2. سیاست فاطمیان در تحکیم جایگاه پادشاهان خود در مغرب[1]
از فرقۀ اسماعیلیه تا پیدایش خلافت فاطمیان
علویان[2] از به خلافت رسیدن عباسیان، راضی و خشنود نبودند ، و همواره در دوره اولِ عباسی ، میان این دو گروه درگیری وجود داشت . حتی بررسی های ما بیانگر این مطلب است که : هیچ دوره ای از تاریخ خلافت عباسیان ، بدون جنگ برضد علویان سپری نشده است .[البته در اوائل دورۀ عباسی، دو شاخۀ مهم علویان با یکدیگر متحد نبودند] یعنی نوادگان حسن بن علی(ع) – که به «حسنی ها» معروف بودند- با نوادگان حسین بن علی(ع) –که به حسینی ها معروف بودند- اتفاق نظر نداشتندبه طوری که جعفر الصادق بن محمد الباقربن علی زین العابدین بن الحسین(علیهم السلام) از محمد بن عبد الله[3] بن الحسن بن علی بن أبی طالب حمایت نمیکرد.
جعفرصادق(ع) برای اینکه راه را برای رسیدن فرزندانش به امامت هموار کند به سیاست پنهان کاری روی آورده بود ، وی به خاطر تدبیری که داشت توانست نوه ها ی حسن بن علی را - بعد از آنکه عباسیان بین آنها جدایی انداخته بود - قانع کند که او وارث حقیقی علی و فاطمه است . به طوری که جعفر صادق (ع)[4] در اواخر دوره اموی و اوائل دوره عباسی رهبری علویان بر عهده داشت .
امامیة بر این عقیده اند که امامت از نسل علی (ع) از طریق فرزندش حسین (ع) است ،چرا که امامت بعد از اینکه از حسن (ع) به حسین (ع) منتقل شد دیگر از آن به بعد از برادر به برادر منتقل نشده، بلکه امامت در اعقاب [5] است[6]. بعضی از امامیه بعد از وفات [7] جعفر صادق (ع) در سال 148ﮪ ، از آموزه های خود برگشتند ، بنابر این امامیه به دو دسته تقسیم شدند :
1. امامیة موسویة که بعد از آن به اثناء عشریة معروف شدند . آنها قائل به امامت موسی کاظم (ع) بعد از جعفر الصادق هستند و او را امام هفتم خود می دانستند .
2. امامیة اسماعیلیة که آنها قائل به امامت اسماعیل بن جعفر صادق بودند – اسماعیل فرزند بزرگ جعفر صادق (ع) بود –
نقل کرده اند که جعفرصادق (ع) پسرش اسماعیل را به خاطر مسائلی که به او نسبت می دادند از امامت بر کنار کرده و موسی کاظم (ع) را در جای او قرار داده است ، شیعه با این نظر مخالف است چون شیعه معتقد است که این گروه مقام امام را در بیان کردن جانشین خود نشناخته اند .
اسماعیل در زمان حیات پدرش در سال 145ﮪ ، فوت کرد ، پیروان او بر این عقیده اند که بعد از فوت جعفر صادق (ع) باید امامت به نوه او محمد بن اسماعیل منتقل شود چون امامیة بر این عقیده اند که امامت بعد از حسن و حسین( علیهم السلام )از برادر به برادر نمی رسد بلکه نص صریح است که امامت در اعقاب است [8]، به همین خاطر آنها به امامت محمد بن اسماعیل روی آوردند و او را امام هفتم خود قرار دادند . بعد از آن ، برای تمییز این گروه از طائفه اثناء عشری اسم آنها را سبعیة گذاردند.
و اما امامیة موسویة ، آنها قائل اند که امامت بعد از جعفر صادق به پسرش موسی کاظم(ع) و بعد از او به پسرش علی بن موسی (ع) منتقل می شود وسپس از او به اعقابش می رسد تا دوازدهمین امام ، که او محمد المنتظر بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا است .
فرقه امامیه موسویه به اثنی عشری معروف هستند ،این گروه در انتظارظهور پیشوای دوازدهم خود به سر می برند. گفته شده که محمد(ع) در سال 260ﻫ در حالی که مادرش نظاره گر او بود، وارد سردابی در شهر سامراء شد و دیگر از آنجا بیرون نیامده و تا این زمان اثری از ایشان به دست نیامده است . انتظار یاران ایشان از بین نرفته و معتقدند که او ظهور خواهد کرد و چنان که زمین از ظلم پر شده ، آن را پر از عدل می کند . به همین خاطرایشان را امام منتظر نامیده اند .
امامت اسماعیلیه ،بعد از فوت جعفر صادق (ع) به نوه اش محمد بن اسماعیل منتقل شد ،یاران او در در زمان خلفاء عباسی – مهدی ، هارون ، رشید – در مخفی کردن و نشر آیین[9] او به طور سری دور اندیشی می کردند ، زمانی که دعوتش در زمان خلافت رشید آشکار شد او می دانست که اگر در" مدینه" بماند عباسیان به راحتی حرکاتش را زیر نظر می گیرند ،و او را از بین خواهند برد، به همین دلیل از آنجا به طرف شرق حرکت کرد ،سعی اش بر این بود که دائما در بین سرزمین ها ی اسلامی حرکت کند ،او به ری و از آنجا به کوه دماوند که نزدیک ری بود رفت و در روستایی به نام سملا مستقر شد که بعدها آنجا به خاطر او محمد آباد نام گرفت .
محمد بن اسماعیل در نشر آیین اش بر میمون قداح تکیه کرده بود ،ازمیمون قداح نقل شده ، که اسماعیلیان از نسل سلمان فارسی هستند . زمانی که محمد فوت کرد عبد الله الرضی جانشین وی شد ،وی همانند محمد سیاست پنهان کاری را پیش گرفت و میمون را مبلغ خود قرار داد.
سیاست پنهان کاری رهبران اسماعیلی که بعد محمدبن اسماعیل آمدند ، به عقیده اسماعلیه برمی گرشت ،چرا که آنها معتقد بودند ،امام زمانی که نیرویی نداشته باشد که بر دشمن غلبه کند می تواند در خفاء آیین خود را منتشر کند . و از دلایل دیگری که آنها ترجیح می دادند این سیاست را پیش بگیرند به این خاطر بود که می ترسیدند مانند امامیة اثنا عشری شکنجه و به قتل برسند .
امام عبد الله رضی بعد ازآنکه در دوره مأمون به دست عباسیان مورد تعقیب قرار گرفت مجبور شد همراه پسرش احمد – او ولی عهد پدرش بود – به طرف مازندران و از آنجا به اهواز فرار کنند . سپس به سوی روستای سلمیه از توابع حمص حرکت کردند و در آنجا مستقر شدند این مسآله پوشیده نیست که از آن به بعد سلمیه مرکز مهاجرت امامان اسماعلیه شد . زمانی که عبد لله رضی فوت کرد پسرش احمد ، جانشین او شد . وی همانند پدرش عبد الله بن میمون را داعی خود قرار داد[10] .
از زمانیکه ائمه اسماعیلی در دوره مامون به سلمیه مهاجرت کردند، سلمیة مرکز اصلی برای دعوت اسماعیلیان شد و ائمه اسماعیلی از آنجا داعیانی برای نشر آیین شان به سرزمین ها ی اسلامی میفرستادند . بنا بر این سلمیة در ایام امام حسین بن احمد بن عبد الله بدون اینکه دست عباسیان به آنها برسد مکانی امن و مطمئن شده بود. در واقع بذل و بخشش اموال زیاد به دست امام حسین و سعی اش در اظهار محبت به هاشمیان و تلاش یارانش در پیروی از او ،کمک زیادی به داعیان می کرد تا مردم را به سلمیة فرا خوانند .
ایام امامت حسین بن احمد به خاطر انتشار آیین اسماعلیه در اکثر سرزمین های اسلامی دوره ای شاخص شد ،وی درسرزمین یمن علی بن فضل یمنی و ابی القاسم رستم بن فرج بن حوشب الکوفی را گماشت. آنها با ورود به یمن درسال 268 هجری برای نشر آیین اسماعیلیه ، موفقیت های زیادی را کسب کردند . سپس ابن حوشب بنائی مستحکم در کوه لاعة – کوه لاعة در جنوب صنعاء قرار دارد – بناء کرد ، وی سربازانش را در آنجا مستقر کرد تا به صنعا یورش ببرند و طائفه بنی یعفر را از آنجا بیرون کنند . ابن حوشب با کمک داعیانش توانسته بود بر اکثر نقاط یمن غلبه پبدا کند [11]. سپس او داعیانی به سوی یمامه ، عمان ، بحرین ،سند، هند ، مصر و مغرب فرستاد[12] . سفیران او در مغرب اباسفیان و حوانی بودند ، ابن حوشب به آنها توصیه کرده بود که از یکدیگر فاصله بگیرند و همواره با اعمالشان مردم را برای ظهور مهدی و دولتش آماده کنند.
امام حسین بن احمد به نشر آیینش در سرزمین های مغرب اهمیت زیادی می داد ،به همین خاطر ابا عبد الله شیعی درسال 278 هجری به سوی ابن حوشب در یمن فرستاد ،از ابا عبدالله شیعی خواست که از ابن حوشب پیروی کرده و به سیره اش اقتدا کند وسپس از یمن به مغرب برود تا آیین اسماعیلیه را منتشر کند ، ابو عبد الله نزد ابن حوشب رفت و از یاران بزرگ او شد و ی یک سال در یمن اقامت داشت[13] .
وقتی خبر مرگ حلوانی و ابوسفیان به – ابن حوشب – داعی یمن رسید به ابو عبد الله شیعی گفت :« سرزمین کتامه را در مغرب، حلوانی و ابوسفیان شخم زدند و آماده کردند و هردو مردند ،و داعی شایسته تر از توبرای آنجا وجود ندارد ،پس بشتاب که آن سرزمین کاملا مهیا شده است[14] ».
ابو عبد الله شیعی سرزمین یمن را به قصد مکه ترک کرد ، و در موسم حج در سال 279 هجری ،َبه مکه رسید . ابو عبد الله از حجاج کتامه که در حال سخن گفتن در مورد فضائل اهلبیت بودند در خواست کرد که در جمع آنها قرار بگیرد ، وی وارد بحث آنها وارد شد و به گفتگو پرداختند .
زمانی که موسم حج به پایان رسید و کتامی ها آماده حرکت شدند ، از ابو عبد الله مسیر حرکتش را پرسیدند و او در جواب گفت : «قصد دارم به مصر بروم .» حجاج کتامه از همنشینی با او خوشحال شدند ،ولی ابا عبدالله شیعی اهدافش را از آنها مخفی کرده بود ،شکی نیست که حجاج کتامه به خاطر زهد و ورع اش به او وابسته شده بودند .
