مترجم: مسعود رجب نیا
روند رویدادها در چین از در گرفتن آتش شورش تایپینگ در 1850م تا استقرار حکومت کمونیستی در 1949م، بسیار همانند انتقال های پیشین از دودمانی به دودمان دیگر بود. در هنگامی که سرکشی های داخلی و تجاوزهای خارجی قلب سرزمین اصلی چین را در فشار گذاشته بود، بسیاری از وابستگان دور دست امپراتوری دودمان منچو از چین گسستند. سیاست های خارجی دولت چین کمونیست از 1949م که متضمن نفوذ چین در بخش های پیرامون چین اصلی، یعنی تبت، کره و آنام، همانند سیاست دیرینه ی امپراتوری چین بود.
وانگهی، سلسله مراتب حزب و دولت کمونیست کمابیش اقتباسی از سلسله مراتب کنفوسیوسی دانشمندان و مأموران در روزگار پیشین شد؛ حتی در همانندی با آن از لحاظ رقابت این دو در عمل برای کسب قدرت. در واقع، سوسیالیسم دولتی خودکامه آن چنان که از 1917م در کشورهای اروپایی- چه مارکسیستی و چه نازی- نمودار شده بود. با طرز عمل، اصول و تعصب های شیوه ی دیوان سالارانه ی چینی همانندی های زیادی داشت. شیوه ی سپردن اختیارات وسیع به فرهیختگان و به ویژه نخبگان برگزیده، به کار بردن قدرت دولت برای سود مردم به طور اعم، و در این راه موجه ساختن حتی شدیدترین سرکوب ها همراه با کینه جویی علیه پاره ای پلیدی های از پیش تعریف شده هم چون سود جویان، بیگانگان و خرافات مذهبی، میان کنفوسیوسیان درستکار، کمونیست های معتقد و نازی های فداکار امری مشترک بود.
نهاد عمده ی دیگر جامعه ی سنتی چین یعنی خانواده، به همان گونه که از سختی های اقتصادی و پستی و بلندی های سیاسی دوران های گذشته جان به در برده بود، طی دوره ی 1850- 1950 م نیز پدیدار ماند. انکار پر سرو صدای پای بندی های خانوادگی کنفوسیوسی که در میان روشن فکران چینی پس از 1917م رواج یافت، مایه ی گسستن گروهی انبوه از جوانان چین از پیوندهای خانوادگی شد و در بعضی بخش های چین، صنعتی شدن نوبنیاد هم به نحوی نه چندان آشکار بدان یاری رساند و مایه ی فشار بر پیوندهای دیرین خانوادگی شد.(1) با این وجود، رفتارها و تعهدات سنتی که در میان بسیاری از جوانان چینی حتی پس از 1917م رواج گرفت، به ویژه پایدار و بازگشت پذیر بود. پیوندهای خانوادگی غالباً مجدداً جای خود را باز می گرفتند؛ حتی در میان آنان که در جوانی از اصول وظایف فرزندی کنفوسیوسی سر پیچیده بودند.
با این همه، این گونه پیوستگی مؤثر با گذشته نمی تواند موجب شود که بگوییم باز هم چین در سده های نوزدهم و بیستم میلادی، دورانی دیگر از مرحله های سیاسی سنتی را از سر می گذراند. از 1917م، اقلیت تحصیل کرده ی چینی با یک دستی و نیروی روز افزونی، شیوه ی زندگی کنفوسیوسی را سراسر همراه با تعریف های قدیمی سخت دست خوش دگرگونی پایبندی های جوانان شده است؛ به ویژه از آن جا که جوانان روشن فکر از نهادهای سیاسی کهن چینی برای دست یابی به هدف های جدید خویش بهره برداری کرده اند.
