دوگانگی فرهنگی ژاپن

ژاپن در 1500م با وجود بر جای ماندن قدرت شبح گونه ی امپراتوری، به بخش های بسیاری از قلمرو فئودال های بخش شده بود و جنگ خانگی امری بود همیشگی. جامعه های جنگاور دیرنشینان، دسته های پیکارگر حرفه ای را به
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوگانگی فرهنگی ژاپن
دوگانگی فرهنگی ژاپن

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

ژاپن در 1500م با وجود بر جای ماندن قدرت شبح گونه ی امپراتوری، به بخش های بسیاری از قلمرو فئودال های بخش شده بود و جنگ خانگی امری بود همیشگی. جامعه های جنگاور دیرنشینان، دسته های پیکارگر حرفه ای را به میدان می خواندند و در تحت پیشوایی فرقه های بودایی، حتی روستاییان گه گاه با کامیابی دست به اسلحه می بردند. دریازنی که به دست سران امیرنشین های کرانه های دریا و گروه های ماجراجویان شهری سازمان داده می شد، خود عاملی بود که به آشفتگی در دریا دامن می زد. دسته های دریازن، آشوب را تا ژرفای بسیار در خاک چین می گستردند و حتی از یانگ تسه به درون می راندند و در 1559 م به شهربندان نانکینگ پرداختند؛ و ناوگان ژاپنی گه گاه به اقیانوس هند هم راه می جست. در سده ی شانزدهم میلادی، با بالا گرفتن ائتلاف های بسیار در میان تیره های سامورایی، بر میزان کارزارها افزوده شده و چیزه دستی ایشان در رزم آوری و سازماندهی منظم این سپاهیان حرفه ای در اندک زمانی دیرنشینان بودایی و سپاهیان روستایی ایشان را از میدان به در برد. با پیروزی (1) طبقه ی سامورایی، باز هم تحکیم و گسترش سازمان نظامی متوقف نشد؛ از آن رو که در 1590م همه ی تیره های نظامی ناچار فرمان یک فرمانروای جنگاور خود ساخته به نام هیدیوشی (ف 1598م) را گردن نهادند. پس از یک دوران کوشش بیهوده ولی سرسختانه ی هیدیوشی برای گسترش دامنه ی تاخت و تازه های دریازنی ژاپن به نبردی تمام عیار با چین، جانشینان او که از شوگون های توکوگاوا بودند، تنها سرچشمه ی قدرت نظامی مستقل را با غیر قانونی ساختن دریانوردی و ممنوع ساختن کشتی سازی (1626- 1628م) از میان برداشتند.
بدین گونه، آرامش و نظم به ژاپن باز آمد. سپس یک دوران رونق اقتصادی شگرف روی نمود که از بازی های نغز روزگار بود و به بازرگانان امکان باز گرفتن همه ی آن چه را که در گذشته در جنگ از دست داده بودند، داد. سامورایی ها که به سبب فرمانروا شدن آرامش، کار و پیشه ی جنگاوری خود را از دست داده بودند، به اسراف دست بردند و گرفتار وام های گران شدند. بانکداران و بازرگانان در عوض از سرمایه ی خویش در پشتیبانی از طبقه ی متوسط شهری فرهیخته- که در برابر رفتار درشت سامورایی با دشواری و پافشاری ایستاده بودند- بهره گرفتند. بدین گونه، شهرها نقش فرهنگی ای را که پیش از آن در تاریخ ژاپن به وسیله ی دربار امپراتوری ایفا می شد برعهده گرفتند؛ یعنی گونه ای هماوردی فرهنگی و نوع دیگری از شیوه ی زندگی در برابر شیوه ی زندگی نظامی گونه ی اشرافیت زمین دار که به دیده ی احترام نگریسته می شد، مطرح کردند.
این گونه دگرگونی سریع و ژرف در جامعه ی ژاپن، بی واکنش های برجسته و جریان های فرعی صورت نگرفت و تأثیر شخصیت فرمانروایی که در اداره ی ملک اثری بسیار داشتند، اندک نبود. هیدیوشی که سرنوشت خود را از شاگرد مهتری آغاز کرد و به پایگاه جنگاوری مستبدانه ای دست یافت که فرمان های او در سراسر ژاپن جاری می کرد، در همه ی زندگی، سیاسی تهاجمی و ناآرام در پیش گرفته بود. ایباسو بنیانگذار حکومت سوگونی توکو گاوا، مردی بود از بافتی کاملاً دگرگونه و سیاست های او از گزافه کاری در میزان هایی بسیار خرد تر از دوست و سلف خویش بود. تنها هدف او و نیز جانشین او، همانا دست یافتن به قدرت در داخل کشور در قبال رقیبان بود تا گسترش قدرت ژاپن در بیرون مرزهای آن. هیدیوشی در پی آن بود تا سنت سامورایی را با سنت به همان اندازه خون آشام دریازنان درآمیزد. اییاسو بهتر می دید که قدرت خود را صرف پشتیبانی کسانی از سامورایی ها کند که مالااجاره های گزاف تری از روستاییان در برابر دریازنان و دیگر ماجراجویان نظامی غیر قانونی گردآوری می کردند. مدتی صرف شد تا این کارها به نتیجه برسد و دگرگونی آشکار شود؛ تا سال های 1636- 1638م سیاست محتاطانه ی تازه ی توکوگاوا به نتیجه نرسیده بود که سومین شوگون دروازه های ژاپن را بر روی جهانیان بست و دریانوردان ژاپن را از بیرون راندن از این کشور و ساختن کشتی دریاپیما منع کرد.(2)
فعالیت های داعیان مسیحی در سست کردن این سیاست گوشه گیرانه مؤثر بود. ماجراجویان پرتغالی نخست در 1542- 1543م آغاز شد. شخصیت روحانی و برتر خاویر، دلیری، دانش و پافشاری همکاران یسوعی او، و جاذبه ی تشریفاتی و آداب دینی و شرایع مسیحیت، همه دست به دست هم دادند و کامیابی شگرفی بهره ی داعیان مسیحی ساختند. با این وجود، در دیگر جاهای آسیا کوشش های داعیان مسیحی چندان حاصلی نداشت. پس، کامیابی ویژه ی داعیان مسیحی در ژاپن و نیز نابودی آینده ی ایشان را باید ناشی از وضع خاص محلی ژاپن دانست.
آشفتگی های سیاسی و بسیاری سران قدرتمند در سراسر ژاپن، محیط مساعدی برای پیشرفت کار یسوعیان فراهم ساخته بود. هر گاه یکی از ملاکان با کوشش های داعیان مسیحی به مخالفت برمی خاست، همسایه ی او خود به خود با دیدی مساعد بدیشان می نگریست؛ به ویژه هنگامی که می دید با رفتاری مطلوب می تواند از جنگ افزار یا دیگر امتیازات ناشی از داد و ستد پرتغالیان بهره مند شود. ژاپنی ها برخلاف چینیان، به زودی برتری فنی اروپاییان را در جنگ ارزش نهادند و بی درنگ از جنگ افزار به دیگر جنبه های تمدن پرتغالیان را در جنگ ارزش نهادند و بی درنگ از جنگ افزار به دیگر جنبه های تمدن پرتغالیان پرداختند. بدین گونه، نوعی از جامه های اروپایی به همراه همه گیر شدن غسل تعمید رایج شد و تا چند دهه یسوعیان در ژاپن می توانستند به خود از کامیابی های خویش و پیشرفت رواج مسیحیت در سراسر ژاپن شادباش گویند.
پدیداری یک قدرت مرکزی در ژاپن، نخست از دیدگاه داعیان مسیحی چندان ناپسند نمی نمود. نوبوناگا (ف 1582م) که نخست دست به یگانه کردن کشور زد و نیز بعدها هیدیوشی، هر دو نسبت به داعیان رفتاری دوستانه داشتند؛ نیز نسبت به دیرنشینان بودایی که مانعی بودند بر سر راه پیشرفت کار، این سران نظامی با داعیان مسیحی در دشمنی شریک بودند. با این همه، هیدیوشی نسبت به مذهب بد گمان بود و مسیحیان را همچون عاملانی می دید که در آینده وسیله ای در دست بیگانگان می شوند. پس در 1587 م، فرمانی صادر کرد که داعیان خارجی را از ژاپن برانند؛ ولی دست به اجرای این فرمان نزد. شاید بدان سبب که می خواست روابط خود را با بازرگانان پرتغالی همچنان استوار نگاه دارد.(3)
اییاسو بر خلاف هیدیوشی، بودایی مؤمنی بود و در احساسات سلف خویش علیه داعیان مسیحی و وابستگی ایشان به بیگانگان شریک بود. وانگهی، در آمدن هلندیان به دریاهای پیرامون ژاپن پس از 1609م، خود سرچشمه ی دیگری شد از جنگ افزار آتشین و دیگر کالاهای غربی؛ و دیگر آشتی با پرتغالیان ضرورتی نداشت. پیامد این عوامل همانا آزارهای گاه و بی گاه جامعه های مسیحی را در بر داشت. بیشتر ملاکان ژاپنی که تعمید گرفته بودند، از مسیحیت رو گردان شدند و انگشت شماری از آنان املاک خود را از دست دادند. اما، در میان مردم نازل مرتبت، حتی در برابر آزارهای روزافزون، برخی به مسیحیت وفادار ماندند. این پایداری ها موجب خشم روزافزون سومین شوگون توکو گاوا شد که شور مذهبی مسیحیان ژاپنی را به منزله ی ضدیتی در برابر حکومت خویش تعبیر می کرد. در کیوشو به سال 1637م، شورشی رخ داد که این امر مایه ی تصیمم نهایی فرمانروای شوگون علیه مسیحیان شد. با این وجود، تا گرفتن بازپسین سنگر مسیحیان یک سال زمان گرفت. به همراه این پیکار، کشتار همگانی و دستگیری دقیق مسیحیان در سراسر ژاپن ادامه یافت. داعیان خارجی شکنسجه شدند و همراه گروندگان به مسیحیت اعدام گشتند و روابط با پرتغال کاملاً قطع شد. از آن پس، بازرگانی خارجی تا کمترین میزان کاستی یافت و زیر نظارتی سخت درآمد تا دیگر از هر گونه بازگشت آشفتگی از سوی اروپاییان عموماً و از سوی کاتولیک های رومی، خصوصاً علیه قدرت و حکومت ژاپن توکوگوا جلوگیری شده باشد.
فرهنگ رفیع ژاپنی طی سده های شانزدهم و هفدهم میلادی، شاهد دگرگونی هایی بود بس بنیادی؛ همچنان که در صحنه ی اجتماعی روی نمود. سران جنگاور بزرگی که ژاپن را یکپارچه ساختند، نوخاستگانی بودند که چندان ارزشی برای احساسات ظریف و دقیق سنت چینی هنر درباری نمی شناختند. هیدیوشی در زمینه ی آبادسازی دستی تمام داشت و ساختمان هایی که به فرمان او برپا شد، از نظر پهناوری، عظمت و شکوه آرایشی برجسته هستند. ولی، در زمان شوگون های توکوگاوا آداب زیباشناسی پیشین تأیید شد. بوشیدو که منشور آداب و منش جنگاوران باشد، با فرمان رسمی 1615م دارای تعریف های دقیق شد و رفته رفته بر قامت کردارهایی که برازنده ی سامورایی شمرده می شد، جامه ی به تناسب ظریفی از مجموعه آداب زیبا شناسی، پوشانده بود. آداب و رسومی مانند «مراسم چای» که هسته ی آن همانا نمودار ساختن و ارزش گذاری بر امور کهن و وسایل زیبایی مربوط به دم کردن چای و نوشیدن آن بود ونیز رواج به نظم آوردن نمایش «نو»، خود رنگی تازه بر زیبایی شناسی سامورایی بخشید.
با وجود دوران درشت و رو به زوال هیدیوشی، در شهرهای عمده ی روبه گسترش که در آن ها سرگرم کنندگان حرفه ای- دختران گیشا، هنرمندان نمایش هی عروسکی، هنرپیشگان پانتومیم «کابوکی»، بندبازان و دیگران- سلیقه و خواست شهریان توانگر را برآورده می کردند، شعر، نثر، نمایش نامه و نقاشی همه به صورت های نوینی درآمدند که در آن شکوه و برجستگی این شهرها بازتاب یافته بود. معیارهای سنتی اخلاقی آشکارا کمتر انکار شدند و با این وجود، این گونه هنر و ادبیات روحیه ای از پشت پا زدن به قید ها و دنبال کردن خوشی ها و گاهی پرداختن به امور جنسی را که با اصول کهن اشراف ژاپن ناسازگاری داشت، رواج داد. بدین گونه، خوشی ها و لذت ها سامورایی ها را وسوسه کرد تا از رفتار وابسته به سختی و درشتی پرانضباط شایسته کسانی که کارشان شدت عمل و درشتخویی بود، دست بردارند.
حکومت شوگون، این نوآوریها را دشمن می داشت و می کوشید تا با مقررات سخت و سانسور، از مظاهر آشکار این روحیه ی نوین جلوگیری کند و حکومت به پشتیبانی از تحصیل آیین نوکنفوسیوسی پرداخت و گروهی از دانشمندان برجسته با کامیابی کمابیش در رواج آرمان های کنفوسیوسی کوشیدند. آیین بودایی که در پیکارهای سده ی شانزدهم میلادی رو به ناتوانی گذاشته بود، از دیدگاه فرهنگی به خواب رفت و شینتو که آیین کهن پرستش الاهه ی خورشید بود، جایگاه مناسبی شد برای بالیدن دانشمندان بی ایمان که آیین کنفوسیوسی تازه اعتبار و رسمیت یافته را منکر بودند. چون شینتو در بر کشیدن امتیازات بازماندگان امپراتور که با الاهه ی خورشید ریشه می رساندند، به زیان قدرت شوگون می کوشید، بلند پایگان حکومت این همه را زیر نظر داشتند؛ اما ایشان بیشتر با چنان دانش های عرفانی و رازآمیزی سرو کار داشتند و چنان با احتیاط گام بر می داشتند که دست بردن به شدت عمل و کارهای سخت را از سوی حکومت غیر ضروری می ساخت.
بدین گونه، ژاپن پس از بیرون راندن اروپاییان و سرکوب مسیحیت، به دو گانگی فرهنگی ویژه ای رسید. جهان رسمی حکومتی بوشیدو با آیین نوکنفوسیوسی و شیوه های هنری چینی در برابر نوآوریهای ضد دینی و فرهنگ شهری قرار گرفت. که احساس شور نامحدود و نیروی متکی به نفس آن با نمادها و ظواهر اندیشه ی رسمی و محافظه کارانه ی حکومتی علم مخالفت برافراشته بود. این مخالفت های ظاهری، تعادل جامعه و فرهنگ ژاپن را متزلزل نکرد و آنچه در آغاز فرمانروایی شوگون های توکو گاوا پدیدار شده بود، تا پیش از سه قرن ادامه یافت.

پی نوشت ها :

1. به صحنه در آمدن جنگ افزار آتشین اروپایی، خود در به دست آمدن پیروزی های یک قدرت مرکزی واحد در ژاپن بسیار مؤثر بود؛ زیرا در انحصار گرفتن تفنگ و توپ آسان تر از شمشیر بود. نک:
Delmer M. Brown, «the Impact of Firearms on Japanese Warfare,» Far Eastern Quarterly, VII (1948), PP. 236-253.
2. نک: سرکوب غارتگران وایکینگ در سده ی یازدهم میلادی، به دست حکومت های نوخاسته در اسکاندیناوی. در این دو جامعه، یک دریازن کامیاب خود به خود رقیبی بسیار برجسته برای قدرت های مرکزی و غیر قابل تحمل از نظر ایشان می شد. این که ژاپن جنگاوران بسیاری برای فئودال های موجود داشت، خود موجبات ویژه ای را در سیاست شوگون ها ایجاب می کرد؛ از آن رو که جنگاوران بی زمین آشکارا در وضعی بودند که رفتاری دشمنانه با حکومت پیش می گرفتند و طبیعتاً راهی در عملیات دریازنانه در بیرون کشور می جستند. بنابراین، از دیدگاه فئودال های نوخاسته ضروری می نمود که علیه دریانوردان به اقدامات سخت دست برند.
3. بازرگانان پرتغالی که مرکزشان در ماکائو بود. وضع ممتازی از دیدگاه استراتژی در نیمه ی دوم سده ی شانزدهم میلادی یافتند. روابط رسمی میان ژاپن و چین به سبب تاخت و تازهای دریازنان ژاپنی در چین رو به تیرگی گذاشت و داد و ستد صلح آمیز در میان دو ملت نامبرده دست کم از دیدگاه رسمی ناممکن شد. با این همه، ابریشم چینی و دیگر اقلام تجملی آن کشور از ضروریات آرایش مردان ممتاز ژاپنی به شمار می رفت و از سویی اشیای سیمین ژاپنی در چین خواستار فراوان داشت. پس، بازرگانان پرتغالی وسیله ی این داد و ستدها گشتند و کالاها را در میان این دو ملت رد و بدل می کردند و بدین گونه سودی فراوان می بردند. نک:
C. R. Boxer, Fidalgos in the Far East, 1550- 1770 (the Hague: M. Nijhoff, 1948).

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.