مرثیه در شعر سید رضی (ره)
مرثیه نیز همان مدح است، با این تفاوت که مدح، ذکر نیکی ها و ستایش شخص زنده است، و مرثیه، بیان خوبی ها و آثار خیر شخص درگذشته است.مرثیه از امتیازات سیّد رضی است؛ زیرا وی تحوّلی عمیق در آن ایجاد کرد. ثعالبی در این باره می گوید:
در میان شاعران معاصر کسی را ندیده ام که از او (سیّد رضی) بهتر مرثیه بسراید. چون در سال 383 ه قصیده ای در رثای ابومنصور شیرازی [احمد بن عبیدالله بن مرزبان کاتب] سرود، در سال 384 ه نیز قصیده ای در رثای ابواسحاق صابی سرود که آن را در جای خود آورده ام؛ یکسال بیش نگذشت که صاحب بن عباد در سال 385 ه درگذشت، و مردم از انقراض بلغای سه گانه ی عصر، پشت سر یکدیگر در سه سال، شگفت زده شدند، و سیّد او را هم با قصیده ای مرثیه گفت که ابیات درخشان آن را در ضمن مرثیه های صاحب خواهم آورد. (1)
دکتر شیخ محمد هادی امینی درباره ی قدرت سیّد در مرثیه گویی چنین می نویسد:
اشعار سید چنان در زمان خود او بلند آوازه شد که برخی از پیشوایان ادب عربی به شرح و تفسیر برخی از قصاید او پرداختند؛ از جمله ابوالفتح عثمان بن جنّی موصلی، استاد شریف که قصیده ی رائیه ی رضی در رثای ابوطاهر بن ناصر الدوله را که در سال 382 ه به وسیله ی ابوالذواد عقیلی کشته شد، شرح کرد، و آن قصیده ای است با الفاظ فصیح و معانی بسیار [با اطلاعات تاریخی و نکات سیاسی بی شمار] در 59 بیت... این قصیده دربردارنده ی قضایا و حوادث گوناگون تاریخی و ادبی است، که طبع روان سیّد رضی را به پویایی بیدار ساخته، گوینده اش را برانگیخته تا عنان بیان بلیغ، و اسلوب فصیح را رها کند، لذا قصیده ی شاگرد خود را شرح می دهد که این شرح به وسیله ی بزرگان ادب، از روز تألیف آن تا امروز مورد بررسی و پژوهش و مطالعه قرار گرفته است و نویسندگان معاجم، همچون ابن الندیم در الفهرست / 95، و سیّد حسن الصدر در تأسیس الشیعه / 142، و یاقوت حموی در معجم الادباء 112/12، از آن یاد کرده اند. (2)
حنّا الفاخوری می نویسد:
از بهترین و زیباترین انواع شعر در دیوان شریف رضی مراثی او است. این مراثی بر سه قسم است: مراثی خویشاوندان و دوستان، مراثی پادشاهان و بزرگان، و مراثی شهدای کربلا، رضی در مرثیه ی خویشان و دوستان از سر سوز می نالد و از رنج ها و شکنجه های روزگار یاد می کند...
اما قسم دوم مراثی که برای پادشاهان و دیگر بزرگان سروده است، جنبه ی رسمی بر جنبه ی عاطفی غلبه دارد، بسیاری کلمات حکمت آمیز درباره ی زندگی و مرگ آورده و غالباً به ذکر اعمال شگرف آن فقید و در ضمن به ستایش او پرداخته است... در این گونه مراثی او، هر چند عاطفه کمرنگ است، ولی همچنان حرکت و حیات در آنها موج می زند. بیانگر شکوه های او است در برابر حوادث، شبح دهشتناک مرگ از بیت بیت آنها سر می کشد، در عین بیان درد و داغ، کلمات حکمت آمیز بر سرتاسر آن می درخشد.
اما قسم سوم مراثی او است در شهادت حسین بن علی. مراثی امام حسین پنج قصیده ی طولانی است که در آنها از عظمت و کرامت شهادت آن امام سخن می گوید و قاتلان او را به انتقام تهدید می کند. سخن او در مراثی امام حسین اندوهبار و در عین حال حکیمانه است. (3)
عبداللطیف شراره درباره ی مرثیه های سیّد رضی می گوید:
رثاء، همچون غزل و نسیب، گستره ی وسیعی از فوران عاطفی شریف را اشغال می کند. این فوران به شعر تبدیل می شود. وی در عمر کوتاه خود عزیزترین کسانش را از دست داده است: مادر، پدر، خواهر، دوستان یکرنگش از میان ادبا و همکارانش از شعرا مانند: ابواسحاق الصابی، ابن جنّی، ابوفراس حمدانی، ابن حجّاج شاعر، ابومنصور کاتب مرزبانی، و صاحب بن عباد. و سرانجام، از همه ی شاهان به او نزدیکتر، بهاء الدوله قوام الدین. و همه ی این مصیبت ها را در این مصراع از شعرش خلاصه کرده است که: مصیبت های روزگار چون تیرش را بر کسی که دوست داری بیفکند، نشانه گیریش به سوی تو به خطا نرفته است.
مرگ مادر بر او سخت تأثیر گذاشته اندازه ی مصیبتش را می توانی از خلال کلمات مرثیه اش دریابی؛ لیکن مرگ پدرش، با آن احترامی که برای او قائل بود، به اندازه ی مادر بر او اثر نکرده است؛ زیرا پدر در میان همگان صاحب احترام بود و 97 سال با عزت زندگی کرد؛ گویی مدت عمر بر عاطفه ی او و فوران آن مؤثر است. ما در مرثیه های شریف، پژواک اندوهی ژرف را درمی یابیم. پس از غم جانکاه او برای مادر و دوست یکرنگش ابواسحاق الصابی، او را می بینیم که در غم مرگ عمو چگونه از همان آغاز، رنج و درد خویش را آشکارا به زبان می آورد:
ظاهر شخص از اندوه باطنش آرامش می پذیرد؛ آنچه را پنهان می کنم همانند چیزی است که آشکار می سازم؛
آهی عمیق از درون سینه می کشم که به هنگام بیرون آمدن، قلبم را از جای بیرون می آورد؛
اگر من بر آتش درون اشک می ریزم، مانند کسی است که با جرقه های آتش زنه بخواهد آتش را خاموش کند؛
پلک هایم از اشک ها شعله ور شده اند، و قلبم از عطش آتش گرفته است.
از این غم و اندوه دقیقتر و عمیقتر، موضعگیری شاعر در برابر مرگ است، زیرا می بینیم که موضعگیری او با اختلاف اندوهی که او را دربرمی گیرد، و با اختلاف پیوندی که مرثیه گو را به درگذشته وابسته می سازد، اختلاف پیدا می کند. این حقیقت در رثای او برای یوسف بن حسن ابوسعید سیرافی لغوی نحوی به خوبی پیدا است. مرگ اندوه را برمی انگیزد، و احساس به غم را می افزاید، و به اندیشیدن وامی دارد، و در برابر این رنج و اندوه چاره ای جز شکیبایی نیست: این خلاصه ی چیزی است که رضی در مرثیه های خود می گوید. (4)
زیباترین، پرمغزترین، و در عین حال، روانترین مرثیه ها را در شهادت امام حسین (علیه السّلام) و شهدای کربلا گفته است، به طوری که از روانی و سادگی ابیات، نوحه خوانان در بغداد و کربلا، از این مرثیه ها استفاده می کردند. از این پنج قصیده تاریخ سرودن چهار قصیده روشن است، و یک قصیده تاریخ آن قید نشده است که خطاب به کربلا است، و از همه ی آنها سوزناکتر است که در کربلا سروده شده است، به مطلع:
کربلا، لازلت کرباً و بلا... ما لقی عِندَکِ آلُ المصطَفی
کربلا پیوسته اندوه و بلا بوده ای، از آنچه خاندان پیامبر در نزد تو دیدند؛
چون بر خاک تو فروافتادند، چه خون هایی که روان شد و چه اشک ها که جاری گردید؛
چه بانوان پرده نشینی که به هنگام کشته شدن شهید تشنه، اشک چشمانشان گونه های آنان را سیراب می کرد؛
و مهمانانی در آن بیابان خشک، که بدون شام در آنجا فرود آمدند؛ آب را نچشیدند تا اینکه با دم تیز شمشیر بر سر چشمه ی هلاکت گرد آمدند؛
چهره هایی چون چراغ تابان بودند که برخی مانند ماه غروب کردند، و برخی چون ستاره فرو رفتند؛
ای رسول خدا، اگر بدانان می نگریستی که برخی کشته شده بودند، و برخی دیگر اسیر؛
برخی از فرزندانت از شدت گرما می سوختند و نمی گذاشتند به سایه بروند، و تشنگانی که سر نیزه به جای آب بدانان می نوشانیدند؛
چشمانت از آنان منظره هایی می دید، که اندرون را سرشار از غصه و چشم را پر از خاشاک می کند؛
ای امت طغیان و ستم این بود جزای رسول خدا؟
کفر با چنین کاری انتقام پدران خود را از او گرفت، و گمراهی بدان وسیله سینه ی پر کینه اش را شفا داد؛
ای جدّ بزرگوار، ای رسول خدا، ای فاطمه، ای امیرالمؤمنین، ای مرتضی؛
چرا در برابر این جنایت، خدا با عجله و سرعت زمین را زیر و رو نکرد، یا از آسمان بر سرشان سنگ نبارید؟
در خون خفته ای که فاطمه برای او می گرید، و پدر فاطمه، و علی بزرگوار نیز؛
اگر رسول خدا پس از وی زنده بود امروز به عزاداری او می نشست.
دیوان (44/1)
در مجموع سه قصیده در رثای ابواسحاق الصابی سروده است. روزی که صابی مُرد 91 سال داشت و سیّد جوانی بیست و پنج ساله بود، با وجود این، از سال ها پیش از آن دوستی بسیار صمیمانه ای میان آن دو ایجاد شده بود. نخستین قصیده را در 82 بیت در هنگام مرگش گفت که برخی از ابیات آن مشهور شده است:
دانستی چه کسی را بر چوب ها برداشتند؛ دیدی چگونه شمع انجمن خاموش گردید؟
کوهی فرو ریخت که اگر در دریا درمی غلتید، از شدت برخوردش دریا پی در پی خروشان می شد؛
پیش از دفن تو در زیر خاک، نمی دانستم که خاک بر چکاد فراز می گردد؛
چنین روزی مباد در روزگار که مرگت، چشم ها را پر از خاشاک و بازوها را سست گردانید؛
بر من بسی گران است که چشمانم، پرتوافکنی های آن ستاره ی تابان را دیگر نبینند؛
چه کسی پس از تو مرد میدان فصاحت و بلاغت است، اگر ابر سخن باران سخنوری فرو ریزد و بیابان از سیل نویسندگی سرشار گردد؟
اشک ها در ریختن بر تو بخیل نیستند، قلب است که در آرام گرفتن بخشنده نیست؛
ای کاش تو را به عنوان دوست برنمی گزیدم، چه گزینش ها که جز غم و اندوه چیزی برای دل به بار نمی آورد؛
ای نفس، پس از او به دنبال دوست صمیمی مرو، زیرا جستجوگر نخواهد توانست چنو کسی بیابد؛
نمرده است آن کس که زبانش روزگار را برانگیخته تا پیوسته مناقب او را تلاوت کند...
(دیوان 381/1)
سیف الدوله علی بن حمدان، دختر ادیب و دانشمند و فاضلی داشت به نام «تقیه» که از شام به مصر رفته بود. این زن شیفته ی اشعار سیّد رضی بود، و بارها آرزو کرده بود که اشعار سیّد در مصر به دست او برسد، تا اینکه درخواست کرد نسخه ی کاملی از دیوان سیّد را استنساخ کرده برای او بفرستند. در ماه رمضان سال 399 ه خبر درگذشت این زن به اطلاع سیّد رضی رسید، و او قصیده ای در رثایش سرود. این قصیده، چنانکه از کسی مانند سیّد رضی در چنین موقعیتی انتظار می رود، از احساس و عاطفه خالی است، ولی سرشار از مدح قبیله ی حمدان و سیف الدوله و ذکر فضایل آن زن است و پر از حکمت و موعظه. (دیوان 212/2).
پینوشتها:
1. یتیمة الدهر، ج 3، ص 169.
2. الشریف الرضی، صفحات 36-33.
3. تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه ی آیتی، ص 494.
4. الشریف الرضی، صفحات 35 و 56.
جعفری، سیّد محمّد مهدی؛ (1388)، مجموعه ی اندیشه مندان ایران و اسلام احیاگر بلاغت علوی (مروری بر زندگی و آثار سیّد رضی)، تهران: نشر همشهری، چاپ اول
/م