ارمان های طبقات فرهیخته ی چینی در قرن بیستم میلادی، همه مستقیماً از فرهنگ جهان میهنی غرب ریشه گرفته بود. حتی در سده ی نوزدهم میلادی در شورش تایپینگ (1850- 1862م) که امپراتوری منچو از ریشه لرزان ساخت، آرمانی از برادری مسیحی درج شده بود. گو این که از آغاز عوامل تائوئیستی و بودایی با شعارهای مسیحی در آمیخته بود و رفته رفته با پیشرفت شورش رو به افزایش گذاشت.(2) چین پس از آن که در 1895م از ژاپن شکستی ننگین خورد، یک نسل از سران انقلابی که از میان ایشان سون یاتسن (ف 1925 م) برجسته ترین بود، به جست جویی سراسیمه پرداخت برای یافتن طلسم های قدرت و رهایی ملی. سرمشق های آشکار پیش روی ایشان، همانا دولت های مقتدر جهان بودند که ژاپن در بیرون از ایشان سخت کامیاب شده بود. پس، سون یاتسن و دیگر انقلابیان به بررسی اندیشه های سیاسی و اقتصادی غرب (که بیشتر از راه ژاپن می رسید) برای یافتن راه های مناسب پرداختند. اینان که نه با آثار کهن چین آشنا بودند و نه با سنت فرهنگی غرب، چندان کامیابی نیافتند. پس از 1917م، انقلاب روسیه سرچشمه ی جالب توجه بیگانه ی دیگری شد (3) و از 1949م، ایدئولوژی کمونیستی با کامیابی در سرزمین اصلی چین انحصار فکری و سیاسی یافته است.
با این وجود، همه ی این جوشش ایدئولوژیکی در برابر زمینه ای نسبتاً ضعیف از دگرگونی های نهادی روی می نمود. تا هنگام آغاز قرن بیستم میلادی، سیاست حکومت و ملاکان کنفوسیوسی که سران اجتماعی چین در شهرستان ها بودند، مبتنی بود بر کاستن از اثر هر گونه تغییری که بر اثر حضور غرب روی می نمود. پس از 1842م که ناوگان جنگی بریتانیا نخستین بار سران حکومت چین را به سر نهادن به مقررات بازرگانی و سیاسی ناگزیر ساخت، سپس در 1858- 1860م که دخالت غرب و روسیه با شدت بیشتری روی نمود و بر امتیازات بیگانگان افزود، سران حکومت چین دیگر نتوانستند بیشتر مأموران حکومت این شکست فضیح را نادیده گرفتند، زیرا اندیشه ی کنفوسیوسی با جامعیت ساده لوحانه اش، از تأکید برابری هر آداب و اندیشه ی دیگری- چه رسد به پذیرش برتری آن- خودداری می کرد.
دشواری جلوگیری و سپس سرکوب شورش تاپینگ سبب بر سر کار آمدن گروهی مصلحان درون گرا در پاره ای مناصب کلیدی در حکومت چین شد. برخی از ایشان کوشیدند تا چین را با کارخانه های اسلحه سازی و سپاه و نیروی دریایی که گویا اساس نیروی غرب بود، مجهز کنند. اما، همین که شورش خوابید، از ادامه ی کار بازماندند. یکی به علت این که نوآوری مایه ی بدگمانی در ذهن محافظه کاران می شد و دیگر آن که خود مصلحان هم دو دل بودند. همه ی هدف ایشان همانا نگاه داری نظم کهن بود و چون نوآوری جنگ افزار، صنایع و ارتباطات شود، از آن حدی که مصلحان دهه ی 1860م خواستار آن بودند، دگرگونی های بیشتری درسازمان اجتماعی چین ضروری بود.(4)
پس، در آخرین سال های سده ی نوزدهم میلادی، رویدادها بار دیگر علیه حکومت کنفوسیوسیان به جریان افتاد. پیروزی ژاپن در 1895م که از پی آن شکست سرکشی بوکسرها (1900- 1901م) در رسید و نیز سرشکستگی های دیگر که برای چین پیش آمد، حتی کسانی را که سخت دل بسته ی اوضاع کهن بودند، بر آن داشت تا از روش های نیاکان چشم بپوشند و خواستار دگرگونی های اساسی شوند. اصلاحات در جهت های گوناگونی اعمال شد. دست کاری های دراز مدت در دستگاه دیوانی حکومت، چه بیش از استعفای باز پسین امپراتور منچو در 1912م و چه پس از آن، با شتاب همراه بود و تا نیم قرن تأثیری در تقویت چین ننهاد. اما، در زمینه ی آموزش دگوگونی ها هم اساسی بود و هم سخت مؤثر در دگرگون کردن فضای فکری کشور. الغای امتحانات امپراتوری مبتنی بر متون کهن کنفوسیوسی در 1905م، راه قدرت یافتن را بر دار و دسته ای که برای بیش از دو هزاره چین را اداره کرده بودند بست. پس، جوانان بلند پروازی که در گذشته سراسر عمر را صرف فرا گرفتن آثار کهن می کردند، ناگهان روانه ی سازمان های آموزشی غرب شدند. با بریده شدن از هر گونه نقطه ی اتکاء سنتی، ناگزیر سردرگمی ایدئولوژیک روی نمود؛ چنان که هزاران چینی که کودکی و سالهای نخستین مدرسه را به روش سنتی گذرانده بودند، خود را غرقه در گردابی از افکار بیگانه و غالباً نامفهوم یافتند. (5) برای کسانی که چنین دگرگونی بودند، دیگر هر گونه تعهد اخلاقی، سیاسی یا فکری، امری نااستوار و غیر ثابت می نمود. بنابراین، حتی استوارترین اعتقادها هم ممکن بود ناگهان در برابر افکار تازه که برای رهایی از عذاب بی تفاوتی فکری و ناکارآمدی عملی نوید بخش تر به نظر می رسید، به باد سپرده شوند. جنبش عمومی در میان اعضای کوئومینتانگ در دهه ی 1920م و سپس استواری اخیر کمونیست ها در چین، هر دو ناشی از این گونه شیوه ی فکری نا استوار و پرد گرگونی بود.
ولی اندیشه های ریشه گرفته از غرب که با حرارت و شور در میان روشنفکران و سیاست مداران مایه ی مباحثه می شد، در 1950م هنوز نسبتاً تصنعی و سطحی بود. انبوه شگرف روستاییان چین که 50 درصد نفوس چین را تشکیل می دادند، هم چون اقیانوسی بودند که در آن جوی های کوچکی از کالاهای غربی و نهرهایی از ارشادهای داعیان مسیحی جریان یافته باشد؛ بی آنکه دگرگونی محسوسی در سطح آن در افت و خیز امواج آن پدیدار سازد. کامیابی کوتاه مدت شورش تایپینگ و دیگر سر کشی ها، ناتوانی مداوم حکومت منچو و اوج و حضیض کوئومینتانگ و کامیابی کمونیست ها در سال های 1930 و 1940م، همه بر پاشنه ی ناخشنودی روستاییان از اجاره و مالیات و بهره ی وامی می چرخید که فرا دستان اجتماع- که بیشترشان برای برخورداری از محیط فرهنگی و امنیت بهتر ساکن شهرها بودند- از ایشان می ستاندند.(6) اما این امری بود که دقیقاً در تاریخ گذشته ی چین، همواره به هنگام بر افتادن هر دودمانی روی نموده بود. شدت قساوت، قحط و غلا و بیماری که سراسر چین را در نیمه ی نخستین قرن بیستم میلادی فرا گرفت، چیزی جز راه های سنتی مؤثر، هر چند سبعانه ی برقراری تعادل میان زمین، اجاره، مالیات ها و جمعیت نبود. در دسترس بودن کالاهای ماشینی غرب مانند پارچه کتانی و نفت، ای بسا در بعضی بخش های چین موجب انحطاط یا تباهی صنایع دستی سنتی و بالا گرفتن فریاد روستاییان شد و گرایش سلیقه ی توانگران معدود به کالاهای غربی، به پیشه وران شهری گزند رساند. از سوی دیگر، پیشه های نوپا یا گسترش یافته مانند روغن جلا، تنگستن، چای و ابریشم برای مصرف بازارهای غرب و سراسر جهان، وسیله ای شد برای گسترش امکانات زندگی همین طبقات.
صنایع ماشینی جدید، نخست در سال های 1840م به چین راه یافت؛ ولی پس از 1895م بود که رواج گرفت. زیرا، در این هنگام به موجب ماده ای از پیمان پایان جنگ چین و ژاپن، به خارجیان اجازه داده شد که در خاک چین کارخانه بر پا سازند و در عین حال از بیشتر امتیازهای بازرگانی که به کالاهای وارداتی تعلق می گرفت، بهره مند شوند. نخستین جنگ جهانی راه ورود کالاهای خارجی را بست و رونقی به کارخانه های چینی به ویژه پارچه ی کتانی بخشید. اما رقابت ژاپن، نااستواری مالی و دیگر مشکلات در فاصله ی میان دو جنگ، سخت از پیشرفت صنایع جدید در چین جلوگیری کرد. شهرهای بزرگ مدرن چین مانند شانگ های و تین تسین، مراکز عمده ی صنعتی نشدند، ولی عمدتاً بازرگانی و مالی ماندند که بیشتر هم به دست بیگانگان اداره می شدند.
ضمناً، راه آهن همان نقشی که در هند بازی کرد، در چین بازی نکرد. کار اساسی برای ساختن تأسیسات راه آهن تنها پس از دهه ی اول قرن بیستم میلادی آغاز شد و بر اثر رقابت و توطئه ی شرکت های اروپایی فراهم کننده ی سرمایه، شبکه ی درست و جامعی برپا نشد. وانگهی، هر جا که راه آهن ساخته می شد، به علت نابه سامانی های مالی و اداری و آشوب های مکرر نظامی، بهره برداری از آن بی برنامه و نامنظم بود.(7)
کوششی بسیار و پی گیری می بایست از سوی حکومتی قدرتمند به جای آورده شود که بتواند نخست در کشور آرامش بیافریند. این امر در 1929م زمانی که کوئومینتانگ در چین به قدرت رسید، نزدیک می نمود که چین (در 1931 م) گرفتار حمله ی ژاپن شد و این امر به دردهای داخلی دامن زد. تا 1949م، صلح روی ننمود. تا آن زمان، هنوز انقلاب صنعتی پیشرفت اندکی کرده بود. ساختار روابط اقتصادی کهن، هم در روستاها و هم در شهرها، هم چنان دست نخورده مانده بود. حضور غرب در چین به راستی مایه ی بر انگیختن وضع اقتصادی چین شد، به گونه ای غیر عادی نظیر آن چه با آمدن مغولان در سده ی سیزدهم میلادی روی نموده بود. ولی با این همه، هنوز دگرگونی اساسی روی ننموده بود.
تنها پس از آن که چین مرحله ای از دگرگونی سنتی را به کمال رساند و از یک حکومت نیرومند به حکومت نیرومند دیگری در آمد، جهان میهنی نوع غربی قرن بیستم میلادی پای گرفت و در واقع، توانایی دگرگون ساختن نهادهای سنتی در مقیاس های کلان فراهم شد تا هنگامی که ناهم سازی سنتی اجتماعی در جامعه ی چین کند خواهد بود و همه ی مباحثات پر شور و حرارت اقلیت فرهیخته که به ظاهر سخت غربی می نماید- و این امر برای آینده دور چین از امور مهم است- چین حاصلی به بار نمی آورد. برخورد راستین میان تمدن های چینی و غربی در آینده، در قرن بیستم و شاید هم در قرن بیست و یکم میلادی، روی خواهد نمود.
در عصری چنان پر فراز و نشیب که معیارهای اخلاق، اقتصاد و سیاست در تلاطم و نوسان هستند، نمی توان انتظار پیدایش آفرینش فرهنگی والا و ارجمندی داشت. بعضی اصلاحات مهم به ویژه در زمینه ی فرهنگی، برای مثال جنبش هوشی (در 1919م )، برای جایگزینی زبانی عامه فهم تر به عنوان زبان معیار نوشتار و الفبایی نمودن خط از طرف کمونیست ها پیشنهاد شده است. سنت نیرومند فکری و پژوهشی چین، پذیرش علوم و دانش غربی را در آن جا آسان کرده است. این امر برخی به دست داعیان مسیحی روی داده است و پاره ای به دست دانشجویان گسیل شده به دانشگاه های خارجی، به ویژه در زمینه ی رشته ی چین شناسی، تشویق و به کارگیری روش های چینی و غربی و اعطای بورس های تحصیلی بسیار مؤثر افتاده است. با این وجود، سطح کام یابی های فرهنگی در صد ساله ی 1850- 1950م، در سنجش با عظمت دوران های گذشته نازل جلوه می نماید.(8)
پی نوشت ها :
1. Hsiao- tung Fei, Peasant Life in China: A Field Study of Country Life in the Yangtse Valley (New York: Oxford University Press, 1946), pp. 233-235 and Passim, Chow Tse- tsung, The May Fourth Movement: Intellectual Revolution in Modern China (Cambridge, Mass : Harvard University Press, 1960), pp . 257-259.
2. Eugene Powers Boardman, Christian Influence upon the Ideology of the Taiping Rebelliom, pp. 1851- 1864 (Madison, Wis.: University of Wisconsin Press, 1952).
3. سبب رونق یافتن مارکسیسم- لنینیسم در چین، اساساً همان بود که مورد پذیرفته شدن دین های مهجور در میان اقوام نومتمدنی که در حاشیه و همسایگی فرهنگ های برتر جهان آن روزگار می زیستند، رخ داده بود. همان طور که اویغورها آیین مانی یا خزرها آیین یهود را بر آیین های رایج در میان همسایگان متمدن خویش ترجیح دادند، چینی ها و دیگر نو متمدنان مغرور جهان معاصر که مرکزیت آن با غرب است، کمونیسم را بر دیگر ایین های شناخته شده ی غربی برتری نهادند. زیرا، تنها چنین بود که می توانستند هم معلم خویش را انکار کنند و هم مهارت های او را فرا گیرند.
اکنون که کمونیسم خود آیینی مستقر نخست [پیش از این] در روسیه و سپس در چین شده است، پس مارکیسم- لنینیسم هم از پایگاه خویش فرو خواهد افتاد. زیرا، مردم غیر متعهد جهان همان قدر از افتادن در دام کمونیسم رمیدگی دارند که از سرمایه داری آزاد. استقلال فکری و نیز سیاسی برای مردمی که خود را دچار وضعی نابسامان می بینند، دارای جاذبه ای خاص است.
4. Mary Clabaugh Wright, The Last Stand of Chinese Conservatism (Stanford, Calif.: Stanford University Press, 1957).
5. برآوردی حاکی است که در حدود 10 میلیون چینی در 1917م به گونه ای با آموزش غربی دیگر کمونیسم چینی نیز از برزخ کهنه و نو گذشته ای که خود تضمینی است بر این که گذشته ی چین باز هم در حکومت کمونیستی آینده مؤثر خواهد بود.
6. مقاله های نافذ و مؤکدی جمع آوری شده است در :
M. P. Redifield (ed.), China's Gentry : Essaya in Rural- Urban Relations by Hsiao- Tung Fei (Chicago: Universtiy of Chicago Press, 1953).
7. E-tu Zen Sun, «The Pattern of Pattern of Raiway Development in China,» Far Wastern Quarterly, XIV (1955), PP. 179-99.
8. نگارنده جز منابعی که جداگانه ارائه داده شده است، درباره ی امور اقتصادی چین به آثار نام برده ی زیر هم مراجعه کرده است:
George C, Allen and Audrey G. Donnithorne, Western Enterprise in Far Eastern Economic Development : China and Japan (London: Allen & Unwin, Lts., 1954); G. E. Hubbard, Eastern Industrialization and Its Effeect on the West (London: Oxford University Press, 1938); Kuo- heng Shih, China Enters the Machine Age (Cambridge, Mass: Harvard University Press, 1944); Li Chin-nung, the Political History of China by the Western World (London: Adam & Charls Black, 1937); Ssu-yu Teng, New Light on the History of the Taiping Rebellion (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1950); Siang- tseh Chiang, The Nien Rebellion (Seattle, Wash.: University of Washington Press, 1954); Mribeth E. Cameron, The Reform Movement in China, 1898- 1912 (Stanford, Calif.: Satanford University Press, 1931); Hu Shih, The Chinese Renaissance (Chicago : University of Chicago Press, 1934); F. F. Liu, A Military History of Midern China, 1924- 1949 (Princeton, N. J. : Priceton University Press, 1956); Kenneth Scott Latourette, A History of Christian Missions in China (New York: Macmillan Co., 1929); Chaing Monlin, Tides from the West : A Chinese Autobiography (New Haven, Conn.: Yale University Press, 1947); Y. Chu Wang, «The Intelligentsia in Changing China,» Foreign Affairs (1958), pp. 315-29.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.