نویسنده: محمد جواد انواری
اَبو عَبْدُ اللهِ بَصْری، حسین بن علی کاغذی، معروف به جعل (د 2 ذیحجة 369ق/ 19 ژوئن 980 م)، متکلم معتزلی و فقیه حنفی. وی را از طبقة دهم معتزله به شمار آورده اند (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 325) و ابواسحاق شیرازی (ص143) از او با عنوان «رأس المعتزله» یاد کرده است.
ابوعبدالله در بصره به دنیا آمد (ابن ندیم، 222). سال ولادتش به اختلاف،293ق/906 م (خطیب، 8/73) و 308ق/920 م (ابن ندیم، همانجا) یاد شده است. زندگی ابوعبدالله بجز سالهای نخست آن در بغداد گذشت (خطیب، همانجا؛ EI2,S). مهم ترین استادان او در کلام ابوعلی بن خلاّد بصری و ابوهاشم جبّایی بودند (قاضی عبدالجبار، همانجا) و می توان پنداشت که وی محضر ان دو را در عسکر مکرم دریافته است (نک : همانجا؛ EI2,S). از دیگر استادان او در کلام ابوالقاسم ابن سهلویه و ابوجعفر سهکلام صیمری را نام برده اند (ابن ندیم، همانجا). وی زمانی دراز نزد ابوالحسن کرخی فقه حنفی را فراگرفت (همانجا؛ ابن مرتضی، 130) و استادش نیز در کلام از او بهره برد (همانجا؛ قاضی عبدالجبار، همان، 325، 326). کرخی مسائل کلامی را به ابوعبدالله ارجاع می نمود، چنانکه یک بار پاسخ گویی به نامة عضدالدوله را که در آن از مسألة اصابت رأی در اجتهاد پرسیده بود، به او واگذار کرد (همان، 326؛ ابن مرتضی، 106).
ابوعبدالله دوران تحصیل را زاهدانه سپری کرد (قاضی عبدالجبار، همان، 325 ـ 326) و با سخت کوشی بسیار بر دیگر شاگردان ابوهاشم جبایی پیشی گرفت (ابن مرتضی، 105). وی در 330 ق مجلس درس برپا داشت و تا پایان عمر به تدریس پرداخت (قاضی عبدالجبار، همان، 325). ابوعبدالله در بغداد درگذشت و ابوعلی فارسی ـ نحوی مشهور ـ که زمانی از محضر او در کلام بهره گرفته بود (ابن جنی، 1/207)، بر جنازه ایش نماز گزارد. او را در کنار استادش ابوالحسن کرخی در دروازة حسن بن زید در بغداد به خاک سپردند (خطیب، 8/74).
از شاگردان معتزلی مذهب او دو تن مشهورترند: ابواسحاق بن عیاش (قاضی عبدالجبار، همان، 328؛ ابن مرتضی، 107؛ نیز نک : ه د، ابواسحاق بن عیاش) و قاضی عبدالجبار که مدتی دراز در محضر وی دانش آموخت و پس از آنکه به ری رفت، تا زمانی که به منصب قضا رسید، ارتباط آن دوبا نامه نگاری ادامه یافت (ابن کرامه، «شرح»، 365، 366؛ ابن مرتضی، همانجا). از دیگر شاگردان وی شیخ مفید بود که تحصیل را نزد او آغاز کرد (ابن ادریس، 161، 162؛ وَرّام، 1/302، 303). با اینهمه دو اثر در ردّ و نقض آراء ابوعبدالله با عناوین الرد علی ابن عبدالله البصری فی تفضیل الملائکـة (نجاشی، 402) و النقض علی ابی عبدالله البصی فی المتعـة (همو، 399) به شیخ مفید نسبت داده شده است. ابوعبدالله از زیدیان نیز شاگردانی داشت که از آن جمله اند: ابن داعی ابوعبدالله محمد بن حسن علوی، ملقب به المهدی لدین الله (ابوطالب، 104 ـ 106)، ابوالحسین احمد بن حسین بن هارون، ملقلب به المؤید بالله (ابن کرامه، «جلاء»، 125) و برادرش ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون حسنی، ملقب به الناطق بالحق (همو، «شرح»، 377، «جلاء»، همانجا). از شاگردان وی اینان را نیز می توان نام برد: ابوعبدالله محمد بن احمد بن حنیف (همو، «شرح»، 378). ابوالسحاق نصیبی (همانجا؛ ابوحیان، مثالب، 137)، ابواحمد عبدالله بن محمد بن ابی علان (ابن کرامه، همانجا) و ابومسلم طاهر بن محمد بن عبدالله (مافروخی، 26).
ابوحیان توحیدی که با ابوعبدالله از نزدیک آشنا بود، توانایی وی را در تدریس ستوده و به لحاظ آنکه طالبان دانش از عراق و خراسان و دیگر بلاد در مجلس درس او حضور می یافتند، اعتبار آن را در میان محافل درسی بغداد بی مانند دانسته است (الامتاع، 1/140، مثالب، 142؛ نیز نک : ابن ندیم، همانجا)، با این همه ابوحیان به نکوهش او و برخی از شاگردانش نیز پرداخته است (همان، 137، 142). وی از میان شاگردان ابوعبدالله از کسانی همچون علی بن محمد واسطی، ابن ابی کانون، ابن ثلاج و ابومحمد فرغانی یاد می کند که ابوعبدالله و اطرافیانش را سست عقیده و بدکردار یافتند و از او روی گردان شدند (الامتاع، 1/140، 2/175، مثالب، 140، 141، 143). واسطی زمانی ملازم خاص او بود (عبدالقادر قرشی، 1/260)، اما بعدها با او دشمنی ورزید و حتی ریختن آبروی او را رواشمرد (ابوحیان، الامتاع، 2/175، نثالب، 143). به ادعای ابوحیان (همان، 140) ابوعبدالله 20 سال برای صاحب بغداد، امیرالامرای بغداد یا رئیس شرطة آنجا بوده است. به گفتة همو (الامتاع، 1/140) برخوردار بودن ابوعبدالله از حمایت اصحاب و سازگاری حوادث مانع از آن بود که نقاط ضعف او از ارج اجتماعیش بکاهد. شاید بتوان موضع ابوحیان را دربارة ابوعبدالله تا حدودی به کینه ورزی وی با صاحب بن عباد و وابستگان او مربوط دانست (نک : ه د، ابوحیان توحیدی).
ابوعبدالله بصری با برخی از فرمانروایان آل بویه و وزرای آنان همچون ابومحمد مهلبی (مق 352 ق/963 م) وزیر معزالدوله مرتبط بود (همدانی، 1/186؛ ابوحیان، همان، 3/213). به گفتة همدانی (1/192) معزالدوله پس از انصراف از دفع عمران بن شاهین و بازگشت به بغداد، در آستانة مرگ، ابوعبدالله را طلبید و بر دست او توبه کرد. همو گاهی در موضوعات دینی از ابوعبدالله نکته می آموخت (همو، 1/192ـ 193). عضدالدوله نیز بارها با ارسال آذوقه او را نواخت (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 37ـ 328).
از مشرب ابوعبدالله در امامت و حرمتی که زیدیان برای او قائل شده اند (نک : ابن مرتضی، 105)، گرایش او را به شیعه می توان دریافت. ابوعبدالله دوستدار علویان بود و نسبت به پیشرفت علمی آنان اهتمام بسیار داشت (ابوطالب، 107). از جمله به ابن داعی توجهی خاص نشان می داد و گذشته از آنچه در مجالس عمومی تدریس به او می آموخت و درس پیش گفته را در خانة او برایش بازگو می کرد و مطالبی بر آن می افزود (همو، 106). ابوعبدالله همواره از یاران خود می خواست برای رعایت حال ابن داعی در دو مسألة نص بر امامت علی (ع) و میراث ذوی القربی که وی عقبدة مخالفت را در این باره بر نمی تافت، در حضور او سخنی به میان نیاورند (همو، 108). در دوره ای که زیدیان با به قدرت رسیدن معزالدوله (334 ق) و در سایه حمایت او از جایگاه والایی برخوردار شدند، طبیعی می نمود که تمایل ابوعبدالله به آنان برای او مایة اعتبار اجتماعی گردد و می توان همین مطلب را از انگیزه های او در نزدیکی به زیدیان محسوب داشت (نک : همو، 106ـ107). هنگامی که ابن داعی در 348 ق پیشنهاد علویان بغداد را برای تصدی نقابت ایشان نپذیرفت، ابوعبدالله به درخواست علویان او را به پذیرش این مقام راضی کرد (همو، 08ـ 109). به دنبال خروج ابن داعی در 353 ق از بغداد به مقصد دیلمیان، ابوالحسن ابن ابی الطیب علوی، رئیس علویان بغداد، به سببی نامعلوم اهالی کرخ بغداد را تحریک کرد تا به ضرب و شتم ابوعبدالله پرداختند و سپس مجمعی از بزرگان بغداد مصلحت را در تبعید وی دیدند، اما چون معزالدوله آگاه شد که ماجرا بر سر استاد ابن داعی است، از آن مانع گشت و ابوعبدالله را با نهایت اکرام به جایگاه خود بازگرداند (همو، 107؛ ابوعلی مسکویه، 2/207).
به گفتة ابوحیان (همان، 1/140)، ابوعبدالله با آنکه در تدریس پرمایه بود، از بیم شکست و خواری به مناظره تن درنمی داد. همو گزارش یکی از مجالس عزالدوله را در 360 ق آورده است که در آن علی بن عیسی رمانی شاگرد ابوبکر ابن اخشید، ابوعبدالله را به تکفیر خود و تلاش در پراکندن شاگردانش متهم کرد و با سرسختی به مناظره اش فراخواند. ابوعبدالله پس از کشمکش بسیار و با وساطت ابوالوفاء بوزجانی توانست از مواجهه با رمانی رهایی یابد (مثالب، 137ـ 139).
عقاید و آراء: ابوعبدالله را سرآمد بهشمیان دورة خود شمرده اند. وی در بخش عمدة دیدگاههایش پیرو ابووهاشم جبایی است (نک : ابن ندیم، همانجا). با این همه در بسیاری از ابواب کلامی، آراء مستقلی داشته است. گرچه از آثار او چیزی بر جای نمانده، اما آراء او را به طور پراکنده در منابع می توان یافت. قاضی عبدالجبار در المغنی بنا به گفتة خود (20(2)/257) در ذکر اقوال کلامی استادانش از جمله ابوعبدالله از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. وی برخی از نوشته ها وامالی خود را در حضور ابوعبدالله تدوین می کرد (ابن کرامه، «شرح»، 366). همو در پایان المغنی (20(2)/258؛ نیز نک : EI2, S) یادآور می شود که بخشهایی از این کتاب را در زمان حیات استادش ابوعبدالله و نزد وی املا کرده است.
یکی از وجوهی که ابوعبدالله را از غالب متکلمان مکتب بصره متمایز می کند، عقاید او در باب امامت است. وی در کتابی مفصل دربارة تفضیل حضرت علی (ع) بر دیگر صحابة پیامبر اکرم (ص) نوشت (نک : مانکدیم، 767؛ ابن مرتضی، 107؛ ابن ابی الحدید، 1/8) . به همین سبب او را مفضل نیر لقب داده اند (مانکدیم، همانجا). به گفتة مانکدیم (همانجا)، قاضی عبدالجبار پس از آنکه شرحی بر این کتاب نگاشت، از موضع توقف دست کشید و به عقیدة تفضیل گرایید. در المغنی قاضی عبدالجبار نیز مطالبی از این کتاب آمده است. از دیدگاه ابوعبدالله در این زمینه می توان به احادیثی استناد کرد که بر تفضیل دلالت قطعی دارند و در صحت آنها نیز جای تردید نیست (قاضی عبدالجبار، همان، 20(2)/120، 131)، اما احادیثی که افضل بودن برخی از دیگر صحابه را می رساند، در حکم خبر واحد است در برابر خبر مشهور و نباید آنها را در برابر این ادلة معتبر دانست (همان، 20(2)/123). وی از راه «موازنه اعمال» نیز نشان داده است که آنچه از روایات نبوی در فضائل حضرت علی (ع) وجود دارد، در سنجش باروایاتی که بیانگر فضائل هر یک از صحابة دیگر است، هم از لحاظ کثرت و هم از از حیث اهمیت فضائل برتری دارد (همان، 20(2)/120،121). باید دانست که متکلمان برای تفضیل دو دجه عنوان کرده اند که یکی فزونی مناقب و دیگری اجر و منزلت نزد خداوند است و این دو با یکدیگر ملازمه ای ندارند، اما ادله ای که ابوعبدالله بر تفضیل آورده است، هر دو وجه را در برمی گیرد (نک : همان، 20(2)/112؛ ابن ابی الحدید، 3/264). وی در استناد به موازنه دنبال کار ابوجعفر اسکافی را گرفته و به موارد تازه ای استدلال دست یافته است (نک : قاضی عبدالجبار، همان، 20(2)/121،122). ابوعبدالله در عین آنکه قائل به تفضیل علی (ع) است، فعل کسانی را که با آگاهی از این حقیقت، ابوبکر را به خلافت برگزیدند، در خور مناقشه نمی دانسته است (نک : همان، 20(1)/216، 20(2)/124؛ قس: ابوطالب، 108).
ابوحیان (مثالب، 143) از زبان ابوسلیمان سجستانی فیلسوف، گفتاری را از ابوعبدالله بصری آورده که در شناخت اندیشة وی سودمند است. ابوعبدالله در گفت و گویی خصوصی با ابوسلیمان با ابراز تردید نسبت به اطمینان بخش بودن برهانهای فلسفی اذعان می کند که یافتة نهایی او «تکافؤ ادله» است (دربارة این اصطلاح، نک : کرمر، 189-190) و توفیق هر مکتب و رأیی به مدد بخت و شیوة بیان صاحبان آن بستگی دارد. این دیدگاه او را می توان به نوعی شکّاکیت و گرایش به نسبیت تعبیر نمود. موضوع شناخت از زمینه هایی است که ابوعبدالله بسیار بدان پرداخته است و تعدد آثاری که در این باره به او نسبت داده اند، اهتمام خاص وی را به این موضوع نشان می دهد. فان اس (نک : EI2,S) احتمال داده است که فعالیتهای ابوالحسن علی ابن کعب انصاری که از اخشیدیة معاصر با وی بود و در حلقة پیروانش از آراء جاحظ در باب شناخت و به ویژه رأی مشهور او دربارة معرفت فطری جانبداری می کرد، در این مورد بر آراء ابوعبدالله تأثیر گذارده است (دربارة برخی از آراء ابو عبدالله در باب شناخت، نک : ابوحیان، المقابسات، 223؛ قاضی عبدالجبار، شرح، 191 ـ 193، المغنی، 12/11، جم ، ابورشید، المسائل، 288 ـ 289، 291، 237).
در باب شیئیت معدوم، رأی ویژة ابوعبدالله در خور ذکر است. وی این دیدگاه غالب معتزله را می پذیرد که معدومات ممکنه پیش از آنکه به وجود آیند، ذاتها و حقایقی هستند که در عرصة عدم به واسطة صفاتشان از یکدیگر قابل تمایزند (فخرالدین رازی، 83 ـ 84). از دید او همچنانکه ذات ممکن معدوم را می توان جوهر دانست، آن را به تحیز نیز می توان وصف کرد، اما جای گرفتن و اشغال مکان به گونه ای که شیء دیگر را از بودن در آن مکان باز دارد، مشروط به هستی یافتن آن است (همو، 84؛ ابورشید، همان، 37). در این باره قول دیگر ابوعبدالله که مورد انکار همفکرانش قرار گرفته، آن است که معدومیت برای ذات عدمی، صفت یا به تعبیری حال به شمار می آید، همچنانکه وجود نیز در بیان ویژگیهای کلی ذوات، صفت ذات موجود دانسته شده است (همو، فی التوحید، 245، 276؛ فخرالدین رازی، 85؛ فرانک 56-57).
به گفتة قاضی عبدالجبار (شرح، 548 ـ 549)، ابوعبدالله بنیاد خلقت را «فکر» می دانسته و برای تأیید قول خود، کاربرد قدیم واژة «خلق» را به معنای اندازه گیری، شاهد آورده است. به زعم او اگر لفظ خلق در قرآن نیامده بود، اطلاق آن بر فعل خدا روا نبود (همانجا؛ همو، المحیط، 332). این قول که خداوند اشیاء را با فکر کردن در آنها می آفریند، با دیدگاه نوافلاطونیان دربارةوساطت لوگوس یا صورالهی در آفرینش شباهت دارد (نک : بدوی، 1/342؛ قس: EI2,S). ابوعبدالله اصل «لطف» را نپذیرفته است (قاضی عبدالجبار، المغنی، 13/67، 155، 14/21، 62) و قول به ازلی بودن عالم را چنانکه از عناوین برخی از کتابهایش برمی آید (نک : بخش آثار در همین مقاله، شم 9، 12،14)، انکار کرده است. دیگر آراء کلامی او را نیز در بخشهای مختلف المغنی قاضی عبدالجبار و جز آن می توان دید.
ابوعبدالله در فقه بر مذهب حنفی و تحت تأثیر استادش ابوالحسن کرخی بود (نک : ابن ندیم، همانجا؛ EI2,S). از آرائ خاصی که او در فروع فقهی داشته است، حکم به جواز فارسی گزاردن نماز را می توان قابل توجه دانست (نک : بخش آثار در همین مقاله، شم 18). اما دیدگاههای ابوعبدالله در ابواب الفاظ و ادلة اصول فقه اهمیت بسزایی دارد. بسیاری از آراء اصولی وی در منابع اهل سنت و امامیه و آثار برخی از شاگردان زیدی مذهبش (نک : مادلونگ، 180) نقل شده است، از جمله، در حقیقت و مجاز (ابوالحسن بصری، 17 ـ 18؛ سراج الدین، 1/221 ـ 222، 258؛ کلوذانی، 2/249 ـ 250)، مشترک لفظی (ابوالحسین بصری، 1/325 ـ 326)، عام و خاص (همو، 1/282؛ سیدمرتضی، 1/315؛ سراج الدین، 1/400؛ کلوذانی، 2/143)، مجمل و مبین (همو، 2/230؛ سراج الدین، 1/415)، مفهوم شرط (ابوالحسین بصری، 1/1563؛ کلوذانی. 2/190)، مفهوم وصف (ابوالحسین بصری، 1/161 ـ 162)، حسن و قبح (قاضی عبدالجبار، المحیط، 239؛ EI2,S)، اجتهاد (قاضی عبدالجبار، المغنی، 17/299 ـ 300، 303)، قیاس (همان، 17/335، 337؛ ابوالحسین بصری، 2/753، 801)، نسخ (همو، 1/419،437، 451، 2/818؛ کلوذانی، 2/398 ـ 399)، خبر واحد (ابوالحسین بصری، 2/555، 667)، دلالت فعل نبی (ص) (قاضی عبدالجبار، همان، 17/260، 266)، اجماع (همان، 17/238؛ ابوالحسین بصری، 2/489 ـ 4900؛ سید مرتضی، 2/615؛ سراج الدین، 2/80)، تعادل و تراجیح (کلوذانی، 4/236 ـ 237).
آثار: ابوعبدالله در کلام و فقه نوشته ها و امالی بسیاری داشته است (خطیب، 8/73). در منابع این آثار را به او نسبت داده اند که هیچ یک از آنها در دست نیست:
الف ـ کلام: 1. الاصلح (قاضی عبدالجبار، همان، 13/67، 14/21)؛ 2. الاقرار؛ 3. الایمان (ابن ندیم، همانجا)؛ 4. تعلیق بر نقض المعرفة ابوعلی جبایی (نک : ابن کرامه، «شرح»، 367؛ قاضی عبدالجبار، همان، 12/131)؛ 5. کتاب التفضیل (نک : متن همین مقاله)؛ 6. الجواب عن مسألتی الشیخ ابی محمد الرامهرمزی، ( ابن ندیم، همانجا)؛ 7. جواز ردالشمس (ابن شهرآشوب، 42)؛ 8. العلوم (ابورشید، المسائل، 288)؛ 9. الکلام فی ان الله تعالی لم یزل موجوداً و لاشیء سواه الی ان خلق الخلق (ابن ندیم، همانجا)؛ 10. المعرفـة (همانجا)؛ 11. نقض بر السفیانیة جاحظ (ابن ابی الحدید، 10/101)؛ 12. نقض کتاب الرازی فی انه لا یجوز ان یفعل الله تعالی بعد ان کان غیر فاعل (ابن ندیم، همانجا)؛ 13. نقض کتاب الموجز ابوالحسن اشعری (ابوطالب،106؛ قاضی عبدالجبار، المحیط، 344)؛ 14. نقض کلام الراوندی فی ان الجسم لایجوز ان یکون مخترعاً لا من شیء (ابن ندیم، همانجا).
ب ـ فقه و اصول: 15. کتاب الاشربـة و تحلیل نبیذ التمر (همو، 261)؛ 16. الاصول (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 326)؛ 17. تحریم المتعـة (ابن ندیم، همانجا)؛ 18. جواز الصلاة بالفارسیـة (همانجا)؛ 19. شرح مختصر ابی الحسن الکرخی (همانجا)؛ 20. الناسخ و المنسوخ (داوودی، 1/156)؛ 21. نقض الفتیا (قاضی عبدالجبار، همانجا).
مآخذ: ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبـةالله، شرح نهج البلاغـة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1378ق/ 1959 م؛ ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، النوادر، به کوشش محمد علی موحد البطحی، قم، 1366 ش؛ ابن جنی، عثمان، الخصائص، به کوشش محمد علی نجار، قاهره، 1371ق/ 1952 م؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، معالم العلماء، نجف، 1380ق/ 1961 م؛ ابن کرامة جشمی، محسن بن محمد، «جلاء الابصار»، اخبار الائمـة الزیدیـة، به کوشش مادلونگ، بیروت، 1987 م؛ همو، «شرح العیون»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلـة، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1406ق/1986 م؛ ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزلـة، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، 1380ق/1961 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1401ق/ 1981 م؛ ابوالحسین بصری، محمد ابن علی، المعتمد، به کوشش محمد حمیدالله و دیگران،دمشق، 1384ق/1964 م؛ ابوحیان توحیدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسـة، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، 1939 م؛ همو، مثالب الوزیرین، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1961 م؛ همو، المقابسات، به کوشش محمد توفیق حسین، بغداد، 1970 م؛ ابورشید نیشابوری، سعید ابن محمد، فی التوحید، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1969 م؛ همو، المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین، به کوشش معن زیاده و رضوان سید، بیروت، 1979 م؛ ابوطالب حسنی، یحیی بن حسین، «الافادة فی تاریخ الائمـة السادة»، اخبار الائمـة الزیدیـة، به کوشش مادلونگ، بیروت، 1987 م؛ ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره، 1332 ق/1914 م؛ بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، 1971 م؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، 1350 ق؛ داوودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، 1392 ق؛ سراج الدین ارموی، محمود التحصیل من المحصول، به کوشش عبدالحمید علی ابوزنید، بیروت، 1408ق/ 1988 م؛ سیدمرتضی، حسین بن علی، حسین بن علی، الذربعـة الی اصول الشریعـة، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، 1348 ق؛ عبدالقادر قرشی، الجواهر المضبئـة، حیدرآباد دکن، 1332 ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، بیروت، 1404ق/ 1984 م؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، شرح الاصول الخمسـة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384ق/ 1965 م؛ همو، «طبقات المعتزلـة»، فضل الاعتزال وطبقات المعتزلـة، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1406ق/ 1986 م؛ همو، المحیط بالتکلیف، به کوشش عمر سید عزمی، قاهره، الدار المصریـة للتألیف؛ همو، المغنی، به کوشش محمد علی نجار و دیگران، قاهره، 1385ق/ 1965 م؛ کلوذانی، محفوظ بن احمد، التمهید فی اصول الفقه، به کوشش مفید محمد ابوعمشه و دیگران، مکه، 1406ق. 1985 م؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به کوشش جلال الدین تهرانی، تهران، 1312 ش؛ مانکدیم، احمد بن حسین، تعلیقات شرح الاصول الخمسـة (نک : هم ، قاضی عبدالجبار)؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407 ق؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر و نزهـة النواظر (مجموعـة ورام)، قم، مکتبـة الفقیه؛ همدانی محمد بن عبدالملک، تکملـة تاریخ الطبری، به کوشش آلبرت یوسف کنعان، بیروت، 1961 م؛ نیز:
EI2; S; Frank, R.M., Beings and Their Attributes, Albany, 1978; kraemer, JL., Humanism in the Renaissance of Ialam, Leiden, 1986; Madelung, W., Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim, Berlin, 1965.
منبع مقاله:
شماره مقاله:2327، جلد: 5 از دائرةالمعارف جهان اسلام
/م