تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (2)

«تفسیر» بر خلاف تأویل که ارجاع شیئ به حقیقت و واقعیت آن است، در مورد پرده برداری از معنی و مضمون مفردات و جمله های آیه به کار می رود معنی آیه که الفاظ و جمله های آن قالب آن است به دست بیاید.
دوشنبه، 15 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (2)
 تنزیل، تأویل و تفسیر قرآن از منظر قرآن (2)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی





بازشناسی تفسیر از تأویل

«تفسیر» بر خلاف تأویل که ارجاع شیئ به حقیقت و واقعیت آن است، در مورد پرده برداری از معنی و مضمون مفردات و جمله های آیه به کار می رود معنی آیه که الفاظ و جمله های آن قالب آن است به دست بیاید.
و اگر بخواهیم تفاوت تفسیر را با تأویل در مورد خصوص «آیه متشابه» به دست آوریم باید چنین بگوئیم:
در مورد تفسیر، هرگز آیه دارای دو مضمون به نام های «ابتدائی» و «نهائی» نیست، بلکه یک مضمون بیش ندارد و با شناخت معانی مفردات و جمله ها و شأن نزولها و سیاق آیات مضمون آیه کاملاً به دست می آید.
در صورتی که مورد «تأویل متشابه» مضمون ابتدائی آیه به نوعی روشن است ولی همان مضمون پلی است به مقصود نهائی، در این باز گردانیدن این مقصود ابتدائی به آن مقصود نهائی، تأویل می باشد، و این حقیقت با طرح مثالهائی پیرامون تفسیر آیه و تأویل آیه متشابه روشن می گردد.
در سوره توبه آیه 37 چنین می خوانیم:
«إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ...»
«تأخیر فزونی در کفر است به وسیله آن، گروه کافر گمراه می شوند یک سال آن را تحریم و سال دیگر حلال می کند».
همان طور که ملاحظه می نمائید، مضمون آیه کاملاً مبهم و غیر روشن است و انسان نمی داند مقصود از «نسیئ» که به معنای تأخیر است چیست؟ چه تأثیری مایه فزونی در کفر است؟ و تازه اگر بدانیم مقصود، تأخیر ماههای حرام است روشن نیست این تأخیر چگونه بوده است و روی چه هدفی انجام می گرفته و بعداً چگونه جبران می شده است؟
این نوع پرده برداری از مضمون آیه، تفسیر آن است نه تأویل آن.
باز در همین سوره آیه 118 همین حکم را دارد، متن آیه چنین است:
«وَ عَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لاَ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌»
«و آن سه نفری که باز ماندند، زمین با تمام گسترش آن، تنگ شد و روح آنان برخود آنها، تنگ گردید، و گمان کردند که پناه گاهی از خدا به جز به سوی او نیست (خداوند) به سوی آنان، با رحمت بازگشت، تا توبه کنند، خداوند توبه پذیر و رحیم است».
با این که معنی مفردات و جمله های آیه روشن است - مع الوصف- مفاد آیه کاملا مبهم می باشد، و انسان نمی داند که مقصود از باز ماندن آن سه نفر چیست؟ و چه شد که زمین برای آنان تنگ شد و روح آنان بر خود آنان فشار آورد؟
همچنین است بقیه مضمون آیه، و بدون مراجعه به سیاق و شأن نزول، مفاد آیه روشن نخواهد شد؟ یک چنین پرده برداری از مفاد آیه، تفسیر نامیده می شود و شما پس از ملاحظه سیاق آیات و شأن نزول آنها، خواهید دید که آیه مضمون بس روشنی دارد و سیاق آیات و شأن نزول به صورت قرائن متصل و منفصل، مفاد آیه را روشن می سازد.
در حالی که در تأویل، از ابهام مفردات و جمله ها و یا مضمون ابتدائی آیه، خبری نیست بلکه در این قسمت روشنی حکم فرما است ولی این معنا گذرگاهی است برای یک مقصد نهائی که برای انسان در بدو امر کاملاً پوشیده است و باز گردانیدن مفاد ابتدائی آن، به مقصود نهائی تأویل نامیده می شود مثلاً درباره حضرت مسیح می خوانیم:
(رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ) (نساء، آیه 171).
قرآن در این آیه حضرت مسیح را کلمه ای از «کلمات الله» و روحی از خود می خواند «کلمه» در اصطلاح مردم همان لفظ موضوعی است که به آن تلفظ می شود و یا روی کاغذ نوشته می شد اکنون انسان از خود سوال می کند که چگونه حضرت مسیح به عنوان یک فرد عینی، کلمه خدا شمرده شده است و چگونه او روحی از خدا است پرده برداری از روی این حقیقت و باز گردانیدن معنای ابتدائی آیه، به معنای نهائی آن همان تأویل است.
شما می توانید با توجه به مثالهائی که زده شد، تفاوت تفسیر و تأویل را خصوصاً در مورد تأویل آیه متشابه به دست آورده و موارد آن را از هم باز شناسید.

