قواعد خطابه

رساله ی بی امضایی در زمینه ی فن خطابه، در قرون میانه و اوایل رنسانس خواننده ی بسیار داشت: خطابه برای گایوس هِرِنّیوس که حدود سال 85 ق م نوشته شده بود و تا اواخر قرن پانزدهم آن را با اطمینان به سیسِرون نسبت می
دوشنبه، 18 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قواعد خطابه
 قواعد خطابه

 

نویسنده:پیتر دیکسون
مترجم: حسن افشار



 

رساله ی بی امضایی در زمینه ی فن خطابه، در قرون میانه و اوایل رنسانس خواننده ی بسیار داشت: خطابه برای گایوس هِرِنّیوس که حدود سال 85 ق م نوشته شده بود و تا اواخر قرن پانزدهم آن را با اطمینان به سیسِرون نسبت می دادند. حتی بعد از آن هم که این انتساب با تردید روبه رو شد، رساله در کلیات آثار سیسرون باقی ماند و اعتبارش را تا اندازه ای از نام او می گرفت. اما فقط تا اندازه ای. یک علت دیگرش این بود که سایر نویسندگان یا چندان شهرتی نداشتند یا به آنها اعتنا نمی شد. کوئینتیلاین از دسته ی اول بود و ارسطو، دست کم در مقام خطیب، از دسته ی دوم. دیگر آنکه این رساله هرچند کمکی به نظریه ی خطابه نمی کند، دارای اطلاعات عملی بسیاری در این باره است و همه ویژگی های یک کتاب درسی خوب را دارد. با روح است، حاشیه نمی رود، و نظم روشنی دارد. مثال های آن کاملاً گویا، به جا، و پروپیمان اند و با محدود کردن نظریه ی خطابه به « مجموعه ی قواعدی که روش و نظام مشخصی برای سخن گفتن فراهم می آورند» ( یک، ب، 3) آناً خود را کتاب راهنمای لازمی برای هر خطیب نشان می دهد. اگر آرمان گرایی باشکوه سیسرون، یا نگاه موشکافانه ی ارسطو، و یا بینش زبان شناختی کوئینتیلیان را ندارد، اقبال عمومی را دارد و ضرر نمی کند.
خطابه برای گایوس هرنیوس گزارشی هلنیستی و بازتابی از تأکید یونانیان بر خطابه ی قضایی است؛ و حلقه ای از زنجیره ی پیوسته ی خطابه گویی که بدون آن ناقص به نظر می رسد. اصطلاحات و دسته بندی های آن، همراه آنچه سیسرون اندکی پیش تر در رساله ی اختراع نوشته بود، در قرون وسطا معیار تلقی می شدند و بسیاری از نویسندگان بعدی را تحت تأثیر قرار دادند. من در تلخیص اصول خطابه ی کهن از این دو نویسنده پیروی کرده ام و برای اینکه نشان بدهم اصول به قوت خود باقی مانده اند و فقط فروع تغییر کرده اند دو کتاب انگلیسی را مبنا گرفته ام که بسیار پرنفوذ و در عین حال مشتی نمونه ی خروار بوده اند: هنر خطابه از تامس ویلسون که نخستین بار در 1553 منتشر شد و سخنرانی هایی درباره ی خطابه و ادبیات از هیو بلر که در 1783 به چاپ رسید ولی شامل دروسی بود که بلر از حدود 24 سال پیش تر در ادینبورو داده بود. بلر در انگلستان در قرن نوزدهم ارج و قرب فراوان داشت و در آمریکا دست کم تا حدود سال 1880 « معلم مقبول خطابه» (1) شناخته می شد.

