عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در شبه قاره (2)

بررسی نقش حکومتهای مسلمان در گسترش اسلام و مکتب اهلبیت (علیهم السلام) در دو مرحله قابل بررسی است؛ مرحله ی اول حکومتهای عرب مسلمان را شامل می شود. اما مرحله ی دوم، حکومتهای ایرانی را در برمی گیرد.
شنبه، 2 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در شبه قاره (2)
عوامل گسترش اسلام و مذهب اهل بیت در شبه قاره (2)

 

نویسنده: محمد اسعدی




 

3- حمایت حکومت های مسلمان

بررسی نقش حکومتهای مسلمان در گسترش اسلام و مکتب اهلبیت (علیهم السلام) در دو مرحله قابل بررسی است؛ مرحله ی اول حکومتهای عرب مسلمان را شامل می شود. اما مرحله ی دوم، حکومتهای ایرانی را در برمی گیرد.

الف) حکومتهای عرب مسلمان

اسلام در نیمه ی نخست قرن اول هجری، حضور خود را در مرزهای هند تثبیت کرد. پیشرفت سریع اسلام در شبه جزیره عربستان و سپس ایران- که به مثابه دروازه هند بود- پیام ورود بسیار نزدیک اسلام را برای مردم هند به همراه داشت. اگرچه اولین تهاجم مسلمانان به هند در زمان خلیفه دوم رخ داد، اما این تهاجم منجر به ورود و استقرار مسلمانان در هند نگردید. مدتی بعد (آنطور که بلاذری می گوید):
در آخر سال سی و هشت و آغاز سال سی و نه هجری قمری، به هنگام حکومت علی بن ابیطالب، حارث بن مره عبدی، داوطلبانه و با اجازه امام علی (علیه السلام) به آن شهر رفت و ظفر یافت و غنایم و بردگانی به چنگ آورد و در یک روز هزار رأس قسمت کرد. سپس وی و همراهانش و گروه اندکی در سرزمین قیقان کشته شدند. قتل وی در سال 42 رخ داد و قیقان از جمله بلاد سند در نزدیکی خراسان است.(1)
به گفته ابن اثیر، در زمان حضرت علی (علیه السلام) نیروهای عرب پس از عبور از مرزهای سند و تسخیر سیستان، نظام اداری آن را تجدید سازمان نمودند. بخشی از مردم «جات» از منطقه سند ارادتی عمیق نسبت به حضرت علی (علیه السلام) داشتند تا آنجا که برخی از آنان با انتساب الوهیت به ایشان موجب خشم آن حضرت شدند.(2)
در «طبقات ناصری» آمده است:
«شنسب» جد «غوریان» که فاتح شمال هند بود، به دست حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) اسلام آورد و با امام پیمان وفاداری بست و از ایشان، مقررات و دستورالعمل هایی را گرفت و با پایان دوران حکمرانی «شنسب» در مراسم تاجگذاری حاکم جدید، میثاقی که توسط حضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) نوشته شده بود، به زمامدار جدید تحویل داده شد و او نیز متعهد شد که به شرایط و مفاد آن عمل کند.(3)
آنان مریدان آن حضرت بودند و عشق ایشان و اهل بیت (علیهم السلام) در عقایدشان ریشه دوانده بود. در زمان حکومت بنی امیه، در سراسر قلمرو امپراطوری اسلامی، اهل بیت (علیهم السلام) مورد لعن قرار می گرفتند؛ اما اتباع پادشاهی «غوریه» از این روش زشت و ناپسند تبعیت نکردند.(4)
محمدقاسم فرشته تصریح می کند که متفکران و دانشمندان منطقه غور، به ملاقات اهل بیت (علیهم السلام) می رفتند و با روش و مسلک آنان آشنا می شدند. مثلاً «ابوخالد کابلی» از اصحاب محمدبن حنفیه بود، اما پس از چندی از او روی گردان شد و به جمع مریدان امام زین العابدین (علیه السلام) درآمد. وی بارها به مدینه رفت و با امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیها السلام) دیدار کرد.(5)
در زمان معاویه، «مکران» و «قصدار» به دست سنان بن مسلمه هزلی فتح شدند؛ این دو منطقه ای که از نواحی مرزی هند به شمار می آمدند. مسلمانان تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی نتوانستند در عمق شبه قاره نفوذ کنند.
در دوران خلافت ولید بن عبدالملک، حجاج که ولایت عراق، خراسان و نواحی هم مرز با هندوستان را برعهده داشت، محمدبن قاسم را- که یک جوان 17 ساله عرب بود- مأمور فتح سند کرد.(6)
محمدبن قاسم مکران را قرارگاه خود کرد و از آنجا به سوی سند لشکر کشید.(7) او توانست «دیبل» (مقر مذهبی مهم هندوهای مرزی) را تصرف کند و از مسیر مهران وارد سند گردد و آنجا را تصرف کند. محمدبن قاسم پس از قتل پادشاه آنجا (راهر) و چیرگی بر سند، عازم «ملتان» شد و آن شهر را نیز تصرف کرد.(8)
جواهر لعل نهرو می گوید:
در اوایل قرن هشتم، به سال 712 میلادی، عرب ها با فتوحات خود به حدود سند رسیدند و آنجا را اشغال کردند؛ اما در همان جا متوقف گشتند و در هند پیش نرفتند. حتی ایالت سند هم پس از حدود نیم قرن، از تسلط عرب ها بیرون آمد و در آب ها یک حکومت مستقل اسلامی تشکیل شد.(9)
در سال 710 میلادی، محمدبن قاسم که فرمانده سپاه عرب بود، دره سند را فتح کرد و تا حدود مولتان در پنجاب غربی رسید. این پیشرفت، حداکثر فتوحات اعراب در هند بود. فتوحات مسلمانان در هند چند قرن بعد صورت گرفت. اما تماس عرب ها با مردم هند- که از همان زمان شروع شد- نتایج فرهنگی و معنوی بزرگی به بار آورد.(10) حفظ روابط فرهنگی هند با مسلمانان، زمینه های گسترش اسلام را در آن زمان کم و بیش فراهم کرد.
همزمان با فتوحات چشمگیر محمدبن قاسم در سند و پنجاب، تحولی در مرکز خلافت اسلامی رخ داد که مانع از ادامه ی پیشروی اسلام در این سرزمین گردید. در این میان، ولید بن عبدالملک خلیفه وقت درگذشت و سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید. او یزیدبن ابی کبشه را والی سند کرد و یزیدبن ابی کبشه به دلیل خصومت شخصی، محمدبن قاسم را دستگیر و روانه زندان کرد.(11) پس از کشته شدن محمدبن قاسم و نیز جنگ قدرت در مرکز خلافت، سند و پنجاب به فراموشی سپرده شدند.
سلسله شنسبانی، ابومسلم خراسانی را در قیام هایش علیه بنی امیه حمایت و پشتیبانی می کردند و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) را از بین می بردند. اما بازداشت و حبس ائمه (علیهم السلام) در اوایل دوران حکومت بنی عباس، ارتباط رهبران این مناطق را با ایشان قطع کرد.(12)
منصور، خلیفه دوم عباسی «عمرو بن حفص» را به عنوان حاکم سند تعیین کرد. ابن اثیر، عمروبن حفص را که در سال 151هـ استاندارد سند بود، شیعه می داند.(13)

