ظهور انسان

دانش ما درباره ی آغاز تاریخ انسان بسیار تاریک است. پاره هایی از استخوان بندی آدم نمایان پیدا شده در جاهای بسیار پراکنده، چندان مطلبی از عروج آدمی به دست نمی دهد. کالبد شناسان تطبیقی و جنین شناسان در رده بندی انواع
دوشنبه، 7 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ظهور انسان
ظهور انسان

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا




 

دانش ما درباره ی آغاز تاریخ انسان بسیار تاریک است. پاره هایی از استخوان بندی آدم نمایان پیدا شده در جاهای بسیار پراکنده، چندان مطلبی از عروج آدمی به دست نمی دهد. کالبد شناسان تطبیقی و جنین شناسان در رده بندی انواع جانوران، هوموساپینس (1) را در میان نخستینیان از نیمه آدمیان، میمونها و عنترها گرفته اند؛ ولی همه ی جزئیات تکامل آدمی امری است مبهم. سنگ های شکل داده شده، سفال های شکسته و دیگر آثار باستان شناسی متأسفانه شواهد کافی از فرهنگ های بر افتاده به دست نمی دهند. گو این که مقایسه ی شیوه ها و ترکیب و طبقه بندی آثار پیدا شده، باستان شناسان کارآزموده را بر بسیاری نکات در تکامل تدریجی ابزارهای آدمیان و شناخت دست کم بعضی مشخصات زندگی آدمیان در دوران های آن سوی حدود شناخت ما رهنمون می شود، اما تصویری که از این روش های پژوهشی حاصل می شود، هنوز بسیار موقتی و گذراست و ثبات قانون علمی را ندارد. شگفت نیست که ببینیم کارشناسان اتفاق نظر نداشته باشند و اختلاف در این زمینه های علمی امری است شایع تا مطلبی استثنایی.
جمجمه های گوناگون و استخوان های دیگری که از جاهای پراکنده ی جهان کهن پیدا شده است، روشن می سازد که بیش از یک گونه آدم نما از دوران زمین شناسی پلئیستوسن (2) برخاسته است.(3) بهره گیری از ابزار چوبی و سنگی محدود به انواع جدید آدمی نمی شود؛ زیرا آثار تردید ناپذیری پیدا شده که با انسان پکنی در چین و با تردیدی بیشتر، با آدم نمایان دیگری در افریقا و جنوب شرقی آسیا مربوط دانسته شده است. انسان پکنی آثاری از آتش در دهانه ی غاری که در آن می زیسته است، بر جای گذاشته است و ضمناً در اروپا انسان نئاندرتال هم ابزارهای گوناگون داشت و هم آتش را می شناخت.
در افریقا اثار آدم نمایان و آدمیان به میزان کافی پیدا شده است تا دلالت کند بر این که گهواره ی عمده ی انسان در آن قاره بوده است.(4) دشتی که امروزه در هلال واقع در شمال و شرق جنگل های پر باران استوایی افریقاست، گونه ای محیط طبیعی پدیدار کرده است که در آن شاید نیاکان نخستین ما بالیده باشند. این سرزمینی است پر شکار با بیشه های بسیار و در میان سبزه زاری پهناور با اقلیمی عاری از یخبندان. در هنگامی که جهان در نیم میلیون سال پیش بی گمان با دگرگونی های شدیدی رو به رو بوده است، گویا در دوران هایی که یخچال ها بخش هایی از اروپا را پوشانده بود، در افریقا در دشت متغیری هوای استوایی وجود داشته و احیاناً چنین محیطی در عربستان و هند هم برپا بوده است. چنین سرزمینی که در آن خوراک گیاهی با گوشت جانوران جایگزین شود و در آن درختان به هنگام خطر و شب هنگام پناهگاه باشند و اقلیم آن اجازه دهد که برهنه بتوان گذران کرد، همانا مناسب ترین محیط برای پیدایش جورها و تیره هایی است که نوزدان ایشان سخت ناتوان و نیز رشد آنان بسیار کند باشد؛ چنان که باری گران باشند بر سالمندان.
به راستی که ناتوانی و درماندگی نوزادان آدمی بایستی متضمن خطری فوق العاده برای بقا بوده باشد. اما این مانع فرو ریخت، زیرا با گذشت زمان، در دراز مدت، حالت فوق العاده به نفع بشریت تمام شد. تکامل فرهنگی نیز بر تکامل زیستی افزوده شد. سر انجام، همین تکامل فرهنگی راهی شد برای چیرگی کامل آدمیان بر دیگر جانوران درنده و شکارچی که از لحاظ دندان ها و عضلات نیرومند بر انسان برتری داشتند. پرداختن به پرورش فرزندان یا بهتر بگوییم پای بندی بدان برای آماده ساختن کودکان به پایداری در محیط زیست، اجتماعات بشری را پایه نهاد و انسان بر دیگر جانورانی که با او برابر بودند، چیره شد. چون هنر زندگی کردن نشان داد که می تواند تکاملی فوق العاده در دسترس بگذارد، چنان که بشر نه تنها بر جانوران پیروز شد، بلکه بر منابع گیاهی و کانی زمین دست یافت و آن ها را کاملاً و با موفقیت در اختیار گرفت.

***

تکامل فرهنگی باید در میان نیاکان پیش آدمی ما آغاز شده باشد. پرورش آغازین جوانان شاید در میان بسیاری از جانوران رده های بالا اعمال شده باشد و نزدیک ترین خویشان آدمیان در میان جانوران همه شیوه ی زندگی اجتماعی و بیان اصواتی دارند. این رفتار ها موجب پیدایش پایه ای شده است برای اجتماعات نخستین آدمی و رشد آن با به کار گرفتن شکار گری پر مهارت. چون مردان دریافتند می توانند کوشش های خود را با زبان و ابزار مؤثرتر سازند، به افکندن شکارهای درشت و پی در پی توانا شدند. در چنین اوضاعی می توانیم تصور کنیم که چون شکارگران تا گلو پر می شدند، بقیه برای خوراک زنان و کودکان می ماند. این امر مایه ی پیدایش تخصص در میان زنان و مردان شد: مردان توانستند کار گردآوری دایمی انواع توت، حشرات و ریشه ی گیاهان را فرو گذارند و به هنر شکارگری بپردازند و زنان در برابر، به کار گردآوری خوراک هم چنان ادامه دادند. اما، اکنون که از نگرانی تلاش دایمی برای تأمین خوراک رهایی یافته بودند، مجال بیشتری برای پرورش تغذیه ی فرزندان خود داشتند. تنها در چنین اجتماع اولیه ای که در آن گروه های شکارگر ماهر خوراک را عمدتاً تدارک می دیدند، امکان ادامه ی زندگی برای نوزادان ناتوان و دیررشد میسر شد.(5)
چگونگی پیدایش آدمیان عصر کنونی یکی از رازهای ناشناخته ی باستان شناسی و انسان شناسی جسمانی است. چه بسا اقسام نژاد های امروزی حاصل تکامل موازی نژاد های آدم نمایانی باشند که به سوی زندگی آدمی امروزی جداگانه و به شیوه ای مؤثر در جاهای دور از هم گام برداشته باشند.(6) ولی شواهد اندکی که در دست داریم، می تواند همچنین دلالت کند بر این که «هوموساپینس» از یک مرکز برخاسته و گرفتار دگرگونیهای نژادی در طی مهاجرت های مختلف به جاهای گوناگون شده باشد.(7)
هوموساپینس در اروپا تنها از بازپسین دوران یخبندان بزرگ در هنگامی که یخ ها رو به ذوب شدن و باز پس نشینی گذاشتند، در حدود 30000 سال پیش پدیدار شدند. شواهدی در دست است دال بر این که خاستگاه آنان در آسیای باختری بوده است و سپس دو راه در پیش گرفتند: یکی از سوی شمال و دیگری از سوی جنوب مدیترانه.(8) نورسیدگان، شکارگران تیز چنگی بودند که بی گمان مجذوب گله های گوزنها، ماموتها، اسب ها و جانوران علف خوار دیگر شدند که در چراگاه ها، دشت ها و جنگل های تازه از زیر یخ در آمده ی اروپا می چریدند. انسان نئاندرتال که در اروپا می زیست، جای به هوموساپینس داد. شاید نورسیدگان، پیشینیان را با کشتار بر انداخته باشند یا گونه ای دگرگونی مانند بیماری واگیردار، آنان را بر افکنده باشد. با آن که استخوان بندی هایی که با صفات درآمیخته ی این دو تیره در آن ها نمودار باشد در اروپا پیدا نشده است، نمی توان امکان درآمیختگی دو تیره ی نام برده را کاملاً نفی کرد. بر عکس در امریکا، هوموساپینس گویا به سرزمینی خالی از سکنه آمده باشد. هر چند که تاریخ آمدن ایشان (10000 -7000 پ م) و حتی صفات استخوان بندی نخستین مهاجران امریکا هنوز روشن نیست.
در بخش های مختلف جهان که با عقب نشینی یخچال ها چندان دگرگونی از نظر محیط زیست پدیدار نشده، چندان آثاری هم از ابزارهای گوناگون به دست نیامده است (9) به راستی که در عصر اخیر پارینه سنگی ابتکار آدمیان شاید آشکار شده و در امتداد حواشی شمال اوراسیا (10) و به ویژه در بخش های غربی تر آن نمودار شده باشد.(11) در این جا اقلیمی نسبتاً سخت با گیاهان و جانوران بسیار گوناگون در برابر آدمی شرایطی از کوشش و کشش حاد در سازگاری با محیط گسترد. بنابراین، امتیاز ظاهری کشف آثار پارینه سنگی در اروپا شاید تنها ناشی از کشفیات تصادفی نباشد.
اجتماعات هوموساپینس ظاهراً از آغاز آمدن به اروپا، دارای ابزارهای بسیار گوناگون بودند. ابزار استخوانی، عاجی و شاخ گوزن جایگزین ابزار سنگ چخماق (و گویا چوبی) که انسان های نئاندرتال از آن بهره می گرفتند، شد. استخوان و شاخ گوزن به شکل هایی در می آمدند که سنگ چخماق ممکن نبود بدان شکل ها در آید. اقلام سودمندی چون سوزن و قلاب ماهی گیری تنها با مصالحی نرم تر و انعطاف پذیرتر از چخماق میسر بود. راز شکل دادن به استخوان و شاخ گوزن موقوف بود به بهره گیری از ابزار. بهره گیری از ابزار برای ساختن ابزار، نخست اختراع هوموساپینس بود و در اختیار داشتن این ابزارها کلیدی بود بر بسیاری از کامیابی های ایشان در سازگاری با شرایط اقلیمی یخبندان اروپا.(12)
با مقایسه ی گروه های شکارگر آشکار می شود که گویا جامعه های پارینه سنگی از بیست تا شصت تن بیشتر نبودند. این گونه جامعه ها چه بسا که به آسانی مهاجرت می کردند و قسمتی از سال را در غارها یا پناهگاه های ثابت می گذراندند. محتملاً رهبری شکار منحصراً بر شانه ی فردی می افتاد که در این کار از خود شایستگی و هوشمندی نشان داده بود. شاید پیوندهای متقابلی در میان گروه های شکارگر پراکنده در یک سرزمین پهناور یا دست کم یک مرزبندی از حدود عملیات وجود داشته است. انتظام خاصی در ازدواج بیرون قبیله ای و آداب و رسوم میان طایفه ای هم شاید وجود داشته است. بی گمان، گاه پیکار میان قبیله ای که پا را از حد فراتر گذاشته و به حدود طرف دیگر پا گذاشته بود، در می گرفت. ضمناً شواهدی در دست است از وجود روابط بازرگانی در میان جاهای دوردست.(13) گو این که نمی توان مطمئن بود شیئی که از راه دوری آمده است، حاصل داد و ستد بوده یا در ضمن کوچ های فصلی یا مهاجرت های دیگر فراهم شده است.
تندیس های خشن، نشانه های شگفت و دیوارنگاره های پر شکوه جانوران در غارهای فرانسه و اسپانیا، (14) تقریباً تنها باز مانده ای هستند از شواهد مربوط به رسوم و اندیشه های دینی پارینه سنگیان. تعبیر این آثار مورد یقین نیست. تشریفات پرداخته شده محتملاً شامل رقص هایی بوده که در آن شرکت کنندگان خود را به شکل جانوران در می آورده اند و شاید هم این مجالس در ژرفنا و تاریکی غار برگزار می شده است. شاید هدف آن، نزدیک ساختن شکارگران بود به کاری که در نظر داشتند و برای مثال، تعویذی بود برای تسخیر روان جانوران و محتملاً ترغیب باروری ایشان. شاید از غارها برای این گونه مراسم استفاده می شد؛ زیرا گوشه های تاریک، زهدانِ زمینِ مادر را که از آن جا مردان و شکارگران بر می خاستند و بدان باز می گشتند، در اختیار می گذاشت. البته این ها همه حدس و گمان است.(15)
شکوه و چشم گیری هنر جانور نگاری در غارها شاید نمودی باشد از ناچیزی حاصل کوشش شکارگران پارینه سنگی که زندگی ایشان وابسته به شکار بود و آن هم به میزان متغیر موجودی علف در چراگاه ها بستگی داشت. در حدود ده هزار سال پیش، یخچال هایی که در طی یک میلیون سال در سراسر اروپا و امریکای شمالی با دگرگونی هایی بر جای مانده بودند، عقب نشینی آغاز کردند. توندراهای پهناور و جنگل های پراکنده ی غان و صنوبر نیز به سوی شمال پس نشستند و به جای آن ها جنگل های درختان مناطق معتدل برگریزان، سراسر اروپای غربی را فرا گرفتند. گله های گوزن و غیره رو به سوی شمال گذاشتند و جای به جانورانی دادند که شیوه ی شکارشان دگرگون بود.
در حدود 8000پ م، آدمیان تازه ای در اروپای شرقی پدیدار شدند.(16) شواهدی بر رسیدن مردم جدیدی احتمالاً از سوی مشرق در دست است. روشن نیست که این مهاجمان نو رسیده با پیشینیان خویش در آمیختند یا این که پیشینیان به دنبال شکار رفتند و نورسیدگان جای خالی ایشان را گرفتند.(17) باری، نورسیدگان بعضی ابزارهای جدید آوردند و بر وسایل پیشین افزودند، مانند تیر و کمان، تور ماهی گیری، قایق های سبک کوچک، اسکی و نیز سگ های اهلی شده؛ این ها در کار شکار کمک مؤثری بودند.
آثار این دوران معروف به میان سنگی (حدود 8000 -4500 پ م) کلاً از نظر شکوه و چشم گیری کمتر از آثار پارینه سنگی است. سنگ های چخماق این دوران کوچک ترند و دیوار نگاره های آن که بیشتر در اسپانیا پیدا شده اند، از لحاظ زیبایی نازل تر. با این همه غلط است تصور شود که فرهنگ مردم اروپا رو به انحطاط گذاشته بود. با آن که از دید ساده چه بسا سر تیر یا قلاب ماهی گیری چشم گیریِ کمتری دارند تا زوبین به طناب بسته شده برای شکار ماهی های بزرگ، با این همه تیر، کمان، قلاب و ریسمان ماهی گیری شاید به مراتب در فراهم ساختن خوراکی مؤثرتر بوده باشند. همچنین پیدا نشدن آثاری از دین در دوران میان سنگی، نباید فرض بر این باشد که دین در این دوران چندان ذهن بشر را به خود مشغول نمی داشته یا حتی سنت های کهن دین فراموش شده بوده است. اوضاع آن دوران بر ما مجهول مانده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Homosapiense: انسان هوشمند. -م.
2. Pleistocene
3. رده بندی بر پایه ی چند پاره استخوان، کاری است از نظر علمی مردود. ولی آثار یافته شده ی اخیر، به ویژه در افریقا سه جنس آدم نما را نشان می دهد:
پلئیستوسن اولیه (1000000 تا 50000 سال پیش) آسترالوپیتسین
پلئیستوسن میانه (500000 تا 10000 سال پیش) پیتکانتروپی
پلئیستوسن اخیر (100000 سال پیش) هومو
در میان این انواع، گونه و تیره های فرعی وجود دارند. برای مثال هومو تقسیم می شود به هومونئاندرتالنسیس، هومورودسینسیس، هومو ساپینس و دیگران. نک:
John Grahame Douglas Clark, World Prehistory: An Outline (Cambridge: Cambridge University Press, 1691) , pp. 16 -25; S. L. Washburn and F. Clark Howell, "Human Evolution and Culture", in Sol Tax (ed.), Evolution after Darwin (Chicago: University of Chicago Press, 1960) , II, 3 -46.4
4. آثار زیر شرحی ساده ولی علمی به دست می دهند:
John Desmond Clark, The Prehistory of Southern Africa (Harmondsworth: Penguin Books, 1959), pp. 24 -130 and Passim; L. S.B. Leakey, "The origin of the Genus Homo," Evolution after Darwin, II, 17 -31; Robert Ardrey, African Genesis (London; Collins, 1961).
5. از نظر زیست شناسی، صفت شاخص آدمیان رشد منظم و کند بوده است. چنان که کودک آدمی در مقایسه با نخستینیان نوزاد می نماید. بعضی مشخصات سالمندان نیز در مقایسه با مشخصات آدم نمایان کودکانه می نماید. برای مثال، بزرگی اندازه ی رشد فوق العاده ی مغز در سنجش با رشد بقیه ی تن و رشد کند دندان ها و بخش انتهای بالای پیشانی. اما کندی رشد البته مایه استواری استخوان ها و رشد کند استخوان ها سبب درازی زمان پرورش می شود. بنابراین، عوامل میدان تکامل فرهنگی در برابر تکامل زیستی به گونه ای شگرف وسیع گشته و انسانیت به سرنوشتی کشیده شده است که چه از نظر زیستی و چه از لحاظ تاریخی خارق العاده است.
6. Wilhelm Volz, "Die geographischen Grundlagen der menschilchen Rassenbildung," Saeculum, II, (1951), 10 -45.
نگارنده پنج بخش بزرگ قابل زیست در جهان کهن باز شناخته است: اروپا و آسیای غربی، آسیای شرقی، افریقای جنوب صحرا، اسیای جنوب شرقی و هند؛ و تصور می کند در هر یک از این بخش ها نژادی در بازپسین دوران یخبندان پدیدار شده باشد.
7. Carleton S. Coon, The Story of Man (New York: Alfred A. Knopf, Inc., (1954) . Pp. 41, 73, 195 -215 ; William W. Howells, "The Distribution of Man, "Scientific American, CC. III, (Sept.1960), 113 -27.
8. استخوان بندیهایی، نمودار در آمیخته ای از آن نئاندرتال و صفات انسان امروزی در غارهای کوهپایه های کرمل در فلسطین پیدا شده است. این را می توان تعبیر کرد به این که انسان امروزی اروپا در خاورمیانه به هنگامی که یخچالها نئاندراتال های اروپا را از دیگر آدم نماها جدا می ساختند، از نئاندرتال گونه ای ریشه گرفته است. نک:
F. Clark Howell, "The Place of Neanderthal Man in Human Evolution, "American Journal of Physical Anthropology (n's.) , IX (1951) , 409 -12.
اما اگر کسی اعتقاد داشته باشد به این که انسان امروزی زودتر و در جای دیگری پیدا شده است، همین شواهد می تواند دلیل باشد به درآمیختگی میان ساپینس و نئاندرتال. این معنا همچنان لاینحل مانده است.
9. Eurasia
10. Hallam L. Movies, Jr., "Paleolithic Archeology in Southern and Eastern Asia, Exclusive of India, "Cahiers d'histoire Mondiale, II (1954 -55) , PP.257 -82, 520 -53; J. G. D. Clark, World Prehistory: an Outline, pp. 45 -50.
11. در خاور دور رسوبات ماسه ای شمال چین گویا از دوران یخبندان برجای مانده و گواه است بر یک دوران یخبندان طولانی در آن حدود. تا زمانی که چنین وضعی در میان بود، بی گمان میزان رطوبت کم بود و بنابراین جانوران کمتر تاب می آوردند. اما در دوران اخیر پارینه سنگی اروپا شکارگران دسترسی بسیار بیشتری به نخجیر داشتند.
12. C.S. Coon, the Story of Man, pp. 78 -83.
13. J. G. D. Clark, Prehistoric Europe: The Economic Basis (New York and London: Methuen & Co., 1952) , pp. 241 -81.
14. ایزوستیا، مورخ 24 سپتامبر 1961 م اعلام داشت که دیوارنگاره ای مانند آن چه در فرانسه و اسپانیا دیده شده بود، در کوه های اورال یافته اند.
15. نک: مأخذ زیر که بررسی جالب توجهی در تعبیر دین غارنشینان معمول داشته است:
Gertrude Rachel Levy, The Gate of Horn: A Study of the Religious Conceptions of the Stone Age and Their Influence upon European Thought (London: Faber & Faber, Ltd, 1948) , pp. 3 -70.
16. دگرگونی همانندی در همین زمان و به همین علت در جنگلهای شرقی امریکای شمالی روی نمود: جنگلهای خودرو از بعضی منابع غذایی قدیمی حذف و منابع جدیدی جایگزین آنها شد، در نتیجه اجتماعات انسانی وادار به تغییر شیوه های زندگی خود شدند. نک:
Gordon R. Willey, (Historical Patterns and Evolution in Native New World Cultures) , Evolution after Darwin, II, 120.
17. در بخش های پهناوری از سیبری تا هزاره ی سوم پ م مردمی جسماً همانند شکارگران پارینه سنگی اروپای غربی مسکون بوده است. نک:
Karl Jettmar, (Zur Herkunft der turkischen Volkerschaften,) Archiv fur Volkerkunde, III (1948) .13.
این پژوهش ها نمودار می سازند که دست کم مردم کهن اروپای غربی با دگرگونی اقلیم در پی گله ها روان شدند.

منبع مقاله: هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط