جهان گشایان استپ در اروپا

دو رویداد عمده به طور قاطع بر توازن تمدن اوراسیا در طی نیمه ی هزاره ای که از 1000 م آغاز شد، تأثیر گذاشت. نخست یورش ترکان، مغولان و تنگوزان از استپ اوراسیا که در سده ی سیزده میلادی با جهان گشایی های چنگیزخان
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهان گشایان استپ در اروپا
 جهان گشایان استپ در اروپا

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

دو رویداد عمده به طور قاطع بر توازن تمدن اوراسیا در طی نیمه ی هزاره ای که از 1000 م آغاز شد، تأثیر گذاشت. نخست یورش ترکان، مغولان و تنگوزان از استپ اوراسیا که در سده ی سیزده میلادی با جهان گشایی های چنگیزخان و جانشینانش به اوج رسید؛ دوم، پیشرفت شگرف تمدن در اروپای غربی.
از این دو رویداد یورش مردم استپ بسیار برجسته تر از دیگری بود. تهاجم یا آشفتگی ناشی از جهان گیری نیمه متمدنان تقریباً در سراسر جهان متمدن اثر گذاشت. تنها سرزمین های پیرامون هسته ی تمدن اوراسیا- ژاپن، بخش هایی از آسیای جنوب شرقی و نوک انتهایی جنوبی هند و سرزمین های غرب دور اروپا- از تسلط مستقیم یا غیر مستقیم جنگاوران استپ برکنار ماندند. از دیدگاه وسعت جغرافیایی، تنها جهان گشایی گردونه رانان عصر مفرغ در سده های هیجدهم تا پانزدهم پ م را می توان با این طغیان مقایسه کرد.(1) بدین گونه نیمه متمدنان هند و اروپایی در آغاز تاریخ استپ و نیمه متمدنان آلتایی در اوج پایان تاریخ مزبور می توانند مغرورانه مدعی شوند که پیرزومندانی شدند که سراسر قاره ی اوراسیا را به لرزه انداختند.
هجومهای مغولان- از چین گرفته تا شرق اروپا و از پیرامون جنگل های سیبری گرفته تا جاوه، برمه و پنجاب- عوامل ناشی از همه ی تمدن های عمده ی جهان کهن را به گونه ای بی سابقه در هم آمیخت. مدت های درزای پیش از این رویداد برجسته، جنگاوران ترک نخست با درآمدن به قلبگاه جهان اسلام و سپس راندن به سوی سرزمین مسیحیت و نیز عناصر چینی را بر این درآمیختگی افزودند، فرهنگ های والای دنیای قدیم، به مرزهای جغرافیای خویش رسیدند.
اما درآمیختگی و وام گیری فرهنگی در سراسر تمدن اوراسیا، برجسته ترین پیامد این تاخت و تازهای ترکان و مغولان نبود. ساختارهای کهن و انبوه و ژرف اثر تمدن های اسلامی، هندی و چینی از رهگذر این تاخت و تازها چندان بهره ای نبرد. تنها در اقصای غرب اوراسیا که مسیحیت لاتینی هنوز به صورت شیوه ی زندگی استوار و پرتقدس و سپاس پایه نگرفته بود، مردم از لحاظ روانی آن قدر انعطاف و پذیرش داشتند که روش های فنی دررسیده از چین دوردست را با آنچه از همسایگان مسلمان و بیزانسی خویش وام می گرفتند، درآمیزند و تمدن رو به گسترش خویش را پایه ریزی کنند. این امر همانا مایه ی بختیاری و اقبال اروپا شد. اروپاییان غربی زمینه ی پذیرش ابتکارهای رسیده از جهان خارج را داشتند و از آنها استقبال می کردند. ولی، جامعه های استوار و ثابت شده و کهن آسیا (و جنوب شرقی اروپا) که سرچشمه این ابداعات بودند، خود پذیرای افکار نو نبودند. با این همه، در میان تمدن های کهن واکنش حاصل در برابر این یورش تازه ی نیمه متمدنان به هیچ روی یکسان نبود. کوتاه سخن آن که، اسلام فرمانروایان نورسیده به خاورمیانه را متمدن ساخت و آنگاه سران بیگانه ی آنها را راند و کوشید تا ایشان را در غشایی یا پرده ای از حمایت بومی خویش درآورد؛ ولی هند و مسیحیت بیزانس که نتوانست مهاجمان را بیرون رانند ناگزیر از گردن نهادن بر ترکان مسلمان شدند.
بدین گونه، از طریق دگرگون شدن نقش ها که در تاریخ مصداق بسیار دارد، تمدن اسلامی که از تاخت و تاز نیمه متمدنان و بیابان گردان گزندهای فراوان دیده بود، توانست از این برهم خوردگی و زیر و بالایی روابط و پیوندهای کهن که از این یورش حاصل شده بود بهره گیرد. بی گمان پیش از آن که گونه ای شیوه ی زندگی مشترک کمابیش پسندیده در میان سران ترک (یا مغول) و مردم متمدن کهن خاورمیانه پدیدار شود، ضروری بود که دگرگونی درونی پهناوری در تمدن اسلامی برقرار شود. با این همه، چون این دگرگونی روی نمود، دلاوری و شایستگی مردم استپ به اسلام گراییده به همراه نیروی تبلیغی جدید به کار افتاده از جنبش صوفیان، مایه ی گسترش شگرفی شد که اسلام را از مرزهای شناخته شده پیشین به اسیای صغیر و اروپای شرقی و افریقای فراسوی صحرا و بخش بزرگی از هند و جنوب شرقی آسیا و آسیای میانه و حتی بخش هایی از چین به پیش راند.
چنان به نگرش تاریخی از دیدگاه اروپایی خو کرده ایم که دامنه ی خارق العاده و نیروی شگرف این گسترش اسلام را که سرمشقی شد برای گسترش آینده ی اروپای غربی، و نیز سرزمین های غربی را که زیر فرمان آورد فراموش می کنیم. با این همه، یک نگردنده ی روشن بین و آگاه سده ی پانزدهم میلادی، ممکن نبود نتیجه نگیرد که اسلام بود که سرنوشت آن را برای تسلط بر جهان در قرن های آینده تعیین کرده است نه جامعه ی نسبتاً خام آن روزگار اروپای غربی دور. مسیحیت لاتینی در سده ی 15 م هنوز محدود بود و هنر و فرهنگ آن تازه شروع کرده بود به رسیدن به سطح درخشندگی و ظرافتی که تمدن آسیا از دیرباز بدان رسیده بود. ولی، آینده نگری نگرنده ی مورد بحث ما از بن خطا بوده است. بدان سبب که اروپا سرانجام توازن تمدن اوراسیا را به سود خویش دگرگون ساخت و امریکا، افریقای جنوبی و استرالیا را در دایره ی نفوذ خویش آورد.
اما پس از وقوع واقعه، مورخ گویا امید ندارد که بعضی از ویژگی های تمدن اروپای غربی را بیابد که مایه ی چنین پیشروی شگرفی شدند. اروپای قرون وسطایی بی گمان شایان توجهی است مخصوص؛ از آن رو که آن روزگار گهواره ی پرورش تمدن امروزی شد. حتی در آن روزگار هم اروپا بعضی نشان های ناچیزی از این آینده را آشکار می کرد. با این همه، گسترش تمدنی چنین شگرف که سرگذشت جهان را دگرگون ساخت، در سرزمین نیمه متمدنان امری است شگفت انگیز، و پیشروی اروپای غربی را از دیدگاه برانگیختن و برهم زدن توازن اوراسیا در 1000- 1500 م باید نیروی دوم و آن هم فاصله ای بسیار بعد از یورش نیمه متمدنان استپ به شمار آورد.

ب) نفوذ و پیروزی از سوی استپ

تا 1000 م، کشمکش در میان بیابان گردان استپ پیشینه ای سیزده یا چهارده قرنی داشت که هر چند گاه قبیله ای پس از دیگری برای یافتن چراگاهی بهتر با پیرامونی مساعد تر به سوی غرب می راند. حاصل این امر حرکت زبان ها بود در اوراسیا؛ حرکت نخست هند و اروپاییان و سپس ترکان و سرانجام مغولان به سوی غرب. با همه ی این دگرگونی زبان ها، اصول اقتصادی، سیاسی و نظامی دست خوش تغییر ناچیزی شد.
با این همه، دانش شیوه های تمدنی با شدتی تازه در میان قبایل استپ در قرن های پیشین و نزدیک به 1000 م شایع شد. محیط مشترک حیاتی کشاورزی و شهری همواره جاذبه ای برای گروه های بیابان گرد داشته است؛ بدان سبب که غلات، بافته ها، فلزات و زیورآلات وسایلی بودند دور از دسترس بیابان گردان شبان یا شکارگر، با افزونی برخوردهای بازرگانی و به خدمت گیری سپاهیان مزدور در لشکر متمدنان، (2) مردم استپ روزافزون بر ثروت و نعمت تمدن های جنوبی آگاه شدند و از جاذبه ی چین و خاورمیانه و بیزانس آگاه گشتند.
جای گزینی گروه های بیابان گرد در بخش های مسکون در خاور میانه بسیار آسان بود؛ بدان سبب که سرزمین های کشاورزی ایران شرقی رفته رفته به بخش های چراگاهی تفته و نسبتاً خشک می رسیدند. در آنجا بیابان گردان می توانستند به همان شیوه ی زیست پیشین و خوکرده ی خویش در کنار جامعه های مسکون جای گزین شوند و احشام خویش را پس از برداشت محصول در کشتزارها بچرانند و از راه داد و ستد با مردم کشاورز و شهرنشین، از مواهبی که در دسترس ایشان قرار داشت بهره گیرند. ضمناً، کانون های شهری و نزدیک به مرحله ی شهری به سوی استپ می رفتند تا از باراندازها و بازارهایی که بیابان گردان برای داد و ستد می آمدند، بهره جویند و پوست و مواشی و برده در برابر کالاهای ساخته ی تمدنی به دست آورند. بدین گونه، خط میان استپ و کشتزار روزافزون درهم می شد. ترک زبانان به شماری فراوان در میان ایرانیان نفوذ کردند و مرز زبان ترکی را به سوی جنوب دریاهای آرال و خزر پیش راندند. این ترکان به اسلام گرویدند و کمابیش رفتار اسلامی را پذیرفتند؛ ولی باز همه ی خوی های پیشین خود را از دست ندادند. احساس برتری جویی بر پایه ی غرور ناشی از چیره دستی در پیکار و نبرد همراه با خوی و خصلت جنگاوری استپ با ایشان ماند.(3)
دو عامل از پیش آماده، جای گزینی و جذب ترکان را در جهان اسلام همچون مردمی نسبتاً خودی آسان ساخت و نیز یاری داد به پیروزی نهایی ایشان از نظر نظامی و سیاسی در خاورمیانه. یکی آن که، در آغاز درآمدن ترکان همچون عاملی زورمند در جهان اسلام، فرمانروایان شیعی کمابیش در همه جا چیره شده بودند؛ در نتیجه، چون سران ترکان به اسلام گرویدند، جانب سنیان را گرفتند و بدین گونه استقلال دینی خود را در برابر فرمانروایان متمدنی که در کنار خویش داشتند استوار ساختند. بسیاری از مسلمانان با گردن نهادن به فرمان ترکان چنین می انگاشتند که در سرنگونی الحاد کوشیده اند و بدین گونه در استواری اسلام و باز آوردن شکوه پیشین آن سعی کرده اند.(4)
دومین عامل از پیش آماده در عالم اسلام، همانا «جهادی» بود که به دست غازیان- جنگجویان مسلمان که دلیری ایشان متضمن برابری آنان بود با اولیاء الله و پاکان- انجام داده می شد. پیکار در کنار مرزهای اسلام خود ردایی بود دوخته شده به بالای ترکان درشت خو که به ایشان آبرو و پایگاهی می بخشید. غنیمت گیری، دلیری، پهلوانی و برتری جویی بر مزاج ترکان غلبه داشت تا کوشش در راه الله، از آن رو که ترکان هرگز برآوردن جامعه ای بر اساس اسلام و اراده ی خدا را امری جدی نمی گرفتند؛ باید گفت بسیاری از سپاهیان عمر نیز نیز چنین بودند. این امر، یافتن پایگاهی را در اسلام برای این گونه سلحشوران نیمه متمدن آسان ساخت و به متمدنان اسلامی امکان داد که از هر جنگاوری ترکان در برابر همسایگان مسیحی و هندو بهره گیرند.(5)
حاصل این اوضاع جغرافیایی، دینی و فرهنگی آن شد که انبوه ترکان توانستند به جامعه ی اسلامی بپیوندند. از میان ترکان از سده ی یازدهم م/ پنجم هـ فرمانروایان و سپاهیان اسلامی برخاستند و دامنه ی سرزمین های اسلامی را در قلمرو مسیحیت و در هند توسعه بخشیدند.(6)
در چین آن گونه جای گزینی نیمه متمدنان و قبضه کردن قدرت که در قلمرو اسلام پس از سده ی دهم م/ چهارم هـ روی نمود امکان نداشت؛ زیرا کنفوسیوس برای سپاهیان پایگاهی بلند تعیین کرده بود، نه بودا؛ و گونه ی ویژه ای از بودایی تبتی که مغولان از نخست زمان چنگیزخان (ف 1227 م/624 هـ) پذیرفتند و در سده ی شانزدهم میلادی سخت بدان گرویدند،(7) چندان بر دل هیچ گروهی از چینیان همچون برای بازسازی راست دینی کهن به منظور بازآوری عظمت رخت بربسته، نمی نشست. حتی از این مهم تر، بیابان گوبی فاصله انداخته بود میان مغولستان خارجی و سرزمین کشاورزی چین. این مطلب موجب محدودیت منطقه ی دست اندازی و رسوخ جزئی می شد میان مغولان و چینیان به مغولستان داخلی؛ در صورتی که در مغولستان خارجی که در آن جمعیتی بسیار انبوه تر پیوسته ساکن بودند، شدت شرایط اقلیمی زندگی کمابیش بیابان گردی و دست بردن به شکارگری را اقتضا می کرد. چنین مردمی لزوماً با تمدن چینی، حتی هنگامی که به جاذبه های آن پی بردند، بیگانه ماندند.(8) مشی سیاسی هر حکومت چینی در حدود قدرت خویش همانا دور داشتن این گونه نیمه متمدنان بود. قبلیه های بیابان گرد تنها به حالت فرمان بردار و ارباب رجوع ناشناس به دستگاه دیوانی چینی راه می جستند و هر گروهی که از این فرمان برداری تن می زد، نمی توانست به جهان چینی راه جوید مگر با زور و پیکار.(9)
نفوذ ناپذیری نسبی مرزهای چینی، رسوخ بیابان گردان را به چین به گونه ای بسیار متفاوت با ریختن و رسوخ ترکان به ایران در آورد. تا هنگامی که اتحادیه ای از بیابان گردان بدان پایگاه از قدرت می رسید که بتواند به چین بتازد، می بایستی نخست تا حدودی به سازمانی و انضباطی دست می یافت. چون چنین اتحادیه ای در گرفتن بخشی از چین کامیاب می شد، سران بیابان گرد سخت در نگاه داری و حفظ وسیله ای که با بهره گیری از آن بدین پایه از پیشروی رسیده بودند، می کوشیدند. قدرت آنان در گرو داشتن نیرویی نظامی از اتحادیه ی قبیله ای بود و دست زدن به تقلید از شیوه های فرهنگی چینی باعث تباهی و تزلزل پایه های قدرت ایشان می شد. بدین گونه، پیروزمندان بیگانه همواره و پی در پی بر آن بودند تا شیوه های بیابان گردی و چینی را از هم جدا نگاه دارند؛ حتی به هنگامی که این دو از نظر جغرافیایی در هم آمیخته بودند، از آن غفلت نمی کردند. کوشش چینیان در دور داشتن بیابان گردان در جایگاه خویش بدین گونه، در عوض منجر بدان شد که بیابان گردان چینیان را چون به آنان دست یافتند سرکوب کردند.(10)
این گونه کوشش ها در راه خودداری از پذیرش جاذبه ی فرهنگی چینی، اگر چه با سرشت آدمیان ناسازگاری بود، از سوی فرمانروایان اعمال می شد و ضمناً، بهره جویی از فرهنگ چینی برای مشی سیاسی برکشیدن قدرت «بومی» سروران و فرمانروایی بر چینیان و دوشیدن ایشان، داشتن دستگاه دیوانی را ضروری می ساخت. این امر به نوبت خود همواره راه نفوذی بود برای بر سر کار آمدن یک حکومت کمابیش «خالص» و چینی. دو عامل تن آسانی و توانگری، خود وسیله ی قطعی تباهی کارآمدی نظامی و از هم پاشیدگی ایشان می شد و چون این تباهی به اوج می رسید، واکنش بومیان چینی به رهبری سران چینی که از بیگانگان و فرمان ایشان نفرت داشتند، به آسانی سازمان می یافت. دودمان مینگ (1368- 1644 م) که بر تسلط مغولان بر چین پایان داد، چنین آغازی داشت. این دودمان، در بیرون راندن فرمانروایان منفور با نظمی خاص و کامیابی بسیار در ریشه کن ساختن کمابیش هر گونه اثری از حکومت صد ساله ی آنان در جامعه ی چینی کوشیدند.
تسلط ترکان بر خاورمیانه اثری پایدار تر و استوارتر داشت. ترکان پیش از آن که به قدرت سیاسی برسند، سال های فراوان در کنار جهان اسلامی زیسته و خود به اسلام گرویده بودند. بدین گونه، ایشان نسبت به فرمان برداران خویش به میزان سران قبایل مسلط شده بر چین، بیگانه نبودند و نیز راندن آنان هم آسان نبود. ضمناً دستگاه آماه و غیر ترک دیوانی قابل قیاس با دستگاه اداری چین در سرزمین های اسلامی وجود نداشت،(11) و هر گونه سستی که در پیکارگری دستگاه نظامی یک گروه از فرمانروایان راه می یافت، بی درنگ موجبات حمله ی قبایل ترک در کمین نشسته ی نورسیده از استپ را برای دستیابی به مسند حکومت فراهم می ساخت.
آهنگ وقایع را می توان با بازشناسی سه مرحله از پیشروی بیابان گردان بهتر دریافت: (1) به قدرت رسیدن ترکان در جهان اسلام به هم راه دو رخنه در هندوستان و جهان مسیحیت (1000- 1200 م/ 390- 596 هـ)؛ (2) جهان گشایی مغولان که به دست چنگیزخان (1206- 1227 م/ 603- 624 هـ) آغاز و کمابیش تا سراسر اوراسیا گسترده شد و جلوی پیشروی مسلمانان را گرفت؛ و (3) از سر گیری تسلط ترکان بر خاورمیانه و پی گیری گسترش اسلام در هند و اروپا (1300- 1500 ک/ 700- 900 هـ).
1) بیشتر حکومت های ترک که در قلمرو اسلام در قرن های یازده و دوازده م/ پنج و شش هـ برپا شدند، ناپایدار بودند. یکی از پایدارترین آن ها دولت سلجوقی بود که یکپارچگی خود را تنها کمابیش تا نیم قرن (1037- 1092 م/ 429- 485 هـ) حفظ کرد و آنگاه به ده ها حکومت پیکارگر تقسیم شد. حکومت کامیاب تر در میان دولت های اسلامی همانا اتحاد مصر، سوریه و عراق بود در زیر فرمان صلاح الدین ایوبی (1169- 1193 م/ 564- 588 هـ) که با یاری مسلمانان به تلافی پیروزی فرانک ها در نخستین جنگ صلیبی (1907- 1099 م/ 490- 492 هـ) برپا شد. شکست سومین جنگ صلیبی (1189- 1192 م/ 586- 588 هـ) تأثیر شگرف صلاح الدین را در جنگ ها نمودار ساخت و پس از باز پسین فرمانروای دودمان ایوبی در 1250 م/ 648 هـ، بنده ای ترک از سپاهیان مصر حکومتی اولیگارشی بنیاد نهاد به نام ممالیک (12) که با کامیابی بر بیشتر قلمرو صلاح الدین تا 1817 م/ 922 هـ مسلط بود.
برجسته ترین پیروزی ترکان بر مسیحیان همانا جنگ ملازگرد بود در 1071 م/ 64 هـ که بدان سلجوقیان شکستی قطعی بر بیزانس وارد کردند و بر دشت آناطولی میانه (13) چیره شدند. در جناح دیگر اسلام، محمود غزنوی فرزند یک بنده ترک قائم بالذات، سرزمین پهناور پنجاب و بخش علیای گنگ (998- 1030 م/ 388- 421 هـ) را از پایگاه خویش در افغانستان به نهب و غارت گرفت. کامیابی او راه را برای تسلط اسلام بر شمال هند هموار ساخت. اما، نیرویی که نوخاستگان و ماجرا جویان اسلامی در جنوب دامنه ی کوه های هیمالیا اعمال می کردند تا 1206م/ 602 هـ پایگاهی استوار نیافت. در این هنگام، نخستین بنده پادشاهی یافته ی ترک بر اورنگ دهلی دست یافت و حکومت را بنیاد نهاد که همانند حکومت بعدها پایه گذاری شده ی ممالیک بود در شرق طالع.(14)
2) اغتشاش نظامی که بیشتر اوراسیا را در سده ی سیزدهم م/ هفتم هـ در خود فرو برد، از استپ مرتفع مغولستان خارجی ریشه گرفت. این دومین موج یورش بیابان گردان بود و با تهاجم پیشین ترکان به سوی خاورمیانه تفاوتی بس ژرف داشت. از آن رو که مغولان همچون گروهی درشت خو و جنگاور نیمه متمدن و آماده ی در پیش گرفتن رفتاری با آدمیان برابر با آنچه با جانوران به هنگام شکار جرگه ای سالانه در پیش می گرفتند، یعنی به مقتضای حال اهلی ساختن یا کشتار آنان بودند.
سرنوشت فرمانروای بزرگ مغول، چنگیزخان (1206- 1227 م/ 602- 624 هـ)، خود نمونه ای دل سوز از تاب و توان آدمی در جنگ های بیابان گردان؛ در جوانی گریزپا بود و زمانی حتی به چنگ دشمنان گرفتار و بی چاره شد. با دلیری، کاردانی، نیرنگ و یاری بخت اتحادیه ای از قبایل برپا کرد و انضباطی بس شدید بر جنگاورانی که بدین گونه زیر فرمان آورده بود بنیاد نهاد.(15) پیروزی های نخستین، دشمنان را به سوی او کشید و تا هنگامی که کامیابی با درفش چنگیزخان همراه بود، جنگاوران تشنه ی غنیمت استپ دلیلی بر سرکشی علیه انضباط شدید او نمی دیدند. سپاهیان او با سرعت حمله ای پی گیر علیه آن بخش های چین، خاورمیانه و اروپا که نزدیک به استپ بود، انجام دادند، فرماندهی عالی؛ تحرک و آنچه را که امروزه تدارک ستادی می خوانند، به مغولان برتری شگرفی بر دشمنانی که در پیش داشتند بخشید. پس به هنگامی که چنگیزخان در 1227 م/ 624 هـ درگذشت، سپاهیانش رنگ شکست بر خود ندیده بودند و سراسر استپ از ولگا تا آمور را یکپارچه ساخته و در یک اتحادیه ی نظامی پهناور در آورده بودند. (16)
در زمان فرمانروایی جانشینان چنگیزخان، دیگر لشکرکشی به طمع غنیمت رو به کاستی گذاشت و بیشتر محدود شد به بهره گیری منظم تر از سرزمین های گشوده شده اما جهان گشایی ادامه یافت؛ اروپای شرقی در 1241 م/637 هـ خراج گزارشد و ایران، عراق و آناتولی پس از 1258م/ 656 هـ و سراسر پین تا 1279 م/ 678 هـ. از آن پس از نیروی نظامی مغول کاسته شد. در 1260 م/ 658 هـ، ممالیک مصر سپاهیانی را به فرماندهی مغولان در بیابان های فلسطین شکست دادند و به پیشروی برای راندن مغولان از سوریه پرداختند و نیز شکستی در ژاپن به سال 1281 م، پیشروی مغولان را در مشرق سد کرد و در 1285- 1303 م/ 684- 703 هـ، سلطانان دهلی یک رشته حمله های مغولان را در هند پس زدند. گو این که بخشی از پنجاب از دست ایشان رفت، تا 1292هـ، لشکرکشی مغولان به سوی جاوه، کوتاه مدتی کامیاب بود و در همان سال لشکری برمه را در نوردید، ولی نیروی مغول در این سرزمین های دور نه بسیار ماند و نه نفوذی ژرف یافت.
3) سه پسر بزرگ تر چنگیزخان، مسئول فرمانروایی بر بخش های پهناوری از ملک پدر شدند؛ بی آن که از پشتیبانی سپاهیان پدر که زیر فرمان پسر کهتر گذاشته شده بود، بهره ای بیابند.(17) در نتیجه، در سراسر بخش های غربی امپراتوری مغول، بار دیگر ترکان باز به سرعت به سطح بالا درآمدند، ترکان استپ در سازمان نظامی مغول از آغاز درآمیخته و جذب شده بودند و بر اثر برتری شماری که داشتند، به سرعت زبان مغولی را در میان طبقه ی فرمانروا به ویژه در مغرب مغولستان رو به تباهی بردند. این دگرگونی زبانی همراه شد با یک فرایند کهن تجاذب میان جامعه ی اسلامی و سران بیابان گرد بار دیگر به کار افتاد. از همان سال های نخست، یعنی 1257 م/ 656 هـ، خانان اردوی زرین در کنار ولگا به اسلام گرایشی یافتند و با ممالیک مصر علیه ایلخانیان ایران هم دست شدند.(18) در 1295 م/ 694 هـ، خانان ایران به اسلام گرویدند و در سده ی بعد اسلام بر واحه های کهن حوضه ی تاریم چیره شد و حتی به استپ مرکزی راه یافت. در این احوال کشمکش های پرآشوبی در گرفت که مایه ی ناتوانی ایلخانان شد (1349م/ 850 هـ) که این ترکان و ترکان مغول گوناگونی را که به قدرت می رسیدند، در وضعی مبهم و نامشخص قرار می داد. فرایند آشفته ی سیاسی که به هنگام گسترش اسلام آن را در برابر مسیحیان اروپا و هندوان هند به بهای آشفتگی همیشگی در مرکز سرزمین اسلام حفظ میکرد، همچنان دوام یافت.
در سراسر استپ مرکزی، خاورمیانه و شمال هند، حکومت های نوخاسته ی اسلامی با سرعت بسیار بسته به کامیابی یک سردار و ناکامی سرداری دیگر ظهور و سقوط می کردند. برجسته ترین این گونه سرداران تیمور لنگ (1360- 1404 م/ 763- 807 هـ) بود، ترکی مسلمان و مدعی جانشینی چنگیزخان که عمداً از سیاست خشن و سنگ دلانه ی مغول پیروی می کرد. تنها امپراتوری ممالیک مصر و سوریه (که پس از 1382 م/ 784 هـ) از ترکان چرکسی برخاسته بودند تا بندگان ترک) و حکومت ترکان عثمانی (1284- 1921 م/ 682- 1341 هـ) در برابر او پایداری کردند.
بی گمان، اوضاع فرهنگی و اقتصادی از این آشفتگی سیاسی پی گیر در مرکز سرزمین اسلامی گزند دید. با این همه، اسلام از گسترش نایستاد و برخلاف روبه توسعه رفت. با کشمکش های پی گیر در مرکز اسلام، انبوهی سپاهیان کار دیده فراهم ساخت که چون با سختی ها در ایران و آسیای میانه خو کرده بودند، بسیار خواهان آزمودن بخت خویش در هند و سرزمین مسیحیت بودند. بدین گونه، آشوب سیاسی در مرکز سرزمین اسلامی اثری همچون غربال داشت که همانا گروه ها و افراد پیکارجو را از استپ به درون مرزهای اسلام می کشید و سپس بازماندگان دلیر را از میان آنان درهم و نامنظم به مرزهای سرزمین های کفر یا درالحرب گسیل می داشت.
سودبران عمده ی این مهاجرت نظامی، فرمانروایان مسلمان هند و سلطانان عثمانی بودند. تا سال 1500 م/ 906 هـ، سرزمین هند به حکومت اسلام گردن نهاده بود.(19) در همین هنگام، عثمانیان آسیای صغیر متحد شده و سراسر شبه جزیره ی بالکان را در کرانه ی آدریاتیک و در پلوپونز در زیر فرمان خویش آورده بودند. با این همه تا فرا رسیدن 1500 م/ 906 هـ، بخت از مردم استپ روی گردانده بود. سلاح آتشین جنگ افزار سرنوشت ساز میدان کارزار شده بود و سپاهیان عثمانی با بهره گیری کامل از این سلاح بود که در میانه ی سده ی پانزدهم میلادی/ نهم هجری به پیروزی های شگرفی دست یافتند.(20) ولی تا سلاح آتشین به میدان آمد، مردم استپ در برابر آن خود را سخت ناچیز یافتند. ساخت جنگ افزاری چنین پیچیده تنها کار جامعه های متمدنی بود که به سوخت و فلز و مواد شیمیایی و صنعتگرانی آزموده دسترسی داشتند؛ نه بیابان گردانی که هرگز بدان دستیابی نداشتند. وانگهی، وابستگی صدها ساله به سوارکاری و تیراندزی با کمان، مردم استپ را چنان مجذوب ساخته بود که گرایشی برای آزمون جنگ افزار دیگری- حتی پس از آن که سلاح جدید را بازرگانان سرزمین های متمدن در دسترس ایشان گذاشتند- نمودار نساختند. این بی میلی انان ضمناً شدیدتر می شد، به سبب این که سلاح جدید موجب بر هم خوردن توازن دیرین میان سواره نظام و پیاده نظام شده بود.(21) چون پیاده نظام سرزمین های متمدن مجهز به سلاح آتشین توانا بود که بر کارآزموده ترین و با انضباط ترین سواران استپ پیروز شود؛ اهمیت نظامی و تاریخی بیابان گردان به پایان رسید.(22)

پی نوشت ها :

1. Volkerwanderungen یا سرگردانی و مهاجرت بزرگ قبایل از سده ی سوم تا ششم میلادی، چندان اثری در هند نکرد و تهاجمات عصر آهن از سده ی یازدهم تا نهم پ م، اثر چندان آشکاری نه در هند داشت و نه در چین، بنابراین، این جنبش ها با آن که تا حدود کمی با هم قابل سنجش بودند، نتوانستند در تمدن اوراسیا تأثیر شگرفی بگذارند.
2. از صفات برجسته ی جامعه ی اسلامی بر این اصل نهاده شده بود که هر خاندان فرمانروا بیشتر تکیه بر بردگان داشت و فرمانروایی که گرفتار سرکشی ملاکان یا دیگر عوامل می شد، پیوسته می کوشید تا بر شمار پیرامونیان خود بیفزاید و آنان را مجهز کند تا زرخریدان او به پایه ی یک سپاه نیرومند برسند. ظاهراً نخستین کسی که بدین شیوه دست یازید، معتصم خلیفه (833- 842 م/ 218- 227 هـ) بود که ملاکان خراسان را بنیاد نهاد و دست به جای گزین ساختن ایشان با بندگان ترک زد. نک:
Reuben Levy, the Social Structure o Islam (Cambridge: Cambridge University Press, 1957) , pp. 417-418.
تدارک بندگان ترک گویا از راه جنگ های قبیله ای در استپ تأمین می شد که موجب اسیر گرفتن و فروش آنان به سوداگران مسلمان می گشت. در چین پدیده ای از این گونه در میانه نبود. در آن جا سپاهیان مزدور را حکومت چین نه بر اساس مزد بلکه بر پایه ی قبایل و حتی اتحادیه ی قبایل به خدمت می گرفت و لشکریان زرخرید مفهومی نداشت.
3. W. Barthold, Turkestan down to the Mongol Invasion (2nd ed: Oxford University Press, 1928), pp. 235-258, 391-393; W. Barthold, Historie des Turcs d' Asi centrale (Paris: Maisonneuv, 1945), pp. 47- 124.
پایداری سست و نااستوار ایرانیان در برابر تاخت و تازهای استپ در سده ی دهم میلادی / چهارم هجری، در سنجش با ایستادگی پارتیان و ساسانیان در روزگاران گذشته شگفت انگیز می نماید. هیچ دگرگونی ای در فنون سپاه روی ننموه بود که بتوان این مطلب را بدان نسبت داد و سواره نظام سنگین اسلحه هنوز در برابر کمان گیران استپ مانند گذشته زورمند و چیره بودند. آن چه گویا بتواند این امر را تعبیر کند آن که ملاکان و سران اشرافی مرزهای ایران که با نیروی خویش بیابان گردان استپ را به روزگار آغاز مسیحیت از درآمدن بدان سرزمین بازمی داشتند، دیگر سلحشوری و دلیری را از دست نهاده بودند. گسترش شهرها در خراسان و ماوراءالنهر از صفات بازر و دوران اسلامی است که با آن بسیاری از ملاکان به شهرها درآمدند تا از برکات و نعمات آنجا برخوردار شوند. با این کار، دست از خوی های سپاهیگری نیاکان خویش شستند و از آن پس در برابر ترکان میدان داری مؤثری نکردند. خوی دگرگون شده ی اشراف ایران را می توان در شعر فارسی سده ی دهم میلادی/ چهارم هجری و پس از آن دید که شعری است ظریف و لطیف اما عاری از روح دلیری و سلحشوری این امر همانند است با تبدیل اشراف سلتی سرزمین گُل از جنگاورانی سخت کوش به اشراف رومی همراه با رواج زندگی شهری در سرزمین نام برده، در میان سده ی دوم پ م تا سده ی دوم میلادی. به استدلال بارتولد، عوامل اقتصادی و سیاسی مایه ی بدهکاری ملاکان شد یا آن که موجب شد که ملک داری امری کم درآمد یا زیانبار شود و بازرگانان در شهرهای خراسان و ماوراءالنهر برتری یابند و بدین گونه، ملاکان و اشراف به سرعت رو به تباهی رفتند. نک:
Barthold, Turkestan down to the Mongol Conquest, pp. 307- 308.
وانگهی، برای مؤمنان مسلمان، از دیدگاه انجام دادن فرایض شرعی که در خانه های روستاها و دور از مسجد و فقیهان و متشرعان به نحوی مناسب و شایسته میسر نمی شد، زندگی شهری ضروری بود.
4. اوضاعی همانند امتیازات فرانک ها بر قبایل ژرمن که به کلیسای مسیحی فرقه ی آریان گراییده بودند.
5. درباره ی اهمیت سنت «جهاد» در آغاز امپراتوری عثمانی، نک:
P. Wittek, the Rise of the Ottoman Empire (London: Royal Asiatic Society, 1938), pp. 42-43.
6. نک: رابطه ی میان نیمه متمدنان ژرمن و مسیحیان لاتینی از سده ی چهارم م.
7. Rene Grousset, L'Empire des steppes (Pariss: Payot 1939), pp. 592-593.
8. B. Vaadimirtsov, Le Regime social des Mongols (Paris: Maisonneuve, 1948). pp. 39-59.
بیابان گوبی و امثال آن مانع نفوذ چینیان به سوی شمال شرقی نشدند و از سده ی دهم میلادی به بعد، در پهنه ی وسیعی بیابان گردان و آبادی نشینان در منچوری در هم آمیختند. نک:
Karl A. Wittfogel and Feng Chia- shenge, History of Chinese Society, Liao 907- 1125(New York: Macmillan Co., 1940). pp. 53-58, 115-125.
ژرفا و مشخصات اجتماعی و اقتصادی این نفوذ در منچوری گویا کاملاً همانند باشد با آن چه در مرزهای ایران و ترک همزمان روی داد.
9. روابط بیزانس با بیابان گردان جنوب روسیه و دشت های دانوب بیشتر همانند الگوی چینی بود تا ایرانی. اما، چون هیچ حمله ی انبوهی بر مرزهای بیزانس پس از سده نهم میلادی که به سبب انحراف راه مهاجرت استپ نشینان به سوی جنوب و قلمرو اسلام روی ننمود، می توان از رفتار بیزانس با پچنگ ها، کومان ها و دیگر بیابان گردان صرف نظر کرد. برای بررسی تفصیلی در این تاریخ مرزی نک:
F. Dvornik, «Byzantium and the North», in Micheal Huxley (ed), the Root Europe: Studies in the Diffusion of Greek Cultures (London: the Geographical Magazine, 1952).
10. نک : Wittfogel and Feng, History of Chinese Society, Liao 907- 1125. این اثر اشاره دارد به درجات گوناگون دور نگاه داری عناصر بیابان گردی و چینی توسط کشور ستانانی که پی در پی بر حکومت دست یافتند بدین گونه، سران جرجن (1115- 1234 م) امکان بیشتری برای درآمیختگی چینیان و نیمه متمدنان دادند تا دودمان کیتان (97- 1125 م) که پیش از ایشان در شمال چین حکومت می کردند و منچوها (1616- 1912 م) نیز بیشتر به شیوه های چینی گرایش داشتند تا مغولان (1206- 1368 م). یادآوری این تفاوت ها امکان سنجش به دست می دهد ولی از اعتبار آن می کاهد که به مقایسه ی کلی دست زده است.
11. در جهان اسلام «پایداری» نهانی به صورت فرقه ی مذهبی (شیعه) در آمد. بدین گونه اسماعیلیان قدرت شگفت انگیز خود را به گونه ای پراکنده و نهانی همچون حکومتی در میان حکومت دیگر از 1090 تا 1256 م/ 483 تا 654 هـ در سرنگونی فرمانروایی سلجوقی به کار گرفتند. این فرقه ی ضد سنت و جماعت، در دل دشمنان عناصر ترک هم راه جسته بودند. نک:
Marshall G. S. Hodgson, the Order of Assassins (Gravenhage: Mouton, 1955)
12. A. N. Poliak, «Le Caractere colonial de etatmamelouke dans ses rapports avec la Horde d Or,» Revue des etudes islamiques, LX (1935), PP. 231-243.
این اثر موضوع جالبی را مطرح می کند؛ این که حکومت ممالیک در واقع یک مستعمره ی ماورای دریاها بود برای امپراتوری بازرگانان و جنگاوران چرکسی و ترکی مستقر در شمال دریای سیاه که جای گزین حکومت مستعمراتی «فرانکها» در شرق طالع شد.
13. Claude Cohen, «Le Probleme ethnique en Anatolie», Cahiers d' histoire mondiale, II (1954- 1955), pp. 347-362.
این اثر، اشاره ای دارد به این که ترکان پیش از ملازگرد به آناتولی رخنه کرده بودند. چنان که این پیروزی عمل انجام شده ای را به پایان رساند تا این که پای ترکان را بدان جا باز کرده باشد.
14. جالب آن که این دو حکومت تصادفاً تنها حکومت هایی بودند که در برابر سیل بنیان کن مغول که بر جهان اسلام در سده ی سیزدهم میلادی/ هفتم هجری سرازیر شد پایداری کردند.(جهان گشای مورد بحث سلطان محمد غوری است که قطب الدین آیبک را در دهلی مستقر ساخت و او هم دودمان سلاطین دهلی را پایه نهاد.- م)
15. B. Vladimirtsov, Le Regime social des Mongols, pp. 56-158.
این اثر بحث می کند از این که مغولان در مرحله ی انتقالی از جامعه ی تیره و قبیله ای بودند به سوی آن چه مؤلف اثر نظام «فئودالی» می خواند که در این نظام، خواسته و رهبری، نه از راه ارث از سرکرده ی تیره و قبیله، بلکه با تعیین و انتصاب با خویشاوندی نزدیک خاندان فرمانروا منتقل می شد. چنگیزخان آشکار است که با شکستن اصول پیشین تیره و با سازماندهی سپاهی بر پایه ی اصول سلسله مراتب، توانست وسیله ای فراهم سازد برای پیروزی های خویش. ولی، اصطلاح «فئودال» برای بیان پیوندهای حکومتی مغولی نامناسب به نظر می رسد. گذشته از سنت های بومی اویغوران (شاید وابسته به عهد ساسانیان؟)، شیوه های دیوانی چین هم در سازماندهی سپاهی و اداری به چنگیزخان یاری داد و نک:
Bartyhold, Turkestan down to the Mogol Conquest, pp. 386-391; George Vernadsky, The Mongol and Russia (New Haven, Conn: Yala University Press, 1953), pp. 52-137.
16. در پیروزی های مغولان هیچ سلاح جدیدی مؤثر نبود. سپاه چنگیزخان خود را شایسته ی بهره گیری از هر گونه دستگاه و ابزار جنگی لدی الاقتضا نمودار ساختند بدین گونه، از منجنیق ساخته ی مسلمانان برای کوبیدن باروی شهرهای چین و از باروت چینی برای پیکار در مجارستان بهره گرفتند.
اساساً نیروی ضربتی مغول سواره نظام بود، ولی تیراندازان سوار سبک اسلحه که بومی مغولستان بودند، نخست با «سواره نظام» سنگین اسلحه تقویت می شدند و بدین گونه، سلاح آتشین را با ضربه ی سواران درمی آمیختند. تاکتیک معمولی عبارت بود از محاصره بر الگوی شکار جرگه ای سالانه که از شیوه های عادی زندگی مغولان بود. برای این گونه پیکار، همه ی مردانِ پیکارِ قبیله سواره به پیش می راندند تا دایره ای بسازند و رفته رفته شکارها را در میان گیرند و آن دایره را همچون میدان کارزار تنگ تر کنند و دست به کشتار زنند و خوراک زمستان را تدارک کنند. این عملیات مستلزم همکاری در حرکت در مسافت های دور بود بدون از دست رفتن ارتباطات یا نظارت، و فرماندهان مغول را با بهترین نوع آموزش «ستاد» و سپاهیان آشنا می ساخت، زیرا شکارگران و سربازان یکی بودند.
اساساً برتری مغولان بر سپاه متمدن نه به شمار بود (که غالباً کمتر بودند) و نه به سلاح، بلکه به تحرک و همکاری در حرکت در مسافت های دور، مغولان می توانستند در ستون های بسیار دور از هم در همه گونه زمینی راه نوردی کنند بی آن که رابطه ی خود را از دست دهند و بدین طریق همه ی نیروها آماده بودند، در زمان و مکان معین فرمانی را اجرا کنند. سبوتای، سردار حمله به اروپا در 1241 م/ 637 هـ، فکر تنظیم ارتباط میان ستون های درگیر در لهستان را با دیگر ستون ها در مجارستان با وجود سد کوهستانی کارپات در میان آن ها نکرد. هیچ گاه، عملیات ارتباطی تا چنین فاصله ای که در میان لشکریان اروپایی تا سده ی نوزدهم میلادی عملی نشد. آن چه این امر را ممکن ساخت همانا وجود پیک های مرتب و پیشروان و پاسداران جناح لشکریان پیشتاز و پایداری و سخت جانی اسب و سوارش بود که به زندگی دشوار و نابه سامان استپ مغولستان خود کرده بودند. برای دستیابی به شرح مختصری از سازمان و تاکتیک مغولان نک:
H. Desmond Martin, the Rise of Chingis Khon and His Conquest North China (Baltimore, Md.: Johns Hopkins Press, 1950), pp. 11-47.
17. به نوشته ی مورخان مسلمان، تنها 4000تن سپاهی به هر یک از پسران بزرگ تر چنگیزخان داده شد در نتیجه، کهترین پسر بر 129000 تن فرمانروا گشت. نک:
Bartyhold, Turkestan down to the Mogol Conquest, p. 404.
اما این گونه توزیع نابرابر قدرت، این حسن را هم داشت که در سراسر امپراتوری، گونه ای یکپارچگی سست بنیاد تا 1294 م/ 693 هـ، زمانی که قوبیلای قاآن نوه ی چنگیز درگذشت، وجود داشت.
18. خانان اردوی زرین با ایلخانان ایران بر سر تملک آذربایجان و قفقاز به پیکار برخاستند. نک:
Grousset, L'Empire des steppes. pp. 457-476; B. Grekov and A. Lakoubovrski, La Harde d'Or (Paris: Payot, 1936), pp. 76-82.
19. بازپسین حکومت بسیار بزرگ نظامی هندو ویجینگر که در 1335 م برپا شد، تا حدود 1656 م، همچنان پایید.
20. سپاهیان ینی چری، زرخریدان جنگاوری بودند که پس از 1438 م/ 842 هـ بیشتر از میان رعایای مسیحی سلاطین عثمانی به خدمت گرفته می شدند. در حدود 1500 م/ 906 هـ ایشان به تفنگ مجهز شدند. عثمانی ها از همان سال 1453 م / 857 هـ، زمان شهربندان قسطنطنیه توپخانه ای نیرومند و مؤثر داشتند. نک:
David Ayalon, Gunpowder and Firearms in the Mamluk Kingdom (London: Vallentine, Mitchell, (1956). Appendix II.
درباره ی سلاح آتشین در هند نک:
Syed Abu Zafar Navdi, «the Use of Cannon in Muslim Lndia», Islamic Culture, the Hyderabad Quartery Review, XII (1938),PP. 405-418.
21. تا سده ی شانزدهم میلادی تفنگ بسیار سنگین بود و برای سواره نظام بهره گیری از آن میسر نمی شد. حتی به هنگامی که تفنگ های قابل حمل با اسب ساخته شد، در برابر تفنگ های پیاده نظام چندان مؤثر نبودند.
شگفتا که بزرگ ترین پیروزی های استپ در تاریخ که همان تاخت و تاز مغولان باشد، گویا خود عصر باروت را تسریع کرد. آزمایش های چینیان با مواد منفجره و توپ های ابتدایی اندکی بیشتر از همتایان ایشان در اروپا و دیگر جاها بوده است. چه بسا که آگاهی اروپاییان از کامیابی های چینیان در این امور باعث روی آوردن تفنگ سازان و توپ ریزان اروپایی بدین امر شده باشد. که به کام یابی های شگرفی دست یافتند. اما بی وجود امپراتوری مغولی در آسیا، چنین انگیزه ای یا بسیار دیرتر روی می نمود یا هرگز پدیدار نمی شد. درباره ی پیشینیه ی چینیان در سلاح آتشین نک:
L., Carrington Goodrich and Feng Chia-sheng, «the Early Development of Firearms in China,» Isis, XXXVI (1946), PP. 114- 123; WangLing, «On the Invention and Use of Gunpowder in China», Isis, XXXVII (1947), pp. 160-178.
اثر اخیر مثال هایی به دست داده است از این که در تاخت و تازهای مغولان در اروپای شرقی در 1240- 1241 م، گویا باروت را نخستین بار به اروپاییان به صورت نارنجکهایی که با منجنیق پرتاب می کردند، نموده باشند. همانندی ظاهری میان کهن ترین آثار نوشتاری از شکل توپ اروپایی نک:
Charles Oman, A History of the Art of War in the Middle Ages, Vol. II [Boston and New York: Houghton Mifflin Co., n. d.], PI. XXIX.
و سلاح چینی ساخت 1221م که به «شکل دلو چدنی ریخته شده با ضخامت دو اینچ» بود (به نقل از Goodrioch and Feng, p. 117)، بی گمان اشاره دارد به این که صنعتگران اروپایی به نحوی از بهره گیری های دیگری که چینیان از باروت در دهه ی بعد از تهاجم مغول به عمل می آورند- یعنی زمانی که مارکوپولو در سفرنامه اش رفت و آمد در اوراسیا را نسبتاً آسان یافته بود- آگاه شده و مطالبی آموخته بودند.
22. به هنگامی که در صحنه ی میانه ی تاریخ جهان کارهای پهلوانی و جهان گیری ترکان و مغولان در جریان بود، بازی همانند دیگری در افریقای شمالی و اسپانیا جریان داشت؛ آن جا که جهان گشایان بیابان گرد نیمه متمدن از پیرامون صحرا یکی پس از دیگری برخاستند و اوضاع سیاسی پاره ی غرب دور جهان اسلام را در نوردیدند و از نو سازمان دادند. ولی، این مردان قبایل بربر تنها با یک تمدن عالی مربوط بودند و بنابراین، نمی توانستند همچون ترکان و مغولان رقیب خویش در اوراسیا ترکیب فرهنگی را به ارمغان بیاورند. تنها در برابر زنگیان غرب سودان بود که درشت خویی و درندگی بربرها با برخورد با گوشه ای از تمدن، نرم و ملایم شد. نک : [مقدمه ی ابن خلدون- م.].
Ibn Khaldun, the Muqaddimah: An Introduction to History, Franz Rosenthal (trans.) (3vol.; New York: Pantheon, 1958).
در اثر نام برده اشاره ای هست به انحطاط افریقای شمالی بومی در زمان نگارنده، یعنی ابن خلدون (سده ی چهاردهم میلادی/ هشتم هجری) ناشی شده از دورانی از تاخت و تازهای بیابان گردان.

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط