از جمله وجوهی که از پیشینه ای طولانی برخوردار بوده و در اعجاز قرآن بدان پرداخته شده است اعتقاد به «صرفه» در خصوص اعجاز قرآن می باشد؛ به نظر می رسد این قول از نخستین وجوهی است که در بین دانشمندان اسلامی مطرح بوده و درباره آن بررسی و نقدهای فراوان واقع شده است؛ در قرن چهارم و پنجم هجری، این دیدگاه، به عنوان نظریّه معروف (1) در اعجاز قرآن، جای خود را تثبیت نموده؛ اما در قرون بعد، عده ای آن را متزلزل دانسته و در اعتبار آن تردید نمودند.
تعریف صحیح و آشنایی کامل با دیدگاه «صرفه» موجب می شود که در بررسی و نقد آن، به خطا نرفته و هنگام نقد آن، نظری واقع بینانه، ارائه نماییم.
«صرفه» در لغت به معنای «بازگرداندن» و «رویگرداندن» چیزی از حالتی به حالت دیگر است، (2) و اغلب در انصراف کسی از تصمیمی که دارد، به کار می رود؛ مانند آنکه خداوند در قرآن می فرماید:
«... صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ»؛(3) خداوند قلوبشان را (از حق) منحرف ساخته، چرا که آنها، گروهی هستند که نمی فهمند.
و یا در آیه:
«...فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاَ نَصْراً...»؛(4) اکنون نمی توانید عذاب الهی را برطرف سازید و یا از کسی یاری بطلبید.
«طبرسی» هم در شمار معانی صرف می گوید: «صرف» به معنای منع از ابطال آیات می باشد؛ (5) معتقدین به «صرفه» بر این باورند که خداوند مردم را از معارضه با قرآن بازداشته و از معارضه با مردم جلوگیری نموده است؛ اگر چه خداوند مردم را به معارضه و تحدّی قرآن طلبیده و از آنها خواسته که اگر در حقانیت قرآن تردید دارند، به مانند، تمامی قرآن، یا ده سوره و یا یک سوره بیاورند و لکن چنین کاری از طرف مخالفین قرآن، هرگز محقق نشده است؛ زیرا خداوند آنها را از این کار بازداشته است.(6)
عدم معارضه و نیاوردن مانند قرآن، در واقع به خاطر فصاحت، بلاغت و دیگر وجوه اعجاز قرآن نبوده است، بلکه علت اصلی، آن بوده که خداوند مردم را از این کار منصرف کرده و قدرت و توانایی آنها را، سلب نموده است. از این جهت، خداوند، برای به سلامت ماندن قرآن از هرگونه معارضه و همانند آن، دخالت نموده و تمامی کسانی را که می خواستند مانند قرآن را بیاورند و یا در آینده بخواهند، به مانند قرآن را بیاورند، آنها را از این کار بازداشته و می دارد؛ البته در اینکه، خداوند، چگونه کسانی را که می خواستند، به معارضه قرآن بپردازند، منصرف و آنها را از این کار منع نمود، و در واقع، کیفیّت صرفه چگونه بوده است؟ بین صاحب نظران، تفاوت رای فراوان، دیده می شود که حاصل آنها را، می توان در اقسام ذیل دانست:
1.صرف انگیزه:
گروهی معتقدند که خداوند انگیزه انجام این کار را از مخالفین گرفت، به شکلی که فکر و عقل آنها را مسخ نمود تا دیگر به فکر معارضه نباشند و این چنین، آنها را از اندیشیدن در خصوص مانندآوری قرآن منصرف شدند؛ (7) در واقع خداوند در اراده مخالفین، تأثیر گذاشت و فکر معارضه را از ذهن آنها زدود، به شکلی که دیگر هیچ کس، در هیچ کجا، به فکر معارضه نمی افتد و حتی بر خود، اجازه فکر کردن بر آن را نمی دهد؛ از این جهت، انگیزه این کار، در هیچ کس به وجود نمی آید؛ در حالی که از طرفی قرآن، همواره آنها را به تحدّی دعوت می کرد و می باید داعی بر این کار را داشته باشند؛ زیرا قرآن، تفکر جاهلی آنها را تخطئه می کرد و به ناتوانی آنها اشاره می نمود و این نبود مگر به خاطر، صرف و منع خداوند که انگیزه آنها را از بین می برد.(8)2.صرف علوم:
گروهی دیگر، درباره ی صرفه و چگونگی آن، معتقد بودند که خداوند برای انصراف و روی گرداندن مخالفین از تحدّی و مانندآوری قرآن، علوم آنها را، سلب و از بین برد؛ زیرا برای ارائه ی کتابی مانند قرآن، آنها از انگیزه برخوردار و از علومی بهره مند بودند که به واسطه آن می توانستند مانند قرآن را بیاورند، لکن خداوند به جای صرف و سلب انگیزه آنها، علوم و ابزار آنها را گرفت و آنها را در محدودیت و تنگنای علمی قرارداد تا نتوانند، به چنین کاری مبادرت ورزند؛ در واقع عرب، می توانست با علومی که در اختیار داشت، کلامی فصیح و بلیغ مانند قرآن بیافریند، لکن خداوند، چراغ آن علوم را در وجود آنها، خاموش ساخت، یا خداوند علومی در اختیار آنها قرار نداد تا اینکه از این کار عاجز شوند؛(9) 3.صرف قدرت:
گروه دیگری، نیز معتقد بودند که صرفه، نه به سلب انگیزه و نه به سلب علوم بشری، باز نمی گردد و معارضین در این کار، هم انگیزه کافی داشتند و هم در علم و دانش آنها تغییری ایجاد نشده بود و از علوم برخوردار بودند و لکن چگونگی و کیفیت صرفه، مربوط به سلب قدرت و توانائی معارضین بود؛ یعنی: خداوند قدرت و توانائی معارضه را از آنان سلب نمود. مانند کسی که او را از راه رفتن به سوی خانه اش، بازداشته اند، گرچه هم انگیزه بر رفتن دارد و هم می تواند راه برود؛ زیرا بدن و پاهای او سالم و راه رفتن برای او ممکن، ولی قدرت حرکت کردن را از او گرفته اند و او را در جایی متوقف نموده اند.(10)به نظر می رسد در میان سه دیدگاه یادشده در بیان کیفیت صرفه، قول دوم، در صورت صحت قول صرفه، مناسب تر باشد؛(11) زیرا که قول اول یعنی: سلب انگیزه، محقق نشده بود و همواره تحدّی، موجب پیدایش انگیزه بود و انگیزه مخالفین وجود داشته و دارد و از آن کاسته نشده، بلکه بیشتر نیز شده است.
قول سوم هم به نظر می رسد، تفاوت مهمی با قول دوم نداشته باشد؛ زیرا یکی از مصادیق سلب قدرت، سلب و صرف علوم است و سلب علوم به سلب قدرت بازمی گردد.
بدین جهت، قول دوم می تواند کاملتر باشد و معتقدین و قائلین به صرفه، در شکل دوم، یعنی: صرف و منع علوم، چنین معتقدند که قرآن با دیگر کتابها از نظر حروف و کلمات و عبارات نمی باید متفاوت باشد، چون انسانها با آن حروف و کلمات آشنا است و آنها همه در اختیار اوست؛ از این رو، مردم نمی توانند مانند آن را بیاورند و لکن خداوند، «علوم مورد نیاز آنها را سلب کرد تا نتوانند عباراتی مانند قرآن در قالب، الفاظ و معانی ویژه آن، ایجاد نمایند؛ اعجاز قرآن در واقع، مربوط به حافظ بیرونی است که آن را حفظ می کند تا همانند آن آفریده نشود.
«صرفه» نیز، اختصاصی به بشر ندارد، بلکه شامل همه موجودات می شود و خداوند همه موجودات را اعم از جنّ، انس، ملک و ... از این کار بازداشته تا قرآن برای همه موجودات، معجزه باشد. و از این جهت که صرفه اختصاصی به انسان، نداشته است، بلکه عام بوده است، پاسخ این شبهه نیز داده شده که عجز بشر برای اثبات اعجاز قرآن کافی نیست؛ زیرا ممکن است دیگران مانند جن، بتوانند مانند قرآن را بیاورند؛ بدین جهت، گفته شده است که صرفه، اختصاصی به بشر نداشته و عام هست و خداوند، همه مجودات را از این کار بازداشته، تا قرآن برای همگان، بی نظیر، بماند.
