تعادل ناپایدار جهان

در 1700م، ثروت و نیروی اروپا از دیگر جامعه های تمدنی جهان در گذشته بود؛ و جامعه ی اروپا به تعادلی ناپایدار رسیده بود که متکی بود به تشدید و نیز گسترش کارهای بازرگانی و داد و ستد- چه در خاک خویش و چه در بیرون
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعادل ناپایدار جهان
 تعادل ناپایدار جهان

 

نویسنده: ویلیام هاردی مک نیل
مترجم: مسعود رجب نیا



 

در 1700م، ثروت و نیروی اروپا از دیگر جامعه های تمدنی جهان در گذشته بود؛ و جامعه ی اروپا به تعادلی ناپایدار رسیده بود که متکی بود به تشدید و نیز گسترش کارهای بازرگانی و داد و ستد- چه در خاک خویش و چه در بیرون آن. دنیای نو بزرگ ترین پهنه ی یگانه ی گسترش اروپا شد؛ گو این که جاهای دیگر جهان نیز از نظر دور داشته نشدند. در 1700- 1850م، بخش های پهناوری مانند آسیا، استرالیا، افریقای جنوبی، هند و شرق طالع، همه در درجات مختلف وابسته به سیاست و اقتصاد اروپا شدند. تنها در خاور دور جامعه های تمدنی پهناور توانستند استقلال کامل خود را نگاه دارند و حتی در این بخش های جهان هم چین و ژاپن گرفتار بحران های داخلی خزنده ای شدند که سرانجام راه را برای در هم ریختن نهایی نظم اجتماعی کهن این بخش ها هموار می ساخت که اندکی پس از 1850 روی نمود
تعادل هزار ساله ی مجتمع تمدنی خاورمیانه، چین، هند و اروپا تا حدود اواسط سده ی بیستم به فرو ریختگی نهایی نرسیده بود. در این هنگام که نیروهای گرد آمده در غرب با انقلاب صنعتی، بر عوامل دیگر گسترش تمدن اروپا افزوده شد، سران مردم پهنه های برشمرده بدین نتیجه رسیدند که گویا چیزی بسیار برجسته در گذشته ی ایشان کم است. اما پیش از آن زمان، مسلمانان و هندوان می توانستند، جز در چند مورد استثنایی، باور کنند که باید روایات و سنت های ارزشمند تمدن های ایشان، جز بعضی، حتی بی هیچ تغییری در برابر برتری نظامی و اقتصادی اروپا حفظ شود. در همین حال در خاور دور، مسئله ی این که چگونه باید با غرب واکنش کرد، به راستی مطرح نبود. سیاست این که کوشش شود تا اروپاییان را تا حد کافی دور نگاه دارند، گویا امری می نمود مناسب و مقتضی. بنابراین چینیان و ژاپنی ها بنابراین لزومی در تعدیل و دگرگونی نهادهای میراثی و سنتی خویش برای مواجهه با غرب نمی دیدند. پس دوران 1700- 1850م، در بیداری غرب مرحله ای میانی است که طی آن برتری مادی اروپایی ها بر بیشتر جهانیان آغاز شده بود؛ اما هنوز تأثیر چندانی بر اذهان ننهاده بود.
این مرحله از تاریخ جهان، از رویدادهای انقلاب صنعتی و دموکراتیک (1) در اروپا درمی گذرد. این دو جنبش انقلابی سخت سازشکاری های حکومت کهن اروپایی را در نوردید و بدین گونه، عصری را بنیاد نهاد که همانند بود با دورانی که نهادها و اندیشه های قرون وسطایی را با جنبش های دوگانه ی رنسانس و اصلاح مذهبی برانداخته بود. بی گمان، این هر دو انقلاب صنعتی و دموکراتیک، پیش از 1850 م کار خود را در دگرگونی ژرف در جامعه ی غربی آغاز کرده بود و ثروت و نیروی گردآمده ای که بدین گونه، به سوی مردم اروپایی فرهنگ سرازیر می شد، از آن پس، در دیگر جاهای جهان هم مؤثر واقع گردید. با این همه، این تغییرات همه نسبتاً پایه های پیش بینی ضعیفی بودند برای آینده؛ زیرا تا پس از نیمه ی سده ی نوزدهم تأثیر اروپا بر دیگر مردم جهان بیشتر حاصل حکومت کهن بود. راه آهن و دیگر وسایل متکی به نیروی مکانیکی، جامعه ی اروپایی را پس از 1850م دگرگون کرد، و اندیشه های نو در مورد پای بندی و تعهد سیاسی که از انقلاب های 1776 و 1789 م امریکا و فرانسه برخاسته بود، به جهان غیر غربی با کندی رسوخ کرد.

پی نوشت ها :

1. این اصطلاح، از اثر زیر وام گرفته شده است:
R. R. Palmer, the Age of the Democratic Revolution : A Political History of Europe and America 1760- 1800 N. J.(Princeton University Press, 1959),
تا بدان لفظ بتوان دگرگونی های ظاهر شده در افکار و عملیات سیاسی عارض شده بر جهان غرب را در سده ی هیجدهم و آغاز سده ی نوزدهم بیان کرد. انقلاب های امریکا و فرانسه بی گمان بسیار برجسته بودند ولی نه تنها عوامل دگرگونی.

منبع مقاله :
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط