مترجم: مسعود رجب نیا
تا فرا رسیدن 1000 م، بیشتر اوراسیای مرزی و شمالی به درون دایره ی بازرگانی تمدنی درآمده بود. تنها پیرامون شمال گان، جایگاه گوزن چرانان بیابان گرد، صیادان ماهی و شکارگران دست نخورده مانده بود. در طی پنج قرن بعد، به زیر کشت در آوردن بخش های جنگلی شمال اروپا گسترشی پهناور یافت؛ به ویژه در روسیه. گسترشی همانند در زمینه ی کشاورزی گر چه کم انبوه تر، به سوی بخش جنگلی شمال خاور دور، در منچوری، در کرانه های آمور وشمال ژاپن نیز روی نمود. در طی همین زمان، هم چنان که در این فصل کوشیده شده است تا نمودار شود، جامعه ی نیمه متمدنان استپ ها به واسطه ی روابط بازرگانی و نظامی، سخت وابسته به جامعه های تمدنی جنوب شدند و نقشی بسیار بحرانی در تاریخ همه ی آسیا و اروپای شرقی پیدا کردند.
در جناح جنوبی تمدن های اوراسیا کمربند بسیار پهن تری از سرزمین ها تا 1000م، کمتر تحت تأثیر قرار گرفتند یا حتی مطلقاً دست نخورده ماندند. این امر در مورد سراسر افریقا و استرالیا نیز راست می آید و نیز شامل محدوده های خردی می شود که در آن ها، زندگی بدوی د رجنگل های پرباران مکونگ و کرانه های رودهای پیرامون ادامه یافت. استرالیا جهانی بود جدا افتاده؛ ولی در افریقا و آسیای جنوب شرقی، نفوذهای تمدنی به صورت نظامی و بازرگانی، سخت چهره ی نقشه ی فرهنگی ان پاره از جهان را در 1000- 1500 م دگرگون ساخت. اسلام عامل اصلی و عمده ی این دگرگونی بود. پیامد آن تسلط مسلمانان بر بازرگانی اقیانوس اطلس و صحرای افریقا در 1000- 1500م بود.
در آسیای جنوب شرقی، سرزمین های تمدنی از آغاز دوران مسیحیت وجود داشتند. در 1000م، سه کشور هندی مآب که عبارت بودند از امپراتوری دریایی سری ویجایه (سوماترا)؛ ماجاپاهیت (جاوه)؛ و امپراتوری رودخانه ای خمر (مکونگ سفلا)، صحنه ی سیاست را با کشور چینی مآب آنام میان خود بخش کرده بودند. نیایشگاه های شگرف و پرشکوه آراسته به پیکره های ظریف و پردقایق و گاه فوق العاده زیبا، گواهی می دهند بر توانگری، چیره دستی و اعتقاد ژرف مردم این سرزمین ها. اما در سده ی سیزدهم میلادی، نیمه متمدنان عشیره ای تای، امپراتوری خمر را برانداختند و همزمان دیرنشینان بودایی سیلان و مبلغان مسلمان از هند، مذاهب پیشین را برافکندند. کلاً بوداییان در خشکی کامروا شدند و تای را به سوی فرهنگ هندی خویش (در سده ی چهاردهم میلادی) جذب کردند؛ اسلام نیز بر کرانه ها و جزایر تا میندانائو در فیلیپین (در سده های چهاردهم و پانزدهم میلادی) دست یافت.(1)
در افریقا سه دگرگونی عمده در سال های 1000- 1500م روی داد. نخست، در غرب افریقا، حکومت های اسلامی جایگزین پادشاهی زنگیان غنا، پس از کشتار و غارتگری مرابطون (در 1076م) فرقه ای بنیادگرای اسلامی شد. مهم ترین جانشین غنا، حکومت مالی بود که پادشاهی ای بود زنگی و مسلمان، و در آغاز سده ی چهاردهم میلادی به اوج رسید و در 1488 م ناپدید شد و به دست جهان گشایان دیگر اسلامی که از مراکش برخاسته بودند، برافتاد. پایه ی عمده ی اقتصادی جامعه ی زنگیان در علفزارهای غرب افریقا، کشاورزی و روابط بازرگانی از راه صحرای افریقا با کرانه های شمال بود که همیشه مهم شمرده می شد. از استخراج معدن مقدار زیادی گرد زر به دست می آمد، به آن اندازه که زمانی در 1324م / 724هـ، یک فرمانروای مالی به مکه ی معظمه برای زیارت مشرف شد و دست گشادگی او باعث شد که تا ده سال ارزش زر در عربستان پایین بماند.
