گردآوری و تنظیم: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
بصیرت، هم افزایش می یابد و هم کاهش؛ عواملی هستند که باعث تقویت و نافذ شدن بصیرت می گردند و جهاتی هم هستند که وجود آنها، باعث ضعف و فقدان روشنگری دل می شوند.شناخت این عوامل بسیار ضروری است.در مبحث گذشته برخی از این عوامل به طور غیر مستقیم مورد اشاره قرار گرفتند.در این مقاله ، برخی از این عوامل، هم در جهت مثبت و هم منفی، مورد تأکید قرار می گیرند. خسته شدن از مبارزه، دست کشیدن از آرمانگرایی، بی رغبتی به سرنوشت جهان اسلام، روی کردن به شهوات و عشرت طلبی، وارد شدن در میدان مسابقه دنیا خواهی و چنگ زدن به جیفه بی مقدار دنیا، تبعیت نکردن از ولی حق، از جمله عوامل موثر در جهت منفی بصیرت، یعنی کوردلی است که در برخی بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به آنها اشاره و توضیح داده شده است که به جهت عدم طرح مستقیم آنها در مبحث بصیرت، از طرح آنها خود داری شده است. عواملی که مورد بحث قرار می گیرند آن تعدادی هستند که مستقیما در موضوع بصیرت طرح شده اند.
آن چه که بصیرت و بینش انسان را در قضایای مختلف و در حوادث گوناگون و زیر غبار تبلیغات جنجال آمیز دشمنان تضمین و حفظ می کند، دل مؤمن و پاک و نورانی است.حجم تبلیغاتی به کار برده اند، حقیقتا حیرت انگیز است.جوان مؤمن ما که جان بر کف دست گرفته و آماده ی مجاهدت است.در معرض تند باد این تبلیغات قرار دارد؛ اما این تبلیغات گمراه کننده و بلغزاند، زیرا حقیقت را می بیند و در ورای تبلیغات رنگارنگ دشمنان، باطن ظلمانی و خبیث محورها و مراکزی که این تبلیغات را به راه می اندازند، برای او روشن است.این، نقطه یی است که دشمن نمی تواند به هیچ کیفیتی آن را نسبت به جوان مسلمان و مؤمن انقلابی علاج و با آن مقابله کند.دلی که از ایمان برخوردار است و منشأ تقوا در اندیشه و عمل است، با تبلیغات دشمنان گمراه نمی شود. تبلیغات دشمن غالبا بر روی این متمرکز شده است که بتواند روح ایستادگی و مقاومت را در ملت بزرگ ایران تضعیف کند.آنها خیلی خوب فهمیده اند که وقتی یک ملت تصمیم می گیرد در مقابل زیاده خواهی استکبار بایستد، هیچ نیرویی در مقابل او کارآیی ندارد؛ این را فهمیده اند و درست هم فهمیده اند.سعی شان این است که روح ایستادگی و مقاومت را در ملت ایران از بین ببرند.(4)
بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آن چنان عبادت می کردند و آیات قرآن را و نماز را با حال می خواندند، که حتی اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام)را تحت تأثیر قرار می دادند!در همان ایام جنگ نهروان، یکی از آنها عبادت می کند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی می خواند:«أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ» (5). منقلب شد و پیش امیرالمؤمنین آمد. حتی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه ـ که اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین (علیهالسلام)غالبا این طور بودند ـ نیز اشتباه می کردند.
بی مورد نیست که امیرالمؤمنین (علیهالسلام)فرمود: هیچ کس نمی توانست این کار را که من کردم، بکند و این فتنه را بخواباند. این کار، واقعا شمشیر و آگاهی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را می خواست. حتی گاهی خواص متزلزل می شدند. امیرالمؤمنین به آن صحابه ی خود فرمود ـ طبق این نقلی که شده است ـ فردا به تو خواهم گفت.فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعه ی خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیله یی برای عبرت و موعظه ی یاران و اصحاب خودش، در بین کشته ها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد.به یکی از این کشته ها که به پشت افتاده بود،رسیدند.حضرت گفت، این را برگردانید؛برگرداندند.شاید فرمود، او را بنشاندند.بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود:او را می شناسی؟ گفت:نه،یا امیرالمؤمنین.فرمود:او همان کسی است که دیشب آن آیات را می خواند و دل تو را ربوده بود!