سه نوع خطابه

خطابه ها را برحسب مقصود یا موضوع صحبت خطیب و برحسب نقش مخاطب می توان دسته بندی کرد:

1) خطابه ی قضایی

که در دادگاه ها ایراد می شود و سخنرانی دادستان و وکیل مدافع است. پرونده هر چه باشد، سخنران در نهایت به دنبال اجرای عدالت است و از شنوندگان خواسته می شود که به رأیی در مورد واقعه ای در گذشته برسند. سخنران می کوشد که دادگاه حق را به او و موکلش بدهد، اما کار اصلی او بیان دلایل و بررسی شواهد است. ملعمان فن خطابه، از ارسطو تا کوئینتیلیان، بیشترین توجهشان به لوازم این نوع سخنرانی است.

2) خطابه ی مجلسی

که در مجامع عمومی و مجالس سیاسی متولد شد. در این نوع خطابه، سخنران می خواهد شنوندگانش را در مورد اجرای کار یا اتخاذ سیاسی قانع یا منصرف کند و نقش مخاطب اینجا به تعبیر ارسطو « قاضی واقعه ای آتی» است. در سده های میانه، حوزه ی خطابه ی مجلسی بیشتر در اختیار موعظه گویان و عریضه نویسان بود.

3) خطابه ی نمایشی

که در آیین ها و جشن های عمومی پدید آید و کار آن بیشتر مدیحه سرایی برای خدایان و بزرگان بود. اما طولی نکشید که انواع دیگر مدح از قبیل سخنرانی های شادباش و خاک سپاری را نیز در بر گرفت. همچنان که هر یک از این انواع اصلی را می توان به انواعی فرعی هم تقسیم کرد- مانند قانع کردن یا منصرف کردن، متهم کردن و رفع اتهام کردن- سخنرانی در مذمت یا تقبیح فرد یا نهادی نیز در این دسته ی سوم جای گرفت. در هر خطابه ی مدح و یا ذم، فکر و احساس شنونده را می توان تغییر داد، اما او صریحاً در مورد اقدام یا تصمیمی اقناع نمی شود. خطابه ی نمایشی از این نیز بیشتر گسترش یافت و « هنرنمایی» را هم شامل شد- که سقراط از آن بیزار بود. در این نوع خطابه، شنونده فقط ناظر یا منتقد مهارت سخنران است.

تربیت خطیب

خطیب خوب باید مادرزاد خطیب باشد، یعنی که باید استعدادش را در ذاتش داشته باشد. آنگاه با آموزش نظریه ی آن، با ممارست زیاد در محاکم و مجامع، و با تقلید، به درجه ی استادی خواهد رسید. تقلید از نمونه های برتر، که همیشه بخشی از آموزش خطابه بوده است، در سده ی شانزدهم جایگاهی کانونی در علوم انسانی پیدا کرد. در عمل گاه امکان دارد به تکرار کورکورانه ی فرمول ها و کلیشه ها منجر شده باشد؛ اما در حالت آرمانی، معنی آن پیروی از عقلانیت و کمالات و ادبیات الگوهای برگزیده بود. آموزش امکان داشت از طریق مؤانست با آثار اصیل صورت بگیرد، همچنان که شاگرد می توانست از رهگذر تماس رودرو با آموزگاری بیاموزد که یک معلم صرف نبود و بلکه فردی با فرهنگ و با تجربه بود. تامس ویلسون موضع نظری را چنین قاطعانه بیان می کند:
حال به جهت آنکه بتوانیم شیوا بنویسیم و بگوییم، لازم است که اذهان خود را وقف آن کنیم و از داناترین و خردمندترین انسان ها پیروی نماییم و از سخنان و عادات و همچنین لطایف و تألیفات آنها تقلید کنیم. اگر دل به کار دهیم، ناگزیر روزی کمابیش همچون ایشان خواهیم شد. ... به حکم آن مثل معروف که می گوید « با خردمندان تو بنشین تا خرد افزون شود». (2)
( Rhetorique, p.5)
این تصور هنوز به تمامی از صحنه ی تعلیم و تربیت رخت برنبسته است.