دومین دگرگونی در پهنه ی افریقا، کوچ بانتوزبان شبان بود به سوی جنوب از راه کناره های شرقی، و به جنگل های پرباران مرکزی غرب و میانه ی افریقا. حرکت از سال ها پیش از 15000 م آغاز شد وای بسا که با مهاجرت قبایل گریزان از فشار مسلمانان از سوی شمال غربی همراه شد و ای بسا که با مهاجرت قبایل گریزان از فشار مسلمانان از سوی شمال غربی همراه شد. این فرایند همانندی داشت با گسترش و پراکنده شدن بیابان گردان گاه و اسب دار که در استپ اوراسیا مدت های مدیدی پیش تر روی داد (اما بانتوزبانان اسب نداشتند)؛ و چه بسا که انگیزه آن هم پیامدی بود از انگیزه ی همانندی؛ مانند فراگیری فن حشم داری از همسایگان متمدن تر (شاید نوبیها)، و سپس پدیدار شدن روحیه ی حماسی جنگاوری که با شیوه ی زندگی شبانی نوپدید ایشان سازگار باشد. باری، بانتوزبانان به آسانی از نظر نظامی برساکنان پیشین شرق میانه ی افریقا برتری یافتند و در پایان سده ی پانزدهم میلادی به رود زامبزی رسیدند؛ همزمان با درآمدن زنگیان مشرک در کرانه های گینه و داهوی که در آن جا حکومت های خردی را بنیاد نهادند . داد و ستد عربان در درون افزیقا از بندرهای دریایی شرق افریقا رو به نزول گذاشت. زیرا بانتوزبانان که شایستگی و کاردانی نظامی داشتنند. چندان شکار خوبی، به میزان ساکنان پیشین سرزمین های درونی افریقا، برای بهره جویی بازرگانی نبودند.(2)
دگرگونی عمده ی سوم در تاریخ فرهنگی افریقا، استواری پایگاه اسلام بود درشمال شرقی افریقا. آغاز آن از پیروزی مسلمانان در پادشاهی مسیحی نوبه و گرویدن مردم آن به اسلام بود که تا آغاز سده ی پانزدهم میلادی تکمیل شد. مسلمانان همچنین بر کرانه های دریای سرخ دست یافتند و مسیحیان را محدود به ارتفاعات اتیوپی ساختند. با این وجود، کوششی که جهت پایداری در برابر پیشروی خزنده ی اسلام ضرورت یافت تا بلکه ازسرنوشت نوبه گریزی روی نماید، مایه ی پیدایش «عصر زرین» اتیوپی گشت در میان سده های سیزدهم و آغاز سده ی شانزدهم میلادی، زمانی که زبان امهری آثار ادبی یافت و هنرهای زیبا به گونه ای بی سابقه شکوفا شد؛ به گونه ای که نه پیش از آن، در آن جامعه ی دورافتاده و از همه جا بریده میسر نشد.
بدین گونه، تا زمانی که اروپاییان دست به کشف کرانه های افریقا زدند، بیشتر سرزمین های آن قاره تماس دست دگرگون کننده ی نفوذهای متمدنان را چشیده بودند. افریقای غربی استانی اسلامی در حاشیه ی افریقا شد؛ نیمه متمدنان جامعه ی عشیره ای بانتو ستون فقرات مرکزی افریقا را گرفتند؛ و در شمال شرقی، حکومت های اسلامی آن سرزمین را با مسیحیت اتیوپی تقسیم کردند. تنها در دوردست جنوبی و بخشی از کنگو، شامل جنگل های پرباران، مردم بدوی واقعی موجود بودند.(3)
***
در قاره ی امریکا، برجسته ترین دگرگونی در تمدن های مکزیک، امریکای مرکزی و پرو در 1000- 1500م، همانا گسترش مجتمع های شهری بالیده از کانون های آیینی پیشین بود. با این وجود، الگوهای اجتماعی- اقتصادی تمدن سرخ پوستان همواره تفاوتی شگرف داشت با الگوی شناخه شده در جهان کهن. در این جا، روابط بازار چندان پیشرفت نکرده بود برای مثال، در امپراتوری بسیار مستقل اینکا، تبادل کالا را حکومت زیر چشم داشت؛ مأموران، خوراکی و تولیدات صنعتگران را از تولید کنندگان گردآوری می کردند. در عوض، آن ها را در برابر و برای جبران خدمات معین نظامی و دیوانی یا بیگاری توزیع می کردند. میان صنعتگران و روستاییان چانه زدن های ناچیزی روی می داد؛ ولی گویا هرگز هیچ طبقه ی همانندی با بازرگانان حرفه ای تمدن های اوراسیا در جهان نو، پدیدار نشده باشد.
تاریخ جهان نو از نظر سیاسی، نخستین بار اینک روشن می شود در مکزیک، گروهی «دولت- شهرهای» رقیب و جنگجو برخاستند؛ همچون وارثان «شهرهای پرستشگاهی» تولتِک. در آغاز سده ی پانزدهم میلادی، تِنو چتیلان با همدستی با دو شهر نازل تر، برتری نظامی یافت. در دهه های بعد، به لشکرکشی های سالانه پرداخت که تا حدودی جنبه ی غارتگری و تصاحب زمین داشت. ولی، دست کم با توجیه این که باید از دل های مردم برای خدایان روزی فراهم کرد، شهر آزتک بر بخشی پهناور از مکزیک مرکزی چیره شد. آزتک ها سازمان های محلی قبیله ای و دولت- شهرها را تباه نمی ساختند؛ ولی تسلط جنگاوران تنو چتیتلان به هنگام حمله ی کورتِز در 1519 م بسیار نا استوار بود.
در بخش تصرفی مایا، حکومت های متعدد جای گزین یکپارچگی پیشین شدند. برتری سیاسی چیچن ایتسا که اندکی پس از سال 1000م استوار شده بود، در حدود 1200 م برافتاد و جای به حکومت اتحادیه ای شهری رقیب مایاپان داد. این حکومت جدید به نوبت در حدود 1450م برافتاد و بخش های یوکاتان و مایا را در گواتمالا، در میان حکومت های رقیب بر جای گذاشت که در این هنگام اسپانیایی ها در صحنه پدیدار شدند.
پرو جایگاه حکومتی بود استوار و پهناور که اسپانیایی ها در جهان نو بدان برخوردند. در سده ی چهاردهم میلادی، اینکاها در آن جا بر دولت- شهرهای مستقل پیشین و واحدهای خرد حکومتی، دست یافتند و امپراتوری یکپارچه ای بنیاد نهادند. ایشان، نظام دیوانی جامع و شگرفی پدیدار ساختند . کارهای برجسته ی مهندسی به ویژه راه سازی، کاردانی و شایستگی حکومت را در نظارت و اداره کردن نیروی کار مردم نمودار ساخته است. ولی این نظام در 1527م دچار پیکارهای پی در پی شد و دستگاه دیوانی آن فرو ریخت. تنها بر سبیل اتفاق (4) بود که مصادف شد با سال حمله ی پیسارّو و تاخت و تازهای فرودستان غارتگر او به پرو.
نه در هنر و نه در فنون- تنها جنبه هایی از تمدن سرخ پوستان که آسان در دسترس بررسی های این زمان قرار گرفته است- در سال های 1000- 1500 م، پیشرفت چشم گیری روی نداده است. بیشتر دوران در واقع متوجه سیر نزولی در هنر شده اند که با جای گزینی حکومت نظامی بر حکومت پیشین روحانیان به هنگام درآمدن اسپانیایی ها به جهان نو، روی نموده است. بی گمان، هیچ یک از تمدن های آن جا در وضع استوار سیاسی نبود و سرخ پوستان هرگز برای پایداری در برابر مهاجمان اروپایی تلاش نکردند؛ نیز چنین می نماید که هرگز زندگی فرهنگی سرخ پوستان به مفهوم ویژه ی آن، شکوفان نشده باشد و حکومتی نداشتند که مردم پشتیبان آن باشند. کامیابی سریع و شگرف مبشران اسپانیایی در گروش سرخ پوستان به مسیحیت، با ظاهری از مسیحیت گواه بر این است که مردم چندان دل بستگی به روحانیان و سنت امپراتوری خویش، دست کم به هنگام درآمدن اسپانیایی ها، نداشتند. پس چنین می نماید که اسپانیایی ها با براندازی تمدن سرخ پوستان، چندان گزندی به تمدن ها نزده باشند، با گذشت صدها و هزارها سال از این رویدادها، چه کسی می تواند بگوید این تمدن ها به کجا می رفتند؟ ولی در 1500م، کامیابی های حاصل شده ی مردم جهان نو در برابر جهان کهن بسیار ناچیز می نماید.(5)
پی نوشت ها :
1. پیشرفت اسلام در آسیای جنوب شرقی با پیدایش کشور نوبنیاد مالاکا، با نیروی دریایی و بازرگانی نیرومند که گویا در سده ی چهاردهم میلادی پا گرفت و در سده ی پانزدهم میلادی به اسلام گروید، مرتبط باشد. نک:
D. G. E Hall, A History of South East Asia (New York: St. Martin's Press, 1955), pp. 37-186; J. C. van Leur, Indonesian Trade and Society (The Hague: W. van Hoeve, 1955), pp. 44-117; G Coedes les Etats hindouises d'Indochine et d'Indonesie (Paris: E de Boccard, 1948).
2. گویا رها ساختن شهرهای زیمباوه و معدن های آن ها، حاصل پیروزی های بانتوزبانان بوده است . گو این که بعضی از دانشمندان برآنند که این ناشی از در رسیدن بانتوها به رودزیا بود که دست به کار استخراج بزرگی زدند!
3. C. W. Bovill, Caravans of the old Sahara (London: Oxford University Press 1933), pp. 4-183. Diedrich Westermann, Geschichte Afrikas, (Cologne: Greven Verlag, 1952), pp. 356-362, 382-391 and Passim; A. H. M. Jones and Elizabeth Monroe, A History of Ethiopia (Oxford: Clarendon Press, 1955). pp. 44-79; J. C. de Graft- Johnson, African Glory (London: Watt & Co., 1954), pp. 68-126; G. P. Murdock, Africa: Its Peoples and Their Culture History (New York: McGraw- Hill, 1959).
4. یا شاید هم علت این نبود. شاید یک واگیری آبله، ناشی از درآمدن اسپانیایی ها در جهان نو، باعث فروپاشیدن اینکاها و بحرانی شده باشد که به پیروزی بیزارو انجامید.
5. G. C. Vaillant, the Aztece of Mexico (Harmondsworth pelican, 1950); Walter Krickeberg, Altmexikanische Kulturen (Berlin: Safari Verlag, 1956); J. Eric, S. Thompson, the Rise and Fall of Maya Civilization (Norman, Okla.: University of Oklahoma press, 1954), pp. 84-130; J. Alden Mason, the Ancient Civilizations of Peru (Harmondsworth: Pelican Books, 1957), pp. 93-230; Hans Dietrich Disselhoff, Geschichte der altamerikanschen Kulturen (Munich: Verlag R. Oldenbourg, 1953). pp. 76-201, 303-348.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.