن جدید و تازه و جذاب است.لذا می بینید ملتها نسبت به جمهوری اسلامی احساس اهتمام می کنند، احساس علاقه می کنند.وقتی انتخابات شما با شرکت هشتاد و پنج درصد مردم اتفاق می افتد، مردم در بخشهای مختلف، در کشور های مختلف، علاقه مندان جمهوری اسلامی خوشحال می شوند، شعار می دهند و این را منتقل می کنند؛ ما از راه های مختلف آن را می فهمیم، وقتی دشمن برا ی اینکه این انتخابات را، این حضور عظیم را، این پیروزی بزرگ سیاسی را خراب بکند، به شایعه افکنی، به تهمت زنی، به ایجاد اغتشاش در گوشه ای از کشور دست می زند، می بینیم نگران شدند؛ ملتها نگران می شوند؛ در لبنان، در پاکستان، در افعانستان، در مناطق گوناگون، هر جا شیعه هست، هرجا مسلمان مخلصی هست، می بینیم از وضع کشور نگران می شوند.این نشان دهنده حضور زنده ی تفکر جمهوری اسلامی در دنیای اسلام است.
جمهوری اسلامی دو جزء دارد:جمهوری است، یعنی مردمی است؛ اسلامی است، یعنی بر پایه ی ارزشهای الهی و شریعت الهی است.
مردمی است، یعنی مردم در تشکیل این نظام، در بر روی کارآوردن مسؤولان این نظام نقش دارند، پس مردم احساس مسؤولیت می کنند؛ مردم بر کنار نیستند.مردمی است، یعنی مسؤولان نظام ازمردم و نزدیک به مردم باشند، خوی اشرافیگری، خوی جدایی از مردم، خوی بی اعتنایی و تحقیر مردم در آنها نباشد.ملت ما قرنهای متمادی خوی اشرافیگری را، استبداد و دیکتاتوری را در حاکمان نابحق این کشور تجربه کرده و دوران جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند اینجور باشد.دوران جمهوری اسلامی یعنی دوران حاکمیت آن کسانی که از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در کنار مردمند،رفتارشان شبیه رفتار مردم است.این، معنای مردمی است.مردمی است، یعنی باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به کرامت مردم اهمیت گذاشته بشود.اینها مردمی است.
اسلامی است، یعنی همه ی آنچه که گفتیم، پشتوانه ی معنوی پیدا می کند.حکومتهای دموکراسی سکولار، بیگانه ی از دین، جدای از دین، و در مواردی ضد دین، می روند کنار.اسلامی است، یعنی مردم در کار دنیاشان هم که کار می کنند، تلاش می کنند، در واقع دارند کار خدایی می کنند.آن کسانی که برای جامعه کار می کنند، آن کسانی که برای استحکام نظام کار می کنند، آن کسانی که برای پیشبرد کلمه ی این نظام و این کشور و اعلای کلمه ی این نظام کار می کنند، برای خدا دارند کار می کنند.خدایی است.این خیلی ارزش دارد، این یک نسخه ی جدید است؛ این نسخه ی جدیدی است که دنیا این را بعد از زمان پیامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، دیگر ندیده.این ، چیز کمی نیست.این، دشمن دارد.دیکتاتورهای عالم هم دشمن این نظامند؛ سلطه گران و متجاوزان به حقوق ملتها هم دشمن این نظامند؛ باید منتظر دشمنی بود.منتها این ملت نشان داده است که این دشمنی ها در ایستادگی او اثری ندارد.سی سال است دشمنها، دشمنی می کنند و ملت ایران ایستادگی می کند و نتیجه ی این چالش، پیشرفت شگفت انگیز ملت ایران شده و این پیشرفت بعد از این هم ادامه خواهد داشت...(4)خواهش می کنم.شما را تا کی زیر این باران، ما باید نگه داریم؟(5)...خوب، این لطف شماست؛ در این شکی نیست.اما من اینجا زیر سقف نشسته ام، شما در زیر باران نشسته اید؛ این چیزی است که برای من ناگوار است.
من فقط یک جمله عرض بکنم؛ مخاطب من عموم مردمند، بخصوص جوانان؛ همه ی مردم کشورند، بخصوص این مناطق حساس.جوان عزیز!هر چه می توانید در افزایش بصیرت خود، در عمق بخشیدن به بصیرت خود، تلاش کنید و نگذارید، نگذارید دشمنان از بی بصیرتی ما استفاده کنند؛ دشمنم به شکل دوست جلوه کند، حقیقت به شکل باطل و باطل در لباس حقیقت.امیرالمؤمنین در یک خطبه ای از جمله ی مهمترین مشکلات جامعه همین را می شمارند.«انما بدء الوقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله».(6)در همین خطبه، امیرالمؤمنین می فرماید:اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشکار و ظاهر بشود، کسی نمی تواند زبان علیه حق باز کند.اگر باطل هم خودش به طور آشکار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت.«ولکن یؤخذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فیمزجان».آن کسانی که مردم را می خواهند گمراه بکنند، باطل را به صورت خالص نمی آورند؛ باطل و حق را آمیخته می کنند، ممزوج می کنند، آن وقت نتیجه این می شود که:«فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه»؛ حق، برای طرفداران حق هم مشتبه می شود.این است که بصیرت می شود اولین وظیفه ما.نگذاریم حق و باطل مشتبه بشود.
امروز در مقابل نظام جمهوری اسلامی که فعلا قله ی اسلام طلبی در دنیای اسلام است، صفوفی قرار گرفته اند؛ استکبار جهانی در قلب آن صفوف است؛ صهیونیست در قلب آن صفوف است.اینها به طور صریح، دشمنان خونی اسلامند، پس دشمنان خونی جمهوری اسلامی اند.این شد یک معیار.اگرحرکتی کردیم، کاری کردیم که به نفع این دشمن انجام گرفت، باید بدانیم اگر غافلیم، هوشیار بشویم، بدانیم که داریم راه غلط می رویم.اگر حرکتی کردیم که دیدیم این دشمن را خشمگین می کند، بدانیم که راهمان راه درست است.دشمن از پیشرفت ملت ایران خشمگین می شود، از موفقیتهای شما خشمگین می شود، از استحکام نظام اسلامی خشمگین می شود.شما ببینید از کدامیک از کارهای ما دشمن خشمگین می شود؛ آن چیزی که دشمن را خشمگین می کند، این همان خط درست است.آن چیزی که دشمن را مشعوف می کند، ذوق زده می کند، سعی می کند بر روی او هی تکیه کند؛ در تبلیغات، در سیاست ورزی، این را خط کج است؛ این همان زاویه داری است.این معیارها را در نظر داشته باشید.این معیارها حقایق را روشن خواهد کرد.در بسیاری از موارد آن جایی که اشتباهی پیش می آید، با این معیارها می شود آن اشتباه را بر طرف کرد.
به خدای متعال باید توکل کرد، به خدا باید اعتماد کرد، به خدای متعال باید حسن ظن داشت.خدای متعال وعده کرده است:«و لینصرن الله من ینصره»؛(7)آن کسانی که در راه نصرت دین خدا حرکت می کنند، وقتی حرکت کنند، خدا آنها را نصرت می دهد.بله، طرفدار دین خدا باشیم، کاری هم انجام ندهیم، گوشه ی خانه بخوابیم، نصرتی وجود ندارد؛ اما وقتی که حرکت می کنیم برای نصرت دین خدا، ممکن است هزینه هم داشته باشد، اما نصرت قطعی است؛ همچنانی که از اول انقلاب تا امروز، در چالشهای گوناگون، ملت ایران پیروز شده است؛ این نصرت الهی است.در جنگ تحمیلی، هشت سال، تقریبا همه ی دنیای مطرح آن روز، پشت سر دشمن ما قرار گرفتند و با ما جنگیدند؛ آمریکا به آنها کمک کرد، شوروی به آنها کمک کرد، ناتو به آنها کمک کرد، همسایگان بی انصاف به آنها کمک کردند؛ پول دادند، امکانات دادند و همه ی اینها در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند و قصدشان تجزیه ی ایران بود، قصدشان جدا کردن خوزستان بود، قصدشان تصرف سرزمین بود، که بتوانند جمهوری اسلامی را به بی کفایتی متهم کنند و ساقط کنند؛ اما خدای متعال تو دهن آنها زد و ملت ایران با صبر خود،با بصیرت خود،به دشمنان آنچنان ضربه ای وارد کرد که عقب نشینی کردند.این امکان همیشه در اختیار شماست.(8)
بدون بصیرت، نمی شود حرکت کرد
این که ملاحظه می کنید بنده مکرر در دیدار جوانها، دانشجویان، قشرهای مختلف مردم، بر روی بصیرت تکیه می کنم، برای این است که در وضع بسیار مهم امروز دنیا و موقعیت استثنایی کشور عزیز ما ـ امروز در دنیا که موقعیت ممتازی است ـ هر گونه حرکت عمومی به یک بصیرت عمومی احتیاج دارد.البته من این را به شما بگویم:امروز بصیرت جوانهای ما هم از جوانان آن روزگار اول انقلاب و در اثنای انقلاب، یقینا بیشتر است.خیلی چیزها را شما امروز می دانید، برای شما جزو واضحات است، که آن روزها باید برای جوانها، آنها را شرح می دادیم، بیان می کردیم؛ اما امروز جوانهای ما اینها را می دانند؛ بصیرت بالاست.در عین حال من تأکید می کنم بر روی بصیرت.حالا اولین مسئله ی بصیرت این است که این استکبار چیست که باید با آن مبارزه کرد.استکبار یعنی قدرتی در دنیا یا قدرتهایی در دنیا؛ چون نگاه می کنند به خودشان، می بینند دارای امکانات پولی و تسلیحاتی و تبلیغاتی هستند؛ بنابراین باید به خودشان حق بدهند که در امور زندگی کشورها و ملتهای دیگر، دخالتهای مالکانه بکنند؛ این معنای استکبار است.روح سلطه گری؛ این در کشور ما قبل از انقلاب به صورت واضحی بود.یعنی آمریکا مستکبرانه بر این کشور پهناور، بر این ملت بزرگ با این تاریخ غنی پنجه انداخته بود و در امور مهم و اساسی کشور ما دخالت می کرد.علت هم این بود که زمامداران کشور فاسد بودند، در ملت جایگاهی نداشتند، دنبال تکیه گاه می گشتند، به آمریکا تکیه می کردند.آمریکا هم که مفت به کسی چیزی نمی دهد؛ حمایت از آنها را در گرو دخالت کامل در امور کشور قرار داده بود.شاید برای اینکه یک تعجب آور باشد، اما بدانید شاه ـ محمدرضا ـ برای اینکه یک نخست وزیری را کار برکنار کند و یک نخست وزیر دیگر را جای او بیاورد، مجبور شد برود آمریکا، دو هفته، سه هفته در آمریکا بماند، تا موافقت آنها را جلب کند که این زید را از کار برکنار کند، این عمرو را به جای او بگذارد!کار کشور ما به اینجا رسیده بود.در سالهای آخر حکومت پهلوی از این هم زشت تر بود.بحث رفتن به آمریکا دیگر نبود؛ همین جا سفیر آمریکا و سفیر انگلیس به کاخ شاه می رفتند، به او می گفتند شما در قضیه ی نفت اینجوری عمل کنید، در قضیه ی ارتباطات جهانی اینجوری عمل کنید، دستور می دادند.شاه هم قبول می کرد.خوب، وقتی رئیس یک مملکت اینقدر ضعیف، اینقدر زبون، اینقدر در مقابل بیگانگان تسلیم باشد، دیگران وضعشان معلوم است.این وضع کشور ما بود.استکبار معنایش این است.
آمریکا یک مستکبر به تمام معناست.مسئله ی ما هم فقط نیست، مسئله ی دنیاست؛ مسئله ی اسلام است.آمریکایی ها نسبت به همه جای دنیا این روح استکباری را دارند.در جنگ بین الملل دوم، بعد از آنی که ژاپن را شکست دادند، پایگاه درآنجا درست کردند، که هنوز پایگاه آمریکایی ها در ژاپن هست.ژاپنی ها با این همه پیشرفتهای علمی، هنوز نتوانستند پایگاه آمریکا را در ژاپن جمع کنند!آنجا پایگاه نظامی دارد؛ به مردم ظلم می کنند، اذیت هم می کنند، تو روزنامه ها هم آمد، خبرگزاری ها هم گفتند؛ تجاوز به نوامیس و کارهای خلاف دیگر؛اما هنوز در آنجا هست.در کره ی جنوبی هم پایگاه های آمریکا هنوز هست.در عراق، نقشه ی آمریکا این است که پایگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود؛ و در افغانستان؛ چون افغانستان نقطه ای است که اگر آنجا پایگاه داشته باشند، می توانند بر کشورهای آسیای جنوب غربی، بر روسیه، بر چین، بر هند، بر پاکستان و بر ایران تسلط داشته باشند.دارند این همه آنجا تلاش می کنند، برای اینکه آنجا پایگاه دائم درست کنند و بمانند.این معنای استکبار است.(9)
بصیرت، روشنگر فضای فتنه و جنگ نرم
یکی از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند، بد دل کنند، اختلاف ایجاد کنند؛ یک بهانه ای پیدا کنند،با این بهانه بین مردم ایجاد اختلاف کنند؛ مثل همین قضایای بعد از انتخابات امسال که دیدید یک بهانه ای درست کردند، بین مردم ایجاد اختلافی کردند.خوشبختانه مردم با بصیرتند.اینجور کاری در کشورهای دیگر اوضاع کشور را بکلی عوض کرد؛ در جاهای دیگر، تردید افکنی در دلهای مردم نسبت به یکدیگر؛ یک بهانه ای مثل بهانه ی انتخابات را پیش بکشند، ایجاد تردید کنند، دلها را نسبت به یکدیگر چرکین کنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند، بعد در میانه، عناصر دست آموز مغرض معاند را به کارهای خلاف وادار کنند و مسؤولین کشور نتوانند تشخیص بدهند کی بود، چی شد.این جزو طرحهای اساسی است.اینجور کاری را دنبال می کنند.خوب، شما ببینید در یک چنین وضعیتی چه چیزی بیش از همه برای انسان مهم است؟ بصیرت.بنده بارها بر روی بصیرت تکیه می کنم، به خاطر همین.مردم بدانند چه اتفاقی دارد می افتد؛ ببینید آن دستی را که دارد صحنه گردانی می کند، صحنه را شلوغ می کند تا در خلال شلوغی های مردم، یک عنصر خائنی، یک عنصر دست نشانده و دست آموزی بیاید کاری را که آنها می خواهند، انجام بدهد و نشود او را توی مردم پیدا کرد؛ این کاری است که دشمن می خواهد انجام بدهد.هر اقدامی که به بصیرت منتهی بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده ی مردم جدا کند، او را مشخص کند، این خوب است.هر اقدامی که فضا را مغشوش کند، مشوش کند، انسانها را نسبت به یکدیگر مردد کند، فضای تهمت آلود باشد.مجرم و غیر مجرم در آن مخلوط بشوند، این فضا مضر است، مخالف است.
اصرار بنده بر این است که آحاد مردم، ملت ایران، جریانات مختلف سیاسی، همه در مقابل آن افراد معدودی که با اصل این انقلاب مخالفند، با اصل استقلال کشور مخالفند، هدفشان دو دستی تقدیم کردن کشور به آمریکا و به استکبار است، با یکدیگر یکی باشند.دشمن از اینگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اینجور کسانی هستند، معدودی از این قبیل پیدا می شوند.متن، آحاد مردم، این توده ی عظیم مردمی ـ از خواص تا عامه ی مردم ـ اینها را باید از آن عناصر معدود خود فروخته جدا کرد؛ نباید اشتباه اتفاق بیفتد.من می بینم در بعضی از اظهارات، در بعضی از حرفها، فضا آنچنان مغشوش می شود که افراد سردرگم می شوند؛ مردم نسبت به همدیگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسؤولانشان بدبین می شوند؛ این درست نیست.
حالا بعضی ها ـ چه مطبوعات، چه بعضی از عناصر گوناگون ـ توصیه پذیر هستند؛ آنها از ما توصیه نمی خواهند؛ معلوم نیست سیاستهای بعضی از این دستگاه ها و مطبوعات و رسانه ها را کی معین می کند و کجا معین می شود ـ نانشان در ایجاد اختلاف است ـ اما آن کسانی که مصالح کشور را می خواهند، مایلند حقائق را غالب کنند، من توصیه ام به آنها این است که از اختلافات جزئی و غیراصولی صرف نظر کنند.شایعه سازی و شایعه پراکنی درست نیست.انسان می بیند صریحا و علنا به مسؤولین کشور ـ کسانی که بارهای کشور را بردوش دارند ـ تهمت می زنند، نسبت به اینها شایعه سازی می کنند؛ فرق هم نمی کند، چه رئیس جمهور باشد، چه رئیس مجلس باشد، چه رئیس مجلس تشخیص مصلحت باشد، چه رئیس قوه قضائیه باشد؛ اینها مسؤولین کشورند.مسؤولین کشور کسانی هستند که زمام یک کاری به اینها سپرده است؛ مردم باید به اینها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند.نباید شایعه پراکنی کرد؛ دشمن این را می خواهد.دشمن می خواهد شایعه پراکنی کند؛ می خواهد دلها را نسبت به یکدیگر، نسبت به مسؤولین بدبین کند.
دیدید شما در اوائل همین حوادث بعد از انتخابات ـ این فتنه ی بعد از انتخابات ـ اولین کاری که شد، تردید افکنی در کار مسؤولین رسمی کشور بود؛ در کار شورای نگهبان، در کار وزات کشور.این تردید افکنی ها خیلی مضر است؛ دشمن این را می خواهد.جوانان بسیجی باید ایمان را، بصیرت را، انگیزه را، رعایت موازین و معیارها را، اینها را با هم ملاحظه کنند.(10)
پی نوشت ها :
1-چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولین سپاه، به تاریخ 1370/6/27.
2-دیدار با اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، به تاریخ 1388/5/18.
3-سوره یوسف، آیه 108.
4-شعار حضار:ای رهبر آزاده، آماده ایم آماده.
5-باران رحمت آمد/رهبر ما خوش آمد.
6-نهج البلاغه، خطبه 50:جز این نیست که پیدایش فتنه ها پیروی از هواهای نفسانی است و نیز بدعت هایی که گذاشته می شود، بدعت هایی برخلاف کتاب خدا.آنگاه کسانی کسان دیگر را در اموری که مخالف دین خئاست یاری می کنند.اگر باطل با حق نمی آمیخت بر جویندگان حق پنهان نمی ماند و اگر حق به باطل پوشیده نمی گشت، زبان معاوندان از طعن بریده می شد.ولی همواره پاره ای از حق و پاره ای از باطل درهم می آمیزند.در چنین حالی شیطان بر دوستان خود مستولی می شود و تنها کسانی رهایی می یابند که الطاف الهی شامل حالشان شده باشد.
7-سوره حج:آیه 40.
8-دیدار با مردم چالوس و نوشهر، به تاریخ 1388/7/15
9-دیدار با دانش آموزان در آستانه 13 آبان، به تاریخ 1388/8/12.
10-دیدار با بسیجیان کشور، به تاریخ 1388/9/4.