این، چه قرآنی خواندنی است؟! این، چه نوع عبادت کردنی است؟! این، دوری از روح عبادت است.اگر انسان با روح و عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، می فهمد که وقتی موجودیت و حقیقت و لب اسلام ـ که در علی بن ابی طالب مجسم است ـ در یک طرف قرار گرفته است، همه ی شبهه ها را از خودش دور می کند و به او می پیوندد.این دوری از قرآن و دوری از دین است که کسی نتواند این موضوع را تشخیص بدهد و نتیجتا به روی علی (علیهالسلام) شمشیر بلند کند.
پس، یک طرف قضیه، همین تحجر ها و نیندیشیدنها و اشتباههای عمده و بزرگ است که ما در طول دوران حکومت بنی امیه و بنی عباس، آن را مشاهده می کنیم. بعضیها آدمهای مقدس مآب و متدین و اهل زهد بودند و در کتابها اسمشان در شمار عباد و زهاد و اخلاقیون و آدمهای حسابی ثبت شده است؛ اما اشتباه می کردند؛اشتباهی به عظمت اشتباه جبهه ی حق با باطل.بزرگترین اشتباهها این است.اشتباههای کوچک، قابل بخشش است.آن اشتباهی که قابل بخشش نیست، این است که کسی جبهه ی حق را با جبهه ی حق را با جبهه باطل اشتباه کند و نتواند آن را بشناسد.
جنگ صفین ماهها طول کشید؛ جنگ عجیبی هم بود.مردم افراد مقابل خود را می دیدند که نماز می خوانند، عبادت می کنند، نماز جماعت و قرآن می خوانند؛ حتی فرآن سرنیزه می برند!خیلی دل و جرأت می خواست که کسی روی این افرادی که نماز می خوانند، شمشیر بکشند.
در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با اهل قبله نمی جنگید، تکلیف اهل قبله ی بد و طغیانگر تا آخر معلوم نمی شد.این علی بن ابی طالب بود که این راه را باز نمود و به همه نشان داد که چه کار باید کرد.بچه های ما، وقتی که به بعضی از سنگرهای جبهه ی مهاجم وارد می شدند و آنها را اسیر می گرفتند، در سنگرهایشان مهر و تسبیح پیدا می کردند!بله، درست مثل همان کسانی که مقابل امیرالمؤمنین (علیهالسلام)قرار داشتند و نماز هم می خواندند و نتیجتا یک عده هم به شبهه می افتادند.آن کسی که سراغ اینها می رفت، عمار یاسر بود.این، هوشیاری و آگاهی است و کسی مثل عمار یاسر لازم است.
اگر روح اعمال و عبادات ـ که عبارت از همان توجه به خدا و عبودیت اوست ـ برای انسان حل و روشن نشود و انسان سعی نکند که در هر یک از این واجبات، خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند، کارش سطحی است.کار و ایمان سطحی، همیشه مورد خطر است و این چیزی است که ما در تاریخ اسلام دیده ایم.
در تاریخ اسلام، انسان چیزهای عجیبی از این قبیل می بیند.همین «عمروبن عبید»عابد زاهد معروف، کسی است که خلیفه ی عباسی درباره ی او اظهار ارادت می کرد و می گفت: «کلکم یشمی کلکم یطلب صید غیر عمروبن عبید»؛ یعنی حساب «عمروبن عبید»، از دیگر مدعیان تقوا و زهد جداست!شما اگر همین «عمروبن عبید»و «محمدبن شهاب زهری» و امثال آنها را نگاه کنید، می بینید که آنها در زمان خودشان، از جمله ی دردسرهای بزرگ جریان حق بودند.می رفتند با حضور خودشان، جبهه ی باطل را تقویت می کردند و جناح حق ـ یعنی اهل بیت پیامبر ـ را تنها و مظلوم می گذاشتند و بر اثر همین ندانستن، دست دشمن را روی اینها دراز می کردند.(6)
حرکت به سوی خدا، عامل زدودن زنگارها از بصیرت انسان
اگر به خدا رو کردیم، خدا راه را باز می کند.«و إن الراحل إلیک قریب المسافة.»یک قدم به سمت خدا برداشتن، دل انسان را روشن می کند.به انسان فتوح می بخشد. زنگارها را از جلو بصیرت انسان پاک می کند، و قدم بعدی و ادامه راه را برای انسان راحت تر می کند.این، همان موضوع اساسی در جنبه ی فردی این مسئله است؛ هیچ چیز جای این را نخواهد گرفت.(1)قرآن، به بصیرت معنا می دهد
آنچه را که من عنوان مطالب کوتاه امروز خود قرار داده ام، این آیه ی شریفه ی قرآن است:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ۖ وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ».(2)در فضای زندگی ما باید قرآن حکومت کند و برکات قرآنی موج بزند.در سایه ی قرآن است که معرفت و بصیرت و شجاعت و اقدام ما معنا پیدا می کند و به سمت هدفهای درست متوجه می شود.قرآن به مؤمنین می گوید:ای مؤمنین!وقتی خدا و پیامبر خدا شما را به حیات و به زندگی واقعی دعوت می کنند، به ندای آنها پاسخ بدهید.این چه حیاتی است که خدا و پیامبر، ما را به آن دعوت می کنند؟ در یک کلمه ، این حیات شایسته ی انسان است.(3)ایمان ، حافظ بصیرت و بینش انسان
آن چه همواره به عنوان نقطه ای روشن در مجموعه ی عملکرد سپاه از آغاز تشکیل تا امروز در مقابل چشم بینندگان هست، عبارت است از همت و تصمیم آگاهانه، تحلیل درست پاسداران انقلاب اسلامی است.آن چه که بصیرت و بینش انسان را در قضایای مختلف و در حوادث گوناگون و زیر غبار تبلیغات جنجال آمیز دشمنان تضمین و حفظ می کند، دل مؤمن و پاک و نورانی است.حجم تبلیغاتی به کار برده اند، حقیقتا حیرت انگیز است.جوان مؤمن ما که جان بر کف دست گرفته و آماده ی مجاهدت است.در معرض تند باد این تبلیغات قرار دارد؛ اما این تبلیغات گمراه کننده و بلغزاند، زیرا حقیقت را می بیند و در ورای تبلیغات رنگارنگ دشمنان، باطن ظلمانی و خبیث محورها و مراکزی که این تبلیغات را به راه می اندازند، برای او روشن است.این، نقطه یی است که دشمن نمی تواند به هیچ کیفیتی آن را نسبت به جوان مسلمان و مؤمن انقلابی علاج و با آن مقابله کند.دلی که از ایمان برخوردار است و منشأ تقوا در اندیشه و عمل است، با تبلیغات دشمنان گمراه نمی شود. تبلیغات دشمن غالبا بر روی این متمرکز شده است که بتواند روح ایستادگی و مقاومت را در ملت بزرگ ایران تضعیف کند.آنها خیلی خوب فهمیده اند که وقتی یک ملت تصمیم می گیرد در مقابل زیاده خواهی استکبار بایستد، هیچ نیرویی در مقابل او کارآیی ندارد؛ این را فهمیده اند و درست هم فهمیده اند.سعی شان این است که روح ایستادگی و مقاومت را در ملت ایران از بین ببرند.(4)
عبادت و ایمان سطحی، علت اشتباهات و بی بصیرتی
اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت ـ که همان عبودیت و انس به خدا و تسلیم در مقابل اوست ـ مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهای گوناگونی در سر راه انسان قرار می گیرد، که تحجر یکی از آنهاست.بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آن چنان عبادت می کردند و آیات قرآن را و نماز را با حال می خواندند، که حتی اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام)را تحت تأثیر قرار می دادند!در همان ایام جنگ نهروان، یکی از آنها عبادت می کند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی می خواند:«أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ» (5). منقلب شد و پیش امیرالمؤمنین آمد. حتی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه ـ که اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین (علیهالسلام)غالبا این طور بودند ـ نیز اشتباه می کردند.
بی مورد نیست که امیرالمؤمنین (علیهالسلام)فرمود: هیچ کس نمی توانست این کار را که من کردم، بکند و این فتنه را بخواباند. این کار، واقعا شمشیر و آگاهی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را می خواست. حتی گاهی خواص متزلزل می شدند. امیرالمؤمنین به آن صحابه ی خود فرمود ـ طبق این نقلی که شده است ـ فردا به تو خواهم گفت.فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعه ی خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیله یی برای عبرت و موعظه ی یاران و اصحاب خودش، در بین کشته ها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد.به یکی از این کشته ها که به پشت افتاده بود،رسیدند.حضرت گفت، این را برگردانید؛برگرداندند.شاید فرمود، او را بنشاندند.بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود:او را می شناسی؟ گفت:نه،یا امیرالمؤمنین.فرمود:او همان کسی است که دیشب آن آیات را می خواند و دل تو را ربوده بود!
این، چه قرآنی خواندنی است؟! این، چه نوع عبادت کردنی است؟! این، دوری از روح عبادت است.اگر انسان با روح و عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، می فهمد که وقتی موجودیت و حقیقت و لب اسلام ـ که در علی بن ابی طالب مجسم است ـ در یک طرف قرار گرفته است، همه ی شبهه ها را از خودش دور می کند و به او می پیوندد.این دوری از قرآن و دوری از دین است که کسی نتواند این موضوع را تشخیص بدهد و نتیجتا به روی علی (علیهالسلام) شمشیر بلند کند.
پس، یک طرف قضیه، همین تحجر ها و نیندیشیدنها و اشتباههای عمده و بزرگ است که ما در طول دوران حکومت بنی امیه و بنی عباس، آن را مشاهده می کنیم. بعضیها آدمهای مقدس مآب و متدین و اهل زهد بودند و در کتابها اسمشان در شمار عباد و زهاد و اخلاقیون و آدمهای حسابی ثبت شده است؛ اما اشتباه می کردند؛اشتباهی به عظمت اشتباه جبهه ی حق با باطل.بزرگترین اشتباهها این است.اشتباههای کوچک، قابل بخشش است.آن اشتباهی که قابل بخشش نیست، این است که کسی جبهه ی حق را با جبهه ی حق را با جبهه باطل اشتباه کند و نتواند آن را بشناسد.
نقش بصیرت نافذ عمار یاسر در زدودن شبهه ها
عظمت امثال عمار یاسر، به همین است.عظمت آن اصحاب خاص امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در همین است که در هیچ شرایطی دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نکردند.من در موارد متعدد در جنگ صفین، این عظمت را دیده ام؛ البته مخصوص جنگ صفین هم نیست.در بسیاری از آن جاهایی که برای جمعی از مؤمنین، نکته یی مورد اشتباه قرار می گرفت، آن کسی که می آمد و با بصیرت نافذ و با بیان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها بر طرف می کرد، عمار یاسر بود.انسان در قضایای متعدد امیرالمؤمنین ـ از جمله در صفین ـ نشان وجود این مرد روشنگر عظیم القدر را می بیند.جنگ صفین ماهها طول کشید؛ جنگ عجیبی هم بود.مردم افراد مقابل خود را می دیدند که نماز می خوانند، عبادت می کنند، نماز جماعت و قرآن می خوانند؛ حتی فرآن سرنیزه می برند!خیلی دل و جرأت می خواست که کسی روی این افرادی که نماز می خوانند، شمشیر بکشند.
در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که اگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با اهل قبله نمی جنگید، تکلیف اهل قبله ی بد و طغیانگر تا آخر معلوم نمی شد.این علی بن ابی طالب بود که این راه را باز نمود و به همه نشان داد که چه کار باید کرد.بچه های ما، وقتی که به بعضی از سنگرهای جبهه ی مهاجم وارد می شدند و آنها را اسیر می گرفتند، در سنگرهایشان مهر و تسبیح پیدا می کردند!بله، درست مثل همان کسانی که مقابل امیرالمؤمنین (علیهالسلام)قرار داشتند و نماز هم می خواندند و نتیجتا یک عده هم به شبهه می افتادند.آن کسی که سراغ اینها می رفت، عمار یاسر بود.این، هوشیاری و آگاهی است و کسی مثل عمار یاسر لازم است.
اگر روح اعمال و عبادات ـ که عبارت از همان توجه به خدا و عبودیت اوست ـ برای انسان حل و روشن نشود و انسان سعی نکند که در هر یک از این واجبات، خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند، کارش سطحی است.کار و ایمان سطحی، همیشه مورد خطر است و این چیزی است که ما در تاریخ اسلام دیده ایم.
نا آگاهی افراد، موجب تقویت جبهه ی باطل می شود
قبلا اشاره کردم، کسانی از متدینان، مقدسان، عباد و زهاد، می رفتند در کنار خلیفه ی ظالم غاصب فاجر خبیث دروغگوی ده رو و ده رنگ می نشستند و او را چهار کلمه نصیحت می کردند؛ او هم یا از روی تقلب و ریا، یا شاید هم در گوشه ی قلبش چیزی تکان می خورد و اشکی می ریخت.بعضیها هم که مست بودند و در حال مستی، هیجان و احساسات پیدا می کردند، یک نفر را می آوردند که برایشان یک خرده حرف بزند؛ با حرفهای او گریه می کردند! آن گاه این آدمهای ساده لوح نادان ـ ولو عالم به ظواهر دین ـ مرید این خلیفه می شدند!در تاریخ اسلام، انسان چیزهای عجیبی از این قبیل می بیند.همین «عمروبن عبید»عابد زاهد معروف، کسی است که خلیفه ی عباسی درباره ی او اظهار ارادت می کرد و می گفت: «کلکم یشمی کلکم یطلب صید غیر عمروبن عبید»؛ یعنی حساب «عمروبن عبید»، از دیگر مدعیان تقوا و زهد جداست!شما اگر همین «عمروبن عبید»و «محمدبن شهاب زهری» و امثال آنها را نگاه کنید، می بینید که آنها در زمان خودشان، از جمله ی دردسرهای بزرگ جریان حق بودند.می رفتند با حضور خودشان، جبهه ی باطل را تقویت می کردند و جناح حق ـ یعنی اهل بیت پیامبر ـ را تنها و مظلوم می گذاشتند و بر اثر همین ندانستن، دست دشمن را روی اینها دراز می کردند.(6)
نیازهای مادی جلو بصیرت را می گیرند
من می خواهم عرض کنم:جوانان عزیز!بسیجیان عزیز!هر جای کشور که هستید، این بصیرت را روز به روز زیاد کنید.نگذارید بعضی از نیازهای مادی و مسائل کوچک، جلوی بصیرتها را بگیرد.بصیرتتان را حفظ کنید و دشمنتان را بشناسید. دشمن، ترفندهای گوناگون دارد؛ و آن ملتی موفق می شود، که فریب نخورد. دشمن سعی می کند آرزوهای انقلابی را در نظر یک ملت مؤمن، کوچک کند. سعی می کند نیازهای مادی و کوچک را در نظر او بزرگ کند.نیاز مادی هم نیاز است، اما از جان که بالاتر نیست! ملتی که در راه خدا، جان برایش نثار کردنی ست، آنجایی که میدان مبارزه با دشمن است، نیازهای دیگر چه تأثیری می تواند داشته باشد!؟ شما الان نگاه کنید:سیاستهای امروز و دیروز دنیا را مشاهده کنید!ببینید چه هنگام بوده است که علیه این نظام مقدس اسلامی، توطئه هایی در آستین استکبار و استبداد جهانی نباشد؟ آنها از شیوع اسلام می ترسند.علنا اظهار می کنند که احساسات انقلابی اسلامی، در کشورهای اسلامی رو به گسترش است.خود ما هم این را می بینیم، این، یک واقعیت است.امروز ملت ایران یک ملت منزوی نیست.به کشورهای گوناگون در دنیا، مثلا به قلب اروپا، نگاه کنید، و از کسانی که به آنجا رفته اند بپرسید و بشنوید که چطور ملتی مثل ملت بوسنی هرزگوین که در محاصره ی دشمنان انسانیت قرار گرفته است، به نام شما، جوانهای ایرانی، شعار می دهد؛ و چطور از شما، در بستن پیشانی بندها تقلید می کند! ببینید چطور احساس کرده است که راه، آن راهی است که شما رفتید؛ و باید همان راه را برود تا دشمن را شکست بدهد! این، احساسات اسلامی است که روز به روز گسترش پیدا می کند.کانون این احساسات، همین کشور مقدس اسلامی شما بود، و الان هم هست. لذا ست هم استکبار، به طور مداوم برنامه ریزی می کند. برنامه هایش هم برنامه هایی است که انسان اگر با بصیرت نگاه کند، می تواند آنها را بشناسد.(7)پینوشتها:
1- دیدار با اعضای برگزار کننده ی کنگره ی حج، به تاریخ 1371/2/16.
2- سوره انفال:آیه 24.
3- در اجتماع مردم بوشهر، به تاریخ 1370/10/11.
4- اجتماع بسیجیان و سپاهیان لشکر 25 کربلا در مازندان، در تاریخ 1383/6/29.
5- سوره زمر:آیه 9.
6- دیدار با اقشار مختلف مردم، به تاریخ 1369/2/6.
7- دیدار با فرماندهی بسیج سراسر کشور، به تاریخ 1371/7/27.