«راسخان در علم کیست؟»

«رسوخ» در لغت عرب به معنی «ثبوت و نفوذ» است و مقصود از آن کسانی است که علم و آگاهی آنان ریشه و اصالت داشته باشد، و به همین مناسبت قرآن برخی از دانشمندان یهود را که اطلاعات وسیعی پیرامون آئین خود دارند «راسخ فی العلم» توصیف کرده و درباره آنها چنین می فرماید:
(لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً) (نساء، آیه 162)
«آن گروه از یهود که استوار در علمند و افراد با ایمان به تمام آنچه که بر تو نازل شده و آنچه که پیش از تو نازل گردیده ایمان می آورند و آنها که نماز را بر پا می دارند و زکات می پردازند و آنها که به روز رستاخیز ایمان آورده اند، به همگان پاداش بزرگ خواهیم داد».
در این آیه، آن گروهی که علم وسیع و گسترده ای درباره تورات دارند و نشانه پیامبر خاتم را در آن می بینند «راسخ در علم» خوانده شده اند.
استعمال این جمله درباره دانشمندان یهود حاکی از این است که این جمله از یک مفهوم وسیعی برخوردار است که همه مفسران و دانشمندان را که در رشته ای از علوم قدیم راسخ و آگاهی اصیل و عمیق دارند، در برمی گیرد.
و اگر پیشوایان معصوم در برخی از روایات خود را راسخ در علم خوانده اند، از باب تطبیق کلی بر افراد ممتازی که از درخشندگی خاصی برخوردارند، می باشد.
و ما در این جا به عنوان نمونه روایتی را متذکر می شویم و علاقمندان می توانند، مجموع روایات را از کتابهای یاد شده در زیر(1) به دست آورند.
امام صادق(ع) فرمود: «نَحنُ الرّاسِخونَ فِی العِلم وَ نَحنُ نَعلَمُ تَأوِیلَهُ» (2): (ما راسخان در علم می باشیم و ما از تأویل «مشابه» یا قرآن آگاهیم).
کسانی که با روش پیشوایان در تفسیر آیات قرآنی آشنا هستند، به خوبی می دانند که روش آنان تطبیق مفاهیم کلی به مصادیق ممتاز و یا فراموش و نادیده گرفته شده است، البته آن هم نه از باب انحصار بلکه از باب تطبیق کلی بر مصادیق ممتاز و درخشنده خود.
و آگاهی از این روش بسیاری از مشکلات احادیث را برطرف می کند.
پیشوایان ما آیه (صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) را به «صراط علی» تفسیر کرده و یادآور شده اند که مقصود راه و روش امام علی (علیه السلام) و سایر پیشوایان است(3).
به طور مسلم این لفظ از مفهوم وسیع و کلی برخوردار است و مقصود راه آن بندگان خدا است که پیوسته مورد احسان نعمت الهی بوده و مورد خشم قرار نگرفته و گمراه نشده اند و راه و روش علی (علیه السلام) که به حکم گفتار پیامبر پیوسته با حق است و حق بر محور وجود او می گردد(4) نمونه کامل و مصداق ممتاز آن می باشد.
ناآشنائی برخی با روش اهل بیت در تفسیر آیات سبب شده است که به طرح روایاتی که «راسخان در علم» را بر پیشوایان معصوم تطبیق می کند، دست زنند در صورتی که یک چنین روایات، جنبه تطبیقی داشته و در مقام بیان فرد کامل از مفهوم وسیع و کلی می باشند.
حتی اگر در برخی از روایات راسخان در علم تنها به اهل بیت تفسیر شده است این حصر به خاطر کم فروغ بودن دیگر مصادیق آن در برابر علوم آنها است و یک چنین حصر در قرآن نیز موجود است از باب نمونه:
انبیاء و پیامبران با عظمت آنگاه که علم خود را با علم الهی می سنجند، علم خود را در برابر علم بی نهایت خدا ناچیز دیده و چنین می گویند: (لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ‌) (سوره مائده، آیه 109). : «ما آگاهی نداریم تو دانای پشت پرده هستی».

راسخان در علم و آگاهی از تأویل

آیا راسخان در علم از تأویل «متشابه» و یا «قرآن» آگاه می باشند یا نه؟
قرآن در این مورد می فرماید: (وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) هرگاه «واو» در جمله «والراسخون» عاطفه باشد، طبعاً به حکم «واو عاطفه» آنها نیز از تأویل قرآن آگاه خواهند بود و اگر «واو» مستأنفه باشد، قهراً علم به تأویل در انحصار خدا بوده و وظیفه «راسخان» فقط ایمان به انتساب هر دو گروه از محکم و متشابه، به خدا خواهد بود.
در این مورد مفسران بر دو گروهند گروهی آن را عاطفه و گروه دیگر آن را مستأنفه اندیشیده اند و بحث های گسترده ای در این مورد انجام داده اند ولی حق این است که «واو»عاطفه است نه مستأنفه و راسخان در علم در پرتو ارجاع متشابه به محکم از تأویل آیات متشابه آگاه می باشند و مطالب یاد شده در زیر این حقیقت را ثابت می کند:

الف- رسوخ در علم، نشانه آگاهی از تأویل است

«مناسبت حکم با موضوع در فهم سخن متکلم نقش اساسی دارد در آیه مورد بحث، جمله «والراسخون فی العلم» وارد شده است و اکنون نمی دانیم که آیا این جمله معطوف بر لفظ «الله» در جمله پیشین «الا الله» است تا آنان نیز از علم تأویل بهره داشته باشند، یا این جمله بریده از جمله قبلی است و این گروه دارای چنین علمی نمی باشند.
در این مورد قرآن در توصیف این گروه لفظ «الراسخون فی العلم» را به کار گرفته و بر آن تکیه کرده است.
اتخاذ چنین عنوانی (استواری در دانش) برای موضوع با آگاهی از تأویل مناسب است نه با ناآگاهی و فقط ایمان به صحت انتساب آیه متشابه به خدا.
اگر وظیفه این گروه فقط اعتقاد به صحت آیات خدا باشد، در این صورت، معرفی آنان به صورت «راسخ فی العلم» چندان زیبا نمی باشد.
همگی دیدیم که قرآن دانشمندان یهود را که آگاهی کامل از تورات و نشانه های پیامبر خاتم داشتند «الراسخون فی العلم» نامید و این به خاطر این است که آنها از حقانیت دعوت پیامبر گرامی کاملاً آگاه بودند.
برخی به خاطر پیشداوری در معنی «متشابه» و این که متشابه آن رشته حقائقی است که درک آنها برای انسان ممکن نیست ناچار شده که نظر دهد که «الراسخون» از تأویل متشابه آگاهی ندارند.
در این موقع در برابر این سئوال قرار گرفته است که هرگاه «راسخان» آگاهی از تأویل متشابه ندارند و تنها وظیفه آنان «ایمان» به صحت و استواری آنها است، پس چرا به آنان «راسخان فی العلم» گفته شده است، بلکه شایسته بود که این گروه را «راسخان در ایمان» بنامند آنگاه در صدد پاسخ بر آمده و می گوید:
«عالم» از نظر قرآن عبارت از مؤمن حقیقی، و منظور از جاهل، کافر و گنهکار است و راسخون در علم کسانی است که ایمان آنها ثابت و محکم باشد.
شکی نیست که نجات و رستگاری از آن دانشمندان باایمان و عاملان به فرائض الهی است و علی منهای ایمان و عمل، نتیجه بخش نیست ولی ادعاء این که «علم» در قرآن به معنی «ایمان» است بر خلاف آیات قرآنی است که علم و ایمان را دو چیز متغایر دانسته و می گوید:
(وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ) (روم، آیه 56).
آنان که به آنها دانش و ایمان داده شده است گفتند.» در این آیه به حکم عطف «ایمان» بر «علم» هر یک، مغایر دیگری معرفی شده است.
نه تنها این آیه است که علم و ایمان را مغایر یکدیگر می شمارد، بلکه در آیات دیگر نیز بر این مطلب اشاره هائی هست مانند:
(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ) (سوره جاثیه، آیه 23)
«آیا نمی بینی آن کس را که هوای نفس خود را خدای خود اتخاذ کرده (و به جای پرستش خدا، آن را می پرستد) و خود را با داشتن علم و آگاهی (بر بی پایگی مسلک خود) گمراه کرده است».
در این آیه، فرد «عالم»، «ضال»، «گمراه»، «فاسق»، و «گنهکار» معرفی شده است با این وضع چگونه می توان گفت: که عالم و علم در قرآن به معنی مؤمن و ایمان است؟.
حق این است که باید گفت تعبیر از گروه دوم به «راسخان در علم» می رساند که این گروه به خاطر استواری در دانش، از تأویل متشابه آگاه می باشند.

ب- معنی متشابه، گواه بر آگاهی راسخان است

در بحث بیست و ششم، معنی «متشابه» را روشن کردیم و معلوم شد که مقصود از متشابه، آیاتی است که دلالت آنها بر مقاصد واقعی، ثابت و استوار نبوده و باید از طریق مراجعه به «محکم» که «ام الکتاب» می باشند، ابهام متشابه را برطرف کرد.
هرگاه معنی متشابه همان است که برگزیده شد، طبعاً راسخان در علم از تأویل و مال چنین آیات آگاه بودند و همه آیات قرآن برای آنها مفهوم خواهد بود و هرگز صحیح نیست که تأویل چنین آیات در انحصار خدا باشد زیرا فرض این است که خدا قرآن را برای هدایت بشر و بهره گیری از معارف و مطالب آن فرستاده است و لازم چنین کار این است که سراسر قرآن برای انسان های آماده به بهره گیری معلوم و مفهوم باشد چیزی که هست بخش اعظم قرآن (آیات محکم)بدون واسطه و بخش دیگر آن که در آیات متشابه است به وسیله محکمات آن مفهوم می باشند.
آری آن گروه که متشابه را به معنی خارج از حیطه فکرو اندیشه انسان تفسیر می کنند، طبعا باید «واو» را مستأنفه بگیرند و بر سر کلمه «الا الله» وقف نمایند.

ج- روایات متواتر بر آگاهی راسخان از تأویل شهادت می دهد

روایات متواتری از پیشوایان شیعه پیرامون همین آیه وارد شده و همگی حاکی است که جمله «الراسخون فی العلم» عطف بر لفظ جلاله «الله» است و راسخان در علم از تأویل متشابه آگاه می باشد و در یکی از این احادیث امام چنین می فرماید: شأن خدا نیست که چیزی را نازل کند آنگاه تأویل آن را نیاموزد و مجموع این روایات در تفسیرهای «برهان» و «نورالثقلین» گرد آمده است و همگی حاکی است که راسخان در علم از تأویل «متشابه» و مجموع «قرآن» آگاه می باشند(5).
با توجه به این بخش از روایات، یک فرد مؤمن به عصمت پیشوایان، نمی تواند، جز این بگوید که راسخان در علم از تأویل «متشابه» آگاه می باشند.

تنها حدیث مخالف:

در این مورد یک حدیث مخالف وارد شده و حاکی است که راسخان در علم از «تأویل متشابه» آگاه نبوده و فقط وظیفه آنان ایمان به صدور هر نوع آیه از جانب خدا است این حدیث در نهج البلاغه و تفسیر برهان و نورالثقلین و دیگر کتابهای حدیثی با اختلاف مختصری در متن وارد شده است اینک ما آن را مطابق «نهج البلاغه» نقل می کنیم:
«واعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم الله عن اقتحام السدد المضروبة دون الغیوب، الا قرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب فمدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول مالم یحیطوا به علما وسمی ترکهم التعمق فیها لم یکفهم البحث عن کنهه رسوخا»(6).
راسخان در علم کسانی هستند که اعتراف به عجز در برابر اسرار غیبی و آنچه از تفسیر آن عاجزند آنان را از کاوش پیرامون آنها بی نیاز ساخته است، خداوند اعتراف آنان را به ناتوانی از درک چیزی که به آن علم ندارند ستایش کرده و ترک ژرف گرائی آنها درباره موضوعی که مکلف به غور در آنها نکرده است «رسوخ» نامیده است.
پاسخ: این حدیث نمی تواند از صحت نظریه ی نخست بکاهد زیرا:
اولاً: مضمون این حدیث با دیگر احادیثی که از آن حضرت در این مورد نقل شده است کاملاً تفاوت دارد، زیرا خود امام علی در روایات دیگر تصریح کرده است که راسخان در علم از تأویل قرآن و یا تأویل «متشابه»آگاه می باشند در این صورت چگونه می توان آن همه احادیث را رد کرد و تنها این حدیث را گرفت(7).
و ثانیاً: گروهی از مفسران و محدثان اسلامی به توجیه این بخش از خطبه برخاسته و در این مورد توجیهاتی را یادآور شده اند(8) هر چند غالب و یا همه آنها با متن حدیث چندان وفق نمی دهد آنچه می توان گفت این است که این بخش از خطبه از طریق قطعی به دست ما نرسیده و نمی تواند، در مقابل این همه روایات حجت و حدیث اطمینان بخش باشد.
این تنها روایات شیعه نیست که گواهی می دهند که راسخان در علم از تأویل متشابه آگاهند بلکه روایات اهل تسنن نیز در این مورد با روایات شیعه هماهنگ است اینک برخی را در این جا می آوریم:
ابن عباس می گوید:
1- «و انا ممن یعرف تأویله» من از گروهی هستم که تأویل قرآن را می داند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی درباره «ابن عباس» چنین دعا کرد:
2- «اَللّهُمَّ اَعطِ اِبنَ عَباسَ الحِکمَةَ وَ عَلِّمهُ التَّأوِیلَ»: خدایا به ابن عباس حکمت بده و تأویل قرآن را به او بیاموز.
3- «اَللهُمَّ فَقِّههُ فِی الدِّینِ وَ عَلِّمهُ التَّأوِیلَ»: خدایا دین را به او تفهیم کن و تأویل را بیاموز(9).
هرگاه تأویل متشابه، در انحصار خدا باشد یک چنین دعاهائی چه معنی می تواند داشته باشد و اگر مقصود تأویل قرآن باشد، تأویل متشابه نیز در آن داخل است.
هرگاه این احادیث نیز ثابت نباشد باز می تواند در این مورد مفید باشند زیرا به روشنی دلالت دارند که علم به «تأویل متشابه» در آن روز در نظر مسلمین در انحصار خدا نبود و گرنه جاعلان این احادیث، مطلبی را که بر خلاف نظریه معروف میان مسلمانان باشد، جعل نمی کردند.
رسول گرامی می فرماید: «اِعمَلوُا بِکتابِ اللهِ فِی مَا اشتَبَهَ عَلَیکُم فَاسألوُا عَنهُ اَهلَ العِلمِ یُخبِرُونَکُم»(10) به کتاب خدا عمل کنید، آنچه بر شما مشتبه گردید از دانشمندان بپرسید تا شما را آگاه سازند.
خلاصه با توجه به این که در آیه، روی «علم» و «دانش» راسخان تکیه می کند، و با توجه به یک رشته روایات متواتر باید گفت: راسخان در علم، از تأویل متشابه آگاه بوده و می توانند با توجه به «محکمات» ابهام متشابه را رفع کنند.

اعراب آیه:

در آیه مورد بحث خدا می فرماید: «وَ ما یَعلَمُ تَأوِیلَهُ اِلاّ اللهُ وَ الرّاسِخوُنَ فِی العِلمِ یَقولوُنَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِن عِندِ رَبِّنا».
هرگاه «واو» را در جمله «والراسخون» مستأنفه بدانیم، طبعاً جمله یاد شده «مبتداء» بوده و جمله «یقولون»، «خبر» آن خواهد بود ولی اگر «واو» را عاطفه بدانیم جمله «یقولون» به معنی کلمه «قائلین»، «جمله حالیه» خواهد بود.
گاهی دیده می شود که برخی بر اثر بی اطلاعی از قواعد ادبی، استبعاد می کنند که جمله «یقولون» جمله حالیه باشد، در حالی که نظیر آن در قرآن هست، قرآن در سوره حشر آنگاه که درباره «فئ» سخن می گوید، آن را از آن خدا و رسول و وابستگان پیامبر و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان می داند و چنین می فرماید:
(فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ...) (حشر، آیه 7)
آنگاه در آیه های هشتم و نهم و دهم به تفصیل موارد مصرف «فئ» که در آیه قبل به اجمال برگزار شده است می پردازد و می فرماید «فئ» از آن سه گروه است:
الف- (لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ) (سوره حشر، آیه 8)
مهاجران فقیر که از خانه و زندگی اخراج شده اند.
ب- (وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ)
آنان که در مدینه سکنی گزیده اند و پیش از انصار (در عقبه منی) ایمان آورده اند.
ج- (وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ) (آیه 10).
آنان که پس از این گروه آمده اند و ایمان آورده اند.
در این موقع حال و وضع گروه سوم چنین بیان می کند:
(یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ) (ذیل آیه 10).
این گروه که پس از مهاجر و انصار پدید می آیند، حال وضع آنان این است که می گویند: خدایا برادران ایمانی ما را که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند، بیامرز.
در این جا جمله «یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ» حال از جمله «وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ» است که با واو عاطفه بر گروه های نخست عطف شده است.
بنابراین مانع ندارد که «والراسخون فی العلم» جمله معطوفه باشد، و جمله «یقولون» جمله حالیه و بیانگر حال «والراسخون» گردد(11).

پاسخ به یک سئوال:

هرگاه راسخان در علم از تأویل
متشابه آگاهند، پس چرا می گویند«آمنا به» ما به متشابه ایمان آوردیم در حالی که مناسب این است که بگویند «وَ اُعلِمنا تَأوِیلَهُ» ما را به تأویل آن آشنا ساخته اند.
پاسخ این سئوال روشن است، راسخان در علم در برابر گروهی قرار گرفته اند که در باطن نه در ظاهر به متشابه ایمان ندارند و اگر هم از آن پیروی می کنند، فقط به خاطر فتنه انگیزی است چنان که می فرماید: (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ) در این صورت راسخان در علم برای اظهار مخالفت با این گروه می گویند: «ما به متشابه ایمان داریم نه تنها به متشابه ایمان داریم، بلکه به محکم و متشابه هر دو ایمان داریم چنانکه می فرماید:
(کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا).
خلاصه هدف از این تعبیر (آمنا به) انتقاد از روش گروه معاند است که با فتنه انگیزی در مقام طعن به آیه متشابه می باشند تو گویی اصلاً به آن ایمان ندارند، آنان برای نقد نظریه آنها، می گویند «آمنا» گواه روشن بر اینکه ایمان به صحت متشابه مانع از آگاهی انسان از تأویل آن، نیست این است که این گروه همان طور که به «متشابه» ایمان دارند، به محکم نیز «ایمان» دارند چنانکه می گویند: «آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا» اگر ایمان به محکم مانع از آگاهی از مفاد آن نیست، طبعاً ایمان به متشابه نیز مانع از علم به تأویل آن نخواهد بود.

پاسخ به سئوال دیگر:

در آیه مورد بحث پاسخ به یک سئوال باقی است و آن این که لفظ «اما» در جمله «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ»، «امای» تفصیلی است و چنین «اما» به خاطر انجام تفصیل باید تکرار شود اکنون سئوال می شود که لنگه دوم آن چیست؟
پاسخ:
همان طور که در سئوال یادآوری شد این «اما» برای تفصیل است یعنی به تفصیل سخن قبلی می پردازد و به اصطلاح تشقیق شقوق می کند.
ولی در زبان عرب گاهی همه شقوق را در کلام می آورند و گاهی یکی از شقوق را می گویند و دیگری را به خاطر روشن بودن ذکر نمی کنند مانند:
(قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً* فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ)
(نساء، آیه 174)
«به سوی شما حجت و گواهی از جانب پروردگارتان آمده است و به سوی شما نور آشکاری فرستاده ایم اما آنان که ایمان به خدا آورده اند و به کتاب او چنگ زده اند به زودی آنها را در رحمت و کرم خود وارد می سازد».
در این جا شق دوم این کلام به خاطر روشنی حذف شده است و آن اینکه: آنان که کفر ورزیده اند و به کتاب الهی چنگ نزده اند، آنها را در عذاب خود وارد می سازند.
در آیه مورد بحث نیز جریان از این قبیل است، شق دوم به خاطر روشنی در عبارت نیامده است و آن این که افرادی که در قلوب آنان انحراف نیست، هرگز طعن به متشابه نمی زنند و از آن به صورت فتنه انگیزی پیروی نمی کنند، بلکه به محکم و متشابه ایمان می آورند و جز حقیقت جوئی (نه فتنه انگیزی) هدف دیگری ندارند.

پی نوشت ها :

1- کافی، ج1، ص 213 – تفسیر برهان، ج 1، ص 270 – 271 – تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 260 – 265.
2- کافی، ج 1، ص 213.
3- مجمع البیان، ج 1، ص 28، تفسیر برهان، ج1، ص 50 حدیث 22.
4- علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیث مادار برای آگاهی از اسناد این حدیث به «الغدیر» ج 3، ص 155 – 159 و غایة المرام، ص 538 – 541 مراجعه فرمائید.
5- نورالثقلین، ج 1، ص 262 – 264 و تفسیر برهان، ج 1، ص 270 – 271.
6- نهج البلاغه، چاپ عبده، خطبه شماره 90 تفسیر برهان، ج 1، ص 271 حدیث 12 – نورالثقلین، ج 1، ص 264 حدیث 41.
7- به تفسیر برهان، ج 1، ص 270 – به حدیث شماره 6 و نورالثقلین، ج 1، ص 260 حدیث شماره 18 و 25 و 26 و 43 و 45 و در حدیث 26 چنین می فرماید: (و اعطانا و حرمهم) به ما «تأویل متشابه را» داد و آنان را محروم ساخته است.
8- بحار، ج 4 ص 257 و المیزان، ج2، ص 28 و 69.
9- کنز العمال، کتاب فضائل، ج 11، ص 731 سیوطی در کتاب «الدر المنثور» به این بخش در روایات توجه نکرده و غالباً به پیروی از طبری سنگینی بحث حدیثی را روی عدم آگاهی «راسخان» نهاده است.
10- مستدرک حاکم.
11- به امالی مرتضی، ج 1، ص 439 – 442.

منبع :سبحانی، جعفر (1387)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط