اقتصاد نظری فیزیوکرات ها (1)

«نظام طبیعی» پایه ی فکری و محور اصلی معتقدات فیزیوکراتها است. مرسیه دولاریویر عنوان اصلی کتاب خود را «نظام طبیعی و ذاتی جوامع سیاسی» قرار داده بود. دوپون دونمور در تعریف فیزیوکراسی آن را «علم نظام طبیعی» می
شنبه، 13 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتصاد نظری فیزیوکرات ها (1)
اقتصاد نظری فیزیوکرات ها (1)

نویسنده : شارل ژید
مترجم: کریم سنجابی



 

«نظام طبیعی» پایه ی فکری و محور اصلی معتقدات فیزیوکراتها است. مرسیه دولاریویر عنوان اصلی کتاب خود را «نظام طبیعی و ذاتی جوامع سیاسی» قرار داده بود. دوپون دونمور در تعریف فیزیوکراسی آن را «علم نظام طبیعی» می خواند. اما مفهوم این کلمات چیست؟
حاجت به بیان نیست که در درجه ی اول باید آن را معارض با اندیشه ی نظام اجتماعی مصنوعی و مخلوق آدمیان دانست. (1) ولی این تعریف کاملاً منفی کافی نیست، زیرا جای بحث برای بسیاری از تفسیرهای متفاوت باقی می گذارد.
نخست آنکه نظام طبیعی را می توان تجلی وضع و حالت انسان در طبیعت دانست که متعارض با وضع و حال ناشی از تمدن مصنوعی است. به این معنی برای باز یافتن نظام طبیعی انسان کاری جز آن ندارد که به اصل و منشاء خود بازگردد.
این تفسیر را نه تنها می توان به بعضی از عبارات و نوشته های خود فیزیوکراتها (2) متکی کرد، بلکه می توان منطبق با جریان شدید و قوی افکاری دانست که در اواخر قرن 18 رواج داشت و مقام «وحشی نیک سرشت» را به اوج آسمان می برد و الهام بخش یک دوره ی آثار ادبی بزرگ گردید، تأثیر و الهامی که به داستان های ولتر، دیدرو، و مارمونتل شروع می شود و دوباره در آثار آنارشیستهای (3) معاصر ظاهر می گردد. با این همه این تفسیر باید مردود شناخته شود، زیرا بین یک انسان وحشی با یک فیزیوکرات هیچگونه شباهتی وجود ندارد. فیزیوکراتها همگی مردمانی ترتیب یافته و از شمار قضات و کشیشان و اطباء و پیشکاران شاه بودند و بیش از همه به تمدن، نظم، قدرت، حکومت و سلطنت و مخصوصاً مالکیت که هیچ سازگاری با حالت توحش ندارد دلبستگی داشتند. مرسیه دولاریویر می گفت: «مالکیت، امنیت، آزادی، این است نظام اجتماعی تمام و کامل»(4). آنها، مطلقاً، نه متمایل به این عقیده اند که آدمیان با روسو بر این عقیده که انسانها در حالت طبیعی آزادتر بوده و بر اثر قرارداد اجتماعی ناچار چیزهایی را فدا ساخته اند و یا اگر میثاق اجتماعی را قراردادی بین ضعیف و قوی انگاریم - که غالباً نیز چنین است - باز فیزیوکراتها ترس از آن ندارند که آدمیان نتوانند معادل آنچه را فدا ساخته اند دوباره به دست آورند. از نظر فیزیوکراتها تمام این مباحث جز وهم و گمان چیز دیگری نیست، و انسان با انتقال از حالت طبیعی به حالت تمدن چیزی را از دست نداده، بلکه همه چیز را به دست آورده است. (5)
آیا معنی نظام طبیعی بطور ساده این است که جوامع انسانی بوسیله ی «قوانین طبیعی» اداره می شود؟ بوسیله ی همان قوانینی که بر دنیای جماد حکومت می کند، همان قوانینی که بر جوامع حیوانی حکمفرماست؟ یا بهتر بگوئیم همان قوانینی که حیات داخلی هر موجود زنده را اداره می نماید؟ از این لحاظ فیزیوکراتهای می بایست پیشاهنگ جامعه شناسانی شناخته شوند که اجتماع انسانی را به بدن موجود زنده تشبیه می کنند و تابع قوانین حاکم بر آن می دانند (6)، این تفسیر بیشتر از این جهت قابل قبول بنظر می رسد که دکتر کنه از طریق مطالعاتش درباره ی «اقتصاد حیوانی»، که این خود عنوان یکی از کتاب های اوست، و نیز به دنبال تحقیقاتش درباره ی گردش خون قاعدتاً می بایست به این راه سوق یافته و اقتصاد اجتماعی نظیر «اقتصاد حیوانی» در نظر او شبیه یک نوع علم وظایف الاعضاء (فیزیولوژی) جلوه گر شده باشد. بعلاوه از «فیزیولوژی» تا «فیزیوکراسی» از علم طبایع ابدان تا علم حکمت طبیعت چندان راهی نیست. محققاً فیزیوکراتها همبستگی طبقات مردم، یعنی هم ارتباط متقابل آنها با یکدیگر و هم پیوند مجموع آنها را با زمین با وضوح و قدرت هر چه تمام تر مشخص ساخته اند و بدین سبب می توان گفت که آنها علم اخلاق را به صورت یکی از علوم طبیعی درآورده اند. (7)
مع الوصف این تفسیر نیز به نظر ما ناقص می آید. باید توجه داشت که دوپون، حتی در متنی که به صورت زیرنویس آورده ایم، در حالی که از قوانین حاکم بر اجتماع مورچگان و زنبوران سخن می گوید چنین فرض می نماید که آنها «با توافقی مشترک و به تبعیت از منافع خود از آن قوانین فرمان می برند» و به این ترتیب ظاهراً وی معتقد است که اجتماعات حیوانی نیز بر اساس یک نوع قرارداد اجتماعی ترتیب یافته است. به هر حال، ما در اینجا از دریافتی نظیر آنچه فیزیکدانان و زیست شناسان و دانشمندان علوم طبیعی از قانون دارند دور هستیم. فیزیوکراتها به هیچ وجه جبری مسلک نیستند، آنها نه تنها اعتقاد ندارند که نظام طبیعی مانند قانون جاذبه به ذات خود استیلاء می یابد، بلکه مطلقاً بر این عقیده هم نیستند که نظام مذکور در جوامع کنونی انسان همانند نظام کندوی زنبوران و لانه ی مورچگان تحقق یافته باشد. کندو و لانه اجتماعات سامان یافته ای را تشکیل می دهند در حالی که جوامع بشری در حال حاضر غیرمنتظم هستند، زیرا آدمیان موجوداتی آزادند و حال آنکه جانوران چنین نیستند.
پس سرانجام نظام طبیعی چیست؟ در نظر فیزیوکراتها نظام طبیعی، نظامی است خواسته ی خدا و به خاطر سعادت ابناء بشر، نظامی است از مشیت الهی (8)، ولی نخست باید طریق شناختن آن را آموختن و پس از شناختن، راه فرمان بردن از آن را فرا گرفت. و اما چگونه بر ما مکشوف می گردد؟ علامتی که با آن می توان نظام طبیعی را شناخت «بداهت» است. این لغتی است که پیاپی در نوشته های فیزیوکراتها تکرار می شود (9)، ولی باز هم لازم است که این بداهت درک شود، حتی خیره کننده ترین نورها نیز جز بوسیله ی چشم قابل رویت نیست. پس نظام طبیعی را چگونه و با چه عضوی می توان درک کرد؟ بوسیله ی غریزه؟ بوسیله ی وجدان؟ به کمک عقل؟ آیا این صدای خداست که با الهامی خارق العاده به ما خواهد گفت حقیقت کجاست؟ و یا صدای طبیعت است که راه راست را به ما خواهد نمود؟ چنین می نماید که فیزیوکراتها در برابر این مسأله به رنج در نمی افتند، زیرا (با آنکه ممکن است آن صداها متناقض یکدیگر باشند) جواب آنها بدون تفاوت یکسان است. مرسیه دولاریویر سخن «سن ژان» را درباره ی نور یادآور می شود: «که در تیرگی ها می درخشد و هر انسان را که چشم بر جهان بگشاید هدایت می نماید» و این متضمن فرض وجود نوری درونی است که به دست خداوند در قلب هر انسان فروزان گشته تا او را بر یافتن راهش قادر گرداند. دوپون می گوید کنه بر آن است که: «برای آدمی کافی است به درون خود بگراید تا مفهوم وصف ناپذیر این قوانین را دریابد» و نیز «قبل از حصول معرفت نسبت به آن، آدمیان بطور طبیعی بوسیله ی معرفتی ضمنی از فیزیوکراسی هدایت می شوند» (10).
