مترجم: کریم سنجابی
انقلاب 1848 و بیاعتباری منهج اجتماعیون
انقلاب 1848 به اجتماعیون از هر مسلک و رنگ فرصتی منحصر به فرد داد تا بتوانند عقاید و آراء و اصلاحات اساسی مورد نظر خود را که از 1830 تا 1848 عرضه کرده بودند از عالم بحث و نظر وارد ساحت عمل نمایند. از ماه فوریه تا ژوئن یعنی در مدت چهار ماه مقدم بر اضمحلال خونین جمهوری اجتماعی به وسیله جمهوری سرمایهداری فرانسه، به نظر میرسید که طرحها و پیشنهادهایی از هر قبیل، که از سالیان دراز موضوع بحث کتابها و روزنامهها بوده، در شرف عملی شدن و تحقق پذیرفتن است. در مدت چند هفته همه چیز ممکن جلوه مینمود: «حق کار»، «سازمان کار» و «تعاون» عناوینی بود که انتظار میرفت با یک ضربهی ترکهی اسرارآمیز جادوگر انقلاب مبدل به حقیقت شود.
تنی چند از دلباختگان، با شور و شوقی هر چه تمامتر، در این راه کوشیدند. دریغا، که به سرعت با دردناکترین شکستها مواجه شدند. طرحها و نسخهها یکی بعد از دیگری مورد آزمایش قرار گرفت. همه پوچ و بیاثر نمودار گردید. بدخواهی بعضی، ناشکیبایی برخی و ناشیگری و شتاب خود پرچمداران سبب شد که آزمایشها کم کم به استهزاء و نفرت بیانجامد. افکار عمومی خسته شده و بستوه آمده، سرانجام بیزاری خود را شامل نام اصلاحطلبان هم کرد.
بنابراین برای تاریخ عقاید اجتماعی، سال 1848 از سالهای فراموش نشدنی و به خاطر داشتنی است. مکتب اجتماعی عاطفی (1) سنسیمون و فوریه و لوی بلان دچار بیاعتباری ظاهراً قطعی میشود. به دیدهی نویسندگان سرمایهداری، مسلک اجتماعی برای همیشه مضمحل و نابود به نظر میرسد. ریبو (2) که در 1852 برای مؤسسه انتظاراتی کوکلن و گیامن (3) واژهنامه اقتصادی مینوشت، در مقاله مربوط به لفظ سوسیالیسم چنین نوشت: «صحبت از مسلک اجتماعی کردن به منزلهی مرثیه خواندن دربارهی آن است. مساعی بسر آمد. سرچشمهی آن خشکید. اگر سرگیجهی تازهای ظاهر شود، به شکل دیگر و با اوهام و رویاهای دیگر خواهد بود».
به نظر اجتماعیون بعدی هم، مسلکهای اسلاف ارزش سرنوشتی بهتر از این نداشت. اجتماعیون پس از مارکس همهی این پیشقدمان را، تحت عنوان تحقیرآمیز «خیالبافان» (4) جمع میکنند و در برابر هوسبازیهای آنان «منهج اجتماعی علمی» (5) کتاب سرمایه مارکس را قرار میدهند. بین این دو دوره بریدگی و انقطاعی وجود دارد که همان سال 1848 است. اکنون ببینیم که این بریدگی به چه ترتیب صورت گرفته، و با سرعت نظری به مهمترین آزمایشهای عجولانهی آن سال بیفکنیم.
نخست از «حق کار» شروع کنیم. این فکر که اصلاً از طرف فووریه عنوان شده و به وسیله کنسیدران تشریح و تکمیل گردیده و مورد قبول لوی بلان و بسیاری از آزادیخواهان قرار گرفته بود، در دورهی سلطنت لوی فیلیپ مقبولیت تام داشت. پرودن آن را «یگانه و مهمترین شعار انقلاب فوریه 1848» مینامید و میگفت «شما حق کار را به من بدهید، من هم تمام مالکیت را در اختیار شما میگذارم» (6). اکنون نیز در عصر ما، پس از دوران طولانی بیکاری کارگران که زائیده جنگ بینالملل اول بود، دوباره همین فکر به نام دیگری یعنی اصل «اشتغال کامل» (7) از سرگرفته شده و به عنوان هدف اساسی سیاست اقتصادی حکومتها پیشنهاد گردیده است.
کارگران نخستین وظیفه حکومت موقت را عملی ساختن این اصل میدانستند. در 25 فوریه با فشار گروهی از کارگران که به عمارت شهرداری پاریس ریخته بودند، حکومت رسمیت آن را اعلام داشت. فرمان شناسایی آن که به وسیله لوی بلان تنظیم گردیده بود، چنین آغاز میشد: «حکومت موقت جمهوری فرانسه تعهد میکند که حیات کارگر را با کار تضمین کند و تعهد مینماید که برای عموم هموطنان کار تأمین نماید». از فردای آن روز، برای اجرای اصل جدید، بر حسب فرمان دیگری مقرر گردید که کارگاههای ملی تأسیس شود. برای پذیرفته شدن در کارگاهها کافی بود که درخواست کننده، نام خود را در یکی از برزنهای پاریس به ثبت برساند.
لوی بلان در کتاب سال 1841 خود، خواستار تشکیل کارگاههای «اجتماعی» شده بود. افکار عمومی که فریب شباهت این دو لفظ را خورده بود و دشمنان اجتماعیون نیز آن را تأیید میکردند، کارگاههای ملی را همان کارگاههای اجتماعی لوی بلان میدانست، ولی این اشتباه محض بود. کارگاههای اجتماعی چنانکه میدانیم میبایست به صورت شرکتهای تعاونی تولید کارگری تشکیل گردد (و به همین دلیل ما آن را کارگاههای شراکتی ترجمه کردیم) و حال آن که کارگاههای ملی، مراکزی بود برای اشتغال بیکاران، و نظیر آنها در دورههای مختلف (به خصوص در 1790 و 1830) به نام کارگاههای خیریه تشکیل شده بود. از طرف دیگر این کارگاهها را لوی بلان تأسیس نکرد، مؤسس آنها ماری وزیر فواید عامه بود. بالاخره با تأسیس آنها حکومت موقت نظری به اجرای برنامهی سوسیالیستی نداشت، بلکه درست برعکس، میخواست به وسیله آنها کارگران بیکار را مانند سربازان در صف خدمت وارد کند و تحت نظر داشته باشد تا از تمایلات اجتماعی انجمن لوکزامبورک که به ریاست لوی بلان تشکیل میشد جلوگیری نماید. و به همین جهت در رأس کارگاهها، مهندس امیل توماس را قرار دادند که از مخالفان آشکار لوی بلان بود، و خود او در کتاب خویش به نام «تاریخچه کارگاههای ملی» که در سال بعد (1849) انتشار یافت، حکایت میکند که با موافقت اکثریت اعضاء غیر سوسیالیست حکومت این کارگاهها را با چه روحیهای اداره میکرد. (8)
ولی این حسابها به زودی نقش بر آب شد: هجوم بیکاران به سرعت، از حدود قدرت پذیرش کسانی که میخواستند کارگاههای ملی را وسیله اجرای مقاصد سیاسی خود قرار بدهند تجاوز کرد. انقلاب بر جمعیت بیکاران که قبلاً نیز به علت بحران اقتصادی 1847 زیاد شده بود، بسی افزود. افتتاح مراکز جدید کار باعث شد که بیکاران از ولایات نیز به پاریس هجوم بیاورند. عده کارگران ثبت شده به جای ده هزار نفر که حکومت انتظار داشت در آخر مارس به 21000 و در آخر آوریل به 99400 نفر رسید. به هر یک از آنان که مشغول کار بودند روزانه دو فرانک و به کسانی که کار نداشتند یک فرانک میپرداختند. پس از اندک زمانی ندانستند، آنها را به چه کاری مشغول دارند. غالب آنان صرفنظر از شغل و حرفهی سابق آنها؛ به خاکبرداریهای بیهوده گماشته شدند؛ که آن نیز به زودی به اندازه کافی یافت نمیشد. نارضایی در خیل مستمندان، تحقیر شده با کارهای مسخره و مزدهای ناچیز رخنه کرد و روز به روز توسعه مییافت، هر چند مزد آنها از ارزش کاری که انجام میدادند بیشتر بود. مراکز کار مبدل به کانونهای تحریک سیاسی گردید. حکومت که خود از این اوضاع و احوال متوحش شده بود، با فشار مجلس ملی تصمیم گرفت که کارگاهها را تعطیل و کارگران را اخراج نماید.
ناگهان در 21 ژوئن فرمانی صادر گردید و برای تمام جوانان از 17 تا 25 سال که در کارگاههای ملی ثبتنام کرده بودند مقرر داشت یا باید وارد خدمت ارتش بشوند و یا به ولایات خود مراجعت کنند تا در آنجا باز به کارهای تسطیح و خاکبرداری مشغول گردند. نومید و عصیانزده، کارگران سر به شورش برداشتند. انفجار روز 24 ژوئن صورت گرفت ولی در مدت سه روز به سختی سرکوب گردید و هزاران کشته بر جای گذاشت و کشور را غرق وحشت و اضطراب و ارتجاع کرد.
با منطق ساده احزاب سیاسی، مسئول این آزمایش خسارت بار را اصل «حق کار» دانستند. به نظر میرسید که دیگر اصل مذکور به طور کلی و قطعی محکوم به بطلان گردیده است. شاهد این مدعی مذاکراتی است که در مجلس ملی راجع به قانون اساسی جدید آغاز گردید. فقط دو یا سه روز قبل از شورش در طرح قانون اساسی که روز 19 ژوئن به وسیلهی آرمان ماراس به مجلس داده شد «اصل حق کار» پیشبینی شده بود: ماده دوم طرح مذکور مقرر میداشت که: «قانون اساسی برای جمیع هموطنان، آزادی، مساوات، امنیت، تعلیمات، کار، مالکیت و معاونت را تضمین میکند» ولی در طرح جدید که پس از روزهای شورش در 29 اوت پیشنهاد شد، ماده مذکور به کلی حذف گردید و تنها حق معاونت عمومی باقی ماند. در ضمن مذاکرات مربوط به این ماده یکی از نمایندگان بنام ماتیود ولادروم (9) پیشنهاد اصلاحی راجع به شناسائی مجدد حق کار تقدیم داشت که باعث مشاجرات تشنجآمیز گردید و در آن تیر(10) ولامارتین و توکوویل(11) علیه پیشنهاد مذکور و جمهوریخواهان مانند لودرو رولن(12) و کرمیو(13) و خود ماتیو دلادروم به جانبداری از آن صحبت کردند(14) اجتماعیون در آن باره دم نزدند. لویبلان در تبعید و کنسیدران بیمار بود. پرودن هم ترسید که حریفان خود را وحشتزده و یاران را آلوده سازد. به علاوه تصمیم مجلس از پیش معلوم بود. طرح پیشنهادی رد شد و فقط در ماده هشتم مقدمهی قانون اساسی، مقرر گردید که: «جمهوری باید با کمک برادرانه، زندگانی هموطنان نیازمند را، با فراهم آوردن کار در حدود وسایل موجود برای آنها و یا در صورت فقدان خانواده با دادن کمک به کسانی که قادر به کار کردن نیستند، تأمین نماید».
اما در مورد «سازمان کار» باید بگوییم که آن هم در دوران معروف به سلطنت ژویه (1830- 1848) مانند حق کار محبوبیت عام داشت و کارگران پس از پیروزی انقلاب، با همان اصرار و ابرام تهدیدآمیز، خواستار اجرای آن بودند. بنابراین وقتی که در 28 فوریه، سه روز بعد از شناسایی رسمی حق کار، جمعیت انبوه کارگران به هیئت دولت روی آورده، تقاضای «تأسیس وزارت ترقی، سازمانکار و الغاء استثمار انسان به وسیلهی انسان» کردند، لوی بلان از فرصت استفاده نموده از همکارانش خواست که وجود همهی مشکلات، با تمنیات کارگران موافقت کنند. مگر خود او قبلاً اجرای اصلاحات اجتماعی را وظیفهی دولت نداسته بود؟
اکنون که به وسیلهی انقلاب به حکومت رسیده است، آیا میتوانست شانه از زیر بار چنین مسئولیتی خالی بنماید؟ همکارانش با اصرار زیاد او را متقاعد کردند که به تشکیل انجمن سادهای بنام «انجمن حکومت برای کارگران»(15) اکتفا نماید. وظیفهی آن که تحت ریاست و هدایت لوی بلان تشکیل میشد: تهیه طرحهای اصلاحی برای تقدیم به مجلس ملی بود. و نیز برای آنکه اختلاف وضع جدید را با نظام سابق بهتر نشان بدهند، مقرر گردید که جلسات انجمن در قصر لوکزامبورک، محل سابق مجلس اعیان، تشکیل گردد. انجمن لوکزامبورک مرکب بود از نمایندگان منتخب کارگران و کارفرمایان به عدهی سه نفر برای هر یک از رشتههای صنایع. این نمایندگان با جمعیت کثیر خود، جلسه عمومی تشکیل میداند و دربارهی گزارشها و طرحهای تهیه شده از طرف هیئت دائمی مرکب از ده کارگر و ده کارفرما بحث و شور میکردند. لوی بلان چند تن از اقتصادشناسان آزادیطلب و چند تن از نویسندگان سوسیالیست را نیز برای شرکت در آن هیئت دعوت کرد. لوپله(16)، دوپون وایت(17)، ولوسکی(18)، پکور(19)، ویدال(20) و کنسیدران و پرودون از جمله دعوت شدگان بودند. پرودون عضویت را نپذیرفت. عملاً در جلسات و کارهای انجمن فقط کارگران شرکت میکردند.
انجمن لوکزامبورک اگرچه از تمام وسایل کار محروم بود، با وجود این میتوانست مصدر خدماتی بشود. ولی لوی بلان، چنانکه بعداً خود او میگوید: آن را «فرصت بینظیری برای سوسیالیسم میدانست، که چنان کرسی خطابهی رسمی در اختیار داشته باشد، و بتواند از آنجا با تمام اروپا صحبت بدارد» (21) او که خطیب نویسندهای زبردست بود بیشتر اوقات، جلسات انجمن را صرف سخنرانیهایی میکرد که در آنها با فصاحت هر چه تمامتر نظریات مندرج در کتاب «سازمان کار» خویش را تشریح مینمود (22) ویدال وپکور مأمور شدند که طرحهای عملی و مثبت تهیه نمایند. آنها در طی گزارش مبسوطی که در روزنامه رسمی «مونیتور» به چاپ میرسید (23) برنامهای کامل برای نوعی سوسیالیسم دولتی ترتیب دادند مشتمل بر کارگاهها، و سازمانهای اجتماعی کشاورزی، انبارهای بزرگ دولتی، بازار و فروشگاههای رسمی که با اوراق اعتباری مخصوص «وارانت» تضمین شده، به وسیله امتعه و اجناس موجود در انبار، بتوان از دولت وام و اعتبار گرفت؛ تمرکز امور بیمه (به استثنای بیمه حیات) در دست دولت و بالاخره تبدیل بانک دوفرانس بانک ناشر اسکناس، به یک بانک دولتی که میبایست اعتبارات را در دسترس عموم قرار بدهد و نرخ تنزیل را تا حدود حق بیمهی مخاطرات پائین بیاورد. در تنظیم این گزارش ویدال بیش از پکور دخالت داشت و در آن بعضی از اندیشههای خاص او مشاهده میشود که قبلاً در کتاب «توزیع ثروتها» پیشنهاد کرده بود. و نیز گزارش مزبور را میتوان، منشاء اصلی برنامههای ملی کردن مؤسسات اقتصادی دانست که مرام مشترک همهی احزاب سوسیالیست معاصر است و هر یک از احزاب مذکور که پس از پایان جنگهای بینالمللی به قدرت رسیدهاند نسبت به عملی ساختن آن در کشور خود اهتمام ورزیدهاند.
هچ یک از این طرحها، در مجلس ملی مورد شور قرار نگرفت. یگانه عمل مثبت انجمن مذکور و لویبلان فرمان مشهور دوم مارس راجع به الغای رسم مقاطعهی کارگران (24) و تعدیل حداکثر ساعات کار روزانه به ده ساعت در پاریس و 11 ساعت در ولایات بود. این فرمان که یکی از نخستین مقررات مربوط به حقوق کار در کشور فرانسه است، و به موقع اجراء هم گذاشته نشد؛ با فشار اولین دسته ی از کارگران که قبل از قبول تقاضاهای خود حاضر به شرکت در انجمن لوکزامبورک نمیشدند، بر لوی بلان تحمیل گردید. دیگر از نتایج مذکور، ترتیب دادن بعض از میانجیگریهای مفید بین کارگران و کارفرمایان بود.
نه تنها انجمن لوکزامبورک مصدر کار و خدمت با دوامی نشد، بلکه با تبدیل یافتن به باشگاهی سیاسی، باعث وحشت و نگرانی عموم گردید. انجمن وارد انتخابات میشد؛ در شورشها و اجتماعات خیابانی مداخله میکرد و بالاخره در تظاهرات 15 مه که به بهانه حمایت از لهستان صورت گرفت و منتهی به محاصرهی مجلس ملی از طرف مردم گردید، شرکت داشت. لوی بلان قبل از این پیشامد، کنارهگیری نموده بود و دیگر در هیئت دولت که پس از افتتاح مجلس ملی به هیئت اجرائی موسوم شده بود، عضویت نداشت. او در 13مه از ریاست انجمن لوکزامبورک استعفا کرد و از آن پس انجمن نامبرده منحل شده تلقی گردید، و مانند کارگاههای ملی در عجز و زبونی از بین رفت، بدون آن که از خود اثری، جزء سلب اعتماد بیشتر مردم از عقاید اجتماعی، به جا گذاشته باشد.
مطلب آخر مربوط به «تعاونهای کارگری» بود. اصل تعاون، نقطهی مشترک عقاید و افکار اجتماعیون در نیمه ی اول قرن نوزدهم محسوب میشد. به استثنای پرودون (25) که همواره تکرو باقی میماند، همهی اصلاحطلبان آن را بهترین و مناسبترین وسیله برای نجات کارگران میدانستند. بنابراین طبیعی بود که در این فرصت، آزمایش شایستهای از آن به عمل آید.
در بیانیهی 26 فوریهی حکومت موقت، علاوه بر حق کار، اعلام شده بود که «کارگران بایستی با هم متحد و متعاون گردند تا از مزایا و منافع کار خویش استفاده نمایند».
لوی بلان نیز با شرکت در حکومت سعی میکرد که توجه همکاران خود را به این نکته معطوف بدارد. او تعاون کارگری را به شکل شرکتهای تعاونی تولید، حمایت شده از طرف دولت در نظر میآورد. چنان که میدانیم قبلاً بر اثر کوشش بوشه (26) که یکی از سن سیمونیان سابق، جمهوریخواه، و کاتولیک، و مؤسس روزنامه آتلیه (کارگاه) بود، در سال 1834 مؤسسهی تعاونی مخصوصی به نام شرکت تعاونی جواهرسازان مطلا کار تشکیل شده بود، ولی این سابقه، عنوان نمونهی منحصر به فرد داشت. لوی بلان در این راه کامیابیهای بیشتری به دست آورد. وی پی در پی یک شرط تعاونی دوزندگان، یک شرکت تعاونی سراجان، یک شرکت تعاونی ریسندگان و یراقسازان تأسیس کرد و برای آنها سفارشهای دولتی، لباس وزین و سردوشی و غیره ترتیب داد. پس از آن شرکتهای تعاونی متعددی تأسیس یافت، و مجلس ملی در پنجم ماه ژوئیه همراهی و حمایت خود را با تصویب اعتباری به مبلغ سه میلیون فرانک، برای کمک به این مؤسسات نشان داد. اگر چه قسمت بیشتری از این مبلغ عاید تعاونیهای مختلط کارگری و کارفرمائی گردید که غالباً به منظور استفاده از این عطایای دولتی تشکیل شده بودند، با وجود این به شرکتهای تعاونی کارگری محض هم که عدهی آنها در 1849 از یک صد متجاوز بودند بیش از یک میلیون فرانک رسید.
ولی عمر این نهضت تعاونی، که از افکار و عقاید لویبلان الهام میگرفت، کوتاه بود. مجلس ملی شرکتهای جدید را تحت نظارت ادارهی دولت قرار داد و مقرر داشت که از طرف وزیر هیئتی به نام «شورای تشویق» منصوب و مأمور تعیین شرایط دادن کمک و وام به این مؤسسات بشود. بر طبق اساسنامهی نمونهای که شورای مذکور ترتیب داد، برای این مؤسسات اختیارات محدودی در ادارهی امور داخلی خود باقی میماند. بسیاری از آنها با نرسیدن سفارشهای دولتی به سرعت از بین رفتند. پس از کودتای ناپلئون سوم نیز مقرر گردید که تمام شرکتها باید سازمان خود را به یکی از سه صورت مقرر در قانون تجارت (شرکت تضامنی- شرکت مختلط- و شرکت سهامی) ترتیب دهند و یا منحل کردند. ری بو میگوید در 1855 از شرکتهای تعاونی سال 1848 که از کمک مالی دولت استفاده میکردند، بیش از نه شرکت باقی نمانده بود. چند شرکت تعاونی مصرف نیز که در آن زمان آنها را «شرکتهای تعاونی برای زندگانی ارزان» مینامیدند و در پاریس و لیل و نانت و گرونوبل تشکیل شده بودند، یکی بعد از دیگری منحل شدند.
بدین سان از این آزمایشها نیز، با آنکه مستقیماً در معرض اتهمام نبود، نتیجهای حاصل نشد. علل شکست آنها از طرفی ناسازگاری اوضاع و احوال سیاسی و از طرف دیگر خطا و ناشیگری خود بنیانگذاران بود که برای ادارهی امور تعاونی و رفع مشکلات آن هنوز آمادگی کافی نداشتند. آنها از بین رفتند و در میان طبقهی کارگر، جز نومیدی و خاطره تلخ، اثری باقی نگذاشتند.
بنابراین تجارب سوسیالیستی 1848 یکی بعد از دیگری در لجهی نیستی فرو رفت و با خود اصل مسلک اجتماعی را نیز به غرقاب بیاعتباری کشاند. دیگر کوشش و آزمایشی باقی نمانده بود، جزء یک چیز که بستگی به نام پرودن داشت، یعنی نظریهی اعتبارات رایگان که توفیق آن نیز بهتر از دیگران نشد.
پی نوشت ها :
1- مکتب اجتماعی عاطفی = Socialisme idéaliste
2- Raybaud
3- Coquelin et Guillaumin
4- خیالبافان = Les utopistes
5- مسلک اجتماعی علمی = Le Socialisme scientifique
6- رساله حق کار و مالکیت سال 1848، صفحات 4 و 5 و 58 (Le droit au travail et le droit de popriété).
7- اشتغال کامل = Plein emploi (Full employment)
8- تمام مورخین دربارهی این نکته که لوی بلان مفصلاً در کتاب «تاریخ انقلاب 1848» خویش (فصل یازدهم) به شرح آن پرداخته است اتفاق دارند. به علاوه شهادت معاصران مؤید آن است. از آن جمله لامارتین نیز در «تاریخ انقلاب 1848» خود (قسمت دوم صفحهی 120) مینویسد: «این کارگاهها که تحت فرمان و هدایت و مراقبت مدیرانی که مخفیانه با گروه مخالف سوسیالیست همدست بودند اداره میشدند، و تا موقع رسیدن مجلس ملی، عمل کارگران طرفدار انجمن لوکزامبورگ و کارگران آشوبگر باشگاهها را تعدیل میکردند. جمعیت کثیر و کارهای بیهودهی آنان را مردم پاریس فضیحتی میشمردند، ولی آنها چندین بار شهر را، بدون آن که خود متوجه شوند، حفظ کردند و از خطر نجات دادند. برخلاف آنچه گفته میشود، آنها نه تنها در اختیار لوی بلان نبودند بلکه برعکس از مخالفان او الهام میگرفتند». امیل توماس میگوید (تاریخچه کارگاههای ملی صفحات 146- 147) که روز 23 ماه مه، ماری وزیر فواید عامه او را احضار کرد و محرمانه از او پرسید که آیا میتواند به کارگران کارگاههای ملی اعتماد داشته باشد «ترتیبی بدهید که آنها را صمیمانه به خود علاقمند سازید. از خرج پول باکی نداشته باشید. در صورت لزوم اعتبارات مخفی هم در اختیار شما گذارده خواهد شد» از او پرسیدم هدف چیست؟ وزیر جواب داد: «هدف نجات کشور است. آیا میتوانید مردان خود را کاملاً تحت فرمان داشته باشید؟ شاید آن روز که آنها باید به کوچهها بریزند دور نباشد».
9- Mathieu de la drome
10- Thiers
11- Tocqueville
12- Ledru- Rollin
13- Cremieux
14- تمام این نطقها بعداً در مجموعه جالبی تحت عنوان «حق کار» به چاپ رسیده است.
15- Conmission de Gouvernement pour les travailleurs
16- Le Play
17- Dupont- white
18- Wolvoski
19- Pecqueur
20- Vidal
21- مراجعه شود به کتاب لوی بلان، تاریخ انقلاب 1848، جلد دوم، صفحهی 135.
22- درباره این نطقها مراجعه شود به کتاب لویبلان، تحت عنوان: «انقلاب فووریه در لوکزامبورگ» La Révolution de Fevrier au Luxembourg., paris, 1849
23- مونیتور (Le Moniteur) روزنامه رسمی دولت فرانسه از 1799 تا 1869 (مترجم) راجع به گزارش مذکور مراجعه شود به شمارههای 27 آوریل و 2 و 3 و 6 ماه مه 1848- انتشار گزارش از ششم ماه مه به علت انحلال انجمن لوگزامبورک تعطیل گردید ولی ویدال آن را در کتاب خود: «زیستن در کار! طرحها، راهها و وسایل اصلاحات اجتماعی»
Vivre en travaillant, Projets, Voies et moyens de réformes sociales، منتشر ساخت و مشتمل بود بر طرحی راجع به اعتبارات ارضی کشاورزی، طرحی دربارهی بازخرید زمینها به منظور حذف بهره مالکانه، طرحی راجع به بازخرید راهآهنها و ترعهها و معادن به وسیله دولت، طرحی راجع به خانهها و مساکن ارزان قیمت. این گزارش نمونه جالبی از سوسیالیسم دولتی است که از همان سال 1848 جمع کثیری طرفدار آن شدند و بعد از آن نیز همواره در حال پیشرفت بوده است.
24- مقاطعهی کارگران یا marchandage قراردادی بود که به موجب آن یک نفر مقاطعه کار دست دوم متعهد میشد که کارگران و عمله لازم، برای اجرای کاری را، اجیر نماید و خود با آنها طرف حساب باشد (مترجم).
25- «تقسیم کار، نیروی دستجمعی، رقابت، مبادله، اعتبار، حتی مالکیت و آزادی... اینها نیروهای حقیقی اقتصادی و اصول غیرمادی توانگری هستند که بدون پابند ساختن انسان به انسان، کاملترین آزادی و اختیار را به تولیدکنندگان میدهند، کار را سبک میکنند، به آن شور و حرارت میبخشند، نتیجه آن را مضاعف میسازند، بین آدمیان تعاونی که جنبهی شخصی ندارد برقرار میدارند و آنها را با رشتههایی بهم میپیوندند که به مراتب مستحکمتر از هر نوع ترتیبات عاطفی و قراردادیست» (کتاب مفهوم کلی انقلاب- I dée générale de la Révolution' p. 95). در فصل سیزدهم کتاب «شایستگی طبقات کارگر» پرودون شمارش مختصراً متفاوتی از نیروهای اقتصادی میکنند و در ضمن آنها اتحادیهها و سازمانهای همیاری "Mutualités" را نیز وارد مینماید و با توجه به اعتبار و محبوبیت کلمهی اتحادیه "Association" در میان کارگران نتیجه میگیرد که اتحادیهی حقیقی عبارت از کمک متقابل و خودیاری است (البته با معنی خاصی که برای کمک متقابل قائل است، با معنی محدود امروزی آن یعنی شرکتهای همیاری متفاوت است).
26- buchez