وابستگی، استقلال و مسؤلیت پذیری در انسان

نوزاد با وابستگی کامل به دنیا می آید، زیرا در دوران جنینی همه ی نیازهای او بدون این که تقاضایی بکند برطرف می شوند، و او در رحم مادر تمام امکانات لازم برای زنده بودن را در اختیار دارد و هیچ فشار بیرونی بر او وارد نمی
يکشنبه، 3 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وابستگی، استقلال و مسؤلیت پذیری در انسان
وابستگی، استقلال و مسؤلیت پذیری در انسان

 

نویسنده: دکتر عبدالحسین رفعتیان




 

نوزاد با وابستگی کامل به دنیا می آید، زیرا در دوران جنینی همه ی نیازهای او بدون این که تقاضایی بکند برطرف می شوند، و او در رحم مادر تمام امکانات لازم برای زنده بودن را در اختیار دارد و هیچ فشار بیرونی بر او وارد نمی شود. اما پس از تولد یکباره تعادل زندگی اش به هم می خورد و او به عنوان نوزاد به دنیایی منتقل می شود که شرایطش با محیط قبلی او کاملاً متفاوت است. جوجه ی مرغ همین که سر از تخم بیرون می آورد، خودش می تواند دانه برچیند ولی نوزاد انسان این طور نیست. اگر از او مراقبت نشود، ظرف دو یا سه روز می میرد. این مفهوم وابستگی کامل نوزاد به والدین است مادر و پدر سعی می کنند برای مدتی حالتی « شبه جنینی »برای نوزاد ایجاد کنند تا او زنده بماند. آن ها سعی می کنند محیط قبلی زندگی کودک را چنان شبیه سازی کنند که نوزاد احساس نکند چیزی عوض شده است. نوزاد نمی تواند حرف بزند ولی می تواند با اعمال و رفتار خود نشان دهد که از وضعیت موجود راضی هست یا نیست. اینجاست که حدس می زنیم شاید سردش باشد، شاید گرسنه باشد، شاید درد داشته باشد یا شاید جایش را خیس کرده باشد؛ با همین شایدهاست که بین نوزاد و مادر ارتباط برقرار می شود.
وابستگی کامل نوزاد به تدریج به وابستگی نسبی تبدیل می شود. یعنی کم کم کودک راه و روش هایی پیدا می کند تا چیزهایی را که کم دارد یا مطابق میل او نیست ابراز کند. مثلاً گریه می کند، جیغ می زند، بی تابی می کند. و همه ی این ها نشان می دهد که کودک در حالت تعادل نیست و چیزی کم دارد یا چیزی آزارش می دهد. طبیعتاً در این دوره پدر و مادر برای برآورده کردن خواسته های فرزندشان، انتظار خاصی از او ندارند، ولی از سن معینی انتظار دارند که او هم به تدریج چیزهایی یاد بگیرد و کارهایی انجام بدهد.
کودک در بدو تولد، وقتی گرسنه می شود نوعی حالت توهّم، مثل رؤیا و خواب، پیدا می کند و شروع به مکیدن شست خود می کند، با این توهّم که دارد سینه ی مادر را در دهان می مکد و شیر می خورد. این فکر تا مدتی او را ارضاء می کند. ولی وقتی گرسنگی فیزیولوژیکی اذیتش می کند آن توهّم، دیگر نمی تواند ادامه پیدا کند. کودک واقعاً احساس می کند به تنهایی قادر به برآورده کردن خواسته هایش نیست. هر وقت شیر بخواهد در اختیارش نیست. اگر خواسته هایش فوراً برآورده نشود، متوجه می شود که به انسانی دیگر وابسته است. نوزاد از شش ماهگی تا یک سالگی به این وابستگی پی می برد. تازه می فهمد که مادری هم وجود دارد و این مادر است که نیازهای او را برآورده می کند. این درست هنگامی رخ می دهد که کودک گرسنه است و شیر می خواهد ولی شیر نیست. اگر مادر پیش از ابراز گرسنگی از سوی نوزاد به او شیر بدهد، کودک هیچ وقت این خواستن و نبودن را درک نمی کند.
فاصله ی زمانی میان حس کمبود چیزی تا برآورده شدن آن، به کودک یاد می دهد که همه ی کارها فوراً انجام داده نمی شود و باید صبر کند.
بنابراین، در این دوران، تنها چیزی که والدین از بچه انتظار دارند صبر کردن است. کودک باید درک کند که قرار نیست هر چه او می خواهد فوراً در اختیارش قرار گیرد. اگر شیر می خواهد باید صبر کند تا گرم شود یا زمان آن برسد. این فاصله ی زمانی بین ابراز نیاز تا برآورده شدن آن، رنجی را به کودک تحمیل می کند. والدین باید از ابتدا این فرصت را به کودک بدهند که صبر کردن را بیاموزد. اما اگر از همان روزهای اوّل تولد، کودک هر چه را که می خواهد فوری در اختیارش قرار دهند، هرگز نمی تواند تصور کند که بین خواستن چیزی و فراهم شدن آن باید فاصله ی زمانی وجود داشته باشد. اینجاست که رابطه ی متقابل معنا پیدا می کند و کودک می فهمد « هر چیزی که بخواهد فوراً در اختیارش قرار نمی گیرد و برای دستیابی به آن، دست کم باید مدتی صبر کرد.» این الگو (داد وستد) باید، از کودکی آغاز شود و به تدریج تا نوجوانی و جوانی کاملاً شکل بگیرد: قرار نیست همه ی خواسته های آدمی فوراً برآورده شود. لازم است او به مرور بفهمد که برای برآورده شدن خواسته اش باید تلاش کند. او نباید فقط به صورت منفعل «خواهنده» باشد. باید بیاموزد که در برابر چیزی که به دست می آورد، وظیفه ای به عهده دارد و اطرافیان از او انتظاراتی دارند.

شرایط مسؤلیت پذیری چگونه مهیا می شود؟

اگر تمام مراحل رشد فرزندان درست طی شود، شرایط مسؤلیت پذیری مهیا می شود.
کودک باید زمانی، بدون انجام داد کاری حس کرده باشد که بهتر از او در جهان وجود ندارد. او ممکن است بپندارد: « بودن من، با همین ویژگی هایی که دارم - اگر هیچ کاری هم نکنم - بهترین هدیه ای است که خداوند به پدر و مادرم داده.» کودک باید این حس را در فاصله ی سنی تقریباً 1/5 تا 2 سالگی تجربه کرده باشد. او باید در این دوره به طور غیرمشروط، توجه، محبت و عشق کافی دریافت کرده باشد. او نباید چنین تصور کند که به ازای کاری که کرده است دوستش دارند. این دوست داشتن نباید شرطش مسؤلیت پذیری باشد. و نباید به خاطر کاری که نمی کند عشق و محبت و پشیمانی مان را از کودک دریغ کنیم. کودک باید بفهمد که او را دوست دارند، صرف نظر از این که نمره ی درسی اش خوب است یا نه، و اتاقش را مرتب می کند یا نه. او برای پدر و مادرش دوست داشتنی است، ولی احترام و ارج انسانی او همگام با رشدش بیشتر خواهد شد. اگر این همگامی بین رشد و مسؤلیت وجود داشته باشد، خود کودک پیش از هر کس دیگری از پذیرفتن مسؤلیتی خاص خوشحال خواهد شد. چرا نوجوانان دوست دارند به محض این که 18 ساله شدند رانندگی یاد بگیرند؟ چون این نوعی مسؤلیت است و کاری است که برایشان با لذت و خوشحالی همراه است. اگر کارهای دیگری هم همین طور به آن ها معرفی شود، به راحتی آن را می پذیرند. مثلاً اگر به کودک بگوییم وقتی سه ساله شدی می توانی لیوانت را خودت بیاوری و برای خودت شیر بریزی، کودک احساس بزرگی می کند. در پرتو این معنا دادن ها، کودک فکر می کند که کارهایی که انجام می دهد، نشانی از بهتر شدن، بزرگ تر و بالغ تر شدن «من» اوست. او نباید این احساس را داشته باشد که هر چه بزرگ تر می شود، کارهایش سخت تر می شود، یا کار بدتری به او می دهند. بنابراین، معنا و برچسبی که ما روی کارها می گذاریم بسیار مهم است.
اگر کودک حس کند پدر و مادر دوستش ندارند، به طور غیرمستقیم والدینش را می آزماید او پیش خود می گوید: « کاری می کنم ببینم واقعاً مرا دوست دارند یا اگر کاری از من خواستند انجام نمی دهم تا ببینم باز هم دوستم دارند؟» یعنی به آزمودن پدر و مادر می پردازد. احساس امنیت درونی کودک، با حس دوست داشته شدنش شکل می گیرد. هنگامی که او حس کند خوب و دوست داشتنی است و می تواند چیزهای خوبی به دیگران بدهد، همه ی کارها را با خوشحالی انجام خواهد داد. اما اگر دائماً به او بگویند که تو نمی توانی، خراب می کنی، عقلت نمی رسد و تو عرضه نداری، برای انجام دادن هر کاری ترس او بیشتر می شود و در نتیجه از درجه ی مسؤلیت پذیری وی کاسته می شود. اگر از ابتدا این حس به او منتقل شود که می توانی هر کاری را به خوبی انجام دهی، انجام دادن هر کاری برای او دلیلی است بر این که او «خوب» است و بزرگ شده است.

مسؤلیت پذیری چگونه در فرزندان شکل می گیرد؟

مسؤلیت پذیری یک بخش مهم از رشد شخصیت کودک است. معمولاً کودک از سن دو تا سه سالگی متوجه وجود دیگران می شود و می فهمد که به دیگران نیاز دارد و باید به آن ها و نیازهای شان اهمیت بدهد و به انتظاراتی که از او دارند پاسخ بدهد؛ این روند یک تصویر ایده آل از خود را در ذهن کودک ایجاد می کند که باعث رشد شخصیت او شده و حس مسؤلیت پذیری را در او ایجاد می کند.
از این گذشته مسؤلیت پذیری همیشه یک رابطه ی دو طرفه بوده و هست و اگر انتظار داریم کودک مسؤلیت پذیر باشد، پدر و مادر باید الگوی این مسؤلیت پذیری را به او ارائه دهند. در این رابطه ی دو طرفه، باید هر دو طرف حضور داشته باشند، زبان مشترک داشته باشند، خواسته ی یکدیگر را بشنوند و متقابلاً به آن پاسخ بدهند. یعنی باید این رابطه، رابطه ی زنده ای باشد. اگر شرایط مسؤلیت پذیری رعایت نشود در این صورت، فرزند کم خطرترین یا بی خطرترین راه را برای اعتراض به شرایط آزاردهنده اش برمی گزیند که همان «مسؤلیت پذیر نبودن» است. در واقع برای طرح اعتراض خود، به جای این که داد بزند یا چیزی را بشکند، کم کم خود را از اطرافیان دور می کند؛ چرا که حس می کند هر کاری که انجام می دهد پاداشی دریافت نمی کند.
در این تبادل کلامی و گفت وگویی که والدین با فرزندشان دارند باید دید آیا رابطه ی دو طرفه و برابر برقرار است؟ آیا فرزندمان را درک می کنیم و برای خواسته اش ارزش قائلیم و یا مرتب می گوییم « تو بی خود می کنی... بچه ای، ... نمی فهمی...، کسی نظر تو را نپرسید...» اگر خواسته اش را اجابت نکنیم، البته نه هر خواسته ای را، او نیز خواسته ی ما را برآورده نمی کند. در حقیقت ما راه را به روی فرزندمان می بندیم. شاید اگر قدرت و توانایی لازم را داشت، حرف دلش را می زد و می گفت که اصلاً نمی خواهد با ما زندگی کند. از آنجا که مجبور است در این شرایط با والدین زندگی کند، به این شیوه پاسخ می دهد. غالباً وقتی می بینیم بچه ای مسؤلیت ناپذیر می شود باید به دنبال ریشه های خشم او نسبت به پدر و مادرش باشیم. باید بدانیم خشم او از چیست؟ کدام یک از نیازهایش برآورده نشده است؟ کجا با والدین زبان مشترک ندارد؟
مسؤلیت پذیری را نمی توان از تصویر ذهنی کودک از خانواده اش و انتظاراتی که از آن ها دارد، و انتظارات برآورده نشده اش، جدا دانست. امکان ندارد که در رابطه ی سالمی که دو طرف همدیگر را قبول دارند، مسؤلیت پذیری وجود نداشته باشد. این الگویی است که از ابتدا پدر و مادر باید مشوّق و القاگر آن باشند، چرا که آنان با هم در یک فضا و محیط زندگی می کنند.

فرزندان چگونه مسؤلیت پذیر می شوند؟

رفتار پدر و مادر باید متناسب با مرحله ی سنی فرزند باشد. به بچه ی سه ساله و چهار ساله که مهد کودک می رود باید بگوییم لباست را بپوش، دندان هایت را مسواک بزن... ولی برای بچه ده ساله چنین نیست. اگر چنیت تذکری داده شود، این رفتار پدر و مادر نامناسب با سن بچه صورت گرفته است. در این سن باید بگذرند او خودش کارهای شخصی اش را انجام دهد. اگر دو بار انجام نداد با عواقبش روبه رو می شود و از آن درس می گیرد. اگر دو بار دیر به مدرسه برود، نمره ی انضباطش را کم و یا از کلاس محرومش می کنند تا سرانجام او وقت شناسی را بیاموزد؛ و اگر این موضوع به او تجربه ی مفید را نداد و از عواقب کار درس نگرفت دیگر نمی توان برای این فرد کاری کرد و باید با متخصص مربوطه مشاوره شود.
بچه ها دائم در حال الگوبرداری هستند اگر والدین یا مربی های آنان مسؤلیت پذیر باشند و بتوانند کارها را به خوبی انجام دهند و از زیر بار آن ها شانه خالی نکنند، بچه ها هم این رفتار را سرمشق خود قرار می دهند. این مهم ترین عاملی است که می تواند به مسؤلیت پذیر شدن آن ها کمک کند. کودک نباید حس کند دیگران انتظاراتی از او دارند که خودشان آن ها را رعایت نمی کنند و یا نمی توانند رعایت کنند.
هرگز نباید بچه ها را به حال خود رها کرد، وظیفه ی والدین انتقال یک سیستم ارزشی به فرزندان است. والدین سیستم ارزشی خودشان را برای فرزندان مشخص می کنند و تصریح می کنند که از نظر آن ها چه کارهایی خوب و چه کارهایی بد است. در سنین بیست تا سی سالگی فرزندان متوجه می شوند که این سیستم ارزشی را از کجا به دست آورده اند؛ کدام رفتار را از پدر و مادر، معلم، تلویزیون، کتاب، دین، قانون و ... گرفته اند؛ و اکنون می توانند زندگی شان را براساس ارزش هایی که می پسندند و به آن ها علاقه دارند بنا کنند.
منبع مقاله:
رفعتیان، عبدالحسین، (1391)، مسؤلیت پذیری، تهران: نشرقطره، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط