ابوالقاسم حسین بن محمد، معروف به راغب اصفهانی (م/402 ق)(1) از جمله اندیشمندان بزرگ است که در «مقدمه کتاب جامع التفاسیر»، به بررسی برخی از مبانی و اندیشه های قرآنی می پردازد که از جمله این مباحث چگونگی اعجاز قرآن است؛ ایشان در خصوص اعجاز قرآن، نظری خاص دارد که ضمن نقل آن به بررسی آن نیز پرداخته می شود؛ راغب اصفهانی در آغاز، معجزات را به دو قسم حسی و عقلی، قابل تقسیم می داند که معجزات برخی از پیامبران حسی و برخی از آنها عقلی بوده است؛ (2) ولی معجزه پیامبر اسلام را حسی، عقلی و صامت و ناطق برمی شمرد.(3)
راغب، اعجاز قرآن را در دو وجه قابل تصور می داند و در این باره می گوید:
اعجاز قرآن بر دو وجه است: وجه اول آن به نظم مخصوص قرآن مربوط می شود و وجه دوم، مربوط به منصرف نمودن مردم از به مانند آوری آن است(4)(یعنی قول به صرفه)(5)
در بیان وجه نخست، راغب معتقد است که نظم مخصوص قرآن، ربطی به عناصر لفظ و معنا نیز ندارد:
فامّا الاعجاز المتعلق بالفصاحة، یتعلّق ذلک بعنصره الذی هو اللفظ و المعنی و ذاک ان الفاظه، الفاظهم؛(6) اعجاز فصاحتی، ربطی به عناصر قرآن که لفظ و معنی است ندارد؛ زیرا الفاظ قرآن برخاسته از همان الفاظ عربها بود.
از نظر راغب، الفاظ قرآن، الفاظ جدیدی نبود، بلکه از همان کلمات و حروف زبان عربی ناشی شده بود وی بر ادّعای خود، به آیه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً...»: (7)«ما قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم»، استدلال نموده است و معتقد است که آیه شریفه، متضمّن آن است که زبان قرآن، عربی است؛ یعنی: زبانی که مردم عرب در گفتگوهایشان ازالفاظ آن بهره می برند. حروف و کلمات قرآن هم، همان حروف و کلمات و واژه های متداول بین عربها بوده است؛ راغب در خصوص معانی قرآن نیز می گوید:
لا یتعلّق ایضاً بمعانیه، فانّ کثیراً منها، موجود فی الکتب المتقدمة؛ (8) اعجاز فصاحتی به معانی قرآن نیز مربوط نمی شود؛ زیرا بسیاری از معانی قرآن در کتابهای قبلی، موجود بوده است.
از نظر راغب، بسیاری از معانی قرآن، برخاسته از کتب پیشین است و بر آیه شریفه قرآن استدلال می کند که خداوند فرموده: «وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ»:(9) معانی قرآن در کتابهای پیشین بوده است و ضمیر در کلمه «انه» را به معانی قرآن برمی گرداند؛ وی معتقد است که اعجاز قرآن، مربوط به نظم مخصوصی است که قرآن را از دیگر کتابها، متمایز نموده است؛ همان طور که در شعر، نظم خاصی است که آن را متمایز از نثر نموده است و می گوید:
فاذا بالنظم المخصوص، صار القرآن قرآنا، کما انّه بالنظم المخصوص صارالشعر شعراً؛ (10) به جهت نظم مخصوص در قرآن، قرآن از غیر آن، متمایز شده، همان طور که شعر نیز به خاطر نظم مخصوصش، متمایز می باشد.
از نظر راغب، قرآن دارای دو بخش است: 1.عناصر؛ 2.صورت؛ عناصر قرآن را لفظ و معنای آن تشکیل می دهند و صورت آن، همان نظم ویژه آن است؛ او می گوید:
فالنظم القرآن و اللفظ و المعنی عنصره و باختلاف الصور یختلف حکم الشیء واسمه لابعنصره؛ (11) نظم، همان صورت قرآن است و لفظ و معنا از عناصر آن و تنها با تغییر صورت، حکم شیء هم تفاوت می شود، نه با تغییر عناصر آن.(12)
او در توضیح نظم مخصوص قرآن، بیان می دارد که برای تألیف کلام پنج مرحله وجود دارد که مراحل مزبور چنین می باشد:
1. واژه سازی که از پیوند حروف به یکدیگر پدید می آید؛
2. تشکیل جمله که از ترکیب واژه ها حاصل می شود؛
3. انضمام جمله ها به یکدیگر که به شکلی که کلام دارای آغاز پایان خواهد بود؛
4. برخورداری کلام از قافیه و سجع؛
5. برخورداری کلام از وزن که آن را شعر نیز می نامند.(13)
پس کلام یا «نثر» است یا «نثر با نظم»، و یا «نظم با سجع» و یا «نظم با وزن»؛(14) کلام منظوم هم یا محاوره است که آن را «خطابه» می گویند و یا مکاتبه است که به آن «رساله» گفته می شود و تمام انواع کلام نیز دارای نظم مخصوصی هستند که هر یک را از دیگری متمایز می سازد؛ راغب معتقد است: گرچه قرآن، حاوی تمام محاسن کلام از خطابه، رساله و شعر هم هست، لکن نظم قرآن، نظمی بدیع و فراتر از نظم آنهاست؛ بدین جهت، نمی توان قرآن را کتاب محاوره یا رساله، یا شعر و ... نامید.(15)
راغب، وجه دوم اعجاز را مربوط به «صرفه»(16) می داند و معتقد است که همانندآوری قرآن امر محالی نبود؛ لکن خداوند معارضان را از این کار باز داشت؛ ایشان می گوید:
لم یخف علی ذی لبّ، أنّ صارفا الهیا یصرفهم عن ذلک و أیّ اعجاز اعظم من ان تکون کافة البلغاء مخیّرة فی الظاهر، أن یعارضوه و مجبرة فی الباطن عن ذلک؛ (17) بر هیچ صاحب اندیشه ای پنهان نیست که قدرت الهی، عربها را از همانند آوری با قرآن باز داشته است و چه اعجازی باشکوه تر از آنکه تمامی بلغا در ظاهر مخیر به معارضه بودند و لکن در درون و نهان از آن منع شده بودند.
دیدگاه راغب اصفهانی که اعجاز قرآن را در دو وجه «نظم مخصوص» و «قول به صرفه» می داند، قابل نقد است؛ در اینجا ابتدا «نظم مخصوص» و آنگاه «قول به صرفه» را مورد بررسی قرار می دهیم.
بررسی نظریه نظم مخصوص راغب
راغب در ترسیم اعجاز فصاحتی معتقد بود که فصاحت قرآن، مربوط به نظم مخصوص آن است؛ نظمی که مانند آن را در دیگر قالبهای کلام نمی توان یافت و بدین جهت، اعجاز فصاحتی به الفاظ و معانی قرآن برنمی گردد، چون آن امر بدیعی نبود، در حالی که:الف)گرچه نظم قرآن از جمله وجوه اعجاز قرآن به شمار آمده است؛ اما دلیلی وجود ندارد که اعجاز قرآن به وجه خاصی مانند فصاحت در الفاظ و یا نظم و یا علو معنا و ... منحصر گردد؛ زیرا تحدّی قرآن، امری عام است و به حوزه یا جمع خاصی محدود نمی شود، بلکه تحدّی برای همه مخاطبین اعم از انس و جن و در همه وجوه مقصود است؛ قرآن تحدّی به «مثل» نموده است و خداوند می فرماید:
«قُل لَّئِن اجتَمعَتِ الاِنسُ وَ الجِنَّ عَلَی أن یَأتُوا بِمِثل هَذا القُرآنِ لَا یَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً» بگو انسانها و پریان اتفاق کنند که مانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هر چند یکدیگر را (در این کار) یاری رسانند.(18)
آیه مذکور و دیگر آیات تحدّی، (19) همگان را به تحدّی و مبارزه طلبی برای آوردن همانند قرآن، دعوت نموده؛ در هیچ کدام از این آیات تحدّی به فصاحت، نظم خاص، اخباز از غیب و ... به تنهایی، نشده است.
تحدّی به مثل قرآن، یعنی: به کتابی که تمام ویژگیهای قرآن را از فصاحت، نظم، محتوا و ... در کنار هم دارا باشد؛ از این رو، اهل تحقیق بر آن شده اند که تحدّی قرآن، به همه وجوه آن در کنار هم برمی گردد.(20)
علّامه طباطبائی نیز معتقد است که اعجاز قرآن به جمیع جهات برمی گردد و تحدّی قرآن منحصر به عرب زبانها و یا وجه خاصی معطوف نیست.(21)
ب) اعجاز فصاحتی قرآن در الفاظ نیز، امر بدیعی بوده است؛ اگرچه الفاظ آن در اختیار عرب بوده، امّا گزینش الفاظ، مناسب و انتخاب آن از بین مترادفان آنها، خود از برجستگی های قرآن است؛ باقلانی هم بر این موضوع اذعان نموده است؛ (22) در این باره خطابی نیز معتقد است: «لفظی فصیح تر، استوارتر و گواراتر از الفاظ قرآن در بین دیگر الفاظ دیده نمی شود»؛ (23) لذا جمعی از دانشمندان معتقدند که اعجاز قرآن در فصاحت الفاظ آن است، الفاظی که آفرینش واژگانی فصیح تر از آنها ممکن نبوده است؛ از این رو جایگزینی الفاظ قرآن با مترادف آنها، اعم از آنکه در قرآن به کار رفته باشد یا به کار نرفته باشد، ممکن نیست و چنین امری موجب وهن قرآن خواهد بود و بدین جهت، نمی توان به جای آیه شریفه: «ذلک الکتابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ»(24) چنین گفت: «ذلک الکتاب لا شک فیه». در این باره به نقل کلام برخی از علما اکتفا می کنیم:
1. شیخ طوسی می گوید: «جمعی، اعجاز قرآن را به فصاحت الفاظ، بدون در نظر گرفتن نظم آن دانسته اند»؛ (25) 2. زرکشی نیز می گوید: «از جمله وجوه اعجاز قرآن، همان تألیف خاص و الفاظ آن است».(26)
ج) تبیین معانی قرآن در کتابهای آسمانی پیشین، امری است که قرآن نیز بر آن شهادت می دهد؛ زیرا خداوند متعال در آیات زیر می فرماید:
1. «إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الاُولَی * صُحُفِ إِبراهیمَ وَ مُوسَی»(27)؛ این (دستورات الهی که گفته شد)، در کتب آسمانی پیشین نیز بوده است، در کتب ابراهیم و موسی.
در مورد اینکه مقصود از «هذا» چیست، جمعی از مفسران گفته اند: اشاره به دستورات قبلی، یعنی تزکیه و نماز و مقدم شمردن حیات دنیا بر آخرت دارد؛ چرا که اینها از اساسی ترین تعلیمات انبیا بوده است؛ جمعی هم گفته اند: منظور از آن، تمامی محتوای سوره است که از توحید شروع می شود با نبوت و برنامه های عملی پایان می پذیرد؛ مقصود از صحف هم، لوح یا کتابی است که مطالب بر آن نوشته می شده است.(28)
2. «شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوحَینَا إِلَیکَ وَ مَا وَصَّینَا بِهِ إبراهیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أن أَقیمُوا الدّینَ...»؛ آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارند.(29)
از آیه مذکور استفاده می شود که آنچه در شرایع همه انبیا بوده است، در آیین پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم هست و معانی و محتوای قرآن، هماهنگ با دیگر آیین هاست؛ در این آیه به پنج تن از پیامبران خدا اشاره شده که از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت واحد بوده اند؛ گرچه وجود معانی قرآن در کتب آسمانیِ پیشین، امری است که قابل انکار نیست و به مقتضی منشأ واحد برای آنها، می باید هم سطح با آنها باشد. از این جهت، معانی قرآن، قبلاً هم بیان شده بود، لکن یادآوری دو نکته مهم است:
1. معانی قرآن نسبت به کتب آسمانی پیشین، در سطح کاملتر و گسترده تری می باشد، بویژه که از پیامبران امّی (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و عقول دانشمندان را متوجه خویش نموده است؛ (30) زیرا به مقتضای زمان آنها از یکتاپرستی، نبوت و ... گذر نموده و فروع فراوانی را در اخلاق، معارف، فقه و ... بیان داشته که همه با یکدیگر هماهنگ و در سطحی عالی هستند، به گونه ای که جمعی از محققان، معانی قرآن و گستردگی آنها را در شمار یکی از وجوه اعجاز قرآن به تنهایی بیان نموده اند.
«خطابی» در این باره گوید: «قرآن از جهت معجزه است که با فصیح ترین الفاظ، مهمترین نظم و شامل بهترین معانی است»؛ (31) همچنین «قرطبی» در این باره اذعان می کند: «از جمله وجوه اعجاز قرآن، احکام متعالی است که با توجه به کثرت و پرمحتوایی آن از انسان عادی سرنمی زند».(32) «زرکشی» نیز می گوید: «تحدّی قرآن به نظم و صحت معانی آن است».(33) «بلاغی» یکی دیگر از این گونه صاحب نظران معتقد است: «قرآن در حوزه معارف دینی، در اموری که مخصوص برجستگان رشته فلسفه، سیاست، خطبه، قوانین مدنی و ... است وارد شده و در هیچکدام از آنها، دچار کاستی، لغزش و اضطراب نشده است».(34)
2. استدلال «راغب» بر ادعای خویش و استشهاد بر آیه شریفه: «وَ إنَّهُ لَفِی زُبُرٍ الاَوَّلینَ»(35) که بر اساس آن، معانی قرآن در کتب پیشین بوده است، صحیح به نظر نمی رسد چون ضمیر «انّه» بنابر قول مفسران (36) به معانی قرآن برنمی گردد؛ بلکه به جهت تناسب موضوع با آیات قبلی که در مورد نزول قرآن است، مربوط به اخبار از وجود و نزول قرآن است، آنچنانکه مفسران بدان تصریح کرده اند؛ در اینجا سخن برخی از آنها را ذکر می کنیم:
«زمخشری» در این باره می نویسد: «همانا قرآن، یعنی: ذکر و خبر آن، در سایر کتابهای آسمانی بوده است»؛(37) «طبرسی» نیز بر این باور است که: «همانا قرآن و خبر از آن، در کتابهای اوّلین به شکل بشارت برآمدن قرآن و وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است»؛ (38) همچنین «علّامه طباطبایی» می نویسد: «در آیه مذکور، ضمیر به قرآن یا به نزول قرآن از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برمی گردد و مقصود آن است که خبر قرآن یا خبر نزول قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتابهای قبلی مربوط به انبیا بوده است»؛ (39) اگر گفته شود ممکن است ضمیر «انه» به معارف قرآنی برگردد؛ پاسخ این است که با احتجاج آیه سازگاری ندارد؛ آن چنان که «علامه طباطبائی» به آن اشاره دارد؛ (40) زیرا مشرکان به انبیا و کتب آنها معتقد نبوده اند تا بر توحید و معاد و دیگر معارف آن کتابها احتجاج نمایند؛ برخلاف خبر قرآن و نزول بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که از کتابهای آسمانی پیشین حاصل شده بود و علاوه بر آنکه چنین قولی با آیه بعدی نیز سازگاری ندارد که می فرماید:
«أَوَلَم یَکُن لَّهُم ءَآیَةً أَن یَعلَمَهُ عُلَمَؤا بَنی اسرائیلَ»؛ (41) آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل از آن آگاه بودند.
ضمیر در کلمه «یعلمه» خبر از قرآن و نزول بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد و اگر ضمیر در آیه: «وَ أِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الأَوَلِّینَ» به معنا و محتوا برگردد، با ضمیر در کلمه «یعلمه» که در آیه بعدی آن واقع شده، سازگاری ندارد؛ آن در حالی که این دو آیه، متوالی بوده و درباره یک موضوع هستند و ضمیر آنها به یک مرجع برمی گردد؛ از این جهت، مرحوم «طبرسی» ضمیر «یعلمه» را مربوط به آمدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می داند و می گوید: «مقصود از آیه مذکور آن است که آیا علم علماء بنی اسرائیل بر آمدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر آن بشارت آمده بود، دلیلی بر صحت نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود».(42)
بررسی نظریّه ی صرفه راغب
«راغب»، وجه دوم اعجاز قرآن را در قول به صرفه می دانست؛ دیدگاهی که «نظام»(ت 231 ق.) پایه گذار آن بود و اگرچه تا حدود قرن چهارم، در بین علمای مسلمان رواج داشت، لکن دیگر از آن زمان تاکنون، از معتقداتی برخورد نبوده و مشهور علما بر آن معتقد نیستند؛ (43) شیخ طوسی (ت 460 ق.) از علمای قرن پنجم می گوید:کاملترین قول نزد من همان است که اعجاز و خارق العاده بودن قرآن، مربوط به فصاحت آن است... و نه قول به صرفه...؛ اگر وجه اعجاز مربوط به سلب علوم (قول به صرفه) بود، لازمه آن، این بود که با سلب آن علوم از عرب، آنها از کمال عقل خارج شوند.(44)
«شیخ طوسی»، قول به صرفه را به این معنا می داند که خداوند علوم و دانش مخصوص همانند آوری را، یعنی: آن علومی که به واسطه آنها می توان مثل قرآن را آورد؛ مانند علم الفاظ، معانی و ...؛ از مخاطبین قرآن گرفته تا آنها نتوانند به همانند آوری قرآن مبادرت نمایند و نفی آن علوم و دانش بشری، به معنای نفی کمال عقل است و اگر خداوند، علوم و ابزار رشد و کمال عقل آنها را می گرفت، این امر در تاریخ ثبت می شد و آثار آن نمایان می گشت؛ امّا هنگامی که چنین موضوعی ثابت نشد و فکر و دانش عربها قبل از «صرفه» و پس از آن تغییر نکرد، می توان گفت که خداوند علوم بشری را سلب نکرده است و «صرفه» اتفاق نیافته است.(45)
قول به «صرفه» که مقصود از آن یا از بین بردن و محو قدرت انسان و یا محو انگیزه ها و یا علوم و دانشی است که به واسطه آنها بشر می توانست مانند قرآن را بیاورد، (46) دارای ایرادهایی (47) است که از جمله مهمترین آنها عبارتند از:
الف) در صورت قبول قول به «صرفه»، دیگر قرآن به تنهایی برخوردار از شگفتی و اعجاز نخواهد بود؛ زیرا انسان، عاجز از آوردن مانند قرآن نیست و توان همانند آوری آن را دارد، لکن، خداوند قدرت و دانش و عقل او را تسخیر نموده تا توانایی به مانند آوری آن را از دست بدهد و تا زمانی که صرفه، یعنی: سلب قدرت بشر از طرف خدا، وجود دارد، همانند آوری قرآن، کاری غیرممکن خواهد بود و هر زمان که بشر از چنین محدودیتی آزاد شود و صرفه از او برداشته شود، خواهد توانست مثل قرآن را بیاورد؛ از این جهت در قول به صرفه، خود قرآن از اعجاز برخوردار نیست، و الفاظ و مطالب آن همانند دیگر کتابها است؛ حداکثر آنکه در ردیف برجسته ترین کتابها و اثری است انسانی و نه الهی.
ب) قول به صرفه با تحدّی سازگار نیست؛ زیرا تحدّی بر پایه مباهات استوار است و در حالت اختیار انسان، قابل تصور می باشد.
ج) «راغب» از طرفی به اعجاز فصاحتی معتقد شده و از سوی دیگر به دفاع از قول به صرفه برخاسته، در حالی که آنها با هم قابل جمع نیستند و یکدیگر را طرد می کنند؛ زیرا در صورت پذیرش صرفه، قرآن به تنهایی از خارق العاده بودن در فصاحت، نظم و ... برخوردار نخواهد بود و تحدّی بر فصاحت آن، امری نادرست است (48) و مانند دیگر کتابها خواهد بود، مگر آنکه «راغب» اینگونه معتقد باشد که اعجاز قرآن، در همان فصاحت آن نهفته است که خداوند مردم را از آوردن مانند آن منصرف نموده و نمی گذارد کسی کلامی با چنین نظم و فصاحتی بیاورد و «صرفه» علت اعجاز باشد.
پی نوشت ها :
1. ر.ک: الاعلام، راغب اصفهانی.
2. مقدمه جامع التفاسیر، ص 102.
3. همان، ص 103.
4. همان، ص 104.
5. قول به صرفه تعریف شده که: خداوند، علوم یا عقول مردم را از آوردن مانند قرآن بازداشته؛ التمهید، ج4، ص 138.
6. مقدمه جامع التفاسیر، ص 105.
7. یوسف، 2.
8. مقدمه جامعه التفاسیر، ص 105.
9. شعراء، 196.
10. مقدمه جامع التفاسیر، ص 106.
11. همان.
12. ممکن است کلام راغب اشاره ای باشد به قول فلاسفه که می گویند: شیشبه الشی بصورته لا بمادته.
13. مقدمه جامع التفاسیر، ص 107.
14. در لغت نامه معین آمده است که نثر: سخن غیرمنظوم و کلامی است که شعر نباشد و نظم، کلام و گفتار موزون است؛ یعنی: شعر، سجع: کلمات هماهنگ که در آخر جمله های یک عبارت می آوردند، سجع در نثر، حکم قافیه در نظم را دارد؛ وزن در شعر نیز، به معنای اندازه شعر است؛ فرهنگ معین، 1839/2 و 4624/2 و 5019.
15. مقدمه جامع التفاسیر، ص 108.
16. از پیشتازان نظریه صرفه، ابواسحاق نظام معتزلی(م/231ق.) می باشد؛ الملل و النحل، ج1، ص 56.
17. مقدمه جامع التفاسیر، ص 109.
18. اسراء، 88.
19. هود، 13-14، یونس، 38؛ بقره، 23-24 و طور، 32-33.
20. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 107.
21. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 59.
22. اعجاز القرآن، ص 57.
23. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 27.
24. بقره، 2.
25. التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 58.
26. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 95.
27. اعلی، 18-19.
28. مجمع البیان، ج8، ص 722؛ المیزان، ج20، ص 270.
29. شوری، 13.
30. البیان فی تفسیر القرآن، ص 45.
31. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 21.
32. الجامع لاحکام القرآن، ج21، ص 52.
33. البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 97.
34. آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج1، ص 12.
35. شعرا، 196.
36. در تفسیر شبّر آمده است که: أنه، ای: ذکر القرآن؛ یعنی: یاد و خبر قرآن؛ تفسیر شبّر، ص 568.
37. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص 335.
38. مجمع البیان، ج8، ص 320.
39. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج15، ص 320.
40. همان.
41. شعراء، 19.
42. مجمع البیان، ج4، ص 320.
43. التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 136.
44. همان، ص 58، به نقل از الاقتصاد فی اصول الاعتقاد، ص 166 تا 174.
45. ممکن است لازمه قول به صرفه، سلب علوم نباشد؛ بلکه خداوند مانع بهره مندی از آنها شود تا فرد نتواند همانند قرآن را بیاورد، مانند آنکه خداوند می تواند مانع شود تا شخصی مطلبی را به یاد آورد، بدون اینکه اصل قوه حافظه را از او بگیرد.
46. التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 138.
47. بررسی قول به صرفه و نقدهای آن به تفصیل در بخش بررسی وجوه اعجاز خواهد آمد.
48. التمهید فی علوم القرآن، 138/4.
مؤدب، سیدرضا؛(1390)، اعجاز قرآن، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، چاپ دوم