نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی
مترجم: خشایار دیهیمی
باور به ماموریت تربیتی پولیس همتافته با اعتقاد به ارزش اصولی اخلاقی بود که در قوانین پولیس مندرج بود. اگر بخواهیم کلی بگوییم، اندیشه اصلی در یونان باستان این بود که اصول اخلاقی صحیحی وجود دارند که مردان قادر به کشفش هستند و این اصول در قوانین هر شهری بازتاب یافته اند. این نظر را می توان « نظر سنّتی» یا « ارزش های سنّتی» نامید. چنین آموزه ای عموماً شکلی دینی به خود می گرفت، یعنی اعتقاد به خدا یا خدایانی که قوانین عدالت را مقرّر می کنند و مسئول قوانین شهرها هم هستند. باید میان دو جزء این نظر کلی تمایز قائل شد: الف) وجود مدعاهای اخلاقی معتبر، و (ب) تجسد آنها در قوانین شهرهای موجود آن زمان. اما به نظر می رسد درعمل این مدّعاها در اذهان عمومی چنین تمایز دقیقی نداشتند. ایمان به این که قوانین شهر بنیادی الاهی دارد غالباً بنا به ماهیتش غیر تأمّلی است و به این دلیل پذیرفته می شود که مورد تدقیق نقادانه قرار نمی گیرد. فلسفه سیاسی زمانی جان می گیرد که این اندیشه ها با نظر شکاکانه مورد بررسی قرار گیرند.
گواهی هایی در دست داریم که بسیاری از مسئله های سیاسی در یونان قرن پنجم قبل از میلاد مورد پژوهش قرار گرفتند. مثلاً، شکل مرجّح حکومت آشکارا یکی از موضوعات مورد بحث بود. هرودوت در کتاب تواریخ، که موضوع محوری اش منازعات میان یونان و ایران است، مباحثه ای را درباره این مسئله مطرح می کند که ( بنا به فرض) ایرانیان قرن ششم قبل از میلاد داشته اند ( III,8082) . اگرچه این صحنه خاص احتمالاً زاده خیال است، اما روشن است که در اواسط قرن پنجم قبل از میلاد ( زمانی که هرودوت کتابش را می نوشت) استدلال هایی جدی له و علیه دموکراسی، اولیگارشی، و پادشاهی پرورانده شده و شکل گرفته بود. یکی از مهمترین انگیزه ها در نظریه پردازی سیاسی نقد ارزش های سنّتی بود. به دلیل پیامدهای جدّی و حادّ این اندیشه ها و اهمیت آن ها برای متفکران سیاسی بعدی یونانی، ما اساساً در این مقاله همین مضمون را کانون توجه قرار خواهیم داد.
دشوار می توان گفت که ارش های سنتی تا چه در دوره های مختلف پذیرفته بودند، یا همین شکل عریانی را داشتند که در اینجا عرضه می شود. یکی از پژوهشگران پُر نفوذ، آرمان پولیس عادلانه را « تصویری از تفکّر آرزومندانه» می خواند. (1) اما همین تفکر آرزومندانه و همین آرمان بر قوه خیال عموم مردم حاکم بود. اشاره به این موضوع در اشعار هسیودوس فراوان است، شاعری که، پس از هومر، بزرگترین شاعر یونان باستان در نظر گرفته می شود. خسیودوس، که در قرن هشتم قبل از میلاد می زیست، علاوه بر شعر گفتن کار کشاورزی هم می کرد و با شخم زدن دامنه های صخره ای بونتیا معاشش را تامین می کرد. در کتاب کارها و روزها، هسیودوس به تأمل درباره عدالت کیهانی می پردازد. « دیکه» واژه یونانی برای « عدالت» به معنای « راه درست» است. متفکران مختلف تفسیرهای مختلفی از این واژه به دست داده اند، اما آنچه در همه تفسیرها مشترک است به کار بستن قید و بندهایی در رفتار با دیگران است، خصوصاً دیگرانی که از شخص ضعیف تر هستند و شخص نسبت به آن ها دست بالاتر دارد. پس، عدالت حافظ ضعیفان در برابر قویترهاست. آنچه جهان انسانی را از جهان حیوانی متمایز می کند عدالت است، چون در جهان حیوانی ضعیف طعمه قوی می شود و قانون حاکم بر آن قانون جنگل است:
اینک آن قانون، چنانکه زئوس برای آدمیان مقرر کرد؛
همان گونه که برای ماهیان، و دَدان، و پرندگان،
که از یکدگیر تغذیه کنند،
زیرا میان آنها اندیشه عدالت نیست؛
اما زئوس به آدمیان عدالت را بخشید،
و سرانجا معلوم شد عدالت بهترین چیز است.
اگر انسانی بداند که چه چیز درست است
و مشتاق باشد آن را به بحث بگذارد،
زئوس ابرو بلند بدو موفقیت ارزانی می دارد. ( 81-276)
هسیودوس در اعتراض به ثروتمندان قدرتمندان که راه درست را زیر پا می گذارند، بار دیگر به جهان حیوانی ارجاع می دهد که در آن معیارهای بسیار متفاوتی حاکمند:
حال افسانه ای می گویم برایتان از سلاطین؛
و آنها درخواهند یافت.
این است آنچه شاهین گفت آن زمان که
بلبلی گردن خالدار را به چنگال گرفته بود
و او را در آسمان میان ابرها می برد.
بلبل اسیر در چنگال جیغ و ویغ می کرد
و نومیدانه دست و پا می زد.
اما شاهین اربابانه به او گفت
« تو را چه می شود؟ چرا فریاد می کنی؟
این ارباب توست که تو را اسیر کرده.
هر جا بخواهم تو را خواهم برد
هر قدر هم که فریاد کنی.
اگر بخواهم رهایت می کنم، و اگر بخواهم
برای شام می خورمت.
آن کس که با قویتر از خود پنجه می افکند
احمقی بیش نیست.
و نبرد را می بازد و شرمنده آسیب هم می بیند. »
چنین گفت شاهین،
پرنده ای که با بال های گسترده چنان سرعت پروازی دارد. ( 12-203) .
این بخش مهمی از دیدگاه هسیودوس است که پیروی از عدالت در این جهان پیامدهایی دارد، و خداوند به عادلان احسان می کند و ناعادلان را جزا می دهد. این نظر البته بیشتر مبتنی بر آرزوست تا مشاهده. هسیودوس این باور خود را چنین بیان می کند:
به خواسته ها نباید چنگ زد. چه بهتر که
خدا خواسته ها را به شما عطا کند.
اگرهر کسی با زور به ثروت بزرگ برسد
یا با ترفند زبانش بدزدد
یا چنانکه اغلب اتفاق می افتد
به هنگام خاموشی عقلش
با طمع و آز ثروت می اندوزد
و نفس امّاره بر حس غرور فائق می شود؛
خدایان چه آسان آن کس را محو کنند
و خانمانش را بر باد دهند.
و ثروت نزد آن کس جز برای مدتی اندک نباید.
و همین می رود بر کسی که
با میهمانانش یا نیازمندان بد کند،
یا با همسر برادرش همبستر شود،
یا در نهان به همسر برادرش عشق ورزد...
زئوس از همه این کسان به خشم آید
و تاوان سنگینی در پایان از آنان می ستاند
چون همه ناراستی و نادرستی کرده اند. ( 334-320)
ایمان به معیارهای نانوشته راستی و درستی را سوفوکلس هم در نمایشنامه آنتیگونه، حدود سه قرن پس از هسیودوس، بیان کرده است. در آنتیگونه، قهرمان نمایشنامه در برابرفرمان کرئون، حاکم سهر تب، مقاومت می کند. کرئون دستور داده است جسد برادر او، پولونئیکس، به خاک سپرده نشود. آنتیگونه به تبعیت از قانونی فراتر از دستور کرئون، قانونی که زئوس نهاده است، نافرمانی می کند. اگرچه قانونی که آنتیگونه بدان استناد می کند قانون حمایت از ضعیفان نیست، اما به هر روی قانونی الاهی و بی زمان برای همه انسان هاست:
زئوس هرگز چنین نخواسته است...
عدالت ایزدان زیر خاک،
چنین قوانینی برای مردگان ننهاده است.
و من گمان ندارم که فرمان تو
بتواند اراده مردی را
برتر از آیین ایزدان بدارد،
برتر از آن قوانینی که اگرچه نانوشته است،
ولی هیچ نیرویی نمی تواند پایمالشان سازد.
زیرا این قوانین از آن امروز و دیروز نیست.
هیچ کس آغازشان را نمی داند.
آنها جاویدان هستند...
سزاوار است که از ترس مردن،
شایسته عقوبت ایزدان گردم؟
حتی بدون فرمان تو، برای مرگ آماده ام (2) ( 59-450)
حتی توکودیدس، در تاریخ علمی و عمیقاً بدبینانه ای که درباره جنگ پلوپونزی نوشته است، به ایمانش به همین معیارها اقرار می کند.پریکلس هم در سخنرانی مراسم تدفینش به همین قوانین نانوشته اشاره می کند. پریکلس در میان فضایلی که به آتنیان نسبت می دهد از اطاعت آنان از قوانین انسانی و ( آشکارا) الاهی یاد می کند: « ما از کسانی که در مصدر امور می گماریم اطاعت می کنیم، و از خود قوانین هم اطاعت می کنیم، خصوصاً قوانینی که برای حفاظت از ستمدیدگان هستند و قوانینی نانوشته که زیر پا گذاشتنشان مایه شرم است» ( II,145) . توکودیدس در سرتاسر کتاب تاریخ سیر جنگ و وحشت های آن را شرح می دهد و بعد به توصیف تباهی رفتار متمدنانه در سرتاسر جهان یونانی می پردازد. او شخصاً سوگمندانه از شکست معیارهای اخلاقی تثبیت شده که همواره ضعیفان را در برابر زورمندان مصون نگاه می داشت یاد می کند: « در این انتقام جویی ها از دیگران، مردمان بر خود روا دیدند که قوانین عمومی انسانیت را زیر پا بگذارند، قوانینی که امیدی به نجات همه پریشیدگان می داد. آنان نگذاشتند این قوانین بر جای بماند، زیرا نفهمیدند زمانی فرا می رسد که خودشان هم در خطر خواهند بود و نیازمند حمایت و حفاظت» ( III,84) .
علاوه بر ایمان به وجود معیارهای اخلاقی درست، در نگاه سنتی این اعتقاد هم وجود داشت که این قوانین به نحوی در قوانین هر شهر انعکاس یافته اند. بنابراین، هراکلیتوس ( حدود 550 ق.م) می نویسد: « همه قوانین انسانی از یک قانون سرچشمه می گیرد که الاهی است» ( Frag,114) . افلاطون، در محاوره پروتاگوراس، از زبان این سوفسطایی گزارشی در شکل اساطیری می آورد که چگونه شهرهای نخستین از عدالت به دور بودند و به همین دلیل بر اثر کشمکش و نزاع از هم پاشیدند. چون افراد با هم بد می کردند، بقای حیات به مخاطره افتاد و برای همین زئوس به انسان ها عدالت ( دیکه) و احترام را بخشید که با مجازات تنفیذ می شد ( prt,322c-d) . یکی ازمضامین اصلی داستان پروتاگوراس این است که آن قوه فضیلتی که زئوس به همه کس داده است از طریق کمک به همه نهادهای شهر به فعل در می آید، درست همان طور که شهروندان از کلّ جامعه شان زبان یونانی را فرا می گیرند ( 322d-327e) .
باور به ارتباط میان قوانین و عدالتی فرابشری از طریق واژه ای که یونانی ها برای قانون دارند، یعنی نوموس (nomos) تسهیل می شود که دلالت های فراتر از واژه انگلیسی Law دارد. « نوموس» علاوه بر قانون بر سنت و آداب و رسوم هم دلالت دارد، یا اگر بخواهیم، بنا به صورتبندی یکی از پژوهشگران، دقیقتر بگوییم دلالت دارد بر « آداب و رسوم مبتنی بر باورای سنتی یا قراردادی در مورد اینکه چه چیزی راست یا درست است. » (3) معنای گسترده نوموس نشان می دهد که یونانیان میان قواعد یا معیارهای که آگاهانه در فرایند قانونگذاری وضع و اجرا می شوند ( یعنی همان « قانون» به معنایی که ما مراد می کنیم) وارزشها و باورهای گنگتر مرسوم، که فقط به این دلیل از آن ها تبعیت می کنیم که همیشه پذیرفته بوده اند، بی آنکه شناختی روشن از منشا آن ها داشته باشیم، تمیز نمی داده اند. همپیایی و همگامی این دو انگاره قابل تمیز را این واقعیت تسهیل می کرد که قوانین پولیس های یونانی نسبتاً پایدار بودند. در حکومت دموکراسی های غربی هر ساله صدها و بلکه هزاران قانون حذف یا اضافه می شوند. برعکس، مجالس یونان قوانینشان را بندرت تغییر می دادند. یکی از دلایلش این بود که تغییرات در جوامع آنها، در مقایسه با جوامع امروزی، به کندی صورت می گرفت. در افراطی ترین ( یا آرمانی ترین) شکل، قوانین حالت سنّتی دائمی پیدا می کردند. بنابراین، افلاطون در قوانین اظهار امیدواری می کند که دولت آرمانی اش بتواند به همان پایداری دولت های مصر برسد. افلاطون معتقد بود که در مصر برخی قوانین ده ها هزار سال بی تغییر مانده بودند، یا عیناً به تعبیر خود افلاطون، « ده هزار سال تمام» ( -57a Laws 656d) .
در شهرهای مختلف یونان از اعتقاد به این مقام و موقعیت برتر قوانین به این نحو حمایت می شد که آنها را به قانونگذاران نیمه اسطوره ای منتسب می کردند. مشهورترین این قانونگذاران لوکورگوس بود که عموماً باور داشتند از خدایان الهام می گرفته است. بنابراین، خلاف رویه معمول نیست که افلاطون کتاب قوانین را با پرسشی از زبان سخنگوی اصلی کتاب، « غریبه آتنی» آغاز می کند که از کلینیاس، از اهالی کرت، می پرسد که آیا قوانین شهر او را باید به قانونگذاران انسانی نسبت داد یا به خدایان. کلینیاس پاسخ می دهد: « به خدا، ای غریبه، و بدرستی به یک خدا. ما اهالی کرت زئوس را قانونگذار خود می دانیم، حال آنکه در لاکدایمون [ اسپارت]... آپولون را قانونگذار خود می دانند» ( Laws 624a) .
اعتقاد به درستی قوانین شهر، که همیشه وجود داشته اند و مردمان از آن ها پیروی کرده اند، آشکارا دلیلی است برای ادامه پیروی از آن ها.گرچه دیدگاهی که در این جا مورد بحث است بیانگر آرمانی است که شهرها در عمل بدان دست نمی یافتند، اما همین آرمان بود که حس خُسران و انحطاطی را در بزرگترین فیلسوفان سیاسی یونان را بر می انگیخت.
علی رغم ماهیت آرمانی این مجموعه اعتقادات، برخی شهرها تا حدودی به این آرمان تقریب پیدا می کردند. هرودوت گواهی های شگفتی را از احترام خود انگیخته به قوانین در اسپارت نقل می کند.هرودوت، در سرتاسر کتاب تواریخ، توجه ما را به تضاد میان پذیرش خود خواسته قوانین در یونان و استبداد در ایران جلب می کند. در قطعه زیر، دماراتوس، پادشاه اسپارت شهروندانش را نزد خشایارشاه، امپراتور ایران، چنین می ستاید:
آنها آزاد هستند- آری- اما نه کاملاً آزاد؛ زیرا آن ها اربابی دارند و آن ارباب قانون است، قانونی که از آن می ترسند بیش از آنکه رعایای تو از تو می ترسند. هرچه این ارباب فرمان دهد آن ها انجام می دهند؛ و فرمان او هرگز تغییر نمی کند؛ قانون هرگز در جنگ عقب نمی نشیند؛ و هر قدر هم وقایع ناگوار باشند، محکم و استوار می ایستد، یا فتح می کند یا می میرد
( VII,105) .
این نگاه به قانون در واقع تبعیت بی چون و چرا از قانون را می طلبد. افراد از قانون تبعیت می کنند، نه صرفاً به این دلیل که همواره چنین کرده اند و تعلیم دیده اند که چنین کنند، بلکه به این دلیل هم که معتقدند کار درست همین است. بنا به کلام دیوید هیوم، تبعیت از قانون « کاری چنان آشناست که اکثر آدم ها هرگز از خودشان نمی پرسند منشا یا علتشان چیست، درست همانطور که ازمنشا و علت قوه جاذبه سوال نمی کنند...» (4) .
پی نوشت ها :
1. V.Ehrenberg,The Greek State (Oxford,1960),p.51.
2. به نقل ازترجمه شاهرخ مسکوب-م.
W.k.C.Gutherie,A History of Greek Philosophy,6 vols .3.(Cambridge,1962-81),Vol,III,p.56.
D.Hume,"Of the Original Contract,"in David Hume ,s .4 Political Essays,c.Hendel,ed.(Indianapolis,1953),p.46.
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391