پنج مهارت

آموزش خطیب برای کسب مهارت ها یا قابلیت هایی است که با هم هنر خطابه را تشکیل می دهند. سیسرون توضیح مختصر و مفیدی درباره ی مراحل انشای خطابه می دهد: خطیب « باید نخست ببیند چه می خواهد بگوید؛ سپس یافته های خود را سامان دهد، نه اینکه فقط در کنار هم بچیندشان بلکه هر بحثی را به تناسب وزنشان در جای خود قرار دهد؛ آنگاه با آرایه های شیوه ی ادبی تنظیمشان کند؛ سپس به حافظه بسپاردشان؛ و سرانجام آنها را به گونه ای اثرگذار و دل نشین بیان کند» ( درباره ی خطیب، یک، 142). مهارت ها به ترتیب منطقی عبارت اند از: آفرینش، سامان دهی، شیوه پردازی، یادسپاری، و ایراد. (3) قواعد خطابه را ذیل این پنج عنوان می توان گرد آورد.
آفرینش یا اختراع ( invention) مرحله ی کشف و یافتن مطالب مربوط است، که سه وجه دارد: اثبات، مواضع، مشترکات. (4) اثبات را ارسطو بر دو نوع می داند: غیرساختگی، که محکمه پسندتر است ( مثل شهادت با قسم) ؛ و ساختی یا هنری، که سخنران با هنر خود و « اختراع» به آن می رسد. اثبات معلوم شده باشد که اهل خطابه همیشه علاقه ی خاصی به دسته بندی و تقسیم بندی داشته اند. ) این اقسام بر اساس وجه کار عبارت اند از:

1) منش ( ethos)

یا اثبات براساس منش به ویژه منش اخلاقی شخص سخنران. دیدیم که شرافت خطیب را کوئینتیلیان با ارزش ترین سند می دانست و ارسطو « قوی ترین مدرک اثبات» . ارسطو می نویسد « خطیب وقتی نطقش را به گونه ای ایراد می کند که او را شایسته ی اعتماد نشان می دهد در واقع با منش اخلاقی اش شنونده را قانع می کند، زیرا ما به انسان شایسته بیشتر و زودتر اعتماد می کنیم...» ( خطابه، الف، دو، 4) . ارسطو تأکید می کند که این « مدرک» باید رد خود خطابه احراز شود؛ به عبارت دیگر خطیب نباشد منتظر بماند تا شهرتش این کار را برایش انجام بدهد. کوئینتیلیان معتقد است که هر جنبه ای از خطابه می تواند شخصیت خطیب را نمایان سازد: لحن آن از حسن و نیت و دغدغه ی اخلاقی او حکایت می کند؛ انتظام بحث های او از هوش و شناخت وی از ارزش ها خبر می دهد؛ و احساس های محرک او صفای باطنش اش را نشان می دهد. از این نوع اثبات اغلب در « خطابه ی مجلسی» و ادبیات مشابهش استفاده می شود، مثل آنجا که طنزنویس از بابت کار و نوشته هایش پوزش می طلبد و از ما می خواهد که اجازه بدهیم همچنان سربه سر دنیا بگذارد تا درست اش کند.

2) شور ( pathos)

که منظور از آن معمولاً احساساتی است که در مخاطب برانگیخته می شود و واکنش های مثبتی که به سخنان خطیب نشان می دهد. شنونده کم کم احساس می کند که سخنران راست می گوید و به طرف او جلب می شود. خطیب ماهر ابتدا چارچوب ذهنی پذیرنده ای برای شنونده می سازد و بعد شروع به بازی با احساسات او می کند و شادی یا غم، عشق یا نفرت، و خشم یا لذت در او پدید می آورد. پس خطیب باید پیچیدگی های عاطفی انسان را بشناسد تا واکنش های احتمالی شنوندگانش را حدس بزند و از بازی با نقاط ضعف و قوت آنها نتیجه دلخواهش را بگیرد. برای کمک به این خطیب، ارسطو شرح مفصلی از خصوصیات گروه های سنی مختلف به دست می دهد. مثلاً جوان ها اغلب عجول، امیدوار، بلندنظر، و خون گرم اند؛ اهمیت چندانی به پول نمی دهند و « چون خنده را دوست می دارند زیاد شوخی می کنند، زیرا شوخی صورت مؤدبانه تر گستاخی است» ( خطابه، ب، دوازده، 16) . برعکس، پیرها دودل و کوته نظر و شکاک اند. خطیبی که مخاطبانش بیشتر از این یا آن گروه سنی اند باید خطابه اش را مناسب آنها تنظیم کند. با این راهنمایی ارسطو، مطالعه ی گرایش های عاطفی افراد از بخش های ضرروی آموزش خطیب شد. از این رو نظریه ی خطابه همچون منبع معتبر اطلاعاتی درباره ی احساسات انسان مورد پذیرش قرار گرفت « تا اینکه دکارت روشی به قول خودش علمی برای بررسی آنها پیشنهاد کرد، که منتها فقط در جزئیات تفاوت داشت. » (5)

3) منطق ( logic)

یا اثبات مورد با استدلال. در این نوع امکان دارد که نیاز به استفاده از قیاس و سایر اعمال منطقی باشد. خطیب به ویژه از قیاس مضمر، مثال، و حکمت استفاده می کند. مثال ممکن است تاریخی یا افسانه ای باشد. حکایت شکمی که مِنِنیوس در صحنه ی آغازین کوریولانوس برای مردم رم نقل می کند نمونه ی بارزی از مثال است. (6)
حکمت یک بیان کلی یا حقیقت است که همگان در موردش اتفاق نظر دارند. نمایشنامه های اورپید آکنده از حکم است و ارسطو ایرادی در نقل تعدادی از آنها نمی بیند، مثل این که « هیچ آدم عاقلی اولادش را بیش از حد زرنگ بار نمی آورد» یا این که « آدمی پیدا نمی شود که از همه چیز راضی باشد.» درایدن نیز، که در انتهای دیگر سنت خطابه نویسی است، به این ابزار اقناعی علاقه ی خاصی دارد: « هیچ کس دین اش را خودش انتخاب نکرده» یا « عمر شهرت بی حساب کوتاه است» . حکت در این نمونه ها ارزش بیشتری هم دارد بدین جهت که از منش سخنران نیز خبر می دهد، زیرا « ترجیحات اخلاقی» او را به روشنی اعلام می کند ( ارسطو، خطابه، ب، بیست و یک، 16).
دو وجه دیگر « آفرینش» عبارت اند از مواضع و مشترکات. مواضع ( طوبیقا از توپری یونانی به معنی مکان ها، یا دقیق تر، مکان های نگهداری ذخایر و خزاین) راه های آزمایش شده و تأیید شده ی بررسی موضوعی معین است، راه های بحث و استدلال درباره ی موضوع یا مضمونی پیش از طرح آن. ارسطو 28 موضع برای استدلال مطرح می کند، که یکی از آنها استدلال به طریق اولی ( a fortiori) است، مثل این: « کسی که پدرش را بزند، همسایه اش را هم می زند. » خطیب می تواند از میان آنها نوع استدلالی را که با موضوع صحبت اش بهتر می خواند انتخاب کند. همین طور در مورد مضمون. برای مثال اگر خطیبی می خواهد مدح نامه ای درباره ی شخص خاصی آماده کند ابتدا از خود می پرسد « به طور کلی برای چه از فردی ستایش می شود؟» با یافتن پاسخ این پرسش ( و به کمک کتاب های درسی) می تواند فهرستی از مواضع ستایش تهیه کند و تک تک آنها را با شخص مورد نظر بسنجد. ممکن است ببیند که از موضع اجداد او می تواند ستایش اش کند؛ یا از موضع خدمات او به کشورش؛ یا چه بسا از موضع زادگاهش، مثل این: « افتخار دارد که انسان در شایر یا تاون به دنیا آمده باشد، همان طور که بهتر است متولد پاریس باشد تا پیکاردی، یا اهل لندن باشد تا لینکن؛ زیرا که آنجا هوا بهتر است، مردم با فرهنگ تری دارد، ثروت بیشتر است، و افراد اغلب داناترند. » (7)
مواضع اگر به درستی به کار روند ابزار سودمندی در تألیف، روش سنجیده ای برای انگیزش افکار، و مانعی در برابر انتخاب تصادفی مطالب اند. همچنین کمک می کنند که موضوع همه جانبه مطرح شود. زیان آنها این است که امکان دارد جانشین تفکر واقعی شوند، یا دستورالعملی که فقط سخنرانی های خشک و توان فرسا به بار بیاورد. بلر یک سره آنها را رد می کند: « هرجا سیسرون به آنها متوسل شده، خطابه هایش را ضایع کرده اند. » (8)
در فن خطابه ی کهن، مشترکات یا مواضع مشترک به ان مواضع استدلالی گفته می شود که در زمینه های مختلف مشترک اند. برای مثال، یک موضع مشترک این است که ما تا انگیزه ی کننده ی کاری را ندانیم نمی توانیم درباره ی ارزش آن کار داوری کنیم. این استدلال را در خطابه های با موضوع های مختلف می توان به کار بست- در مدیحه ی نمایشی، در سخنرانی دادستان، یا در نطق سیاسی. بعدها هر مشاهده یا حقیقتی را که به گونه ای پرمغز و وزین و سودمند بیان می شد در این دسته جای دادند، مانند این سخن که « زمان زود می گذرد» یا « مرگ برای همه هست» . این قبیل مشترکات از نظر شکل و اثر به حکم شبیه اند. بقیه صرفاً مواضعی کلی اند، مطالبی که همیشه مطرح اند و می توان درباره شان بحث کرد یا خطابه و شعر گفت، مثل تغییر دائم، یا زندگی تأملی در مقابل زندگی عملی. اینکه بعضی مشترکات عالی فن خطابه چگونه تبدیل به گفته های پیش پا افتاده ی امروزی شده اند، یک علت اش را قاضی شَلو ( در نمایشنامه ی هنری چهارم شکسپیر) نشان می دهد: « بله البته، صد البته، یقیناً، حتما، مرگ- به قول صاحب زبور- برای همه هست؛ همه روزی خواهند مرد. اما راستی، یک جفت ورزا در بازار استامفورد چند است؟ »
سامان دهی، دومین مهارت خطیب، هم ترتیب استدلال های او و هم ساختار خطابه اش را شکل می بخشد. تعداد بخش های سازنده ی خطابه به ماهیت آن، شرایط و نیز رهنمودهای نظریه پردازان بستگی دارد. ارسطو فقط به دو بخش اصلی قائل است: بیان و اثبات، که یک سرآغاز یا پیش گفتار هم می توان به آنها افزود. تامس ویلسون نخست از هفت زیر بخش نام می برد، اما بی درنگ خطابه ی مدیحه سرایان را مستثنا می کند زیرا که نیاز به اثبات ندارد. خطابه ی اصیل، در قالب قضایی اش که کامل ترین شکل خطابه است، بخش های زیر را معمولاً به همین ترتیب در بر می گیرد:

1) سرآغاز

سرآغاز، یا پیش گفتار، یا دیباچه، یا مدخل. نقش مهم آن این است که شنونده را در فضای ذهنی مناسب قرار دهد و به قول سیسرون- که بعد حکم فرمولی را پیدا کرد- او را « مستعد، ملتفت، و مطیع» (9) گرداند. توجه را باید جلب کرد، شاید با وعده ی نکات مهمی که مطرح خواهد شد. سخنران با توصیف منش و خلق و خوی خود، با تعریف از قاضی، و با ایجاد رابطه ای دوستانه با شنوندگان- « دوستان، رومیان، هم وطنان...»- نظر لطف حاضران را به خود جلب می کند. در افتتاح مستقیم سخن از این روش استفاده می شود. روش غیر مستقیم که ظریف تر است و سیسیرون روش القایی ( insinuation) می نامدش، موقعی به کار می رود که سخنران باید بر مقاومت شنونده غلبه کند، یا هنگامی که پرونده اش ماهیتاً او را در موضع ضعف قرار می دهد. در این صورت ممکن است تصمیم بگیرد که با قصه ای، لطیفه ای، یا مزاحی شروع کند، یا به بخشی از سخن حریف بچسبد و آن را مسخره کند.

2) روایت:

که بیان اجمالی حقایق پرونده است. در خطابه ی قضایی ضرورت دارد که روایت کاملاً شفاف و منسجم باشد.

3) گزاره:

که خطیب در آن یا هدف خطابه اش را مختصراً بیان می دارد، یا موضوع و مسئله ی مشخصی را برای حاضران مطرح می کند. در این بخش است که اگر لازم بشد، به توصیه ی سقراط اصطلاحاتش را تعریف می کند.

4) تقسیم:

یا تفکیک، که اغلب با مرحله ی قبل ترکیب می شود. سخنران چند سرفصل پیشنهاد می کند تا موضوع در ذیل آنها بررسی شود. در این تردید نبود که اگر تعداد سرفصل ها زیاد شود شنونده را گیج می کند. از این رو تعداد مناسبی پیشنهاد می شد ( خطابه برای گایوس هرنیوس، الف، ده، 17) . با یک تقسیم بندی دقیق، گفتار بسامانی تولید می شود که به سخنران اجازه می دهد نکات اصلی را به خاطر بسپارد و بازگویی آنها آسان تر می شود. شنونده هم تصویری مقدماتی از کل بحث به دست می آورد و راحت تر می تواند سخن خطیب را دنبال کند. برایان ویکرز نشان داده است که از این تقسیم بندی هنوز به چشم بسیاری از نویسندگان دوره ی رنسانس از جمله هوکر، سیدنی، برتون، و بیکن از اصول مهم سامان دهی خطابه بوده است. (10) ولی در قرن هجدهم دیگر تقریباً فقط در موعظه ها رعایت می شد.

5) اثبات:

یا تثبیت، بخشی که در آن سخنران همه ی استدلال های خود را می آورد و هسته ی گفتار اوست. نویسندگان باستان پیشنهاد می کردند که استدلال ها با آرایش نظامی چیده شوند؛ قوی ترها را زودتر بیاوریم، ضعیف ترها در مرکز پناه گیرند، و پشت جبهه به قوی ترین آنها سپرده شود. اما بلر « ترتیب صعودی» را توصیف می کند، از کم اهمیت به پراهمیت. (11) این توصیه را نسل های متمادی به مقاله نویسان هم کرده اند.
گرایش قضایی فن خطابه ی باستان را در جایگاه کنونی بخش اثبات می بینیم، بخشی که در خطابه ی نمایشی اغلب وجود ندارد. مشاهده می کنیم که یا تعریف اثبات را عوض می کنند تا مثلاً هسته ی مدیحه را هم شامل شود، یا هسته اش را جای دیگری، بیشتر در بخش روایت، می گنجانند.

6) ابطال:

بخشی که سخنران می کوشد استدلال هایی را که ممکن است علیه او مطرح شوند، یا شده باشند، پاسخ دهد و بی اعتبار کند.

7) پایان بندی:

که معمولاً این زیربخش ها را در بر می گیرد:

الف) جمع بندی نکات مهم

ب) تقویت

به معنی تکرار یا بیان مؤکد موضع خطیب. او با استفاده از « مشترکات» می کوشد حاضران را به خشم یا شوق بیاورد. در خطابه ی قضایی بر زشتی جنایت تأکید می ورزد و « روایت را با نکوهش و تقبیح شدید عمل همراه می سازد و به کمک زبانش عمل را هرچه روشن تر در برابر چشمان قاضی مجسم می کند...» ( در باب اختراع، یک، 104).

ج) توسل

به احساسات رقیق حاضران. مشترکاتی مانند « فراز و نشیب زندگی» دل سوزی را برمی انگیزند و کینه توزی را کاهش می دهند. یا اینکه سخنران می تواند از بخت بد خود بنالد و در همان حال نشان بدهد که در برابر ناملایمات شجاع و صبور است. اما سیسرون حکیمانه نصیحت می کند که زیاد به این راه دل نبندیم « زیرا اشک انسان زود خشک می شود، مخصوصاً اگر برای بدبختی های دیگران ریخته شده باشد» ( درباره ی تقسیمات خطابه، 57) . شاید تناقض به نظر برسد اگر پایان بندی در میانه ی سخنرانی بیاید: خطیب می تواند برای تأکید بر یکی از قوی ترین استدلال هایش همان جا از راه تقویت یا توسل وارد شود؛ یا ممکن است در انتهای هر مرحله ی مهم از بحث اش یک پایان بندی داشته باشد.
این ساختار پیچیده نتیجه ی نظریه پردازی و تجربه ی عملی فراوان بود؛ و دوام آورد چون نشان می داد که روش های سودمند و کارایی برای سامان دهی مطالب به دست می دهد، سودمند نه فقط برای سیاستمدار و موعظه گر، که حتی برای سیدنی، در دفاع از هنر شاعری، و برای پوپ، در دفاع از شعر خودش در نامه به دکتر آربوتنات. به ظاهر نحیفی در قواعد و دستورهای مقاله نویسی و دیگر قالب های نثر توضیحی نیز دوام آورده است. برای مثال بلر توصیه هایی به موعظه گران می کند که هنوز به درد دانش آموزان می خورد: اگر منظورمان از پایان بندی نتیجه گیری از مطالبی است که پیش ترگفتیم، باید مراقب باشیم نکته ی تازه ای به آن اضافه نکنیم که ذهن شنونده را منحرف کند. (12) این سخن درستی است که باید آن را آویزه ی گوش کرد.

پی نوشت ها :

1- Croll, style, Rhetoric, and Rhythm, p.294.
2- وام از بزرگ عطاران گرفته ام که می گوید « هر که با دونان نشیند عاقبت او دون شود* با خردمندان تو بنشین تا خرد افزون شود/ گر ببندی اسب تازی را زمانی پیش خر* رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود. م
3- شادروان محمد علی فروغی این پنج مهارت را ذیل چهار مرحله ی سخنوری برمی شمارد: سخن آفرینی، سخن پیوندی، سخن پردازی، و سخن سرایی. خواننده ی علاقه مند را سفارش می کنم به خواندن آیین سخنوری مرحوم فروغی، که از این ترجمه مفصل تر است و پس از بیش از نیم قرن که از تألیف آن می گذرد هنوز دل نشین و پرمایه است. م
4- proof, topics, commonplaces.
5- Richard Mckeon, ''Rhetoric in the Middle Ages'', Speculum, XVII ( 1942), p.32.
6- در این نمایشنامه ی شکسپیر براساس تاریخ لیوی، مننیوس آگریبپا کنسول روم برای اقناع مردم نقل می کند که اعضای بدن به شکم اعتراض کردند همه ی کارها را ما می کنیم و تو فقط می خوری و از ما سواری می گیری؛ شکم پاسخ داد که غذای شما را من می رسانم و گرنه شما رمق هیچ کاری نخواهید داشت. منظور از شکم طبقه ی حاکم بود و مقصود از اعضای بدن عوام الناس. م
7- Wilson, Rhetorique, p.13.
8- Hugh Blair, Lectures, vol. II, p.182.
9- benivolum, attentum, docilem; Cicero, De Inventione, I.20.
10- Brian Vickers, Francis Bacon, ch.2.
11- Lectures, vol.II, p.185.
12- Lectures, vol.II, p.200.

منبع مقاله :
دیکسون، پیتر؛ ( 1389)، خطابه، حسن افشار، تهران: نشر مرکز، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.