ولی به موجب عبارات متعدد دیگر بنظر می آید که به گمان کنه، این ادراک اشراقی برای معرفت نظام طبیعی کافی نباشد. دلیل این مدعی آنکه وی اعلام می دارد قوانین طبیعی باید از طریق آموزش فرا گرفته شود و این خود مهمترین علت وجود تعلیم و تربیت است که چنانکه بعداً خواهیم دید یکی از وظایف اساسی دولت قرار داده می شود.
پس بطور خلاصه می توان گفت نظام طبیعی همان است که «بالبداهه» بعنوان بهترین نظامات ظاهر می شود؛ البته نه بر هر کس، بلکه بر متفکرین خردمند و تربیت یافته و آزاده ای همچون فیزیوکراتها. این نظام طبیعی به هیچ وجه آن نیست که مشاهده ی سطحی امور بر آنها ظاهر می سازد، بلکه آنکه در اعماق درون خود دارند و به همین جهت است که از بین همه ی قواعد، احترام مالکیت و حکومت را پایه ی اساسی و بدیهی نظام می دانستند. و نیز درست به همین علت که نظام طبیعی، نظامی مافوق طبیعت یعنی برتر از واقعیات ممکن است، در چشم آنان با همان عظمت قوانین هندسی و با صفات دوگانه ی آنها یعنی «کلیت» و «تغییرناپذیری» جلوه می کند. نظام طبیعی در تمام ازمنه و در مورد جمیع آدمیان یکسان است: «این قانون یگانه، ابدی، تغییرناپذیر، کلی و بی شک الهی و فطری است» (11). از خواندن سطور فوق انسان گمان می کند با ترجیع کلمات مقدس دعای آوه ماریا (درود ای مریم ) (12) مواجه است. درباره ی آنچه مربوط به کلیت و عمومیت است بهتر است به این سخنان تورگو گوش فرا دهیم: «کسی که فراموش ننماید که (بر روی کره ی زمین) دولت های سیاسی مجزا از یکدیگر و متشکل به صورت های گوناگون وجود دارد، هرگز چنانکه باید به توضیح یک مسأله ی اقتصادی توفیق نخواهد یافت» (13). در مورد تغییرناپذیری هم باز همان تورگو می گوید: «اساس مطلب عبارت است از تشخیص آنچه باید باشد، نه آنچه هست و یا بوده است، حقوق آدمیان مبتنی بر فطرت آنهاست نه بر تاریخ آنها».
این نحوه ی دریافت تعبدی و مبتنی بر خوش بینی در دوره ی بعد بر تمام مکتب مدرسی و بخصوص بر شعبه ی فرانسوی آن حکمفرما می شود و حتی در زمانی هم که عقیده به «مشیت الهی» جای خود را به «قوانین طبیعی» می دهد باز همچنان ادامه می یابد. امروز، نحوه ی دریافت مذکور بکلی بی اعتبار شده است. ولی آن روز که از افق نمودار گردید همه ی چشم ها را خیره ساخت. و از اینجاست آن همه ی وصف های مدح آمیز که درباره ی آن گفته اند و امروز به نظر ما مبالغه آمیز و حتی خنده آور جلوه می کند. (14) معهذا باید به این حقیقت اذعان آورد که دادن یک هدف و یک آرمان و قالب های درست به علم تازه ای که در شرف تأسیس است کار کوچکی نبوده است.
ولی اهمیت اندیشه ی نظام طبیعی بخصوص از جهت نتایج عملی آن قابل ملاحظه است. این نظریه بنای نظام مقرراتی اقتصاد قدیم را یکسره در هم فرو می ریزد؛ زیرا در نظر فیزیوکراتها شناختن نظام طبیعی کافی نیست، بلکه انسان باید مشی خود را با آن منطبق سازد. چون نظام طبیعی «بطور بدیهی» سودمندترین نظامات به حال نوع بشر است (15) هر فرد راهی که برایش سودمند است خود به خود خواهد یافت و بطور طبیعی در پیش خواهد گرفت (16) بی آنکه احتیاج به قوه ی قهریه و سر نیزه ای باشد که او را بدان سو براند.
تعادل روانی که در هر فرد انسانی وجود دارد و دیر زمانی بعد، اصل «لذت جویی» (17) نامیده می شود و شالوده ی مکتب کلاسیک های جدید قرار می گیرد، در همان ایام بطور قابل تحسینی توسط دکتر کنه توضیح داده شده است: (18) «بدست آوردن حداکثر استفاده از طریق حداکثر کاهش در مخارج، این است حد کمال در روش اقتصادی!» و نیز همین است نظام طبیعی اجتماع، وقتی هر کس چنین کند نظام مذکور به جای آنکه مختل گردد به بهترین وجه مستقر خواهد شد.
«این در ذات نظام است که نفع شخصی یک تن، هرگز از منافع مشترک عموم جدا نیست و این نتیجه ی ضروری نظام آزادی است. در این صورت جهان به خودی خود پیش می رود و میل به تمتع و سودجویی در جامعه حرکتی به وجود می آورد که به صورت گرایش دائم به سوی بهترین وضع ممکن است» (19). بنابراین و بطور خلاصه ما کاری جز این نداریم که «بگذاریم بشود» (20).
این دستور و شعار معروف که از یک قرن و نیم پیش همچنان بر سر زبان موافقان و مخالفان مانده و از غایت تکرار به سر حد ابتذال رسیده، مسلماً در روزگار خود مبتذل نبوده است. امروز آسان است که این سیاست اجتماعی را به عنوان یک طریقه ی بیش از حد راحت و مبتنی بر افراط در ساده اندیشی به ریشختند بگیریم و نشان دهیم که سیر حوادث و وقایع نه هماهنگی منافع افراد را تأیید کرده است و نه تطابق آنها را با نظم عمومی و نه حتی آن معرفت را که معتقد بودند هر فرد نسبت به منافع شخصی خود دارد. ولی اینها چندان مهم نیست، شاید لازم بوده است که این خوش بینی مبداء حرکت یا علم جدید باشد. چه ایجاد یک علم به وجود نوعی نظام ثابت و همیشگی غیرممکن است.
از طرف دیگر شعار «بگذارید بشود» به این معنی نیست که هیچ موردی برای اقدام وجود ندارد. فیزیوکراسی مکتبی قدری و یا معتقد به تسلیم و رضا نیست. برعکس در آنچه راجع به مردم است همه سعی است و عمل؛ زیرا غرض از همه ی حرف ها این است که برای جمیع افراد مردم میدان باز باشد و به اصطلاح امروز آزادی عمل تأمین گردد، بی آنکه خوفی از تصادم منافع خصوصی آنها و یا بیم زیانی برای مصالح عمومی باشد. در مورد حکومت هم درست است که کار زیادی نخواهد داشت، با وجود این آلت معطله ای نخواهد بود؛ زیرا، چنانکه خواهیم دید، باز هم فیزیوکراتها وظایف مهمی برای آنان قائل اند: مانند از بین بردن موانعی که مصنوعاً ایجاد شده و تأمین مالکیت و آزادی و مجازات متجاوزان به آنها و مخصوصاً تعلیم قوانین نظام طبیعی.

پی نوشت ها :

1- با آنگاه ژان ژاک روسو به ملاحظه ی اینکه به سال 1778 درگذشته و کتاب «قرارداد اجتماعی» او مربوط به 1762 است، معاصر فیزیوکراتها شمرده می شود، معهذا جزء مکتب آنان نبوده و مارکی دومیرابو به عبث کوشیده است تا او را به اصول معتقدات فیزوکراتها بگرواند. چنانکه آشکار است بین نظریه ی «نظام طبیعی» و نظریه ی «قرارداد اجتماعی» تناقض مطلق وجود دارد، زیرا آنچه طبیعی و خودساخته است نیازی به قرارداد ندارد. حتی اگر دانسته نبود که فکر قرارداد اجتماعی در نوشته های متعدد و مقدم بر زبان روسو و مخصوصاً در آثار ملهم از افکار کالوینیان وجود داشته است، ممکن بود این وسوسه به فکر راه یابد که گمان کنیم نظریه ی معروف روسو مخصوصاً در مقام معارضه با فیزیوکراتها تدوین یافته است.
چنین می نماید که نظام اجتماعی در نظر روسو به منزله ی جواب یک مسأله ی ریاضی است، یعنی خود او آن را به صورتی مطرح می کند که گویی باید حاصل عمل و نتیجه ی اجزاء معلوم و درهم پیچیده مسأله ای باشد که آن را با این عبارت بیان می کند: «پیدا کردن شکلی از اجتماع که حافظ نفوس و اموال اعضاء جامعه باشد و در آن هر کس با آنکه به جمع می پیوندد از هیچکس جز خود فرمان نبرد و مانند سابق همچنان آزاد بماند». هیچ اندیشه ای بیش از این از افکار فیزیوکراتها به دور نیست، زیرا در نظر آنها اساساً چیزی برای ابداع و ایجاد وجود ندارد. نظام طبیعی به ذات خود موجودی است «بدیهی». راست است که با این همه روسو به «نظام طبیعی» و به «ندای طبیعت» و به «نیکی فطرت انسان» معتقد است و خود می گوید: «قوانین ابدی طبیعت و قوانین ابدی نظم وجود دارد. وجدان و خرد آنها را بر صمیم قلب انسان نقش زده است و به نزد خردمند جای قوانین وضعی را می گیرند» (امیل- قسمت 5). این درست همان زبان فیزیوکراتهاست. ولی در این میان اختلاف فحاشی وجود دارد و آن اینکه در نظر روسو حالت طبیعی بوسیله ی بنیادها و مخصوصاً بنیادهای اجتماعی (و مخصوصاً بنیادهای سیاسی که مالکیت را نیز از آن جمله قرار می دهد) تغییر ماهیت یافته است و اکنون باید به مردم معادل آنچه از دست داده اند برگردانیده شود. قرارداد اجتماعی روسو به سوی چنین هدفی متوجه است. در حالی که به نظر فیزیوکراتها، بنیادهای اجتماعی و از جمله ی آنها مخصوصاً مالکیت، جز خودشکفتگی نظام طبیعی چیزی دیگری نیست. راست است که این بنیادها در اثر اعمال اخلال آمیز حکومت ها تغییر ماهیت یافته اند، ولی کافی است که این اخلالگری ها خاتمه یابد تا نظام طبیعی جریان عادی خود را از سر گیرد، درست مانند درختی که به سبب مانعی به کجی بگراید و مانع را از کنارش دور سازند.
بین دو نظریه ی مذکور اختلاف بزرگ دیگری نیز وجود دارد: به این معنی که از نظر فیزیوکراتها نفع شخصی و تکلیف بهم می آمیزند، زیرا بگمان آنها فرد در جستجوی نفع شخصی به آنچه متضمن خیر عموم است تحقق می بخشد، در حالی که به نظر روسو نفع شخصی و تکلیف متعارضند و اولی باید مقهور دومی بشود: «نفع شخصی در جمیع موارد با وظیفه تناسب معکوس دارد و به نسبتی که اجتماع محدودتر و احترام تعهدات کمتر باشد بر میزان آن افزوده می شود» (Contrat social, ll, Ch.3) او می خواهد بگوید که نفع شخصی در جمع خانواده و صنف شدیدتر از قلمرو میهن است.
2- «مقدم بر هر نوع میثاق بین انسان ها، یک جامعه ی طبیعی وجود دارد... این اصول بدیهی که کامل ترین قانون اساسی اجتماع است، به خودی خود بر آدمیان متجلی می شود: منظورم تنها بر انسان دانا و کوشا نیست، بلکه بر انسان وحشی نیز که به تازگی از زیردست طبیعت خارج شده است؟» (Dupont, I, P. 341, P. 24) و نیز چنین به نظر می آید که بعضی از فیزیوکراتها دور از این تصور نیستند که نظام طبیعی واقعاً در گذشته وجود داشته و انسان ها به سبب خطای خود آن را از دست داده اند. دوپون دونمور کلمه به کلمه چنین می گوید: «اما چگونه مردمان از آن حال سعادت که در کهن روزگارانی چنان خوش از آن برخوردار بودند، به دور افتاده اند؟ و چگونه نظام طبیعی را از خاطر برده اند؟» (I. P. 25). معهذا حتی در این معنی نیز نظام طبیعی پیشین هیچ ارتباطی با حالت توحش ندارد، بلکه بیشتر ناظر به دوره ای است که پیشینیان آنرا عصر طلایی و مسیحیان باغ عدن می خواندند. به عبارت دیگر نظام طبیعی به این معنی همان بهشت گمشده است که باید بازش یافت. ولی باید متذکر شویم که این نکته در آثار فیزیوکراتها فقط به صورت استثنایی به چشم می خورد. مع الوصف یادآوریش از این جهت سودمند است که نشان می دهد آنان تا چه اندازه نسبت به نظریات امروزی درباره ی تکامل و ترقی بیگانه بوده اند.
3- با اینکه در این ترجمه حتی المقدور از استعمال الفاظ بیگانه اجتناب می کنیم، معذلک تصور می شود کلمات هرج و مرج طلب که برای آنارشیست متداول شده صحیح نباشد. آنارشیسم مسلک کسانی است که هر نوع حکومت و قدرت را در جامعه نفی می کنند و این غیر از هرج و مرج طلبی است. (مترجم)
4- Mercier de la Rivière, II, P. 615
«حقوق طبیعی در نظام طبیعت مبهم است، ولی در نظام عدالت به وسیله ی کار از ابهام خارج می شود» (Quesnay, p. 43)، در عبارت فوق به تناقض موجود بین کلمات «حقوق طبیعی» و «نظام طبیعت» توجه نمائید.
5- «وقتی آنها به حال اجتماع در می آیند و به خاطر منافع متقابل قراردادهایی به وجود می آورند بر میزان تمتع خود از حقوق طبیعی می افزایند و هیچگونه خدشه ای بر آزادی خویش وارد نمی سازند، زیرا این درست همان حالتی است که انسان آزاد و بصیر به اختیار خود برمی گزینند» (Quesnay, P. 43-44).
6- Sociologistes organicistes
7- دوپون دونمور می گوید: «نظام طبیعی نهاد کائنات است که پروردگار عالم خود به جهانیان ارزانی داشته است». (رجوع کنید به- Introduction aux oeuvres de Quesnay, P. 21) و از طرف دیگر در تشریح همین نظر می گوید «سیزده سال پیش مردی برخوردار از برترین حدت نبوغ که آن را به خدمت اندیشه های عمیق گمارده بود و به سبب کامیابی هایش در فنی که مهارت در آن عبارت از مشاهده ی طبیعت و احترام به آن است شهرت کامل داشت، این نکته را دریافت که طبیعت قوانین خود را به قلمروهایی که تا بحال مورد مطالعه بوده محدود نمی سازد و در حالی که به مورچگان و زنبوران و سموران استعداد آن را بخشیده که با توافقی مشترک و به تبعیت از منافع خود از حکومتی صالح و پایدار و متعادل فرمان ببرند، از انسان آن شایستگی را که بتواند از همین امتیاز برخوردار گردد دریغ نمی دارد، وی که از اهمیت این دریافت و دورنمای نتایج بزرگی که از آن حاصل می شود به شوق آمده بود تمام حدت ذهن خود را مصروف جستجوی قوانین طبیعی مربوط به جامعه نمود» (جلد اول، صفحه ی 338).
این تقریباً همان درک مبتنی بر «اصالت طبیعت» (Naturalisme) است که آقای هکتوردنی در کتاب «تاریخ عقاید» خود به عنوان صفت مشخصه ی اسلوب فیزیوکراسی ذکر می کند و حتی آن را با نمودارهایی مجسم می سازد که منظور از آن نشان دادن شباهت بین دوران ثروت در طریقه ی فیزیوکراتها و دوران خون در بدن موجود زنده است.
8- «قوانین غیرقابل فسخ اند، آنها از جوهر اشیاء و آدمیان سرچشمه می گیرند و جلوه ی اراده ی پروردگارند». «تمام منافع و جمیع اراده های ما به هم می پیوندند و به خاطر سعادت مشترک ما نظمی بوجود می آورند که می توان آن را پرداخته ی ایزدی نیکخواه دانست که خواستار است تا زمین پوشیده از انسانهای نیکبخت باشد» (مرسیه دولاریویر)
(Mercier de la Rivière, I, P. 390; II, P. 638)
9- «در مورد کلیه ی احکام حتی فرمانهای سلطنتی، یک قاضی طبیعی و غیرقابل رد وجود دارد و آن بداهت تطابق و تعارض آنها با قوانین است» (Dupont, I, p. 746).
10- دوپون «مدخلی بر آثار کنه»
Introduction aux oeuvres de Quesenay, P. 19 et 96
11- Baudeau, I, P. 820
12- Ave Maria
13- Latter à Mlle Lespinasse(1770)
14- به مطالب آتی درباره ی جدول اقتصادی مراجعه شود.
15- مراجعه کنید به بودو در کتاب “Éphémérides du citoyen et passim.”.
16- «قوانین نظام طبیعی به هیچ وجه آزادی را محدود نمی سازد، زیرا مزایای آن قوانین عالی بطور آشکار موضوع بهترین انتخاب آزادی است» (Quesnay, Droit naturel, P. 55) مرسیه دولاریویر نیز می گوید: «حفظ مالکیت و آزادی کاملترین نظم را برقرار می دارد بی آنکه احتیاج به کمک قانون دیگری باشد» (II, P. 617).
17- Le principe hédonistique
18- Dialogues sur les artisans
19- Mercier de la Rivière,II,P. 617
20- منشاء این شعار معروف بسیار مبهم است، تنی چند از فیزیوکراتها و بخصوص میرابو و مرسیه دولاریویر آن را به «ونسان دوگورنه» نسبت می دهند (به صفحات آتی مراجعه شود)، ولی تورگو با آنکه خود دوست گورنه بوده و درباره اش مدیحه سرایی کرده آن را با اندکی اختلاف در روایت یعنی به عبارت “Laissez- nous faire” به تاجری از عصر کلبر به نام لوژاندر «Legendre» نسبت داده است، به عقیده ی اونکن جمله ی مذکور از مارکی دارژانسون “Marquis d’Argenson” است که آن را در کتاب «خاطرات» خود از همانسال 1736 بکار برده است. به هر حال دستورالعمل مذکور فی نفسه بسیار مبتذل است و جز از این نظر که شعار یک مکتب بزرگ بوده، از لحاظ دیگر واجد ارزش نیست و بنابراین جستجوی نسبت آن چندان سودی ندارد. برای اطلاع از بحث درباره ی این مسأله ی کوچک مراجعه شود به کتاب شل به نام «ونسان دوگورنه» Schelle, Vincent de Gournay 1897 و نیز مخصوصاً به کتاب اونکن به نام:
Oncken, Die maxime Laisser- faire et laisser- passer, (Berne, 1886).

منبع: ژید، شارل؛ ریست شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد اول)، ترجمه ی کریم سنجانی، تهران، دانشگاه تهران مؤسسه انتشارات و چاپ، چاپ چهارم.

 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط