جنبش اصلاح گری و تجدد طلبی در عثمانی

روشن بود که طرح سیاست دفاع از اساس دولت عثمانی توسط برخی از دول اروپایی، نمی توانست به معنای نجات و سلامت این دولت یا تضمین کننده بقا و حیات آن باشد. در واقع، مشکلی که سیاستمداران انگلیس در این باره با آن
يکشنبه، 21 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبش اصلاح گری و تجدد طلبی در عثمانی
جنبش اصلاح گری و تجدد طلبی در عثمانی

 

نویسنده:سبحان پاکپور




 
« روشن بود که طرح سیاست دفاع از اساس دولت عثمانی توسط برخی از دول اروپایی، نمی توانست به معنای نجات و سلامت این دولت یا تضمین کننده بقا و حیات آن باشد. در واقع، مشکلی که سیاستمداران انگلیس در این باره با آن رو به رو بودند، مشکل سختی بود و آن این که دولت عثمانی، از درون، در دفاع از خود در برابر اروپا، عاجز بود؛ اروپایی که به دلیل رشد علوم و معارف در آن، به ویژه انقلاب صنعتی، هر روز نیرومندتر می شد. سیاستمداران انگلیسی بر این باور بودند که عجاله این مشکل را می توان با ایجاد یک ارتشی نو به شیوه اروپایی در عثمانی حل کرد. این باوری بود که اصلاح طلبان دولت عثمانی نیز، در آن با سیاستمداران اروپایی هم عقیده بودند.
بنابر این طبیعی بود که جهت گیری جنبش اصلاح گری در دولت عثمانی، ابتدا می بایست در ارتش آغاز می شد؛ چرا که دولت عثمانی در اساس، دولتی نظامی بود و ارتش، بطور یکجا ابزار حکومت کردند و جنگیدن، بوده است. در واقع، دولت عثمانی بیش از هر چیز، در گذشته خود، ارتش و نیروی نظامی بوده و صاحب منصبان دولتی، همزمان فرماندهان سپاه نیز بوده اند. همین نکته سبب شهرت این سخن شده است که حکومت و ارتش عثمانی، دو روی یک سکه هستند. افزون بر این، نشان عمده ضعف دولت عثمانی، در ارتش ظاهر شد. درست همان طور که تهدید هایی که دولت را محاصره کرد و شکست های پیاپی بر آن وارد آورد، بیش از هر چیز، اصلاح ارتش را می طلبید.[1]
اصلاح ارتش می بایست با اصلاح ینی چریان، نیروی نظامی دولت عثمانی، آغاز می شد. حقیقت آن است که این نیرو در دوران طلایی امپراطوری عثمانی که عصر تأسیس و توسعه این دولت بود، نقش مهمی بر عهده نداشت؛ جز آن که در دوران نگهداری و حراست دولت، در زمان بروز دشواری ها و ضعف ها در قرن هیجدهم، نقش مناسبی را عهده دار بود. به همین دلیل بود که به مرور، بر شمار آنان افزوده شد تا آن که در آغاز قرن نوزدهم و به ویژه در روزگار محمود دوم (1223-1255هـ/1808-1839م) به صورت نیروی نظامی قابل توجهی در آمد.[2]
درست زمانی که بر شمار آن ها افزوده می شد، فساد نیز میانشان رخنه می کرد. از جمله عوامل رسوخ فساد در میان آنان، این بود که دولت به ینی جریان اجازه ازدواج می داد و این کمک کرد تا آنان صرف نظر از توجه شان به نظامی گری، به صورت جریانی موروثی در آیند. قدم بعدی آن بود که ینی چریان اجازه تجارت یافتند و در نتیجه پیوند سپاهیان ینی چری با پادگان ها کم شد و تنها برای دریافت حقوق به آنجا مراجعه می کردند. دشواری بیش تر وقتی پدید آمد که ینی چریان، آموزش های نظامی جدید را نپذیرفتند و سودمندی آن را انکار می کردند؛ تنها به این دلیل که حاج ولی بکتاش، وقت تأسیس این نیروی نظامی، برای آنان طلب برکت کرده و پیروزی دائمی آنان را از خداوند خواستار شده است.[3]
به هر روی، کار اصلاح ارتش به سبک اروپایی، در زمان مصطفای سوم (1171-1187هـ/1757-1773م) آغاز شد. با این حال، او از دست زدن به ترکیب سپاه ینی چری سرباز زد و تنها به کار تقویت نیروی دریایی و توپخانه پرداخت. وی در این زمینه، از شماری از متخصصان و افسران اروپایی به ویژه فرانسوی استفاده کرد. اصلاحات مصطفای سوم، نتیجه مورد انتظار را نداشت؛ چرا که به کار اصلاح سپاه ینی چری که اساس نیروی نظامی عثمانی بودند، پرداخته نشد.[4]
تلاش برای اصلاح ارتش در روزگار عبد الحمید اول (1187-1204هـ/1773-1789م) با کندی صورت می گرفت؛ اما چندی نگذشت که در دوران جانشین او سلطان سلیم سوم (1204-1222هـ/1789-1807م) که از جوانی در اندیشه اصلاح ارتش به سبک اروپایی بود، کار اصالح وارد مرحله جدیدی شد. وی به محض آن که بر تخت سلطنت نشست، کار خود را در این زمینه آغاز کرد؛ اما زمانی که دشواری کار اصالح ینی چریان را دریافت، دست به ایجاد یک سپاه جدید از پیاده نظام، خارج از چهارچوب ینی چری زد و به ینی چریان نیز اجازه داد تا در صورت تمایل، به این سپاه جدید ملحق شوند.[5]
واقعیت آن است که سلیم سوم با تمام وجود به کار اصلاح ارتش جدید پرداخته، برای آن لباس اروپایی تدارک دید و قرار گاه مخصوصی ایجاد کرد و از افسران و معلمان اروپایی برای آموزش آنان بهره جست. سلطان تنها به ایجاد ارتش جدید در پایتخت نپرداخت؛ بلکه کوشید تا در ولایات عربی نیز آن را دنبال کند. به گزارش مورخان، سلیمان پاشا والی بغداد، دنباله فکر سلطان را گرفت و با استخدام یک افسر ارشد انگلیسی از هند، او را به کار آموزش و ایجاد و انضباط ارتش جدید گماشت و شورع به تأسیس پادگان ویژه سپاه جدید کرد. احمد پاشای جزار والی عکا نیز دنباله این اندیشه را گرفت.[6]
اما چندی نگذشت که سلیم گرفتار دشواری های فراوانی در مناطق مختلف شد؛ آن هم زمانی که علمای دین، در موضع گیری بر ضد ارتش جدید، با ینی چریان همآوا شدند. علمای ترک بر این اعتقاد بودند که هر آنچه از سوی نصارا به سرزمین های اسلامی وارد می شود، در تقابل با اسلام است. آنان در این باره به حدیث «کلُّ محدثۀ بدعۀ، و کلّ بدعۀ ضلالۀ و کلّ ضلالۀ فی النار» استناد و استدلال می کردند. اینان از یکی از اصول اساسی اسلامی را آن می دانستند که هر کسی که به کفار تَشبّه کند، از آن هاست.[7]
این قبیل اظهارات، بر افکار عمومی مردم تأثیر گذاشته، راه را برای دسیسه و توطئه از سوی رجال دولتی فراهم می کرد؛ آنچنان که در نهایت به شورش ینی چریان در سال 1221هـ/1806م منجر شد. آنان قصر سلطان را محاصره کرده، وی را مجبور به الغای ارتش جدید کردند و حتی صاحب منصبان دولتی طرفدار ارتش جدید را کشتند. سران ینی چری، سپاه جدید را نیز وادار کردند تا به آسیای صغیر کوچ کنند. ینی چریان به این بسنده نکرده، بلکه فتوایی دایر بر عزل سلطان از شیخ الاسلام گرفته و در سال 1222هـ/1807م او را از خلافت عزل کردند تا فرصتی برای تجدید کار تأسیس ارتش جدید نداشته باشد.[8]
طبیعی بود که در چنین شرایطی بحران بیش تری در ارتش، در روزگار مصطفای چهارم (1222-1223هـ/1807-1808م) که ینی چریان او را به جای سلیم سوم مخلوع نصب کرده بودند، پیدا کند. درست همان طور که شکست های پیاپی بعدی برای دولت در برابر دشمنانش به صورت امری عادی در آمده بود. زمانی که محمود دوم در سال 1223هـ/1808م به سلطنت رسید، دریافت که جز با حذف ینی جریان نمی تواند اصلاح ارتش را دنبال کند؛ اما وی در این راه صبوری ورزیده، خود را برای کارهای مهم آماده کرد؛ به ویژه که ینی چریان، با تکیه بر فرقه بکتاشیه که بزرگ ترین فرقه صوفی دنیای اسلام بود، نفوذ و سلطه خود را بر بلاد دنبال می کردند.[9]
محمود دوم، ابتدا کوشید تا ینی چریان را وادار به پذیرش آموزش های نظامی مطابق با نظام اروپایی و پیوستن آنان به ارتش جدیدی که ایجاد کرده بود، بکند. در عین حال، برای افرادی که خواستار نپیوستن به ارتش جدید بودند، حقوقی تعیین کرده بود. این اقدام سودی نبخشید تا آن که در فاصله سال های 1230 تا 1232هـ/ 1814- 1816م زمینه ای فراهم شد که سلطان توانست از دست گروه های کوچکی از ینی چریان رهایی یابد. این زمان، فرصتی پدید آمد تا سلطان بتواند به مقدار زیادی از دست انکشاریه خلاصی یابد. ماجرا از این قرار بود که در یونان انقلابی بر ضد عثمانی پدید آمد و سلطان نیروهای زیادی از ینی چری را به فرماندهی خورشید پاشا برای سرکوب شورشیان به یونان فرستاد؛ اما این سپاه شکست خورد و سبب شد تا سلطان از محمد علی والی مصر استمداد کند. محمد علی درخواست سلطان را پذیرفت و فرزندش ابراهیم را در رأس سپاهی به آن ناحیه اعزام کرد که توانستند شورش را سرکوب کنند.[10]
این رخداد سبب تحقیر نیروهای ینی چری در اذهان عمومی شد؛ چرا که آنان بی لیاقتی خود را در سرکوب شورش یونان نشان دادند. سلطان نیز از این فرصت برای زدن ضربه بر ینی چریان استفاده کرد و پادگان های آنان را محاصره و آن ها را به توپ بست. به دنبال آن، وی موفق شد تا بیش تر نیروهای آنان را آواره کند و جمعیت آنان را از هم بپاشد و این گروه را متلاشی کند. ترک ها این رخداد را «واقعه خیریه» نامیدند و به طور جدی، به آن تفأل نیک زدند.[11]
پس از سرکوبی ینی چری، سلطان محمود دوم با برنامه ای مشخص قدم در راه اصلاح ارتش نهاد. وی از افسران انگلیسی برای آموزش نیروی دریایی و از افسران آلمانی برای آموزش نیروهای زمینی استفاده کرد. در کنار آن، به تأسیس آکادمی علوم نظامی و نیز شماری مدرسه عالی، متوسطه و ابتدایی نظامی پرداخت.[12]
اصلاحات محمود دوم تنها در بخش نظامی نبود، بلکه یک مدرسه پزشکی در استانبول تأسیس کرد و گروه هایی را برای تحصیل به اروپا فرستاد؛ نظام تازه ای برای پست به وجود آورد؛ دایره نیروی انتظامی ملی را توسعه داد، و نشریات و مطبوعاتی را میان مردم توزیع کرد که محتوای آن ها شرح بیماری ها مِعدوی و راه های پیشگیری از آن ها بود. وی هم چنین دستور داد تا شیوه های کهنه ای که بر اساس آنها برای حفظ خزانه دولتی، مصادره اموال و املاک صاحب منصبان دولتی را تجویز می کرد، کنار گذاشته شود. به همین ترتیب کوشید تا دولت عثمانی را به صورت دولتی مدنی در آورد و لباس اروپایی را میان محدوده کارگزاران دولتی، نتوانست آن را به اجرا در آورد. با این حال، پیروزی سلطان محمود بر ینی چریان و ایجاد ارتش جدید، به تنهایی برای اعتبار او به عنوان یک چهره ای اصلاح طلب در دولت عثمانی، کافی است.[13]»[14]

پی‌نوشت‌ها:

[1] . رجب حراز، الدوله العثمانیه شبه جزیره العربیه، قاهره 1970، ص 714. بنگرید به:
Gibb M. and Bowen. H., Islamic Society and the west, vol. 1, oxford, 1953, PP. 56-103
[2] . محمد انیس، الدوله العثمانیه و الشرق العربی، قاهره 1962، ص 29-30.
[3] . Marriott. J.A., OP. Cit., PP. 102- 103
[4] . ساطع الحصری، البلاد العربیه و الدوله العثمانیه، بیروت 1960، ص 76- 77.
[5] . احمد عبد الرحیم مصطفی، فی اصول التاریخ العثمانی، ص 173-181.
[6] . احمد عبد الرحیم مصطفی، فی اصول التاریخ العثمانی، ص 173-181.
[7] . احمد عبد الرحیم مصطفی، فی اصول التاریخ العثمانی، ص 78-80.
[8] . رجب حراز، الدوله العثمانیه شبه جزیره العربیه، قاهره 1970، ص 17.
[9] . محمد عبد اللطیف البحراوی، حرکه الاصلاح العثمانی فی عصر السلطان محمود الثانی، 1808- 1839، قاهره 1978، ص 182.
[10] . محمد عبد اللطیف البحراوی، حرکه الاصلاح العثمانی فی عصر السلطان محمود الثانی، 1808- 1839، قاهره 1978، ص 182.
[11] . در این ماجرا، در حدود چهار هزار نفر در قاهره کشته شدند. هفت هزار نفر از آنان به دار آویخته شدند و بیست هزار نفر آنان از پایتخت بیرون رانده شدند. بنگرید: محمد عبد اللطیف البحراوی، حرکه الاصلاح العثمانی فی عصر السلطان محمود الثانی، 1808- 1839، قاهره 1978، ص 182.
[12] . Lewis, Bernard, The Emergence of modern Turley, oxford, 1961, PP. 75- 101.
[13] . عبد العزیز الشناوی، الدوله العثمانیه، ج1 ، ص 545- 558؛ و ساطع الحصری، البلاد العربیه و الدوله العثمانیه، بیروت 1960، ص 81.
[14] . رسول جعفریان، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ص 125- 129.

منبع:www.tarikheslam.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط