روش شناسی فارابی

برخلاف تصور عده ای از محققان، که آثار فارابی را پراکنده و غیر منسجم و بدون ارتباط منطقی، در قالب شرح و تعلیقه هایی بر افکار افلاطون اشراقی و مُثلی مسلک و ارسطوی مشّابی و طبیعی مسلک، که بین آن دو، تباین متدولوژیک
يکشنبه، 6 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی فارابی
روش شناسی فارابی

 

نویسنده: محسن مهاجر نیا




 

برخلاف تصور عده ای از محققان، که آثار فارابی را پراکنده و غیر منسجم و بدون ارتباط منطقی، در قالب شرح و تعلیقه هایی بر افکار افلاطون اشراقی و مُثلی مسلک و ارسطوی مشّابی و طبیعی مسلک، که بین آن دو، تباین متدولوژیک وجود دارد و بخشی از آثار وی که تألیفی است، در واقع، آن هم متأثر از نو افلاطونیان دوره ی مسیحیت قرون وسطایی است و بر این اساس، فارابی را در حد یک گرد آورنده ی مجموعه ای غیر روش مند پایین آورده اند، نگارنده بر این اعتقاد است که مجموعه آثار به جای مانده از فارابی، اعم از شرح و تعلیقه و تألیف، یک منظومه ی انسجام یافته و روش مند را تشکیل می دهد. اگر چه او از فیلسوفان کلاسیک بهره گرفته است، اما بالصراحه می گوید: « لیس اقتفاء ارسطو طالیس فی شرح ما کتبه من القوانین ان تستعمل عبارته و امثلته باعیانها حتی یکون اقتفاؤنا ایاه علی حسب الظاهر من فعله فان ذلک من فعل من و غبی»؛ (1) یعنی پیروی ما از ارسطو در شرح نوشته هایش در مورد قواعد و قوانین علوم به این معنا نیست که ما حتی از عبارت و امثله ی او هم تقلی کرده باشیم و پیرو ظاهریِ او باشیم. این رفتار، شایسته ی افراد کودن است. آن چه ما از ارسطو اخذ کرده ایم، غرض و مقصود او در قواعد و قوانین کلی است.
بنابراین، اگر چه او مثلاً منطبق را از ارسطو گرفته است، اما جایگاه روشی منطق به عنوان اساسی ترین گام برای رسیدن به « سعادت» اخروی، که در رأس هرم منظومه ی فکریِ او قرار دارد، از افکار خود او نشأت گرفته است. لذا تصریح او درباره ی اهمیت منطق، در «احصاء العلوم»، « تحصیل السعاده» و « التنبیه علی سبیل السعاده» مبنی بر این که « اول مراتبها ( السعادة) تحصیل صناعة المنطق»(2) ( اولین مرتبه ی سعادت، تحصیل صناعت منطق است) این نظر قطعاً از اندیشه ی روش مند او ناشی شده است.
فارابی روش ورود به مباحث فکری را به دو صورت بیان کرده است: یکی روش صعودی و دیگری روش نزولی، که به تناسب موضوعات، از آن ها بهره می گیرد. در مابعدالطبیعه، روش نزولی، که به تناسب موضوعات، از آن ها بهره می گیرد. در مابعدالطبیعه، روش نزولی، یعنی از علت به معلول و از واحد به کثرت به کار رفته است و به عبارت دیگر، همه ی موجودات از واجب تعالی نشأت می گیرند و فیض الهی به عقل اول و دوم تا عقل دهم، که عقل فعال نامیده می شود و از طریق آن فیوضات به نفس و صورت و ماده ی نخستین و عناصر اربعه تنزل می کند.(3)
در نظریه ی نبوت نیز از همین روش استفاده می کند؛ زیرا معتقد است رسول و نبی از طرف خداوند مأموریت دارد رسالت الهی را به مردم برساند. بنابراین، از مبدأ فیض شروع می شود و به عالم خاک می رسد؛ اما در قضایای انسانی و اجتماعات مدنی، معلم ثانی از روش صعودی استفاده می کند؛ یعنی از هیولی آغاز می کند و به معدنیات و نباتات و حیوانات تا به اشرف موجودات مادون قمر، یعنی انسان، می رسد و در اجتماعات از فرد آغاز می کند و به خانواده و کوی و محله و دِه و مدینه و امت، و در نهایت، به دولت جهانی « معموره ارض» می رسد. (4) از نظر کیفی، از مدینه ی فاضله و مجتمع فاضل به خبر و کمال و سعادت حقیقی نائل می شود. به عبارت دیگر، از جزئی به کلی و از ارضی به سماوی و از حسی به عقلی می رسد. و در انسان شناسی از مباحث قوای حسی ظاهری به قوای باطنی و به ادراکات عقلی و از آن جا به سعادت می رسد.
در مورد شیوه ی فارابی در دو کتاب « السیاسة المدنیه» و « آراء اهل المدینة الفاضله» دکتر جعفر آل یاسین معتقد است: در کتاب اول، از جدل صاعد و در دوم، از جدل نازل استفاده شده است. (5) دکتر ابراهیم العاتی با رد نظر آل یاسین می گوید: « حق آن است که اگر تأمل بشود، خلاف نظر وی را می یابیم. فارابی در هر دو کتابش از روش جدل نازل استفاده کرده است. در « آراء اهل المدینة الفاضله» از موجود اول و سبب نخست موجودات آغاز می کند و با طرح صدور موجودات از سبب اول، به صورت تدریجی پایین می آید و در « السیاسة المدنیه» نیز بحث را از سبب اول شروع می کند و به اسباب ثوانی، سپس عقل فعال و بعد از آن به صورت و مادّه که پایین ترین مراتب نزول است، می رسد.»(6)
نگارنده بر این باور است که اگر با دید جامع به منظومه ی فکری و فلسفه ی سیاسیِ فارابی نگریسته شود و انگیزه ی او در نگارش دو کتاب « آراء اهل المدینة الفاضله» و « السیاسة المدینه» ملحوظ گردد، که فارابی در مقام نوشتن سیاست است نه الهیات و طرح مباحث الهیات و هستی شناسی، درمقدمه ی دو کتاب فوق، در حقیقت، بیان مبانی و مبادیِ فلسفه ی سیاسی او است. او با این مبانی، به سیاست و اجتماع انسانی می رسد. بنابراین، نظر هیچ کدام از محققان فوق ( آل یاسین و العاتی) صائب نیست؛ زیرا فارابی نه تنها در این دو کتاب، بلکه در آثار دیگری هم در بحث « سیاست» و « علم مدنی» همواره در مبادیِ فلسفه ی سیاسیِ خود، از جدل نازل استفاده می کند و در اصل سیاست، از جدل صاعد بهره می گیرد تا به واسطه ی این دو روش، بین انسان مدنی و عقل فعال مفیض فیوضات الهی، ارتباط برقرار کند و در واقع، با ایجاد ارتباط بین عالم ما فوق قمر و عالم مادون قمر به پرورش رابطی به نام « نبی» و « منذر»(7) و « رئیس اول»، به عنوان عضو رئیسه در حیات اجتماعیِ انسان، « سیاست فاضله ی»(8) خود را بنا کند.
با این مقدمه، روشن شد که فارابی در منظومه ی فکریِ خویش، اهتمام بسیاری به « روش» دارد و در هر بحث علمی، فلسفی و سیاسی، به آن توجه دارد. مباحث او در طبیعیات و ما بعدالطبیعه، در انسان شناسی و دولت شناسی، بر اساس قواعد روشی است نه بر مبنای فرضیات و احتمالات و اوهام فیلسوفانه. مقصود از « روش» عبارت است از راهکارهای قانونمند که برای رسیدن به مقصود، به کار می روند. بدین رو، طبیعی است که در هر علمی، روش متناسب با خود آن علم مطرح باشد و در منظومه ی فکریِ معلم ثانی، که مجموعه ای از علوم عقلی، سیاسی و اخلاقی است، روش های متنوعی به کار رفته است. در متافیزیک روشی دارد و در معرفت شناسی، روش دیگری. اخلاق و سیاست هم، هر کدام روش خاص خود را دارند؛ اما اهمیت متدولوژیکیِ منظومه ی فلسفیِ فارابی به این است که بین روش های متعدد، نوعی ارتباط و اتصال وجود دارد و همه ی روش ها در نقطه ی « وحدت حقیقت» با هم تلاقی می کنند و به غایت واحد می رسند. با همین روش است که فارابی در سیزده مورد اختلاف بین افلاطون و ارسطو جمع می کند و کتاب « الجمع بین رأی الحکمین»(9) را می نویسد.
پس از ذکر این مقدمه، به « روش علمی» معلم ثانی - رحمة الله علیه - اشاره می کنیم: فارابی معتقد است که بحث علمی، ضرورتاً نیازمند روش معیّن و ثابت است که بر ابزار و بنیان مستحکمی استوار است و در راه غایت آن میتوان از آن نتایج صحیح و مطلوبی را استنتاج کرد. برای اتخاذ روش صحیح باید روش های مختلف در علوم را از نظر گذراند و طبیعت علوم و روش های خاص آن ها را مطالعه کرد تا با آگاهی، به اتخاذ روش پرداخت؛ زیرا او معتقد است که علوم مختلف، در مبادی و روش ها با هم ارتباط و هم سانی دارند. (10) بر این اساس، او در کتاب « احصاء العلوم»، که یکی از کتاب های « روش شناسیِ» علمی وی است، می گوید: « مطالبی که در این کتاب آمده است. برای انسانی که قصد آموختن یکی از این علوم را دارد و می خواهد در آن مطالعه کند، سودمند است. از این جهت که بداند بر چه چیز اقدام می کند و در چه چیز مطالعه می نماید و در مطالعه اش چه بهره ای می برد و بهره ی آن چقدر است و به چه فضیلتی نایل می شود تا اقدام او بر این علوم، بر اساس معرفت و بصیرت باشد نه بر طریق کورکورانه و جهل مشی کند. با این کتاب، انسان می تواند بین علوم مقایسه کند و برترین و نافع ترین و متقن ترین و موثق ترین و قوی ترین و هم چنین سست ترین و ضعیف ترینشان را بشناسد.» (11)
دکتر ابراهیم العاتی (12) روش علمیِ فارابی را به دو گونه ی « تصنیف علوم» و « احصاء العلوم» بررسی کرده است که ما هم با همین سبک، روش علمیِ معلم ثانی را تبیین و توصیف می کنیم.

الف) ترتیب علوم

علوم مختلف در مجموعه های متمایز، بر حسب مشترکات و تمایزات مرتب می شوند. فارابی بر اساس روش عقلی، در یک منظومه ی کلی، علوم را تصنیف و مرتب کرده است. در هرم این منظومه، سعادت قصوی است. لذا او سه کتاب در سعادت شناسی با عناوین « السعادة الموجوده» (13) « تحصیل السعاده» و « التنبیه علی سبیل السعاده» می نگارد. در « تحصیل السعاده» همین بحث ترتیب علوم را مطرح می کند و همه ی علوم را در چهار دسته ی ذیل تقسیم بندی می نماید:

1. علوم نظری
2. علوم فکری
3. علوم اخلاقی.
4. علوم عملی

در « التنبیه علی سبیل السعاده» از سعادت آغاز می کند و با شرح احوال سه گانه ی آدمی، یعنی « احوال پسندیده»، « احوال مذموم» و « احوال خنثی»، سعادت را مترتب بر احوالی می داند که قابلیت مدح و ذم دارند و آن را به سه بخش اعمال فیزیکی، عوارض نفسانی و ادراکات ذهنی تقسیم می کند. در بخش سوم، انسان ها را به دو گروه صاحب تمییز و تشخیص صحیح و بی بهره ی از آن، تقسیم می کند و بر همین اساس، طبایع آدمیان را می نگرد و می گوید: انسان ها یا آزاده اند یا حیوان صفت و یا طبعاً عبد هستند. سپس می گوید: انسان ها با قدرت تمییز و تشخیص درست، به تحصیل علوم و معارف می پردازند و این علوم و معارف، دو قسمند: یک قسم معارف علمی که شأنیت عمل ندارند و قسم دوم، معارفی که شأنیت علم و عمل را دارند.
فارابی صنایع و علوم عملی را به دو صنف دیگر تقسیم می کند: صنایعی که در مدینه کاربرد دارد؛ مثل طبابت، تجارت و کشاورزی و صنایع عملی، که انسان آن ها را در سیر و سلوک و اخلاقیات، به کار می برد. و در یک تقسیم کلی، علوم و صناعات را به جهت مقاصد و غایتشان به سه دسته تقسیم می کند:
1. صنایعی که غایتشان لذت است.
2. صنایعی که غایتشان منفعت است.
3. صنایعی که غایتشان زیبایی است.
فارابی از علوم و صنایع قسم سوم، به حکمت و فلسفه تعبیر می کند و آن ها را به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی یا فلسفه ی مدنی تقسیم می کند و علوم تعالیم ( علم عدد، هندسه، مناظره و...)، علم طبیعی و علم ما بعدالطبیعه را زیر مجموعه ی فلسفه ی نظری می داند. وی حکمت علمی یا فلسفه ی مدنی را هم به دو بخش صنایع خلقی و فلسفه ی سیاسی تقسیم می کند و می گوید: « الفلسفة المدنیة صنفان: احدهما یحصل به علم الافعال الجمیلة و الاخلاق التی تصدر عنها الافعال الجمیلة و القدرة علی اسبابها و به تصیر الاشیاء الجمیلة قنیة لنا و هذه تسمی الصناعة الخلقیة و الثانی یشتمل علی معرفة الامور التی لاهل المدن و القدرة علی تحصیلها لهم و حفظها علیهم و هذه تسمی الفلسفة السیاسیة»؛ (14) یعنی فلسفه ی مدنی دو قسم است: یک قسم که با آن، افعال زیبا و اخلاقی، که منشأ افعال زیبا است و قدرت بر اسباب آن را تحصیل می کند و به « صناعت خلقی» موسوم است و نوع دوم، مشتمل بر شناخت اموری است برای اهل مدینه ها و قدرت بر تحصیل و حفظ آن برای اهل مدینه، که به « فلسفه ی سیاسی» موسوم است.
فارابی درباره ی جایگاه « فلسفه» می گوید: رسیدن به سعادت، از راه اشیای جمیله است که به واسطه ی فلسفه تحصیل می شوند. سپس با بحث روشی و منطقی، معتقد است که فلسفه از طریق « جودت تمییز» و ادراک صحیح، قابل تحصیل است و آن هم از طریق « قوت ذهن» بر درک صواب امکان پذیر است و قوت ذهن برای تشخیص حق از باطل، از طریق صناعت منطق میسر است و منطق برای صحت و سقم معقولات، که در حوزه ی ذهن و عقل هستند، کارایی دارد. بنابراین، وصول به سعادت، اولین مرتبه اش تحصیل صناعت منطق است و چون تحصیل منطق، نیازمند مقدماتی است که برخی از آن از طریق آشنایی با دلالات الفاظ میسر است، فارابی به ضرورت « علم زبان» و نحو می رسد. همان طوری که در « احصاء العلوم» هم علم لسان را مقدم بر دیگر علوم دانسته و در « التنبیه علی سبیل السعاده» تصریح می کند که لازم است به قدر ما به الکفایه در تنبیه بر مقدمات و مبادی صناعت منطق، از علم نحو بهره گرفت.(15) فارابی در ذیل بحث ترتیب علوم، دو بحث دیگر درباره ی « فضیلت علوم» و « تقدیم و تأخیر» علوم دارد که اجمالاً به آن اشاره می کنیم:

1. فضیلت علوم

فارابی در این موضوع رساله ای دارد به نام « فضیلة العلوم»(16) که در فصل آغازین آن می گوید: « فضیلة العلوم و الصناعات انما تکون با حدی ثلاث اما بشرف الموضوع و اما باستقصاء البراهین و اما بعظم الجدوی الذی فیه سواء کان منتظرا او محتضراً»؛ (17) یعنی برتریِ علوم و صناعات، به یکی از سه امر زیر است:

1. فضیلت یک علم بر علم دیگر، به خاطر شرف موضوع آن است.
2. فضیلت یک علم بر علم دیگر، به خاطر استقصای براهین است.
3. فضیلت یک علم بر علم دیگر، به خاطر بهره بسیاری است که در آن وجود دارد.

معیارهای سه گانه ی فوق، در کتاب « مایصح و مالا یصح من احکام النجوم» (18) هم بیان شده است و فارابی برای هر کدام از این معیارها مثال هایی از علوم را می آورد و نشان می دهد که همه ی علوم با این سه معیار، قابل سنجش و ارزیابی و تقسیم هستند. او با معیار اول، علم الهی و علم نجوم و علوم مشابه آن را برترین علوم می داند و با معیار دوم نیز علم هندسه را برای استقصای براهین مثال می آورد و با معیار سوم، علوم شرقی و علم مدنی، علم فلسفه و منطق و علم لسان را به خاطر بهره وافری که به انسان ها و جوامع می رسانند، برترین علوم می داند و سپس می گوید: همه ی فضایل سه گانه ممکن است در یک علم، مانند « علم الهی» (19) جمع شوند.

2. تقدیم و تأخیر علوم

بیش ترین مناقشه و توجه در این خصوص، به جایگاه « علم الهی» و علوم شرعی است؛ زیرا فارابی در « احصاء العلوم» علوم طبیعی را مقدم بر علم الهی کرده است؛ ولی در « آراء اهل المدینة الفاضله» علم الهی را مقدم داشته است. اگر چه محققان در این باره بحث های بسیاری کرده اند. ولی به نظر نگارنده، فارابی در « احصاء العلوم» متأثر از تقسیمات ارسطو در باب علوم است؛ اما در « آراء» که آخرین اثر تألیفیِ او است. مبانی اسلامی و دینیِ او در تقدیم الهیات مؤثر بوده است.
و اما در مورد دین و شریعت، فارابی پس از آن تصریح می کند که « الملّة و الدین یکادا یکونان اسمین مترادفین و کذلک الشریعة والسنة»(20) یعنی ملّة و دین و هم چنین شریعت و سنت، تقریباً از نظر معنا مترادف هستند؛ در ادامه می گوید: « الشرایع الفاضلة کلها تحت الکلیات فی الفلسفه؛»(21) یعنی شرایع فاضل، همگی تحت پوشش فلسفه هستند و به عبارت دیگر، متأخر از فلسفه اند. این نظر فارابی موجب شد که بسیاری از محققان تصور کنند فارابی فلسفه را بر دین ترجیح داده است؛ اما حق آن است که این تقدیم، صرفاً از حیث متدولوژیکی است نه آن که اصل فلسفه بر اصل دین مقدم باشد و معلم ثانی خود به این مهم توجه داشته است و در چند اثر خود، این توهم را دفع می کند. در کتاب « الحروف» می گوید: « والملّة اذا جعلت انسانیة فهی متأخرة بالزمان عن الفلسفة»(22).
یعنی هر گاه آیین و دین از منظر انسانی و معرفت دینی لحاظ شوند، از نظر زمانی متأخر از فلسفه هستند. بنابراین، اصل دین اراده نشده و تأخر را هم صرفاً از جهت زمان دانسته است نه این که دین، ذاتاً متأخر از فلسفه باشد.
سپس او بحث را بر عرصه ی علم کلام و علم فقه گسترش می دهد و می گوید: « صناعة الکلام و الفقه و متأخرتان بالزمان عنها و تابعتان لها»؛ (23) یعنی علم کلام و علم فقه از نظر زمانی متأثر از ملّة و دین هستند و تابع آن می باشند و بنابراین، علم کلام و علم فقه با یک واسطه، متأخر از فلسفه هستند. دلیل سومی که فارابی برای تقدم فلسفه آورده است، تفاوت متدولوژیک آن با دین است. او بر این باور است که فلسفه، چون بر برهان و عملیات عقلانی متکی است و مخاطبان آن، خواص اهل برهان هستند، مقدم بر دین است که بر شیوه ی اقناعی و تخییلی متکی است و از راه تصرف در قوه ی متخلیه ی مخاطبان القا می شود. بنابراین، تقدم فلسفه بر دین به دلایل ذیل قابل توجیه است:
الف) دین از منظر انسانی لحاظ شود نه از مصدر الهی.
ب) تقدیم و تأخیر فلسفه و دین صرفاً از حیث زمان است نه از جهت ذات آن دو.
ج) فلسفه بر برهان متکی است و دین بر شیوه ی اقناعی و برهان، مقدم بر اقناع است.
د) مخاطبان فلسفه، اهل استدلال و مخاطبان دین، اهل اقناع هستند.
هـ) مبادی و مقدمات فلسفه، « مشهورات» و « اولیات» است؛ ولی منابع دین، بیش تر بر نقلیات از ناحیه ی شرع متکی است.(24)
البته فارابی از دو جهت بین فلسفه و دین جمع کرده است: اول از جهت منشأ صدور که دین از راه وحی الهی است و فلسفه - که به طبیعت بر می گردد - در نهایت آن هم از صنع الهی است. و دوم این که فیلسوف و نبی، هر دو از راه تلقیِ عقل فعال و روح القدس، دین و عقل را دریافت می کنند، اگر چه از حیث « روشی» دریافت ها متفاوت هستند: یکی از راه افاضه به قوه ی ناطقه است و دیگری از راه افاضه به قوه ی متخیله.(25)

ب) احصای علوم

بعد از تصنیف و ترتیب علوم، بحث احصای آن ها مطرح می شود. در این زمینه، فارابی اولین و بزرگ ترین دائرة المعارف علمی را گرد آورده است و آن را به همین عنوان « احصاء العلوم»(26) موسوم کرده است و در آن، بیش از بیست علم مشهور در زمان خویش را جمع آوری و در موضوعات و اغراض آن ها بحث کرده است. پس از تصریح به این که « ان نحصی العلوم المشهوره علماً علماً»(27) قصد احصای همه ی علوم را به صورت علم های جداگانه دارد. سپس آن ها را به پنج بخش کلی تقسیم می کند:

اول: در علم لسان و اجزای آن است.
دوم: در علم منطق و اجزای آن است.
سوم: در علوم تعالیم، یعنی علم عدد، هندسه، مناظر، نجوم تعلیمی، علم اثقال و علم حیل است.
چهارم: در علم طبیعی و اجزای آن است.
پنجم: در علم مدنی و اجزای آن و در علم فقه و علم کلام است.

1. علم لسان:

که شامل علم صرف و نحو و شعر و علم قرائت است، خود بر دو قسم است:
الف) آن چه در مورد حفظ دلالت الفاظ نزد هر امتی است.
ب) علم مربوط به قوانین این الفاظ.

2. علم منطق:

علمی است که قوانین و قواعد کلی را ارائه می دهد و عقل آدمی را استحکام می بخشد و انسان را بر طریق صواب و حق، از هر خطا و اشتباهی مصون می دارد. فارابی اجزای منطق را در موضوعات زیر بیان کرده است:

الف) مقولات یا قاطیغوریاس.
ب) عبارت یا باری ارمینیاس.
ج) قیاس یا انالوطیقا اول.
د) برهان یا انالوطیقا دوم.
هـ) حکمت مموهه یا سوفسطیقا.
و) خطابه یا ریطوریقا.
ز) شعر یا بویوطیقا.(28)

3. علم تعالیم:

این علم مجموعه ای از هفت علم مستقل است که عبارتند از: علم عدد، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم، علم موسیقی، علم اثقال و علم حیل.
فارابی در کتاب « توطئه» میگوید: « والتعالیم اربعة: علم العدد و علم الهندسه و علم النجوم و علم الموسیقی»(29) و در کتاب « جدل» علم موسیقی، حیل، هندسه، عدد و علم مناظر را به عنوان مثال ذکر کرده است. (30)

4. علم طبیعی:

علمی که درباره ی اجسام طبیعی و اعراض آن ها، که اراده ی آدمی در آن نقشی ندارد، مطالعه می کند.

5. علم الهی:

علمی است که درباره ی اشیای مفارقی، که نه جسمند و نه در جسم قرار دارند، مطالعه می کند. این علم سه جزء دارد.
الف) علمی که درباره ی موجودات و اشیای عارض بر آن ها بحث می کند.
ب) علمی که درباره ی مبادیِ براهین در علوم نظریِ جزئی بحث می کند.
ج) علمی که درباره ی موجودات غیر جسمانی بحث می کند.

6. علم مدنی:

علمی که درباره ی اصناف افعال و سنت های ارادی و هم چنین از ملکات و اخلاق و سجایا و سیرت هایی که منشأ این افعال و سنت ها هستند، بحث می کند. (31) این علم به « فلسفه ی انسانی» و « فلسفه ی عملی»(32) هم موسوم است و دارای دو جزء است:
الف) - بخشی در سعادت شناسی
ب)- بخشی که وظیفه ی ایجاد و حفظ و کنترل فضایل و ملکات و صنایع مختلف در جامعه را به عهده دارد.

7. علم فقه:

صناعتی است که انسان به وسیله ی آن بر استنباط اموری که شارع به آن ها تصریح نکرده، از منابع قطعی بر اساس غرض شارع، قدرت پیدا می کند. این علم، فرع بر شریعت است.(33)

8. علم کلام:

صناعتی است که انسان به وسیله ی آن می تواند از آرا و افعال وارده در دین و شریعت، دفاع کند و شبهات مخالف را دفع کند. علم کلام، مانند علم فقه، دو جزء نظری و عملی دارد که فرع بر دین است. (34)

پی‌نوشت‌ها:

1- فارابی، ابونصر، القیاس الصغیر علی طریقة المتکلمین، تحقیق دکتر رفیق العجم، بیروت: دارالمشرق، 1986م، ص 69.
2- فارابی، ابونصر، التبیه علی سبیل السعاده، تحقیق دکتر جعفر آل یاسین، تهران: انتشارات حکمت، 1371، ص 70.
3- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 61.
4- همان، ص 117-118.
5- آل یاسین، جعفر، فیلسوفان رائدان، ص 79.
6- العاتی، ابراهیم، الانسان فی فلسفة الفارابی، ص 51.
7- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 125.
8- فارابی، ابونصر، الملّه، تحقیق دکتر محسن مهدی، بیروت: دارالمشرق، 1967، ص 55.
9- کتاب الجمع بین رأی الحکیمین توسط دکتر البیر نصری نادر تحقیق و تعلیق شده و از طرف انتشارات دارالمشرق بیروت چاپ شده است. و در سال 1405 قمری انتشارات المکتبة الزهرا در ایران اقدام به نشر چاپ دوم آن کرد.
10- فارابی، ابونصر، موسیقی کبیر، ترجمه دکتر آذرتاش، آذرنوش، تهران: پژوهشگاه، علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375 ش، ص 40- 43.
11- فارابی، ابونصر، احصاء العلوم، تحقیق عثمان محمد امین، مصر: مطبعة السعاده، 1350ق، ص 2-3.
12- العاتی، ابراهیم، پیشین، ص 35-46.
13- کتاب السعادة الموجوده را القفطی در تاریخ الحکما و سایر اهل تراجم نقل کرده اند.
14- التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 66-67.
15- همان، ص 73.
16- رساله فضیلة العلوم در سال 1345 توسط مطبعه مجلس دائرة المعارف المثمانیه حیدر آباد دکن منتشر شد.
17- فضیلة العلوم، پیشین، ص 1.
18- فارابی، ابونصر، ما یصح و ما لا یصح من احکام النجوم، تحقیق دکتر جعفر آل یاسین، تهران: انتشارات حکمت، 1371، ص 48.
19- فارابی رساله ای به نام علم الهی دارد که توسط دکتر عبدالرحمن بدوی تحقیق و تعلیق شده و از طرف دارالنهضة عربی - قاهره در سال 1966 منتشر شد.
20- الملّه، پیشین، ص 46.
21- همان، ص 47.
22- الحروف، پیشین، ص 131.
23- همان، ص 131-133.
24- تفصیل این بحث در مقاله ی « فقه و رهبری در اندیشه ی سیاسی فارابی» توسط نگارنده، در مجله ی علوم سیاسی، سال اول، شماره ی اول ، سال 1377 آمده است.
25- آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 125.
26- این کتاب توسط عثمان محمد امین، تحقیق و تعلیق شده و در سال 1931 از طرف مطبعة السعاده مصر منتشر گردیده است.
27- احصاء العلوم، پیشین، ص 2.
28- سه جزء اول، یعنی کتاب « مقولات»، « عبارت» و « قیاس» فارابی، توسط دکتر رفیق العجم تحقیق و تعلیق شده و از طرف دارالمشرق بیروت در سال 1985 منتشر گردید. کتاب الخطابه توسط دکتر محمد سلیم سالم تحقیق و تعلیق شده و از طرف الهیئه المصریة العامة للکتاب در سال 1976 منتشر شد و کتاب جوامع الشعر فارابی نیز توسط محمد سلیم سالم تحقیق و تعلیق شده و توسط انتشارات احیاء التراث الاسلامی در امارات متحده - در سال 1971 منتشر گردید.
29- فارابی، ابونصر، توطئه، تحقیق دکتر رفیق العجم، بیروت: دارالمشرق، 1985 م، ص 59.
30- فارابی، ابونصر، جدل، تحقیق دکتر رفیق العجم، بیروت: دارالمشرق، 1986م، ص 69.
31- الملّة، ص 53-54؛ احصاء العلوم، پیشین، ص64-66.
32- توطئه، پیشین، ص 59؛ التنبیه علی سبیل السعاده، پیشین، ص 76.
33- الملّة، پیشین، ص 50-52.
34- الحروف، پیشین، ص 131-133.

منبع مقاله: مهاجر نیا، محسن، (1380)، اندیشه ی سیاسی فارابی، قم: مؤسسه بستان کتاب، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.