ب) حکومتهای ایرانی

جواهر لعل نهرو معتقد است: «در میان نژادها و ملت های بسیاری که با هندوستان رابطه و در تمدن و فرهنگ هند نفوذ داشته اند، قدیمی تر و مداوم تر از همه، ایرانی ها بوده اند».
روابط ایران و شبه قاره هند، قبل از اسلام، براساس نژاد مشترک، زبان مشترک و آداب و رسوم مشترک بوده است. ایران و شبه قاره هند، از طریق زبان پارسی دری همان رابطه ای را ایجاد کردند که قبل از اسلام با زبانهای پهلوی، اوستایی و سانسکریت ایجاد کرده بودند.(14) از آنجا که سیاست کلی سلسله صفویه از یکسو نشر و گسترش تشیع بود و از سوی دیگر، زمینه های لازم در بخش هایی از هند فراهم شده بود، در نتیجه، روابط بسیار فاخر، گسترده و عمیقی بین صفویه و سلاطین و حکومتهای شیعه هند ایجاد شد.
همه پادشاهان صفوی روابط بسیار نزدیکی با سلاطین و حکومت های هند داشتند. اگرچه در عهد شاه صفی روابط به سردی گرایید و با به قدرت رسیدن شاه عباس دوم به تدریج سردتر شد و در دوره شاه سلیمان و سلطان حسین نیز این روند ادامه داشت، اما عهد سه پادشاه اول صفوی دوران طلایی روابط محسوب می شود.
بابر شاه، با حمایت شاه اسماعیل، بخارا و سمرقند را تسخیر کرد و در سال 932ق سلسله گورکانیان را بنیاد نهاد.
همایون شاه (فرزند بابر) پس از شکست از شیر شاه سوری، به ایران پناهنده شد. وی در سال 950 ق وارد خراسان شد و با استقبال گرم محمد میرزا، فرزند ارشد شاه طهماسب روبه رو شد. وی پس از پذیرایی های مفصل و اکرام و احترام و نیز پذیرش مذهب شیعه، به همراه ده هزار قزلباش- پس از زیارت امام رضا (علیه السلام)- راهی هندوستان شد و با حمایت شاه طهماسب، سلطنت را بازپس گرفت.(15)
در زمان جهانگیر شاه شیعیان در دکن، به نام شاه عباس خطبه می خواندند و از او به عنوان خلیفه و شاه بزرگ اسلامی وقت نام می بردند.(16)

حکومت های شیعی در هند

1) بهمنی ها:

پادشاهان مسلمانی که طی سالهای 748 تا 932ق در فلات دکن حکومت می کردند، سلسله «بهمنی» نامیده می شوند. مؤسس این خاندان «علاء الدین حسن بهمن شاه گنگو» بود. سلاطین «بهمنیه» ارتشیان، دانشمندان و تاجران ایرانی را به اقامت در کشورشان ترغیب و تشویق می کردند. بیشتر مهاجران ایرانی شیعه بودند و هیچ فرصتی را برای آماده کردن زمینه رشد تشیع در دکن، از دست نمی دادند. از ابتدای تأسیس این خاندان، مسلمانان دکن به طور معمول به زیارت مرقد مطهر حضرت علی، امام حسین و امام رضا (علیه السلام) می رفتند. (17)

2) عادل شاهیان:

یوسف عادل شاه (895-916ق) بنیانگذار پادشاهی بیجاپور با تبعیت از سلسله صفوی به آیینها و مراسم عبادی عمومی در قلمرو خود صبغه شیعی داد. پس از او پسرش اسماعیل (916-941ق) تشیع را در نظام اداری مستحکم نمود و حتی نام پادشاه صفوی در خطبه نماز جمعه خوانده می شد.(18)

3) نظام شاهیان:

برهان اول (915-961ق) دومین فرمانروای «احمدنگر» با هدایت وزیر دانشمند و وارسته اش به مذهب اهل بیت (علیهم السلام) درآمد و آن را مذهب رسمی نظام شاهیان اعلام کرد. با پذیرش این مذهب، جمع زیادی از علمای شیعه توسط شاه طاهر، برای تقویت و گسترش تشیع، به احمدنگر دعوت شدند.(19)

4) قطب شاهیان:

سلطان قلی قطب شاه (918-950ق) این سلسله شیعی را (918-1098ق) در «گلکنده» و سپس «حیدرآباد» تأسیس کرد که در آن به نام امامان دوازده گانه شیعه (علیهم السلام) خطبه خوانده می شد. حیدرآباد مدتها مرکز تشیع بوده است. میرمحمد مؤمن استرآبادی، نقش به سزایی در این حکومت و گسترش تشیع داشت.(20)

5) سلسله «چک»ها در کشمیر:

میر سیدعلی همدانی، معروف به شاه همدان تأثیر ماندگاری در حیات کشمیر بر جای گذاشت. شاه همدان در سال 774ق برای نخستین بار وارد کشمیر شد. هفتصد تن از سادات ایرانی، شاه همدان را در این سفر همراهی می کردند. هندوها و بت پرستان در کشمیر به دست شاه همدان، اسلام آوردند. مسلمانان کشمیر شاه همدان را بنیانگذار اسلام در کشمیر می دانند.(21) اما حاکمیت سیاسی تشیع در کشمیر بعدها در سال 968ق با حاکمیت سلسله «چک»ها اتفاق افتاد.
در عصر سلطان زین العابدین (823-875ق) سلسله «چک»ها از «دردستان» به هند آمدند و به خاطر سیاستهای او به قدرت رسیدند. این سلسله توسط میر شمس الدین عراقی به تشیع گراییدند و در جریان کشمکشهای قدرت در سال 968ق به فرمانروایی کشمیر رسیدند. در دوران حکومت سلسله چک، خطبه را به نام دوازده امام (علیهم السلام) می خواندند. میر شمس الدین عراقی، ساکنان «بلتستان» در منطقه «لداخ» کشمیر را شیعه کرد و امروز نیز در این منطقه شیعیان در اکثریت مطلق می باشند. در دوران حکومت صفوی در ایران، شیعیان بلتستان خطبه را به نام دوازده امام (علیهم السلام) و پادشاهان صفوی موسوی ایران می خواندند. قاضی نورالله شوشتری در سال 1591م به کشمیر رفت و با روحانیون محلی شیعه تماس برقرار کرد و با کوششهای خود پایه ها و موازین تحقیقی و علمی علمای شیعه را در کشمیر بالا برد.

6- حکومت شیعی «اوده»:

میرمحمد امین موسوی، بنیان گذار سلسله ی نوابان «اوده» بود که با استفاده از ضعف حکومت مرکزی و یاری گروهی از مسلمانان، قدرت برتر هندوان را در اوده از میان برد. او فیض آباد را به عنوان تختگاه خود برگزید. پس از مرگ وی، برادرزاده اش منصور با لقب «صفدر جنگ» به حکومت رسید. او که آداب مذهبی را بسیار رعایت می کرد، در سال 1152ق وزارت امپراتوری مغولان هند را یافت. افزایش نفوذ نواب اوده در دستگاه حکومت مرکزی، باعث گسترش نفوذ ایرانیان در دستگاه حکومت مغولان هند شد. لکنهو مرکز سلاطین شیعه (اوده)- که دو قرن پایگاه شیعه بود و آثار و مظاهر فراوانی مانند امام باره ها و حسینیه ها در خود جای داده- تا روزگار ما باقی مانده است.(22)
علاوه بر مواردی که اشاره شد، حکومت های شیعی دیگری مانند: دهلی، آگره و لاهور نیز در عهد مغولان هند با کمک صفویان به قدرت رسیدند و سپس با همراهی ایرانیان مهاجر، فرهنگ و تمدنی ماندگار در آن دیار آفریدند که به خاطر اختصار از آنها عبور می کنیم.(23)

4- علما و مبلغین مسلمان

بی تردید، علما و مبلغین، نقشی مهم در انتقال پیام مکتب اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) در هند- طی ادوار مختلف- ایفا کرده اند. البته چنین نبوده است که همواره علما و مبلغین در کسوت خود، به تبلیغ اسلام و تشیع بپردازند؛ بلکه در بسیاری مواقع، به خاطر شرایط سیاسی، امنیتی و... با عناوین دیگری مانند تاجر، بازرگان و... وارد هندوستان می شدند و با حضور در بین مردم و ایجاد ارتباط با آنها و اطمینان از شرایط، به تبلیغ باورهای خود به صورت محدود می پرداختند. آرنولد در کتاب "Bridging of Islam" می گوید: «راجه های بت پرست در شمال گجرات، با وعاظ و تجار شیعه خوش رفتاری می کردند و از احسان و نیکی نسبت به آنها دریغ نمی ورزیدند و گروه زیادی از بت پرست ها در ظل مساعی این وعاظ، تشیع را پذیرا گشتند».(24)
یکی از فضلای بُهره ای در کتاب «المجالس السیفیه» خود آورده است:
«المستنصر بالله فاطمی» (419-487ق) خلیفه مصر، واعظ عبدالله را به سوی دعات یمن فرستاد تا نزد آنها زبان هندی را فرا گیرد؛ آنگاه برای تبلیغ به سوی هند رهسپار گردد. وقتی عبدالله به هند رسید، ورود او به گجرات مصادف با روزگاری بود که «راجه جی سنگیر» بر گجرات حکم می راند. وی نسبت به اسلام شدیداً دشمنی می ورزید و میان مسلمانان به تبهکاری دست می یازید و رفتارش، به عکس راجه های پیشین بود. لذا عبدالله نتوانست آشکارا به ترویج و نشر دعوت خود توفیق یابد؛ بلکه پشت سنگر تقیه به فعالیت می پرداخت.
در یکی از روزهای اقامتش در گجرات، گذرش به چاهی افتاد که آب آن از مدت ها پیش خشک شده بود. آب آن چاه با دعای او جوشیدن آغاز کرد. دو نفر از مسلمانان ساکن گجرات (که شاهد و ناظر این جریان بودند، به مذهب تشیع درآمدند؛ نام یکی از آنها «کاکا کیلا» و نام دیگری «کاکی کیلی» بود. مع ذلک عبدالله از حالت تقیه بیرون نمی آمد و برای حفظ جان خویش، از آشکار کردن دعوت به تشیع می ترسید. لذا به اشاره ی این دو مرد شیعی جدیدالتشیع، به سوی پایتخت هند سفر کرد تا به ارشاد «المهنت»(25) پیشوای بزرگ بت پرستان بپردازد.
وقتی وی به المهنت رسید، دید وی سرگرم تعلیم حروف هجا به اطفال هندی است. عبدالله با سخنانی جالب که برای المهنت سخت شگفت انگیز می نمود، با او به گفت و گو نشست. آنگاه عبدالله از او خواست که با وی خلوت کند. وقتی محیطی خالی از اغیار فراهم آمد، عبدالله در مباحث عرفانی به مناظره آغاز کرد و تا آنجا این مناظره را ادامه داد که المهنت اسلام آورد و مذهب تشیع را پذیرا شد.
«بهارمل» وزیر اعظم «راجه سنگیه» پیرو المهنت بود و نسبت به حرف های او گوش شنوایی داشت. المهنت راجه را- پس از موعظه های بلیغ و مؤثر و ادله ی رسا- مسلمان کرد و سرانجام مذهب تشیع را پذیرفت. این موعظه و ادله را المهنت از عبدالله فراگرفته بود.
عبدالله به تشیع این دو شخصیت برجسته بسنده نکرد؛ بلکه هدف اصلی او «راجه جی سنگیه» بود و می دانست که راجه نسبت به بت بزرگ به شدت ارادت و اخلاص دارد. این بت بزرگ در وسط سالن (بدون پایه و استوانه) در فضا معلق بود. برای عبدالله پس از تأمل و دقت معلوم شد که پیرامون این بت، جاذبه های مغناطیسی وجود دارد و همین محیط حساب شده مغناطیسی، بت را میان این سالن در فضا نگاه داشته و مانع از سقوط آن گردیده است. روزی به سراغ این سالن آمد و پوشش های مغناطیسی را از دیواره ها کند؛ در نتیجه بت بزرگ بر روی زمین سقوط کرد.
راجه حسن خلق خود را نسبت به المهنت و بهارمل از دست داده بود و سقطو بت، در این گِل رسوایی افزود و خشم راجه بالا گرفت و با سپاه زیادی معبد را در محاصره قرار داد. اما عبدالله در این میان پیدا شد و آیاتی از قرآن و ادعیه ای چند برخواند؛ آن هم در حالی که بدن راجه از شدت درد و رنج روحی ملتهب شده بود. لکن کار عبدالله مؤثر افتاد و راجه از تصمیم خود صرف نظر نمود و همین جریان باعث شد راجه اسلام آورد، و به مذهب تشیع درآید.(26) آنگاه عبدالله به «پتنه» و «سدهه پور» (که دو شهر از بلاد دکن بود) کوچید و از رهگذر دعوت خود هزاران تن بت پرست را وارد اسلام کرد.(27)
در دوران امامت امام زین العابدین (علیه السلام) ارادت و علاقه ی مردم سند به تشیع، بعد تازه ای یافت. یکی از همسران امام (علیه السلام) اهل سند بود.(28) پسری که او از حضرت به دنیا آورد، همان زید شهید بود. از زمانی که مسلمانان به سند حمله کرده بودند، وجود مذهب شیعه در شبه قاره هند در کتابها ثبت شده است؛ چنان که می بینیم، تذکره های آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مولتان، از سال 760م آغاز شده و اولین مبلّغ شیعه مذهب، به نام علی به آنجا رسیده است.(29) عبدالله بن محمد که به فاصله پنج پشت شجره نامه وی به حضرت علی (علیه السلام) می رسد، برای تبلیغ به این سند آمده بود.(30)
به گفته صاحب نزهة الخواطر می نویسد: «علمای شیعه به نحوی به تبلیغ مذهب شیعه پرداختند که در نتیجه آن، بیشتر مردم در سند و مولتان، شیعه مذهب شدند و حکومت شیعی به وجود آمد».(31)
عالمان و مبلغان وارسته ای که گسترش تشیع و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در هندوستان را نقشه راه خود قرار داده بودند و در راه رسیدن به آن جهاد مستمر نمودند کم نیستند؛ ولی برخی از آن بزرگواران شهرتی جهانی یافتند و تأثیری ماندگار و فراتر از زمان خود بر مردم و جامعه هند و حتی سرزمین های فراتر از هند گذاشتند. اشاره ای هرچند مختصر به آن ستارگان درخشان آسمان ایمان و محبت و داعیان عشق به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) خالی از لطف نیست.

- شاه طاهر حسینی قزوینی

شاه طاهر رهبر «سادات خوندیه»، ساکن «خوند» در نزدیکی قزوین بود. وی در اوایل سال 926ق به دربار شاه اسماعیل پیوست و از جنبش بین المللی و جهانی کردن تشیع توسط شاه اسماعیل صفوی حمایت کرد. شاه طاهر در جمادی الاولی 926ق وارد بندر معروف «گوا» در سواحل غربی هند شد. او پس از ورود به هند، در شهر «پرنده» اقامت گزید و به تدریس علوم اسلامی، از جمله علم نجوم و مثلثات مشغول شد. شاه طاهر با علم و دانش خود، دانشمندان و علمای بزرگ سنی در حوزه نظام شاهی را تحت تأثیر قرار داد. تبلیغات عمیق و علمی شاه طاهر برای ترویج تشیع اثنا عشری، مردم منطقه حکومت نظام شاهی احمدنگر را جذب تشیع نمود. شاه طاهر در سال 928ق با استقبال رسمی سلطنتی، وارد احمدنگر شد و به عنوان مشاور اصلی «برهان نظام شاه» برگزیده شد. کتاب انشای شاه طاهر حسینی، دربردارنده نامه های سیاسی است که خود او پیش نویس آنها را تهیه کرده است. این نامه ها با نثری زیبا، نمونه های بی نظری از رویارویی با بحرانها را ترسیم می کند.(32)
در سال 936ق شاه طاهر از سوی برهان نظام شاه، عازم گجرات شد. وی در قصر سلطان گجرات (سلطان بهادر) با علمای برجسته سنی آن منطقه، درباره حقانیت تشیع مناظره کرد. سخنان گرانبها و شیوای شاه طاهر، علما و دانشمندان سنی را مبهوت کرد و اثری جاودانه از معنویت و معرفت تشیع بر آنها باقی گذاشت. با تلاشهای شاه طاهر، پیمان صلح بین گجرات و احمدنگر، بسته شد.(33)
شاه طاهر با وجود مسئولیتهای سیاسی گسترده، در قلعه احمدنگر حوزه علمیه تأسیس کرد. او هفته ای دوبار در این حوزه تدریس می کرد و همه علمای پایتخت (احمدنگر) در آن شرکت داشتند.
در سال 944ق پسر برهان (شاهزاده عبدالقادر) به شدت بیمار شد؛ به گونه ای که پزشکان مسلمان و هندو نتوانستند او را درمان کنند. وقتی برهان نظام شاه از زنده ماندن فرزندش ناامید شیده بود، شاه طاهر از او خواست تا نذر کند که اگر فرزندش شفا یافت، او دستور دهد خطبه را به نام دوازده امام (علیهم السلام) در سراسر سلطنت بخوانند. برهانشاه نیز چنین کرد و پسر بیمار او در شب آن روز به طور معجزه آسایی شفا یافت. پس از این واقعه تاریخی، شمار بسیاری از درباریان برهان، اشراف عالی رتبه و خدمتگزاران مذهب شیعه اثناعشری را پذیرفتند. بدین سان، خطبه به نام دوازده امام (علیهم السلام) خوانده شد و شیعه اثناعشری به عنوان مذهب رسمی سلطنت نظام شاهی احمدنگر اعلام گردید. (34)
پس از این، شاه طاهر عده زیادی از متفکران شیعه را از ایران، عراق و از مناطق شبه قاره هند- از جمله گجرات و آگرا- گرد آورد تا مذهب شیعه اثناعشری را در سلطنت نظام شاهی احمدنگر تقویت کرده و گسترش دهند. در میان علمای شیعه ای که به احمدنگر مهاجرت کردند، می توان از شاه حسن اینجو شیرازی، ملا شاه محمد نیشابوری، ملا علی استرآبادی، ملا رستم جوزجانی، ملاعلی مازندرانی، ایوب ابوالبرکه، ملا عزیزالله گیلانی، ملا محمد امامی استرآبادی، سیدحسن مدنی و برادر شاه طاهر حسینی (شاه جعفر حسینی) نام برد.
شاه طاهر حسینی قزوینی در ترویج تشیع در دکن نقشی حیاتی داشت. وی در تفسیر قرآن، حدیث، فقه، اصول فقه، ریاضیات، علوم، فلسفه، رمل و جفر متخصص بود و دارای نثر و نظم بسیار خوبی بود.(35)

- قاضی نورالله شوشتری

سیدنورالله حسینی مرعشی شوشتری (1019-956ق) معروف به «قاضی نورالله شوشتری» و «شهید ثالث» فقیه، اصولی، متکلم، محدث، رجالی و شاعر بزرگ عهد صفویه بود. پدرش، سید شریف یا سید شرف الدین شوشتری، از مجتهدان ممتاز شوشتر بود. علوم مقدماتی و علوم عقلی و نقلی را نزد پدرش آموخت و در 23 سالگی برای تکمیل تحصیلات خود به مشهد رفت. (36)
اوایل شوال سال 992ق، از مشهد به هندوستان رفت. پس از ورود به هند به نزد شاه هندوستان رفت. در آنجا «فتح الله شیرازی» و حکیم «ابوالفتح گیلانی» او را به «اکبر شاه» معرفی کردند.(37) دو سال بعد وی- به دستور اکبر شاه- قاضی «لاهور» شد. معمولاً مأموریت هایش، تحقیق در منازعات پیچیده بود. یکبار در سال 1000ق، مأمور تهیه گزارش از ایالت کشمیر شد؛ آن هم به دلیل سوء اداره آنجا در حمله مغول. سال 1005ق، برای تحقیقات امور مذهبی و خیریه، به ایالت «اگرا» رفت. سال 1008ق، از طرف اکبر شاه، قاضی ارتش شد. وی اهل تقیه نبود و به مذهب شیعه عمل می کرد. اکبرشاه نیز به خاطر توانایی ها و صلاحیت هایش، علیرغم تشیع او سمت هایی به او داد.(38)
قاضی نورالله بعد از مرگ بعضی از دوستان و یاران باوفای شاه و حامیان خودش و بعد از برگشتن از اگرا تصمیم گرفت به ایران برگردد؛ ولی تلاش او به نتیجه نرسید.(39) کم کم از حمایت اکبرشاه و اطرافیان او، محروم شد و تنها حامی اش، حکیم علی گیلانی بود که او نیز در سالهای آخر سلطنت اکبرشاه درگذشت و از این رو، قاضی نورالله تنها ماند. پس از مرگ اکبر شاه و با شروع سلطنت سلطان سلیم، رهبران متعصب سنی، فشار زیادی بر او آوردند؛ به طوری که روز به روز، زندگی برایش سخت تر می شد.
با تألیف چندین کتاب و رساله، به ویژه مقالاتی که در کتاب احقاق الحق در انتقاد از سه خلیفه اول نوشت، خشم رهبران اهل تسنن را برانگیخت؛ تا جایی که در سال 1019ق در بین راه او را گرفتند و آنقدر با شاخه های خاردار، زدند تا به شهادت رسید.(40)

- میرمحمد مؤمن استرآبادی

میرمحمد مؤمن استرآبادی (960-1034ق) از علما و دانشمندان بزرگ ایرانی بود. وی که مدتی معلم فرزندان شاه طهماسب بود، با مرگ شاه طهماسب و نامساعد شدن اوضاع قزوین، راهی هند شد و در سال 989ق به «گلکنده»، مرکز دولت قطب شاهی رفت و در این دولت جایگاهی والا یافت.(41)
به همت این بزرگ مرد، شهر حیدرآباد به نام مبارک امام علی (علیه السلام) تأسیس شد. این شهر که در طراحی آن از اصفهان الگوبرداری شده بود، با هدف گسترش تشیع، بزرگداشت نام امامان و ساختن بناهای دینی و مذهبی ساخته شد.(42)

