نویسنده:سبحان پاکپور
« زمانی که سلطانِ عثمانی در قونیه بود، قاعده بر این بود که اراضی را در برابر خدمات امرا، به آنان واگذار می کرد. آنان نیز به همین ترتیب، زمین ها را میان برخی از فرزندان قبیله خود که در صحنه جهاد می درخشیدند، تقسیم کرده، به اقطاع [تیول] به آنان می سپردند. این اقطاعاتِ نظامی را در اصطلاح سنجق – جمع سناجق که به معنای رایت و پرچم است- می نامیدند.[1]پس از گشوده شدن بورسا، این شهر پایتخت سنجق جدیدی شد که به ولی عهد، یعنی مراد فرزند اورخان واگذار شد و او به اسم خداوند، یعنی زمین حاکم نامیده شد! بعد از آن دو سنجق دیگر درست شد: یکی در جنوب شرقی، سلطان اونو (سلطان اوکلی) که کار انتظام مراکز پیشین عثمانی را انجام می داد و دیگری در مناطق ساحلی شمال غرب، قوجه ایلی.[2]
با گسترش دامنه جغرافیاییِ دولت عثمانی، تقسیم اداری و نظامی به ایالات، ولایات یا باشویاتِ فراوان آغاز شد؛ به طوری که در پایان قرن هفدهم شمار آن ها به 32 ولایت رسیده بود.* هر ولایت به بخش های کوچک تری تقسیم شد که به آن ها سنجق یا لواء گفته می شد، و حاکمش را « سنجق بیک» یا «امیراللواء» می نامیدند. چنانکه گذشت، کلمه سنجق یا [صنجق] در ترکی به معنای رایت و لواء بود و بعد به اقطاعی گفته شد که سنجق بیک بر آن حکومت می کرد.[3]
نماینده دولت عثمانی در مرکزِ هر ولایتی، نایبِ سلطان، یا به تعبیری، والی آن ولایت بود که به طور معمول پاشا نامیده می شد. این والیان از نژادهای مختلف انتخاب می شدند و دست مزد آنان اقطاع یا حقوق سالیانه مشخص برای هزینه های زندگی والی و مخارج افراد و سپاهیان وابسته به او بود. طبعا حقوق آنها در هر ولایت متفاوت بود و این بر اساس موقعیتی بود که والی، پیش از منصوب شدن داشت.[4]
والی، رئیس تشکیلات اداریِ ولایت و مسئول در برابر سلطان و پیروی از او و نیز تأمین عدالت و امنیت برای ساکنان بود. وی به امور اداری، نظامی و قضایی رسیدگی می کرد و نظارت کاملی بر همه امور اداری و اقطاعی داشت. فراوان پیش می آمد که میان او و قضات اختلاف نظری پیش می آمد؛ اما والی حتی بدون محاکمه و اثبات دعوا، دستور به محکومیت و عقوبت فرد متهم می داد که گاه به سر حدّ اعدام نیز می رسید. هم چنین والی در امور قیمت گذاری و تأمین مواد غذایی و مراقبت از نقدینگی دخالت می کرد.
شماری کارمند، والی را در اداره امور یاری می رساندند که برخی مستقیم در ارتباط با او بودند و کسانی با استانبول مربوط بودند.* بابعالی با این اقدامِ خود، وجود چند قدرت را در ولایت که سبب کاهش نفوذ والی بود و از سرکشی و خود سری او جلوگیری می کرد، تضمین کرده بود. این مجموعه قدرت های مستقل دیوانِ ولایت را تشکیل می دادند و در امور مهم، طرق مشورت والی قرار می گرفتند. اینان عبارت از افسران عالی رتبه، کارمندان، عالمان و اعیان بودند. ولی یک رئیس دفتر نیز با عنوان کدخدا وجود داشت. مسئول دیوان رسائل را نیز «مکتوب چی» می نامیدند. مهر او در اختیار مهردار بود و امین صندوق را خزانه دار می گفتند. اسلحه دار مسئول حفظ سلاح ها و احتشامات آغاسی، مسئول امور تشریفات بود. در زمان بیماری والی یا غیبت او در محل ولایت، یا در وقت عزلش که هنوز والی جدیدی نیامده بود، اداره امور به عهده قائم مقام او بود.[5]»[6]
با گسترش دامنه جغرافیاییِ دولت عثمانی، تقسیم اداری و نظامی به ایالات، ولایات یا باشویاتِ فراوان آغاز شد؛ به طوری که در پایان قرن هفدهم شمار آن ها به 32 ولایت رسیده بود.* هر ولایت به بخش های کوچک تری تقسیم شد که به آن ها سنجق یا لواء گفته می شد، و حاکمش را « سنجق بیک» یا «امیراللواء» می نامیدند. چنانکه گذشت، کلمه سنجق یا [صنجق] در ترکی به معنای رایت و لواء بود و بعد به اقطاعی گفته شد که سنجق بیک بر آن حکومت می کرد.[3]
نماینده دولت عثمانی در مرکزِ هر ولایتی، نایبِ سلطان، یا به تعبیری، والی آن ولایت بود که به طور معمول پاشا نامیده می شد. این والیان از نژادهای مختلف انتخاب می شدند و دست مزد آنان اقطاع یا حقوق سالیانه مشخص برای هزینه های زندگی والی و مخارج افراد و سپاهیان وابسته به او بود. طبعا حقوق آنها در هر ولایت متفاوت بود و این بر اساس موقعیتی بود که والی، پیش از منصوب شدن داشت.[4]
والی، رئیس تشکیلات اداریِ ولایت و مسئول در برابر سلطان و پیروی از او و نیز تأمین عدالت و امنیت برای ساکنان بود. وی به امور اداری، نظامی و قضایی رسیدگی می کرد و نظارت کاملی بر همه امور اداری و اقطاعی داشت. فراوان پیش می آمد که میان او و قضات اختلاف نظری پیش می آمد؛ اما والی حتی بدون محاکمه و اثبات دعوا، دستور به محکومیت و عقوبت فرد متهم می داد که گاه به سر حدّ اعدام نیز می رسید. هم چنین والی در امور قیمت گذاری و تأمین مواد غذایی و مراقبت از نقدینگی دخالت می کرد.
شماری کارمند، والی را در اداره امور یاری می رساندند که برخی مستقیم در ارتباط با او بودند و کسانی با استانبول مربوط بودند.* بابعالی با این اقدامِ خود، وجود چند قدرت را در ولایت که سبب کاهش نفوذ والی بود و از سرکشی و خود سری او جلوگیری می کرد، تضمین کرده بود. این مجموعه قدرت های مستقل دیوانِ ولایت را تشکیل می دادند و در امور مهم، طرق مشورت والی قرار می گرفتند. اینان عبارت از افسران عالی رتبه، کارمندان، عالمان و اعیان بودند. ولی یک رئیس دفتر نیز با عنوان کدخدا وجود داشت. مسئول دیوان رسائل را نیز «مکتوب چی» می نامیدند. مهر او در اختیار مهردار بود و امین صندوق را خزانه دار می گفتند. اسلحه دار مسئول حفظ سلاح ها و احتشامات آغاسی، مسئول امور تشریفات بود. در زمان بیماری والی یا غیبت او در محل ولایت، یا در وقت عزلش که هنوز والی جدیدی نیامده بود، اداره امور به عهده قائم مقام او بود.[5]»[6]
پینوشتها:
[1] . علی حسون، الدولۀ العثمانیه، ص 321.
[2] . کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب، ص 410.
* . سایت تاریخ اسلام
[3] . السید رجب حراز، العالم العربی فی التاریخ الحدیث، ص 41. در برخی ولایات مانند مصر و یمن تقسیم بندی سنجق و لواء در کار نبوده است. هم چنین در مناطقی که لواء فراوان می شد، آن ها را در هم ادغام کرده، لواء واحدی ایجاد می کردند.
[4] . السید رجب حراز، العالم العربی فی التاریخ الحدیث، ص 41.
* . سایت تاریخ اسلام
[5] . عمر عبد العزیز عمر، دراسات فی التاریخ العرب الحدیث، ص 52.
[6] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 73-75.
/ج