مترجم: کریم سنجابی
محصول خالص(1)
نظام طبیعی فیزیوکراتها تمام امور اجتماعی را شامل می شد و اگر آنان در این کلیت باقی می ماندند، استحقاق لقب پایه گذاران علم الاجتماع را بیش از عنوان بنیانگذاران دانش اقتصاد می یافتند. ولی در این نظام طبیعی یک پدیده ی صرفاً اقتصادی بطور خاص توجه آنها را جلب کرد و آنان را چنان محسور ساخت که سرانجام به بیراهه شان کشانید و آن مقام و اثر زمین در عمل تولید بود. این نادرست ترین دریافت مکتب اصحاب حکومت طبیعت و در عین حال بارزترین صفت مشخصه ی آن است.هر عمل تولید ناگزیر، صرف مخارج و پرداخت هزینه هایی را ایجاب می کند و یا به عبارت دیگر مستلزم به مصرف رسیدن قسمتی از ثروت است که قطعاً باید آن را از ثروتی که در نتیجه ی تولید ایجاد می شود کسر نمود. تردیدی نیست که تنها حاصل تفریق یعنی زیادتی ثروت تولید شده بر ثروت مصرف شده افزایش واقعی به شمار می آید و این همان است که فیزیوکراتها به اصطلاح خود و پس از آنها دیگران آن را «محصول خالص» نامیده اند.
ولی فیزیوکراتها به زعم خود در این باب به این کشف رسیده اند که ایجاد محصول خالص منحصر به یک رشته از امور تولیدی یعنی رشته ی کشاورزی است. به عقیده ی آنان تنها و منحصراً در این قلمرو ثروت تولید شده بر ثروت مصرف گردیده فزونی پیدا می کند. دهقان همواره، صرفنظر، از موارد اتفاقی و استثنایی، بیش از مقدار گندمی که به مصرف می رساند برداشت می کند. منظور از گندم مصرفی او تنها آن مقدار که صرف بذر می شود نیست، بلکه خوراک سالانه ی او نیز هست و تنها به علت همین خاصیت شگفت آور تولید کشاورزی، یعنی ایجاد محصول خالص است که پس انداز امکان وجود یافته و تمدن تحقق پذیر شده است. (2) این مجعزه در هیچیک از قلمروهای دیگر تولید، نه در تجارت و نه در حمل و نقل دیده نمی شود؛ زیرا بسیار روشن است که بازرگان و یا متصدی حمل و نقل چیز تازه ای تولید نمی کنند، چه آنها جز جابجا کردن و یا مبادله نمودن محصولاتی که قبلاً تولید شده است کار دیگری انجام نمی دهند. همچنین است در مورد همه ی صنایع و حرف، زیرا کار صنعتگر هم چیزی جز تغییر وی ترکیب و تلفیق مواد اولیه نیست(3). ممکن است گفته شود با این همه کار آنهمه موجب افزایش ارزش است. فیزیوکراتها جواب می دهند: بلی موجب افزایش ارزش هست ولی فقط به میزان ارزشی که آنها به مصرف می رسانند، زیرا قیمت محصولات ساخته شده نماینده ی چیزی جز قیمت مصارف لازم برای اشاعه ی سازندگان نیست. در اینجا موضوع فقط جمع ارزشهایی است که بر روی هم قرار می گیرند، درست نظیر بر رویهم گذاشتن مواد اولیه ی مختلف که با هم مخلوط می شوند. به همین معنی است که ریویر می گوید «جمع زدن غیر از ضرب کردن است». (4)
به همین جهت، فیزیوکراتها صنعتگران را «طبقه ی عقیم» می نامیدند. معهذا نباید تصور کرد که این توصیف، در فکر آنها، متضمن نوعی تحقیر نسبت به بازرگانان و صنعتگران است. «این حرفه ها نه تنها بی فایده نیستند، بلکه لطف زدن و نگهبان آن و وسیله ی بقاء و رفاه نوع انسانند» (5) آنها تنها به این معنی غیرمولد هستند که ثروت جدیدی بوجود نمی آورند. ممکن است گفته شود: معذلک صنعتگران و بازرگانان پول بدست می آورند و حتی به مراتب بیش از کشاورزان. فیزیوکراتها در جواب گویند این صحیح است، ولی این عواید را صنعتگران «تولید نمی کنند» بلکه «تحصیل می کنند» (6) یعنی این ثروتی است که فقط بوسیله ی دیگران به آنها منتقل می شود. بوسیله ی دیگران به آنها منتقل می شود. بوسیله ی کی؟ بوسیله ی کشاورزان، بوسیله ی همانها که نه تنها مواد اولیه ی صنعت را برای صنعتکاران و پیشه وران تهیه می نمایند، بلکه- همچنان که با کمی دقت معلوم می گردد- کلیه ی اشیائی را که به هر شکل و هر عنوان مورد مصرف آنهاست. صنعتکاران خدمتکاران و یا به گفته ی تورگو جیره خواران کشاورزان هستند (7). طبقه ی اخیر در صورت ضرورت می تواند از عهده ی جمعیت حوایج خود برآید و همه ی محصول خالص را برای خود نگهدارد. ولی به حال خویش بیشتر سودمند می یابد که تهیه ی لباس و مسکن و ابزار کار خود را بر عهده ی صنعتگران بگذارد و به عنوان پاداش قسمت کم و بیش زیادی از محصول خالص را به آنان واگذار نماید (8). از طرف دیگر ممکن است که اینان یعنی صنعتکاران مانند بسیاری از نوکران خاندان های ثروتمند، به زیان اربابان خود استفاده های کلان ببرند.
بنابراین، اصطلاح «طبقات عقیم» در زبان فیزیوکراتها بطور ساده دلالت بر مواردی دارد که درآمدی از دست دوم تحصیل می شود. معهذا آنها بیهوده در صدد توضیح و توجیه این کلمه ی شوم برآمده اند، زیرا استعمال این لغت در مورد رشته های از فعالیت اقتصادی که ظاهراً بیشتر از همه سبب توانگری ملت ها شده است چنان غیرمنصفانه جلوه نموده که تمام اسلوب آنها را به وجه غیرقابل علاجی بی اعتبار ساخته است.
این مسأله مورد بحث است که آیا فیزیوکراتها خاصیت تولید محصول خالص را تنها به کارهای کشاورزی نسبت می داده اند و یا آن را برای کارهای استخراجی و استحصال معادن نیز قائل بوده اند. معمولاً به این سئوال پاسخ مثبت داده می شود، ولی دلیل قاطعی برای آن در دست نیست، زیرا نصوص در این باره نادر و متناقض اند. بعلاوه تردید آنها قابل درک است. از یکطرف معدن به نحوی غیرقابل انکار درست مانند زمین و دریا به انسان ثروت های جدید و مواد اولیه عطا می کند، ولی از سوی دیگر زمین و دریا منابع حیاتند و پیاپی تجدید می شوند، در حالی که معدن مطلقاً چنین خاصیتی ندارد. تورگو این نکته را به خوبی متوجه شده است: «گشتزار هر سال میوه های تازه تولید می کند... ولی در مورد معدن چنین نیست. معدن مطلقاً میوه نمی دهد، بلکه خودش میوه ای است که باید چیده شود» و چنین نتیجه می گیرد که کارگاه های معدنی نیز مانند، مؤسسات صنعتی محصول خالص ایجاد نمی کنند. «اگر کسی از معدن محصول ویژه ای بدست بیاورد، همان مالک سطح زمین خواهد بود ولی این محصول بسیار ناچیز است» (9).
این تفاوت اساسی که فیزیوکراتها بین تولید کشاورزی و تولید صنعتی قائل شده اند، مسلماً از افکار مذهبی سرچشمه گرفته است. محصول زمین صنع پروردگار است و تنها اوست که آفریننده است، در صورتی که محصول حرفه ها صنعت آدمیان است و در قدرت انسان نیست که کوچکترین چیزی خلق کند (10). به آسانی ممکن است به آنها جواب داد که اگر یگانه آفریننده خداست این صفت را به همان اندازه که در مورد عطای نان روزانه ی ما دارد، در مقام ارزانی داشتن پوشاک ما نیز واجد است. بعلاوه اگر انسان تنها تغییر شکل به مواد می دهد و قادر به خلق چیزی نیست، این وضع چه در کار بر روی زمین و چه در مورد چوب و آهن یکسان است. کشاورزی مانند هر صنعت دیگر، چیزی جز تغییر شکل دادن به مواد نیست و اساساً انسان نمی تواند جز این کاری داشته باشد. فیزیوکراتها نتوانسته بودند متوجه شوند، شاید به دلیل آنکه هنوز لاووازیه به آنها نیاموخته بود که در طبیعت نه چیزی خلق می شود و نه معدوم می گردد. دانه ی گندمی که بر زمین افشانده می شود خوشه های خود را دانه به دانه و وزن به وزن بوسیله ی موادی که از زمین و هوا می گیرد تولید می نماید، عیناً مانند آنچه نانوا از همان گندم با آب و نمک و خمیرمایه بعمل می آورد.
معذلک اصحاب مکتب حکومت طبیعت آنچنان نابینا نبودند که نبینند محصولات طبیعی و از آنجمله خود گندم نیز کاملاً مانند محصولات صنعتی تحت تأثیر قیمت های بازار است و هنگامیکه قیمت ها بیش از حد تنزل می یابد محصول خالص ناپدید می گردد، با این حال دیگر چگونه می توان گفت زمین تولید ارزش می کند؟ دیگر ارزش محصولات کشاورزی از چه لحاظ با ارزش محصولات صنعتی متفاوت است؟ واقعاً به هیچ وجه قابل درک و توجیه نیست.
محتملاً در این خصوص، اندیشه ی فیزیوکراتها این بوده که «قیمت مناسب» (11) یعنی قیمتی که حاوی اضافه ارزشی نسبت به مخارج تولید باشد نتیجه ی عادی نظام طبیعی است. در مواردی که قیمت تا حد هزینه ی تولید کاهش پیدا می کند، در واقع نظام طبیعی مختل می گردد و در این صورت جای تعجب نیست که ازرش طبیعی زایل شود. بی شک معنی عبارت معماآمیز کنه همین است که می گوید: «فراوانی و ارزانی توانگری نیست، نایابی و گرانی فقر است، فراوانی و گرانی غنا است». (12)
ولی به این نکته توجه کنیم که اگر «قیمت مناسب» چیزی جز اضافه ارزش محصول نسبت به مخارج تولید نیست، این اضافه ارزش به همان ترتیب که برای محصولات کشاورزی حاصل می شود، به همان ترتیب نه کمتر و نه بیشتر در قلمرو صنعت نیز امکان ظهور دارد. به عبارت دیگر در هر جا که تولید و تجارت تابع قانون رقابت است اضافه ارزش وجود پیدا نمی کند، چه برای محصولات صنعتی و چه برای محصولات کشاورزی. برعکس در هر جا که انحصار برقرار باشد، خواه در این رشته و خواه در آن رشته اضافه ی مذکور نمودار می گردد. مطلب دانستنی فقط اینست که آیا موارد انحصار در تولیدات کشاورزی بیشتر و شایع تر از تولیدات صنعتی نیست؟ بطور کلی می توان به این سوال پاسخ مثبت داد، زیرا مقدار زمین در طبیعت محدود است و از اینجا باید نظر فیزیوکراتها را محتوی شمه ای از حقیقت دانست. معذلک رسم وضع عوارض گمرکی برای حمایت از محصولات کشاورزی که در غالب کشورها معمول است که به خوبی نشان می دهد که زمین نیز از تأثیر قانون رقابت برکنار نیست و درآمد آن صرفاً تابع اوضاع و احوال زمان است.
پس بدین ترتیب، «محصول خالص» به معنای متداول در مکتب اصحاب حکومت طبیعت بیش از خیالی واهی نیست، زیرا آن را نه در تولید ماده می توان یافت و نه در تولید ارزش. ولی این خیال واهی، با در نظر گرفتن محیط تاریخی فیزیوکراتها قابل توضیح است. آنها در عصر خود، طبقاتی از افراد یعنی اشراف و ارباب کلیسا را می دیدند که از مال الاجاره ی اراضی خود به خوبی تأمین معاش می کنند. حال اگر زمین واحد این خاصیت نبود که علاوه بر محصولات لازم برای مصارف کشاورزان اضافاتی نیز برای تأمین زندگی اشرافی مالکان تولید کند، اینان چگونه قادر به ادامه ی حیات می بودند؟ مع الوصف بسیار جای تعجب است که فیزیوکراتها در حالی که صنعتگران و پیشه وران را جیره خوارانی می دانستند که با دریافت مواجب از کشاورزان ارتزاق می کنند هرگز به ذهنشان خطور نکرده است که مالکان بیکاره را نیز بتوان جیره خوار دهقانان به شمار آورد. به این حساب اگر در عصر آنان مانند امروز طبقه ای از سهامداران وجود می داشت که افراد آن از محل بهره ی سهام خود اشراف مآبانه زندگی می کردند، لابد فیزیوکراتها در مورد مؤسسات صنعتی نیز قائل به وجود «محصولات خالص» می شدند.
بعلاوه این عقیده که طبیعت یا خدا با واسطه ی زمین آفریننده ی ارزش است در آن زمان مسلم و قطعی به نظر می رسید. چنانکه خواهیم دید آدام اسمیت را نیز تا حدی عقیده همین بود، و این فقط ریکاردو است که با معکوس ساختن استدلال نشان می دهد که درآمد مالکان نه تنها نتیجه ی برکت زمین و طبیعت نیست، بلکه برعکس حاصل خست و لئامت و محدودیت باردهی آنست. نه تنها موهبت رایگان الهی به آدمیان نیست بلکه باج و خراجی است که به سود مالکان از مصرف کنندگان گرفته می شود، و این درآمد پس از آن تاریخ دیگر نه «محصول خالص» بلکه «بهره ی مالکانه» (رانت) نامیده شد.
درباره ی صنعت «عقیم» نیز که فیزیوکراتها به هر کاری غیر از کشاورزی اطلاق کرده اند، خواهیم دید که چگونه سرانجام این عنوان از بین می رود و خاصیت «مولد بودن» متدرجاً برای همه ی رشته های فعالیت اقتصادی، نخست برای صنعت و بعد از آن برای تجارت و سپس در مشاغل آزاد به رسمیت شناخته می شود. در اینجا برای آنکه تنها به صنعت اکتفا کرده باشیم کافی است متذکر شویم که اگر هم در صنایع چیزی جز معادل ارزش های مصرف شده تولید نگردد، باز اطلاق صفت عقیم بر آنها صحیح نیست، والا چنانکه آدام اسمیت بعداً با بذله گویی بیان کرده است باید بگوئیم هر ازدواجی که بیش از دو فرزند به بار نیاورد عقیم است و نیز اظهار اینکه «جمع زدن غیر از ضرب کردن است» فاقد معنی است، زیرا مگر علم حساب به ما نیاموخته است که ضرب، چیزی جز خلاصه ی عمل جمع نیست؟
بطور خلاصه آیا عجیب نیست که در بین انواع درآمدها درست آن درآمد مشروع تر و از جوهر عالی تر جلوه نموده است که از کار ناشی نمی شود، همانکه بعدها به نام بهره ی مالکانه (رانت) معروف و توجهیش از همه مشکل تر می گردد؟
با همه ی اینها آیا باید نتیجه بگیریم که نظریه ی فیزیوکراتها درباره ی محصول خالص از جهت علمی کاملاً «عقیم» و بی ثمر بوده است؟ البته خیر، نخست از لحاظ تاریخی نظریه ی مذکور این نیتجه ی نیکو را داشته که علیه معتقدات غلط رایج عصر بوده است؛ علیه اصحاب مکتب سوداگری که ازدیاد ثروت را فقط در تجارت و محصول ویژه را تنها در استثمار ملت های همجوار و مستعمرات می دیدند. فیزیوکراتها از بالای سر سوداگران و پیروان کلبر (13) دست به دست سولی (14) داده اند که «دوپستان کشاورزی و دامپروری» را سرچشمه ی ثروت ملی می دانست. این نکته قابل توجه است که با وجود اشتباه فیزیوکراتها، کشاورزی از آن پس در مقام و مرتبتی را که آنان به او بخشیده بودند از دست نداد، و حتی در اثر یک نتیجه ی پیش بینی نشده، همین اهمیت حیاتی که به کشاورزی داده شده بود، خود یکی از نیرومندترین موجبات تجدید سیاست حمایت اقتصادی گردید؛ بطوری که فیزیوکراتهای طرفدار آزادی تجارت بین المللی، درست به دلیل پیشرفت افکارشان سبب اتخاذ سیاست مخالف آن شدند... بعلاوه به هیچ وجه قابل اطمینان نیست که اگر فیزیوکراتها در زمان ما می زیستند از سیاست حمایت کشاورزی جانبداری نمی کردند، و این عقیده ی اقتصادانی چون «اونکن» (15) است که بهتر از هر کس افکار آنها را مورد مطالعه قرار داده است.
اگرچه تفاوتی که فیزیوکراتها به گمان خود بین کشاورزی و صنعت تشخیص داده اند، در قسمت عمده مرهوم و تخیلی است، معهذا این مطلب حقیقت دارد که کشاورزی واجد جنبه ی خاصی است؛ یعنی تنها رشته ایست که نیروهای حیاتی را، چه حیات نباتی و چه حیات حیوانی، به فعالیت در می آورد، و این نیروی اسرارآمیز، شاید همان نیرویی که فیزیوکراتها بطور مبهم به نام طبیعت ذکر کرده اند قابل تشبیه به نیروهای فیزیکی و شیمیایی بنظر نمی رسد. تولید کشاورزی واقعاً دارای خواص منحصر به خود است که آن را از تولید صنعتی به کلی متمایز می گرداند. از بعضی جهات پائین تر از آنست، زیرا مقتضیات زمانی و مکان میزان باردهی آن را محدود می کند، ولی غالباً برتر و والاتر از آنست، زیرا دارای این فضیلت انحصاری است که مواد غذائی، مایه ی حیات آدمیان را فراهم می آورد. به همین جهت اقتصاد کشاورزی مسائل هراس انگیزی را مطرح می سازد که راه را بر مالتوس می گشاید.
پی نوشت ها :
1- Produit net
2- «پیشرفت ثروت در تمام عالم بشریت منوط به تحصیل بالاترین مقدار ممکن محصول خالص است» (Dupont de N., Origine d’ ine science nouvelle, P. 346) «این حقیقت حسی که زمین منبع تمام برکات است، به خودی خود چنان بدیهی است که هیچکس نمی تواند آن را مورد تردید قرار دهد» (لوترون. Le Trosne, Intérêt social). محصول زمین به دو بخش منقسم است. ... آنچه می ماند همان قسمت مستقل و موهوب است که زمین به کسی که آن را کاشته است علاوه بر مخارجش و علاوه بر مزد زحماتش به عنوان هبه ی محض عطا می کند (Turgot, Réflexions sur la formation, etc.).
3- «کار جز بر روی زمین، در هر جای دیگر مطلقاً عقیم و نازا است، زیرا انسان خالق نیست» (Le Trosne, P, 942). «صورتها و شکلها که صنعتگران به مواد اولیه می بخشند نیکو و دلپسند است، ولی لازم است قبل از کار آنها کسانی دیگر اولاً همه ی مواد اولیه ی لازم و ثانیاً تمام مواد غذایی را تولید کرده باشند. بعد از کار آنها نیز لازم است کسانی دیگر، آنچه را در ازای کار آنها و یا مزد آنها باید پرداخته شود تولید نمایند. برعکس کشاورزان نخستین و تنها کسانی هستند آنچه را بکار می برند، آنچه را که خود به مصرف می رسانند و تمام آنچه را دیگران مصرف می کنند تولید می نمایند. اینست تفاوت بین زاینده و نازا»
(Baudeau, Correspondance avec M. Graslin).
4- یک بافنده با 150 فرانک، مواد غذایی و لباس برای خود و با 50 فرانک دیگر کتان خریداری می کند و آن را مجدداً بصورت پارچه به بهای 200 فرانک، یعنی به مبلغی معادل هزینه می فروشد» (Mercier de la Rivière, II, P. 598).
«صنعت بر روی قشر واحدی از ارزش، قشر به قشر ارزشهای دیگری قرار می دهد. ولی هیچ چیز خلق نمی کند که قبلاً موجود نبوده باشد» (همان مأخذ).
5- بودو. گاهنامه (Baudeau, Éphèm.,1770, IX.)
حتی می توان گفت که در مورد بازرگانان، فیزیوکراتها از این حد نیز فراتر می روند. چنانکه در موردی می گویند: (چرا با رعایت همه ی تناسبات، فروشنده را به اندازه ی هبه کننده وقع نمی گذارند؟ احتیاج، قیمت را همچنانکه در خدمت تجارت قرار می دهد به خدمت نوع دوستی نیز می گمارد. مراجعه شود به جریده ی «فلاحت و تجارت و مالیه» دسامبر 1773 به نقل از آنچه در رساله ای بعنوان «تجارت غلات» توسط آقای کورمون Curmond آورده شده است.
باید این نکته را تأکید کرد که در اصطلاح فیزیوکراتها «غیر مولد» و «عقیم» به هیچ وجه به معنی «بی فایده» نیست، آنها به اندازه برخوردار از فراست بوده اند تا دریابند که کار نساجی که از کتان یا پشم پارچه تهیه می کند، به همان میزان کار دهقانی که آن کتان یا پشم را تهیه کرده مفید است و حتی کار آن دهقان بدون کار این نساج عبث است و نیز قبل از اظهار این مطلب که کار کشاورز مفیدتر از کار بافنده و یا بناست باید بدانیم که عمل کشاورزی در خدمت چه مقصودی گذارده شده است: آری مفیدتر است اگر زمین برای تولید گندم مورد استفاده واقع شود، ولی چه دلیلی بر این ادعا خواهیم داشت وقتی که زمین برای تولید گل سرخ و یا کشت درخت توت و تربیت کرم ابریشم به کار رفته باشد.
6- لوترون، صفحه ی 945
7- جیره خواران (Les stipendiers) این توصیف از آن جهت که به قلم تورگو آمده است بیشتر قابل ملاحظه است؛ زیرا چنانکه در صفحات آتی خواهیم دید، او کمتر از فیزیوکراتها «روستایی» است و بیشتر از آنها نسبت به صنعتگران ملاطفت دارد.
8- من احتیاج به اشخاصی دارم که با تهیه ی پارچه برای پوشاکم به من خدمت می کنند، به کسی نیازمندم که درباره ی صحت و سلامتم و یا درباره ی امور معاشم مرا راهنمایی می نماید و نیز به خدمتکاری که در خدمت من است (لوترون، صفحه 949).
«لازم و ساده و طبیعی بنظر رسیده است که دو گروه از افراد از یکدیگر متمایز شوند: افراد مزد دهنده که ثروت خود را مستقیماً از طبیعت بدست می آورند و افراد مزد بگیر که نمی توانند ثروتی تحصیل کنند مگر به عنوان پاداش خدمات مفید و یا مطبوعی که برای افراد گروه اول انجام می دهند.» (Dupont, I, P. 142).
9- برای این موضوع به رساله ی جالب آقای پروینکی یر Pervinquière تحت عنوان: Contribution à l’étude de la productivité dans la physiocratie مراجعه شود.
بی اعتنایی فیزیوکراتها نسبت به مسأله ی معادن تا حدودی نشانه ی فقدان شم علمی آنهاست، زیرا حتی از نظرگاه خود آنها نیز این موضوع می بایست دارای اهمیت درجه ی اول باشد. آنها مواد اولیه را همانند مواد غذایی اساس و جوهر ثروت می دانند. حال این مواد اولیه به همان میزان و بلکه بیشتر از آن میزان که از اراضی حاصلخیز بدست می آید از معادن حاصل می شود و در عصر خود فیزیوکراتها نیز وضع به همین ترتیب بوده است. در تاریخ بشریت مقام و اثر آهن کمتر از گندم نیست، آنها به خوبی می توانستند به این نکته توجه نمایند که کشاورزی خود نوعی صنعت استخراج و کشاورز به تعبیری معدنچی است که برای استخراج مواد اولیه ی نهفته در دل زمین از واسطه ی رستنی ها استفاده می کند، به نحوی که بازدهی زمین نیز مانند معدن ناگزیر تحلیل می رود.
10- «کار در هر جای دیگر، جز بر روی زمین، مطلقاً نازا است، زیرا انسان آفریننده نیست» (Le Trosne, P. 942). زمین خاصیت «باروری» را از سرچشمه ی قدرت الهی و از منشاء خیر اولی- همان منبع لایزال باروری طبیعت- به دست می آورد. آدمی این خاصیت را به صورت حاضر و آماده می یابد و جز آنکه آن را به خدمت دربیاورد کار دیگری انجام نمی دهد».
مراجعه کنید به همان کتاب (Intérêt social, ch. I, 2).
11- Le bon prix
12- کنه، ص 325
13- کلبرتیستها (Colbertistes) پیروان و طرفداران سیاست اقتصادی کلبر بودند که خود نوعی از مرکانتیلیسم به شمار می آمد. کلبر (1683-1619) وزیر معروف لوئی چهاردهم بود که در 1664 به سمت خزانه دار کل فرانسه تعیین گردید و در این سمت به زودی تمام امور مالی و اقتصادی کشور را در قبضه ی اختیار خود درآورد و سیاستی مبتنی بر حمایت شدید از تولیدات داخلی در پیش گرفت و کارخانه و مؤسسات اقتصادی دولتی را توسعه بخشید. وی با تمام قوا از کمپانی فرانسوی هند شرقی حمایت کرد و برای توسعه ی تجارت خارجی و گسترش بازارهای فرانسه کوشش فوق العاده مبذول داشت. (مترجم)
14- سولی Sully (1641-1559) وزیر معروف هانری چهاردهم پادشاه فرانسه که تمام توجه خود را به حمایت از کشاورزی و توسعه ی آن معطوف داشت. جمله ی معروف وی که پیوسته ورد زبانش بود: «دامپروری و کشاورزی دوپستانی است که فرانسه از آن تغذیه می کند معدن گنج های واقعی پرو (Pérou) این دو هستند» به حد کافی سیاست اقتصادی او را روشن می سازد. (مترجم)
15- اونکن، تاریخ اقتصاد ملی- قسمت اول، دوران ماقبل آدام اسمیت
Oncken, Geschichte der National Okonomie, ler partie Die Zeit vor Adam Smith.
کتابی که مانند کتاب آقای ملین (MéIine) به نام «بازگشت به زمین» (Le Retour à la Terre) گرچه مبتنی بر مسلک حمایت اقتصادی است، ولی سرشار از روحیه ی فیزیوکراسی است.