بررسی قول به صرفه
قول «صرفه» که در قرن چهارم و پنجم، در اوج خود بود، در قرون بعدی متزلزل و از اعتبار آن کاسته شد و مخالفین در صحت آن تردید نمودند و برای نشان دادن سستی آن، ایراد و ضعف هایی ارائه گردید؛ ضعف هایی که گرچه برخی از معتقدین(12) به صرفه، بدان آگاه بودند و در پاسخ دادن به آنها، مطالبی را نیز ارائه نمودند؛ ولی پاسخ ها برای اقناع مخالفین، کافی به نظر نمی رسد و آن اشکالها به ضمیمه مواردی دیگر، همواره ملازم قول به صرفه بوده که به مهمترین آنها اشاره می شود:1. نفی اعجاز متن قرآن:
اگر اعجاز قرآن، به فصاحت و بلاغت و دیگر وجوه اعجازی آن برنگردد، بلکه «صرفه» و منع خداوند از آوردن مانند آن، معجزه باشد، در آن صورت، قرآن، کتاب، خارق العاده و معجزه نخواهد بود؛(13) بلکه، معجزه همان «صرفه» خواهد بود و اعجاز ربطی به متن قرآن نخواهد داشت؛ در این صورت، قرآن کتابی معمولی و یا حداکثر، کتابی تخصصی است که در ردیف بهترین کتابها قرار خواهد گرفت؛ از این جهت همانند آن وجود داشته و ارائه کتابی مانند آن، امری مشکل نبوده است؛ در حالی که مسلمانان معتقدند که متن قرآن معجزه است؛ زیرا در آیات قرآن آمده است:«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ...»؛(14) بگو! اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد.
آیه یاد شده، دلالت بر آن دارد که قرآن، از امتیاز خاصی، برخوردار است که همانندآوری آن ممکن نیست؛ انسان نیز، توانایی انجام این کار را ندارد و تعبیر «لَا یَأْتُونَ»، ظهور در عدم توانایی انسان و جن دارد، نه آنکه می توانند و لکن خداوند آنها را از این کار بازداشته است؛ البته معتقدین به قول صرفه، ضمن تسلیم در برابر اشکال یاد شده بر این باورند که قرآن از آن جهت که نسبت به آن منع و صرف محقق شده، معجزه است و در واقع، صرفه، سبب و علت اعجاز است.
2.لغویت دعوت عمومی:
با دقت و تأمل در آیات تحدّی، می توان به این واقعیت پی برد که قرآن از مرتبه بالایی از فصاحت، بلاغت و دیگر زیبایی های کلامی و مفهومی برخوردار است که آفرینش نظیر آن از توان خارج است و اگر قرآن از چنین امتیازی برخوردار نبود، تعبیر اتفاق و اجتماع و همراهی جنّ و انس برآوردن مانند آن، بیهوده می نمود؛ (15)در حالی که خداوند با تعبیر مذکور، ارزش و اهمیت قرآن را بیان داشته و می فرماید:
«...لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»؛(16) بگو! اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند قرآن را بیاورند، نمی توانند، گرچه برخی به همراهی و پشتیبانی برخی دیگر درآیند.
اشکال مذکور، گرچه در ابتدا به ذهن خطور می نماید و لکن ممکن است از طرف معتقدین به صرفه، چنین پاسخ داده شود که آیه ی مذکور، اهتمام فراوان بر بیان عجز عمومی دارد تا بیان کند که آنها نمی توانند مانند آن را بیاورند، اما علت آن در چیست؟ در آیه بدان تصریح نشده و بسا علت اعجاز، همان طور که ذکر شد، «صرفه» باشد.
3. شگفتی فصحای عرب در مواجهه با قرآن:
اگر اعجاز قرآن به صرفه بازگردد و نه به قرآن، لازم می آید که عربها در آن زمان و همچنین در دورانهای بعد بتوانند مانند آن را، حداقل همانند آن در فصاحت و بلاغت بیاورند، در حالی که فصحای بزرگ عرب و شاعران بلیغ و سخنوری مانند «ولیدبن مغیره»، «لبید»، «کعب»، «نابغه» و ... وقتی آیات قرآن را می شنیدند، شگفت زده می شدند و در برابر عظمت فصاحت و بلاغت قرآن، خاضع بودند و آن را در رتبه بالایی از فصاحت و بلاغت می دیدند؛ بدین جهت هیچ یک از بزرگان فصاحت و بلاغت، ادعای همانند آوری نداشته و یا هیچ یک، قرآن را کلامی همردیف کلام خود ندانسته اند.(17)معتقدین به «صرفه» در برابر این اشکال می گویند: علوّ مرتبت قرآن در فصاحت و بلاغت، امری قابل قبول است و در آن تردیدی نیست، لکن، میان کلام فصیح و بلیغی که در اوج است، مانند قرآن و کلام فصیح دیگری که در رتبه پایین تری است، رابطه فاصله میان معجزه و غیرمعجزه نیست و بسا ارائه کلام فصیح که در اوج است، معجزه نباشد و در توانایی بشری باشد.
امّا به نظر می رسد که این پاسخ، کافی نباشد، چون آن کلامی که مانند قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است، یا بشر از آوردن آن ناتوان است و در توانایی او نبوده و نیست (چون، کار بشری نیست که سبب اثبات اعجاز قرآن و بیانگر شگفتی فوق العاده قرآن است و ربطی به صرفه ندارد) و یا از آوردن آن ناتوان نیست، که در این صورت آن کلام در اوج و رتبه بالایی که دسترس بشر نباشد، نخواهد بود و لازمه آن، همان است که قرآن کلامی و کتابی است که در حوزه توانایی بشر است تا به مانند آن را بیاورد و حداکثر آنکه، در ردیف، برجسته ترین کتابها است و افراد خاصی می توانند مانند آن را بیاورند و لازمه آن، عدم اعجاز متن قرآن خواهد بود که بزرگان و فصحای عرب، باوری برخلاف آن داشتند و معتقد بودند که قرآن کلامی فوق العاده و خارق العاده است.
4.ضرورت وجود همسان قرآن، قبل از صرفه:
اگر اعجاز قرآن، به قول به صرفه بازگردد، لازم می آید که پس از نزول قرآن و تحدّی و ایجاد صرف الهی، عربها در آوردن مانند آن، ناتوان و محدود شده باشند و از آنجا که چنین صرفه ای، قبل از نزول، وجود نداشته، پس می باید سخنان یا عباراتی که همانند قرآن است، قبل از نزول قرآن، وجود داشته باشد و عربها می توانستند با کمک آنها، به معارضه قرآن بپردازند؛ در حالی که در تاریخ، هیچ گواه و شاهدی یافت نمی شود که عربها با اشعار و سخنان، پیش از صرفه، به معارضه قرآن پرداخته باشند.(18)اشکال یادشده نیز گرچه آغاز صرفه را هدف قرار داده و قبل از آن را به عنوان دورانی که صرفه وجود نداشته است، مطرح می نماید و اشکال کننده آن معتقد است که در آن دوران، می باید همسان قرآن وجود داشته باشد؛ اما، در هر حال، ارائه آن به عنوان معارضه، اگر می خواست مصداق تحدّی باشد، خود مصداقی بوده و صرفه شامل حال آن هم شده و خداوند معارضین را از ارائه آن، منع و بازداشته است؛
5.عدم اعتراف اعراب بر سلب قدرت:
اقتضای صرفه از طرف خداوند متعال، آن است که عربها پس از تحدّی قرآن و تحقّق صرفه، توانایی و قدرت خود را در ایجاد خطبه ها و اشعار فصیح و بلیغ از دست داده باشند و این سلب قدرت، تاکنون ادامه داشته باشد و حال عربها، بویژه شعرا و فصحا، پس از صرفه و قبل از آن، از جهت ذوق و استعداد و ارائه سخنان فصیح و بلیغ فرق کرده باشد؛ در حالی که چنین اعترافی مشهود نیست و عربها، خود را از آوردن کتابی مانند قرآن، چه پس از تحدّی و چه پیش از آن عاجز می دانستند(19) و کسی در خود احساس نمی کرد که سلب قدرت، از او شده باشد.6.گستره ی صرفه:
اگر اعجاز قرآن در صرفه باشد، لازم می نمود که صرفه فراگیر و عمومی باشد و شامل همه ی اعراب، از جمله شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، بنابراین منزلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دچار کاستی شده و قدرت و توانایی او سلب گردیده، در حالی که قابل قبول نیست که خداوند از پیامبرش به خاطر نبوّت و اعجاز، سلب قدرت کند، مگر آنکه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب قدرت نشده باشد، که در آن صورت، می توانست، به تحدّی قرآن، پاسخ دهد و مانند قرآن را بیاورد و موجب آن شود که قرآن، همانندی داشته باشد، تا کتابی بی مانند و بی نظیر نباشد.(20)در پاسخ به اِشکال مذکور چنین گفته شده که صرفه، وقتی محقق می شود که کسی در مقام معارضه قرار گیرد و چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام معارضه نیست برای او سلب قدرت نشده و در منزلت او هیچ کاستی حاصل نمی شود.
7.جبرگرایی و ناسازگاری صرفه با مباهات قرآن:
اگر صرفه، درست باشد، موجب آن می شود که خداوند معارضین را مجبور کرده است که نتوانند کتابی مانند قرآن بیاورند؛ بدین ترتیب صرفه، مستلزم جبرگرایی خواهد گردید و لازم می آید تا مخاطبینِ قرآن به هنگام تحدّی، اختیار خود را از دست بدهند، در حالی که انسانها احساس جبر نمی کنند، بلکه خود را ناتوان و عاجز می بینند، نه آنکه می توانند مانند قرآن را بیاورند، ولی از سوی قدرت خارجی، مجبور شده باشند؛ از سوی دیگر، تحدّی قرآن، می باید مبنی بر مباهات قرآن باشد و مباهات قرآن، سزاوار قول به صرفه و جبر، در برابر مخالف نیست.نظریه ی « صرفه» که دارای اشکالهایی بود که بدان پرداخته شد، اغلب در مورد الفاظ قرآن و اعجاز فصاحتی آن می باشد؛ در حالی که اعجاز قرآن، تنها به فصاحت و بلاغت آن، محدود نمی شود؛ بلکه وجوه مهمتر دیگری برای آن مطرح می باشد که خود نمایانگر گستره اعجاز آن است؛ اگر قائلین به صرفه، بدین نکته، عنایت بیشتری می داشتند که اهم شگفتیهای قرآن در محتوا، عدم تناقض، علوّ معنا و گستردگی آن، اخبار از غیب و ... می باشد، معتقد به قول به صرفه نمی شدند؛ زیرا این امور در اختیار کسی نبود و هیچ کس خود را در این ساحات توانمند نمی دید تا به تحدّی قرآن پاسخ دهد؛ قرآن هم به محتوا بیشتر توجه دارد و خود را کتاب هدایت می داند که از جمله اعجازهای آن به شمار رفته است.
پی نوشت ها :
1. نخستین بار این نظریه توسط نظام معتزلی(ت 231 هـ.ق.) مطرح شد او از پیشوایان مکتب اعتزال بود. ر.ک: المعتزلة، الزاهدی، حسن، ص 120؛ ابواسحاق اسفرائینی از علمای بزرگ اهل سنت و از اشاعره نیز (ت 418 هـ.ق.) معتقد به صرفه بود؛ ر.ک: شرح المواقف، الجرجانی، ج8، ص 294؛ السیدالمرتضی، علم الهدی(ت 436 هـ.ق.) از مشایخ شیعه نیز از معتقدین به قول به صرفه بوده است؛ ر.ک: الذخیره فی علم الکلام، السیدالمرتضی، ص 378.
2. مفردات راغب، ص 287.
3. توبه، 127.
4. فرقان، 19.
5. مجمع البیان، ج4، ص 735؛ ذیل آیه 146 اعراف.
6. التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 140؛ الاتقان، ج4، ص 7.
7. التمهید فی علوم القرآن، ج4 ص 138.
8. نظام و ابواسحاق اسفرائینی، چنین فکر می کرده اند؛ ر.ک: شرح المواقف، ج8، ص 246.
9. این قول منسوب به مرحوم سیدمرتضی علم الهدی است: ر.ک: الذخیره، ص 380.
10. الطراز عن وجوه الاعجاز، ج3، ص 391.
11. التمهید فی علوم القرآن، ج4، ص 140.
12. مانند «سیّدمرتضی» در کتاب «الذخیره» که به بیان برخی از اشکالها، ضعف ها و پاسخ آن پرداخته است.
13. همان، ص 382.
14. اسراء، 88.
15. بیان اعجازالقرآن، ص 23.
16. اسراء، 88.
17. الذخیره، ص 385.
18. شرح المواقف، ج8، ص 249.
19. الطراز عن وجوه الاعجاز، ج3، ص 395.
20. النکت فی الاعجاز القرآن، ص 155.
مؤدب، سیدرضا؛(1390)، اعجاز قرآن، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، چاپ دوم