ابو عبد الله توانسته بود از طریق زیرکی به احوال تمام حجاج کتامه که دور اوجمع شده بودند آگاه شود ، زمانی که آنها به مصر رسیدند و ابو عبد الله خواست از آنها جدا شود ،حجاج از این وداع، سخت ناراحت شده ،و از انگیزه ی سفر او به مصر سوال کردند، اودرجواب گفت:« به خاطر تحصیل علم به مصر آمده ام »،و حجاج در جواب او گفتند :«اگر قصد تحصیل علم داری سرزمین ما برای شما مفید تر است ، و همچنین ما به شأن و منزلت شما آگاه تریم .» درمسیر حجاج از او جدا نشدند تا اینکه او دعوت آنها را اجابت کرد[15] ، پس زمانیکه به نزدیکی سرزمین کتامه رسید ،به طرف اصحابشان، که بین آنها آیین تشیع، به دست اسماعیلیان قبل از او ،منتشر شده بود حرکت کرد .
تشیع در بلاد مغرب به دست امام ادریس بن عبد الله بن الحسن بن الحسن بن علی ابی طالب منتشر شده ،که او بعد از" واقعه فخ " در سال 169 هجری در زمان خلیفه هادی، از دست عباسیان به سوی مغرب فرار کرده بود .ادریسیان درسال 172 هجری در مغرب الاقصی دولتی علوی تشکیل دادند ، که بربرها اطراف آنها گرد آمده بودند ،این دولت به ادریسیان معروف شد. بعد از آن ،سرزمین مغرب مکانی مناسب برای دعوت اسماعلیان شد .
تشکیل دولت شیعی در مغرب، کار ابوسفیان و حلوانی را برای انتشار دعوت مهدی از آل علی، آسان کرده بود، فضای مغرب به گونه ای شده بود که مردم، ازنزدیکی ظهور مهدی سخن می گفتند .و زمانی که اباعبد الله شیعی در اوائل سال 280 هجری به مغرب رفت آنجا را مهیا برای دعوتش یافت، چرا که در آنجا بربرها و بیشتر وزراء اغلبیان [16]به تشیع روی آورده بودند .دولت اغلبیان سال 148ﻫ به دست ابراهیم بن اغلب در افریقه ( تونس ) به وجود آمد و تا سال 296 ﻫ که فاطمیان بر آنها چیره شدن پایدار بود.
اهالی کتامه ورود ابو عبدالله را تکریم کردند و او را نزد خود بزرگ گماشتند به طوری که هر یک از آنها می خواست، او را به خانه خود ببرد .وقتی که به اغلبیان خبر رسید ابو عبدالله شیعی بشارت دهنده مهدی است گرایش آنها به او بیشتر شد . بی درنگ ابوعبدالله نیت اش را برای مردمان کتامه آشکار کرد، پس به آنها گفته بود : « من صاحب بذری هستم که ابوسفیان و حلوانی از من خبر داده اند» به همین خاطر محبت اهالی به او زیا د گشت و از هر طرف به سوی او آمدند[17]. و هدف او را بزرگ داشتند. ابو عبد الله داعی برای امام حسین بن احمد - محمد حبیب-[18] بود که نامه ها و هدایای مردم را به سلمیه نزد او می فرستاد.
ابو عبد الله شیعی به نشر آیین فاطمیه در بلاد مغرب اکتفا نکرد بلکه او سال 289 هجری سعی کرد دعوت خود را درشمال افریقیة گسترش دهد ،وی توانست چند شهر در شمال افریقیه را زیر سلطه خود قرار دهد . فوت ابراهیم الثانی بن احمد ابن الاغلب درسال 291ﻫ[19]– وی امیر اغلبیان بود – درشمال افریقیة ،از جمله مسائلی بود که ابو عبدالله را در این فتوحات کمک کرد .بعد از ابراهیم ثانی پسرش ابی العباس عبد الله جانشین وی شد ولی ولایت او چندان طول نکشید[20]. بعد از اوپسرش زیادة الله الثالث آخرین امیر اغلبیان رهبری اغلبیان را به دست گرفت ،درزمان وی، اغلبیان اقتدار خود را ازدست داده بودند و سیطره آنها رو به فساد و تباهی بود، چرا که وزراء اغالبیان برای گسترش مذهب شیعی که مردم آنجا روی به آن آورده بودند تلاش می کردند .همواره جنگ بین نیروهای ابا عبد الله شیعی و زیادة الله ثالث ادامه داشت تا اینکه واقعه الاربس در سال 296 هجری اتفاق افتاد، و منجر به زوال دولت اغلبیان درافریقیة شد. فاطمیان درآن زمان توانستند در اکثر نقاط مغرب نفوذ کنند
داعیان اسماعیلی در یمن معتقد بودند که دولة مهدی در یمن ظهور خواهد کرد و رهبرانشان در اینکه پیدایش دولت مهدی به دست آنها باشد حریص بودند ،احوال داعیان در مغرب همانند داعیان یمن بود ،آنها امید داشتند که مهدی به سوی آنها می آید، چرا که شرایط دولت مورد نظر مهدی را فراهم کرده بودند . لذا داعی اسماعلیان در مغرب – ابا عبد الله شیعی – بعد از آنکه پیروزی های زیادی در آنجا به دست آورد ، پیکی برای عبید الله بن الامام الحسین بن احمد فرستاد تا او به سوی مغرب بیاید .
سرزمین مغرب درآن زمان شامل دولتهای بزرگ و کوچکی از جمله دولة اغلبیان درافریقیة (تونس) ،دولت ادریسیان درمغرب الاقصی ، ولایت بنی مدار در سجلماسة و ولایت بنی رستم در مغرب الاوسط می شد .
وقتی خبر شیوع آیین اسماعیلی ،درسرزمین های یمن و مغرب به خلیفه عباسی – المکتفی – رسید، یارانش را در پی عبید الله فرستاد تا او را دستگیر کنند. عبید الله بعد از ملاقات با هیأت کتامه ، از موفقیت داعیانش در سرزمینهای مغرب مطلع شد . پس تصمیم گرفت به دعوت داعی خود – ابو عبد الله شیعی – درمغرب پاسخ مثبت دهد و به سوی مغرب حرکت کند .
عبید الله چندان مایل نبود، در یمن دولت تشکیل دهد[21] ، ولی برای اینکه عباسیان از رفتنش به سمت مغرب مطلع نشوند به یاران خود اعلام کرد که قصد سفر به سوی یمن دارد[22] . پس زمانی که آنها به مصر رسیدند ، هدف اش را برای فیروز – به فیروز لقب داعی الدعاة داده اند – آشکار کرد و به او گفت : «قصد رفتن به سوی مغرب را دارم »فیروز از تصمیم عبیدالله ناراحت شد و به سوی یمن رفت . در مصر ابو علی که از پیروان عبید الله بود به استقبال او رفت ، ابو علی از ابن عیاش [23]خواست ، موانع را برطرف کند تا بتواند عبید الله را به سادگی به خانه اش ببرد .
عباسیان برای دستگیری عبید الله تلاش زیادی کردند، ولی کمک پیروان او باعث شد که آنها در این راه موفق نشوند چرا که وقتی نامه دستگیری عبید الله به والی مصر- محمد بن سلیمان [24]- رسید ، یاران عبید الله او را اغفال کردند و به او گفتند : « عبید الله یک تاجر است ، و شخص مورد نظر شما به یمن فرار کرده است ». او دستور داد که عده ای از غلامان عبید الله را دستگیر کنند ،ولی وی با آنها به سختی برخورد نکرد و همین امر باعث شد که مهدی شناخته نشود .
زمانی که عباسیان متوجه شدند ، محمد بن سلیمان، در دستگیری عبید الله سستی کرده ، عیسی بن محمد النوشری [25]را به جای او گماردند . زمانی که وی - درجمادی الآخر سال 292ﻫ - والی مصرشد ، بیشتر اطرافیان او به مذهب اسماعیلیه روی آورده بودند . به همین خاطر اطرافیانش به عبید الله خبر دادند، عباسیان در تعقیب او هستن و برایش جاسوس گذاشته اند، بنا بر این عبید الله تصمیم گرفت مصر را ترک کند .
عبید الله از فسطاط به شکل افراد بازرگان به سوی مغرب حرکت کرد ولی درطول مسیر به دست عیسی بن نوشری دستگیر شد ، عیسی بن نوشری پس از بازجویی آنها، چیزی که او را قانع کند نیافت ، و آنها را رها کرد .سختی های او در این سفر به همین جا خلاصه نشد ،در مسیر طرابلس در منطقه" طاحونه" گروهی از بربرها به کاروان آنها حمله کردند.
وقتی که عبید الله به طرابلس رسید ابوالعباس –برادر ابو عبد الله شیعی – و جماعتی از کتامه را قبل از ورود خود نزد ابو عبد الله فرستاد تا خبر حرکتش را به سمت کتامه دهند . ولی ابو العباس درقیروان به دست زیادة الله سوم امیر اغالبه دستگیر شد .او برای اینکه از مسیر حرکت عبید الله آگاه شود ابو العباس را شکنجه زیادی کرد ولی چیزی دستگیرش نشد . زیاده الله نامه به والی طرابلس نوشت که عبید الله را دستگیر کند . ولی فرماندار طرابلس به خاطراموال زیادی که عبید الله به او اعطاء کرد اجازه داد او و یارانش به سجلماسه[26] – محلی است در مغرب الاقصی است – فرار کنند.
عبید الله درجامعه بازرگان وارد سجلماسه شد وی توانست درآنجا به خاطر اموالی که به الیسع والی سجلماسه داده بود درکمال آرامش زندگی کند،ولی این آراش چندان طول نکشید چون الیسع از هویت عبید الله و رابطه اش با ابو عبد الله مطلع شده بود ، وی از ابو عبد الله ترس داشت چرا که ازپیروزیهای او بر اغلبیان آگاه بود و می ترسید که بعد از آن به سمت آنها حلمه کند،به همین خاطر عبید الله و فرزندش را زندانی کرد .
ابوعبد الله به وسیله لشکر کشی ، بیشتر سرزمین مغرب را فتح کرد، وی بعد از فتح رقادة – آنجا پایگاه اغلبیان بود اسم خلیفه عباسی را از خطبه برداشت ، سپس او با قوای خود به سجلماسه حمله کرد ، والی سجلماسه که از حمله او با خبر شد ، شبانه از آنجا فرار کرد .وی بعد از ورودش به سجلماسه عبید الله و فرزندش ابی القاسم را از زندان نجات داد.[27]
ابو عبد الله درسجلماسه پیروی خود را از عبید الله اعلام و برای او بیعت گرفت ، وی پس از سه روز اموال و جایگاه خود را به عبید الله تقدیم کرد . عبید الله بعد از چهل روز اقامت در سجلماسه به سوی افریقیه حرکت کرد ، زمانی که او نزدیک رقاده شد ، اهالی آنجا و قیروان به پیشواز او آمدند، سپس او وارد قصر رقاده شد [28]،و خواست که در منابر اسم او را در خطبه ها بخوانند ،و خودش را به مهدی امیرالمومنین لقب داد ،[29] بدین ترتیب حکومت فاطمیه درشمال افریقیة به وجود آمد .
سیاست فاطمیان در تحکیم جایگاه پادشاهان خود در مغرب
عبید الله بعد از اعلان خلافت خود، کارگزارانی ازسرزمین کتامه و مغرب که مورد اعتمادش بود ند، انتخاب و به مناطق مختلف فرستاد . ساکنان مغرب اوسط و مغرب الاقصی از عبید الله پیروی نمی کردند ،به همین خاطر او، ابو عبد الله شیعی را فرستاد تا آنها را سرکوب کند ، ابو عبد الله در سال 297 ﻫ همراه بعضی ازسران کتامه به آنجا یورش برد و سرزمین های آنها را فتح کرد ، سپس درسال 298 ﻫ برای سرکوبی قبائل زناته در جنوب کتامه در راس ارتش حرکت کرد او توانست زناته را مطیع خود گرداند و خراج از آنها دریافت نماید [30].علی رغم اینکه پیدایش دولت فاطمیه مدیون تلاش های ابو عبد الله شیعی بود، با این وجود عبید الله تصمیم گرفت که او را از خود دور کند ، چرا که ابو عبد الله درمیان اهالی کتامه از اعتبار خواصی برخوردار بود ،واین امر برای عبید الله نگران کننده بود . وی از اظهار محبت مردم به ابو عبد الله میترسید که از نفوذش درمیان مردم کاسته شود ،به همین دلیل در جمادی اخر سال 298 هجری دستور قتل ابو عبد الله و برادرش را صادر کرد[31] .
کشته شدن ابو عبدالله حوادثی درمیان سرزمین مغرب به وجود آورد ، من جمله ، اهالی طرابلس از بیعت خود با عبید الله برگشته و دست به شورش زدند ،و نیز بین اهالی کتامه و قیروان درگیری ایجاد شد . عبید الله بدون درنگ این شورش ها را خاموش کرد ،و پسرش ابی القاسم را ولی عهد خود قرار داد . سپس او را در رأس سپاهی قرار داد تا اهالی کتامه را که گمان می کردند ابو عبد الله نمرده ،و طفلی که به او لقب مهدی داده و او را ولی می خواندند از بین ببرد.ابو القاسم به آنها یورش آورد و متفرق ساخت ، سپس آن طفل را به قتل رساند .
عبید الله بعد از مرگ ابو عبدالله شیعی و سرکوبی کتامیان، تصمیم گرفت والیانی از بلاد دیگر، که مورد اعتمادش بودند برای اداره دولتش استفاده کند ، لذا حباسة بن یوسف را والی مغرب ادنی ،و برادراو عروبة بن یوسف که پایگاهش درتاهرت بود ،والی مغرب اوسط و اقصی قرار داد .
همچنین عبید الله اهمیت خاصی برای سرکوبی قبائل صنهاجه درمغرب الاقصی و جلوگیری از نفوذ ادریسیان در فاس قائل بود . به همین منظور در سال 308 ﻫ از قائدة مصالحه بن حبوس پیمان گرفت که ناکور والی صنهاجه را دستگیر کند، و از آنجا به سوی فاس برود .
حکومت فاس درآن زمان به خاطر خویشاوندی یحیی بن ادریس با قبیله مکناسه به او واگذار شده بود . وی بعد از اینکه مصالحه بن حبوس به آنجا حمله کرد مجبور شد با اهدا کردن قسمتی از اموال خود با او صلح کرده و بیعت با عبید الله را بپذیرد.
عبید الله مصالحه بن حبوس را والی فاس ،و موسی بن ابی العافیة را والی سایر بلاد مغرب الاقصی قرار داد ، چیزی نگذشت که موسی دوباره به سوی ادریسان دربلاد مغرب برگشت . یحیی بن ادریس برای گذراندن باقی عمر خود به شهر مهدیه رفت .
در دوره عبید الله نفوذ ادریسیان در فاس از بین رفت ، و امور بلاد مغرب الاوسط و الاقصی به دست موسی بن ابی العافیه افتاد،وی در سال 312 ﻫ بعد از اینکه مصالحه بن حبوس در گذشت نفوذ خود را درمغرب الاقصی گسترش داد تا اینکه جایگاه فاطمیان را در بلاد مغرب الاقصی از بین برد . وی به خاطر طمعی که دربدست آوردن مغرب الاقصی و گرفتن شهر سبتة داشت از بیعت با فاطمیان برگشت و از عبد الرحمن الناصر الاموی در اندلس پیروی کرد ، موسی مجبور بود که در منابر بلادش برای عبد الرحمن خطبه بخواند . زمانی که عبید الله از اوضاع آگاه شد، ولی عهدش ابی القاسم را درسال 315ﻫ به سوی موسی بن ابی العافیة فرستاد تا سلطنتش را در بلاد مغرب محکم کند ،وی توانست جایگاه از دست رفته فاطمیان را در بلاد مغرب برگرداند .
عبیدالله برای تحکیم سلطنتش به همین مورد بسنده نکرد ، بلکه تصمیم گرفت شهری محکم بنا کند تا او و ارکان حکومتش در امان باشند و ازآنجا به دشمنان یورش ببرند ،.سپس برای تحقق اهدافش به دنبال مکانی که صلاحیت این کار را داشته باشد حرکت کرد ،وی در شصت مایلی جنوب قیروان مکانی مناسب برای اهداف خود پیدا کرد ،که پس از ساخت آن نامش را مهدیه گذاشت .
ابو عبید البکری[32] نقل کرده که مهدیه شهریست که از سه طرف دریا آن را احاطه کرده ، مهدی برای این شهر دو درب تهیه کرده بود که وزن هر درب هزار[33] قنطار[34]و طول آن سی وجب بود ، بر روی این درب ها تصویر بعضی حیوانات ترسیم شده بود ، و همچنین غیر از قنواتی که در مهدیه وجود داشت شصت و سه چاه در آن به وجود آورد. ساخت محل خلافت جدیدش درسال 305 پایان یافت و در آن موقع اعلان کرد : « امروز بر جان فرزندان فاطمه ایمن گردیدم ». سپس درسال 308 ﻫ به سوی مهدیه رفت و دکانهایی در آن تاسیس نمود، وی درشهرمهدیه بیش از دویست ونه حرفه به وجود آورد، سپس صاحبان مشاغل شهر را احضار نمود و به همه آنها دکانی در بازار داد ، وی بعد از اینکه کارساخت شهر تمام شد، دستور داد شهر دیگری در کنار مهدیه بسازند. اسم این شهر را زویله نامید . بین این دو شهر میدان وسیعی قرار داد و دور آن را دیوار بزرگی کشید و اوامرش را از آنجا به سوی اصحاب دکان ها صادر می نمود توصیه اش به صاحبان مشاغل این بود که با اهالی شهر با احترام برخورد کنند .
اوضاع سرزمین مغرب بعد از وفات عبید الله در سال 322ﻫ ، طلب می کرد که فرزندش ابی القاسم- ملقب به القائم بامرالله - که بعد از او به خلافت رسیده بود تمام تلاشش را به کار گیرد تا اوضاع را سامان بخشد . در آن زمان شخصی به نام ابن طالوت القرشی در طرابلس به پا خواست و اعلان کرد که او فرزند مهدی است ، ولی چیزی نگذشت که دروغ او برای بربرها بر ملا شد و او را به قتل رساندند .
همچنین در آن زمان خطر شورشی که آتش آن را ابو یزید مخلد بن کیداد بر افروخته بود شدت گرفت ،او از قبیلة زنانة بود که بر علیه عبید الله قیام کرد .
از قیام ابی یزید مخلد بن کیداد، دشمنی قبیلة زناتة و اعتقادشان به حذف حکومت فاطمیان درسرزمین مغرب آشکار شد. ابی یزید در شهر تورز[35] متولد شده بود ،و قرآن را در آنجا آموخت وی به جماعتی از خوارج صفریة پیوست ،و گرایش آنها را پیدا کرد . خوارج بعد از اینکه ظلم امویان نسبت به آنها دربلاد مغرب زیاد شده بود از او امان خواستند ،بنابراین امویان که از مخالفت این گروه با دولتشان مطلع شدند ، بربرهایی که مذهب امویان را پذیرفته بودند وارد صفوف آنها کردند.
ابو یزید تاهرت را محل اقامت خود قرار داد و در آنجا به تعلیم قرآن و آیین خوارج برای کودکان پرداخت . دشمنی وی با شیعه شناخته شده است ، و مردم را به قیام علیه خلیفه فاطمی فرا می خواند ،
در سال 316 ﻫ شروع به زیاد کردن نفوذ خود و پخش آیین اش در بین قبائل بربرها کرد چنانکه در دوره القائم عظمت او قوت گرفت و سائر قبائل خوارج اطراف او جمع شدند .
در سال 331ﻫ یکی از همراهانش به نام ابو عمار از مردم بر علیه تشیع برای او بیعت گرفت وتا آنها را بکشن و غنائم و اسیران برای خودشان باشد ، به آنها قول داد که اگر مهدیه و قیروان را به دست آورند امور آنجا مشورتی اداره می شود .
قیام ابی یزید یک حرکت وطن پرستی بود چون هدف او از دعوتش ، تشکیل دولتی بربری بود که از اعراب خالی باشد ،
وی بعد از اینکه دید چطور بربرها به وسیله خون و شمشیرشان اندلس را فتح کردند و بدون هیچ چشم داشتی تمام تلاششان را بذل کردند تا دولت فاطمیان را مستحکم کنند ، فهمید که این بربرها توانایی این را دارند که بتوانند حکومت کنند.
ابو یزید در دوره خلیفه القائم به سوی رقاده لشکر کشی کرد ، ولی کتامیون جلو لشکر او را گرفتند ، سپس وی به سوی قیروان حرکت کرد . او پیکی همراه هیئتی از اهالی بربرها به سوی عبد الرحمن الناصر الاموی فرماندار قربطة فرستاد تا خبر بیعت او با عبد الرحمن را بدهند و به عبد الرحمن اعلام کنند به خاطر نیرویی که دارد مایلند از او بر علیه فطمیان استفاده کنند.
فرماندار قربطه به آنها وعده همکاری داد ، سپس ابو یزید به شهرهایی که در حوزه خلافت فاطمیان بودند هجوم آورد ،اهالی شهر مهدیه از حملات او به وحشت افتادند و مجبور شدند به سوی طرابلس ، صیقلیة و مصر کوچ کنند[36].
بیشتر افرادی که مورد تایید ابو یزید بودند، پشت او را خالی کردن و به لشکر فاطمیان پیوستند بنابراین چیزی نگذشت که از سرعت نفوذ او کاسته شد و مجبور شدن از مهدیه به قیروان باز گردند[37].
در سال 334ﻫ القائم فوت کرد ، ولی عهدش منصور چون میترسید که ابو یزید در آن طمع کند فوت او را مخفی کرد ، و تا زمانی که ابی یزید را ازبین نبرد ، خود را خلیفه نخواند ، سکه و خطبه را به نام خود نکرد .
منصور برای از بین بردن شورش ابی یزید تمام اهمیتش را مواجح آن کرد ،و برای اینکه هر چه سریع تر قوای نظامی اش تقویت شود ، سعی کرد قبیله صنهاجه را جذب خودشان کند. ارتش او به تعقیب ابی یزید پرداخت ،ابی یزید از مقابله با قوای منصور عاجز و شکست خورد . فتنه این خارجی بعد ازدستگیری اش به پایان رسید و درسال 336 ﻫ[38] به خاطر جراحاتی که در نبردها بر داشته بود درگذشت .
از شورش ابی یزید میزان علاقه بربرها به فاطمیان برای منصور آشکار شد چون بربرها هر خارجی که علیه فاطمیان شورش می کرد آنها او را تصدیق می کردند . منصور توانست قدرت فاطمیان را که در بلاد مغرب از زمان این شورش از بین رفته بود برگرداند.
منصور بعد از سرکوبی شورش ابی یزید به تعقیب زناتین افریقیه پرداخت . یعلی بن محمد یکی از بزرگان زناته بود ، که احتمال شورش او در مغرب الاوسط خطرناک شده بود ،وی در منابر برای عبد الرحمن الناصر خطبه می خواند ، خطر شورش او تا زمانی که معزلدین الله الفاطمی وزیر خود جوهر الصقلی را در سال 347 ﻫ به سوی او فرستاد، از بین نرفت . سپس یعلی مجبورشد که به معزلدین بپیوندد و اعلان پیروی ازاو کند[39].
اوضاع بلاد مغرب در شمال آفریقیة به خاطر شورشهایی که دراین ناحیه شده بود از همه مناطق آشفته تر بود، وبیشتر اموال حکومت فاطمیه درآنجا از بین رفته بود. منصورمعتقد بود که برای سامان دادن آنجا باید از آنهاعوض گرفته شود و مالی از دولت انفاق نشود .
منصور شروع به ساخت ناوگان بزرگی کرد،ونیز درسال 337ﻫ شهری درمکان ذی دارت تاسیس کرد که قرار گرفت بین او و بین پیروان ابی یزید در قیروان و اسم او را منصوریة گذاشت .این شهر دارای پنج درب بود که اسم آنها باب القبلی ، باب شرقی ، باب زویلة ، باب کتامة و باب فتوح ،که سربازان فاطمی از این باب خارج می شدند[40] .
منصور بازارهای قیروان را به شهر منصوریه منتقل کرد ،و همچنین بیشتر صنعتگران به سوی این شهر کوچ کردند . بنابراین صنعت و تجارت در آنجا شکوفا و موجب ترقی شهر منصوریه شده ، و از زمان پایتخت فاطمیان قرار گرفت تا اینکه معزلدین فاطمی در 7 رمضان سال 362ﻫ به سوی مصر رفت و به جای منصوریه شهر قاهره را پایتخت خود قرار داد [41].
زمانی که منصور در سال 341ﻫ فوت کرد خلافت به معز پسر او رسید ،وی سیاستش را در خطبه ای که برای اهالی کتامه، درشهر منصوریه خواند آشکار کرد ، به آنها گفت :« همانا او مشغول به نوشتن جواب ایرادهایی که بر او وارد شده از شرق و غرب است و بیان کرد که اهمیتش را برای حفظ زندگی مردم اش مواجح خواهد کرد و سرزمین اش را آباد و شورش هایی که می شود سرکوب خواهد کرد تا مکانی امن برای دولتش به وجود آورد .و خطبه اش را با جمله: (همانا هر چه که شما در خواست کنید بر من اجرای آن لازم است . امید است که خداوند به وسیله شما نزدیک کند بر ما امور مشرق را همانطور که نزدیک شد امر مغرب بر ما به وسیله شما ) تمام کرد .
معز برای تحکیم قدرت خلافت فاطمیه در بلاد مغرب دست به اعمالی زد ، من جمله : از جوهر صقلی پیمان گرفت تا از أمراء الثائرین برای حکومت فاطمیه در بلاد مغرب بیعت بگیرد ، جوهر در اوائل سال 347ﻫ فرماندهی ارتشی را که بیشتر مردان مغرب – یکی از آنها زیری بن مناد صنهاجی بود – در آن شرکت داشتند بر عهده گرفت ، وی توانست بر امراء ثائرین مسلط شود و والی آنها یعلی بن محمد زناتی را که دشمنی اش با فاطمیان شناخته شده بود و از عبد الرحمن الناصر الاموی پیروی میکرد [42] از بین ببرد .
جوهر بعد از سرکوبی ثائرین به سمت فاس حرکت کرد ، ولی در راه از حرکت او جلوگیری شد ، بنابراین او به سمت سجلماسه رفت . در سجلماسه مردی که به او ابن واسول می گفتند حکومت مستقلی تشکیل داده بود ،وی به خود لقب شاکرالله داده ،و اسم خود را روی سکه ها نقش بسته بود ،و مردم او را امیر المومنین می خواندند .
جوهر به تعقیب او پرداخت تا اینکه توانست او را اسیر کند ،فاطمیان توانستند به وسیله جوهر حکومت از دست رفته خود را در سجلماسه به دست آوردند . معز به خاطر فتح سجلماسه سکه ای که بر روی آن اسم جوهر نقش بسته بود ساخت [43].
جوهر به فتوحات خود در سرزمین مغرب ادامه داد ، او به جز شهرهای سبتة و طنجة، توانست شهرهای دیگر را فتح کند و به ساحل اقیانوس اطلس برسد، سپس وی بعد از اینکه پیروزی های زیادی برای تشکیل دولت فطمیه در تمام مناطق مغرب[44] انجام داد به شهر مهدیه بازگشت .
علی رغم کوششهای زیادی که جوهر صقلی و زیری بن مناد برای تحکیم دولت فاطمیه در بلاد مغرب انجام دادند اموری برای آنها مستقر نشد. در سال 350ﻫ یکی از بزرگان زناته بر علیه معز شورش کرد ، معز مجبور شد که خودش برای سرکوبی او حرکت کند ، پس زمانی که به باغیه [45]رسید او فرار کرد ، معز زیری بن مناد را در پی او فرستاد ، زیری توانست او را دستگیر کند . بنابراین شورش او با پیروی از معز پایان یافت[46].
با این احوال آشفتگی اوضاع مغرب پایان نیافت ، هنوز معز به مصر نرسیده بود که اهالی تاهرت ، باغیه و زناته در تلمسان شورش کردند ، معز یوسف بن زیری بن مناد را برای سرکوبی آنها فرستاد ،وی توانست شورش ها را خاموش کند[47] .
پینوشتها:
[1] - واژه مغرب ، نزد فاتحان مسلمانان که به این منطقه روی آوردند ناشناخته بود . عربها در آن زمان این منطقه را افریقیه می نامیدند . با گسترش فتوحات اسلامی تا ساحل اقیانوس اطلس و از آنجا تا اندلس ، لفظ افریقیه به نظر مسلمانان کفایت نمی رد ، از این رو به تدریج لفظ مغرب متداول شد و افریقیه به منطقه ای بین قیروان تا طرابلس محدود گردید . ر. ک . دکتر محمد علی چلونگر ، زمینه پیدایش خلافت فاطمیان .
[2]- به فرزندان حسن بن علی (ع) و حسین بن علی بن ابی طالب (ع) علویان می گویند . مترجم
[3] - محمد بن عبد الله معروف به نفس زکیه است
[4] - جعفر صادق ( ع) پیشوای ششم امامیه است .
[5] - اعقاب به فرزند و نوه پسری گفته می شود . ر. ک ، فرهنگ لغت ابجدی .
[6] - أبی محمد الحسن النوبختی ، فرق الشیعة ،ﺺ 57- 58 ، 71 – 72 .
[7]- به عقیده شیعه امام جعفر (ع) شهید شده است- مترجم
[8] - این دسته قائل بودند که امام جعفر صادق (ع) به امامت اسماعیل تصریح کرده ، پس باید بعد از فوت او به پسرش محمد منتقل شود . مترجم
[9] - این دعوت باعث به وجود آمدن خلافت فاطمیان شد .
[10] - حسن ابراهیم و طه شرف : کتاب عبید الله المهدی ﺺ 41- 44
[11] - دکتر جمال الدین سرور ،النفوذ الفاطمی فی جزیرة عرب ، ﺺ 62- 63.
[12] - ابن خلدون : ﺝ 4 ﺺ 31
[13] - مراجعه کنید به کتاب عبید الله المهدی ﺺ 76
[14] - المقریزی : اتعاظ الحنفا ، ﺺ 74 - 75
[15] - المقریزی : اتعاظ الحنفا ،ﺺ 75
[16] - دولت اغلبیان در افریقیه ( تونس ) است که به دست ابراهیم بن الأغلب در سال 148 هجری ( 800م ) بر پا شده بود تا اینکه فاطمیان در سال 296 هجری بر آنها سیطره پیدا کردند .
[17] - المقریزی : اتعاظ الحنفا، ﺺ 76- 77
[18] - نام او امام حسین ابن احمد بود که در سلمیه اقامت داشت .
[19] -ابراهیم الثانی بن احمد ابن اغلب در سال 291 هجری در گذشت .
[20] - ولایت ابی العباس عبدالله نه ماه بیشتر طول نکشید .
[21] - تاریخ ابن خلدون : عبید الله وقتی که از زشتکاری ها ی علی بن فضل – او بعد از ابن حوشب به آن سرزمین رفته بود - مطلع شد ، از تشکیل دولت در یمن منصرف شد . مترجم
[22] - النفوذ الفاطمی فی جزیرة العرب از دکتر جمال الدین السرور ﺺ 64-65
[23] - ابن عیاش ازمذهب اسماعیلی پیروی می کرد و یارانش جایگاه بزرگی نزد والیان مصر داشتند .
[24] - محمد بن سلیمان والی مصر چندان وفادار به عباسیان نبود.
[25] - عیسی بن محمد یکی از فرماندهانی بود که همراه محمد بن اسماعیل الکاتب اقدام به برکناری دولة طولونیة از مصر کردند .
[26] - ابن الاثیر ج 8 ص 14
[27] - المقریزی: اتعاظ الحنفاء
[28] - عبید الله در ماه ربیع الاخر سال 297 ﻫ وارد قصر رقاده شده است .
[29] - المقریزی : التعاظ الحنفاء ، ص 92
[30] - ابن عذاری : البیان المغرب ،ج 1 ص 162.
[31] - المقریزی : اتعاظ الحنفاء ، ص 93 – 95
[32] - المغرب فی ذکر بلاد أفریقیة و المغرب ، ص 29 – 31.
[33] - تاریخ ابن خلدون : صد قنطار . مترجم
[34] - قنطار نزد مشهور اعراب 148.5 کیلوگرم است . ر ک ویکی پدیا عربی – قنطار- .
[35] - تورز شهری است در سرزمین الجرید در کشور تونس .
[36] - حسن ابراهیم : تاریخ الاسلام السیاسی ،ج 3 ، ص 250.
[37] - ابن خلدون ، ج 7، ص 14- 15 .
[38] - به کتا ب التعاظ الحنفاء ، تالیف مقریزی ص 123- 135 ، مراجعه کنید .
[39] - تاریخ ابن خلدون : ج 7 ، ص 17- 18 .
[40] - البکری ، المغرب فی ذکر بلاد افریقیه و المغرب ، ص 25.
[41] - حسن ابراهیم ،تاریخ الدولة الفاطمیة ، ص 526.
[42] - السلاوی ، الاستقصا لاخبار المغرب الاقصی ، ج 1 ، ص 86.
[43] - النعمان ، المجالس و المسایرات ، ج 1 ، ص 317- 328 .
[44] - حسن ابراهیم و طه شرف ، المعزلدین الله الفاطمی ، ص 32-33.
[45] - باغیه شهری است در آخر افریقیه و قسنطینة . یاقوت ، معجم البلدان.
[46] - ابن اثیر ، ج 8 ، ص 177- 198.
[47] - ابن اثیر ، ج 8 ، ص 205 .
/ج