- علامه میرحامد حسین هندی

علامه میرحامد حسین (1246-1306ق)، از خانواده های اصیل سادات موسوی ایرانی و نیشابوری است. در قرن هفتم و در پی حمله مغول به نیشابور، سید اوحدالدین (جد پانزدهم میر حامد حسین)، به هندوستان هجرت کرد و در شهر «کنتور» اقامت کرد.(43)
علامه سیدمحمد قلی (متوفی 1260ق) پدر میرحامد حسین، از علمای بزرگ قرن سیزدهم هجری و از صاحب نظران در علم کلام بود. وی که مدتی نیز در شهر «میرتهه» بر کرسی قضاوت و فتوا نشست کتابهای زیادی از خود به یادگار گذاشت.(44)
میرحامد حسین، پس از طی دروس ابتدایی «مقامات حریری» و «دیوان متنبی» را نزد مولوی «سید برکت علی صاحب» و نهج البلاغه را محضر مفتی «سیدعباس شوشتری» آموخت. سپس به فراگیری علوم عقلی از «سید مرتضی خلاصة العلماء» و علوم شرعی از «سید محمد سلطان العلماء» و برادر او «سید حسین سید العلماء» پرداخت و پس از سالها تلاش و همت، تحصیلات خود را با موفقیت به اتمام رساند.(45)
در دوران زندگی میر حامدحسین، جوامع اسلامی به ویژه هندوستان، بیش از پیش دچار آشوب و تفرقه شده بودند. استعمارگران و دشمنان اسلام، همواره برای دست یافتن به اهداف شوم و غارتگرانه ی خود، دوست می داشتند که مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند و مدام با خصومت زندگی کنند. بدین خاطر، گاه دانشمندانی را در میان خود مسلمانان تحریک می کردند تا با نوشتن و یا گفتن حرفهایی تفرقه افکن و اختلاف آفرین، صفوف همدیگر را برهم زنند و محیط زندگی برادرانه را به محیطی مملو از آشوب، سوء ظن و دشمنی تبدیل کنند.(46)
او تصمیم گرفت همچون پدرش، در عرصه قلم، تحقیق و تتبع، با بیان حقایق اسلام و وقایع تاریخ اسلام به دفاع از حق برخیزد و به روشنگری درباره ی مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بپردازد. لذا در این راستا آثار فراوانی را آفرید که شاه بیت آثار گرانسنگ ایشان عبقات الانوار است که در مناقب ائمه اطهار (علیهم السلام) و پاسخ به کتاب ضد شیعی تحفه اثنا عشریه نوشته شده و از کارهای کم نظیر علمی و اعتقادی شیعه به شمار می رود.(47) علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) درباره ی این کتاب می گوید:
بوی دلپذیرش در تمامی جهان پیچیده و آوازه اش از خاور تا باختر را فرا گرفته است. هر کس آن را دیده، دانسته که کتاب اعجازآمیز روشنگری است که هیچ باطلی در آن راه ندارد و من در نوشتن الغدیر از دانش های با ارزش نهفته در آن بهره ی فراوان بردم.(48)
استاد محمدرضا حکیمی نیز درباره ی عبقات الانوار می نویسد:
«... و به راستی کتاب عبقات، عظیم است. این چنین کتابی در دیگر آفاق بشری و فرهنگ ملتها نیز همانند ندارد...»(49).
سید بزرگوار علامه میرحامد حسین موسوی هندی، در هیجدهم صفر سال 1306، در لکهنو چشم از جهان فرو بست.(50)

5- تجار و بازرگانان مسلمان

شواهدی وجود دارد که اسلام کمی پس از تثبیت در شبه جزیره عربستان، از طریق بازرگانان به شبه قاره هند وارد شد. نخستین نقاط شبه قاره که در معرض این انتقال فرهنگی قرار گرفت، سواحل جنوبی و غربی، به ویژه نواحی مالایا، خلیج کابیله، گجرات، دکن و سیلان بودند.(51)
بلاذری معتقد است: «تاجران عرب که اسلام آورده بودند، از زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اسلام را در مناطق ساحلی و جزایر جنوب هند رواج دادند».(52)
بدون تردید، از همان قرن اول هجری، نفوذ مسلمانان رو به فزونی نهاد. بیش از یک قرن مسلمانان در سواحل «مالابار» ساکن بودند. مردم نیز آنها را به عنوان تاجران خارجی گرامی می داشتند و حتی امکاناتی برای راحتی آنان فراهم می کردند. مسلمانان مهاجر به تدریج در آنجا صاحب زمین و املاک شدند و شروع به تبلیغ و انتشار دین خویش کردند. آنها مورد احترام خاص بومیان بودند؛ زیرا مانند مسیحیان شامات، از مملکت خویش رانده نشده بودند؛ بلکه مغرور و پر از شور مذهبی و به عنوان فاتح، به هند آمده بودند.(53)
به گفته جواهر لعل نهرو: «مسافران، سیاحان و بازرگانان عرب از نواحی مختلف هند دیدن کردند. تعداد زیادی دانشجویان عرب به دانشگاه تاکسیلا در شمال هند آمدند که مخصوصاً به خاطر علوم پزشکی مشهور بود».(54)
اما درخصوص تشیع، آنچه مورخین بر آن اتفاق نظر دارند این است که ظهور تشیع با چهره ی آشکار خود در هند، از شهر گجرات آغاز شد. عامل اصلی ظهور تشیع در این نقطه، روابطی بود که میان عرب ها و هندی ها در دوران جاهلیت وجود داشت؛ وقتی خورشید اسلام در جزیرة العرب طلوع کرد، این روابط برقرار ماند و رشته ی آن، با برافراشته شدن پرچم تشیع در هند استوارتر گشت.(55)
منابع :
1- هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، نشر ادیان، 1384.
2- الهامی، داود، سیری در تاریخ تشیع، قم، انتشارات مکتب اسلام، قم، 1375.
3- مظفر، علامه محمدحسین، تاریخ شیعه، ترجمة دکتر سید محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384.
4- شیخ عطار، علیرضا، دین و سیاست (مورد هند)، تهران، مؤسسة چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1381.
5- کرمی، مجتبی، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، مؤسسة چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1373.
6- اطهر رضوی، سیدعباس، شیعه در هند (ج اول)، ترجمة مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.
7- لاهوتی، حسن، مسلمانان هند بریتانیا، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1369.
8- رادفر، ابوالقاسم، کشمیر، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1385.
9- سازمان فرهنگ و ارتباطات بین الملل، ایران و هند، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1385.
10- بکری، سیدمحمد معصوم، تاریخ سند (معروف به تاریخ معصومی)، تصحیح عمربن محمد داود، تهران، اساطیر، 1382.
11- عارفی، محمداکرم، جنبش اسلامی پاکستان، مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم، قم: بوستان کتاب، 1382.
12- یاری، سیاوش، تاریخ اسلام در هند، قم، ادیان، 1388.
13- لوکاس، هنری، تاریخ تمدن (ج1)، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، سخن، 1382.
14- لوئیس پل تاد و جمعی از نویسندگان، تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، ترجمه هاشم رضی، تهران، سخن، 1383.
15- دورانت، ویل، چاپ دهم. تاریخ تمدن (ج1)، ترجمه احمد آرام، ع. پاشایی و امیرحسین آریان پور، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1384.
16- دورانت، ویل، چاپ دهم، تاریخ تمدن (ج4)، بخش اول، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1384.
17- توین بی، آرنولد، تاریخ تمدن، چاپ دوم، ترجمه یعقوب آژند، تهران، مولی، 1366.
18- اسعدی، مرتضی، جهان اسلام (ج2)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369.
19- ناکامورا، شیوه های تفکر ملل شرقی (ج1)، ترجمه مصطفی عقیلی و حسین کیانی، انتشارات حکمت، 1378.
20- جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمة محمد تفضلی، تهران، امیرکبیر، 1383.
21- القرشی، باقر شریف، هذه هی الشیعة، چاپخانه امیر، 1997م.
22- عارفی، محمد اکرم، شیعیان پاکستان، قم، مؤسسه شیعه شناسی، 1385.
23- هالیتر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمة آزرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
24- شهابی، محمود، ادوار فقه، چاپ پنجم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375.
25- جان. ر. هینلز، راهنمای ادیان زنده جهان، ترجمه دفتر تبلیغات اسلامی، قم، بوستان کتاب، 1385.
26- جمشید بروجردی، محمدتقی، علل ریشه ای درگیری های مسلمانان و هندوها، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1372.
27- تارا چند، تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ترجمة علی پیرنیا و عزالدین عثمانی، تهران، باژنگ، 1995م.
28- حکیمی، محمدرضا، میرحامد حسین، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
29- دکتر ریاض، محمد، میر سیدعلی همدانی، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، اسلام آباد، پاکستان، 1370.
30- حکیمی، محمدرضا و محمد حکیمی و علی حکیمی، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1399ق.
31- اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، نگاه، 1387.
32- نوایی، دکتر عبدالحسین و دکتر عباسقلی غفاری فرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، 1386.

پی نوشت ها :

1- بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکلی، ص603.
2- ابن اثیر، کامل، ج3، صص 45، 46و 681.
3- طبقات ناصری، ص29.
4- فرشته (محمدقاسم هندوشاه)، گلشن ابراهیم، ج1، ص27.
5- همان، ص 95.
6- نگاهی به تاریخ جهان، ص310.
7- هنری لوکاس، تاریخ تمدن، ج1، ص506.
8- بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکلی، صص 611-613.
9- کشف هند (ترجمه محمد تفضلی)، ج1، ص 389.
10- نگاهی به تاریخ جهان، ص310.
11- همان، صص 614-615.
12- شیعه در هند، ج1، ص 230.
13- ابن اثیر، کامل، ج5، ص 595.
14- کشف هند.
15- تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ص128؛ شیعه در هند، ج1، صص 314-313.
16-
17- شیعه در هند، صص 391-392.
18- تاریخ شیعه، ص 323؛ شیعه در هند، صص 415-420.
19- تاریخ شیعه، ص 323، تشیع در هند، صص 131-134.
20- همان، صص 326-328.
21-
22- تشیع در هند، صص 172-185.
23- همان، صص 142-159.
24- تاریخ شیعه، ص 320.
25- «المهنت» لقب فرمانروای مذهبیِ بت پرستان هند بوده است.
26- ژورنال ابشیاتیک سوسایتی آف بنگال (Asiatic Society of Bengal Journal)، ص842.
27- تاریخ شیعه، ص 322.
28- مقاتل الطالبین، ص127.
29- آیینه ملتان، ص 382.
30- فقهای هند، ج1، ص 382.
31- نزهة الخواطر، ج1، ص 51-52.
32- شیعه در هند، صص 447-448.
33- همان، ص 450.
34- دین و سیاست، مورد هند، ص 236؛ شیعه در هند، ج1، ص453.
35- شیعه در هند، ج1، ص 458.
36- همان، ج1، ص 540.
37- همان، ج1، ص 541.
38- همان، صص 543-545.
39- همان، ص 571.
40- همان، صص 580-579.
41- شیعه در هند، ص 479.
42- دین و سیاست، مورد هند، ص 237؛ شیعه در هند، ص 482.
43- میرحامد حسین، ص 120.
44- همان، ص 131 (نقل به مضمون).
45- میرحامد حسین، ص 120 (نقل به مضمون).
46- میرحامد حسین، ص 119 (نقل به مضمون).
47- میر حامدحسین، ص 125 به نقل از ریحانة الادب.
48- میرحامد حسین، ص 123، به نقل از الغدیر، علامه امینی، ج1، ص 157.
49- میرحامد حسین، ص 128.
50- سیدمحسین امین عاملی، اعیان الشیعه، ج4، ص 381.
51- علل ریشه ای درگیری های مسلمانان و هندوها، ص 21.
52- بلاذری، فتوح البلدان، ص 432.
53- تأثیر اسلام در فرهنگ هند، ص 73.
54- نگاهی به تاریخ جهان، ص 310.
55- تاریخ شیعه، ص 320.

منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، شماره ی 2، تابستان 1390



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط