نویسندگان: دکتر فرامرز میرزایی و ناهید نصیحت (1)
چکیده:
کاربرد واژه های غیرعربی (معرّب) در قرآن از جمله مباحث مناقشه انگیزی است که زبان شناسان عرب به آن توجه جدی داشته اند. وجود این واژه ها در قرآن موجب بروز آراء گوناگونی شده است.عده ای از زبان شناسان و مفسران قدیم منکر اشتمال قرآن بر واژگان غیرعربی بوده اند. استناد اینان به آیاتی است که قرآن را به «عربی مبین» یا «عربی» توصیف کرده است. و از سویی آن را با قدیم بودن قرآن به عنوان کلام الهی سازگار نمی دانند. گروهی نیز بر این باورند که کاربرد واژه های معرب در قرآن با افضلیت و کمال زبان عربی، که به آن اعتقاد داشتند، ناسازگار است. لذا آنها را جزو موارد معدودی از توافق زبان ها دانسته اند.
باید پذیرفت که این گونه واژه ها در اصل غیر عربی بوده اند، و در اثر عوامل مختلف وارد زبان عربی شده، تعریف گشته و به صورت الفاظ عربی در آمده اند. کاربرد آن ها نیز با عربیت قرآن منافاتی ندارد. این گونه تعامل های زبانی امری طبیعی و نشان دهنده ی زنده بودن زبان عربی و بالندگی آن است.
کلید واژه ها : قرآن، زبان شناسی، واژه های غیرعربی (معرب).
مقدمه :
نزول قرآن به زبان عربی، اهمیت آن را نزد زبان شناسان عرب دو صد چندان کرد، تا آنجا که گروهی از آنان، عربی را برترین زبان دانسته اند. ابن فارس، زبان شناس عرب ایرانی الاصل قرن چهارم هجری، در مبحثی با عنوانالقوی علی ان لغه العرب افضل اللغات و اوسعها» با اشاره به آیه «و انه لتنزیل رب العالمین، نزل لروح الامین علی قلبک، لتکون من المنذرین، بلسان عربی مبین (2)
«گفته است: «خداوند صفت «بیان» را مختص زبان عربی کرده؛ از این فهمیده می شود که دیگر زبان ها دراین صفت، ناقص و ناتوانند و از زبان عربی پایین تر می باشند... این اشتباه است اگر بپنداری که دیگر زبان ها روشنی و وضوح زبان عربی را دارند» (الصاحبی فی فقه اللغه، 40).
سپس نمونه هایی از توانایی زبان عربی در بیان مطالب نسبت به دیگر زبان ها، به ویژه فارسی، آورده است. جلال الدین سیوطی، زبان شناس و ادیب مشهور عرب قرن نهم هجری، نیز همین سخنان را در کتاب «المزهر» تکرار کرده است. (المزهر، 1 /321). (ابولفتح عثمان بن جنی)، زبان شناس بزرگ قرن چهارم هجری، اعتقاد دارد که افضلیت زبان عربی مورد توافق علما است. سپس نظر تعدادی از دانشمندان عرب ایرانی الاصل را، که به هر دو زبان تسلط داشتند، دراین زمینه ذکر می کند که به برتری زبان عربی شهادت داده اند، و اضافه می نماید: «دراین خصوص [برتری زبان عربی] به خاطر روشنی موضوع اختلافی وجود ندارد» (الخصائص، 1 /243) اگرچه امروزه زبان شناسان، براساس معیارهای علم زبان شناسی، برتری زبانی را بر زبان دیگر نمی پذیرند. (عبدالراجحی، فقه اللغه العربیه، 82) اما اندیشه ی برتری زبان عربی، در گذشته باعث گردید تا کاربرد واژه های غیرعربی در قرآن مورد توجه زبان شناسان عرب و تا حدودی، قرآن پژوهان قرار گیرد، و آنان را به عبارت بهتر «با مسأله ی گیج کننده ی واژه های معرب در قرآن مواجه کرد.» (آرتور جفری، واژه های دخیل در قرآن، 57) در این زمینه، موافقان و مخالفان آراء و پرسش های گوناگونی را مطرح کرده اند: آیا در قرآن واژه های غیرعربی و دخیل وجود دارد؟ آیا وجود این واژه ها با عربی بودن قرآن منافاتی ندارد؟ آیا کاربرد آنها نشان دهنده ی نقص زبان عربی نیست؟ آیا این کلمات وارد زبان عربی شده و بعد از تعریب، در قرآن به کار رفته اند؟ و...
1- واژه های غیرعربی (معرّب)
واژه های غیر عربی یا کلمات «معرب» الفاظی هستند که اصل آنها عجمی است و عرب ها حروف آنها را به شیوه ی زبان عربی تغییر داده و به کار برده اند. این واژه ها را «دخیل» هم نامیده اند. (سیوطی، المزهر، 1 /269) البته بعضی از محققان معاصر عرب بین اصطلاحات دخیل و معرب تفاوت قائل شده اند. «دخیل» را آن دسته از واژه های غیر عربی دانسته اند که در هر دوره ای، توسط عرب زبانان وارد زبان عربی شده است. و معرّب را تنها آن دسته از واژه های غیر عربی می دانند که عرب های اصیل و فصیح، در دوران اولیه (تا قرن دوم هجری)، آنها را به کار برده اند (محمد اسعد النادری، فقه اللغه مناهله و مسائله، 320)معیار شناخت واژه های عربی از غیر عربی، وجود ماده ی اصلی آن در زبان عربی یا همان «اشتقاق» است، زیرا اشتقاق یا ریشه شناسی یکی از ویژگی های زبان عربی است، که تمامی زبان شناسان عرب بر آن اتفاق دارند. (سیوطی، المزهر، 1 /345) اشتقاق یعنی «تولید برخی الفاظ از الفاظ دیگر و ارجاع آنها به یک اصل که مشخص کننده ی منشأ و ریشه ی آنهاست. این اصل، هم نشانگرمعنای مشترک و اصلی الفاظ، و هم گویای معنای اختصاصی و جدید آنها می باشد (صبحی صالح، در اسات فی فقه اللغه، 174). در اشتقاق تفاوت در حروف یا حرکات اضافه موجب اختلاف و تفاوت آن واژه ها شده است. مانند واژه ی ضارت از ضرب و حذر از حذر (سیوطی، المزهر، 1 /346). به همین دلیل اگر کلمه ای مجهول الاشتقاق باشد، اعجمی و غیرعربی است و هرآنچه اشتقاق آن شناخته شده باشد عربی است (ابن الانباری، باقلانی، 446). البته از نظر برخی از زبان شناسان اشتقاق در زبان عربی امری سماعی و غیرقابل قیاس است، و نمی توان از پیش خود کلمه ای اختراع کرد و نیز چیزی گفت که قبلاً نگفته اند و همچنین نمی توان قیاس و اشتقاقی کرد که قبلاً انجام نگرفته است زیرا چنین کاری موجب تباهی زبان می شود و در نتیجه « زبان (عربی) از قیاسی که الان انجام بدهیم گرفته نمی شود» (ابن فارس، 67) .
باید اضافه کرد که اجتماع الفاظ عربی در یک اصل و انشعاب فروع مختلف از آن موجب می گردد تا محقق به آسانی واژه های اصیل را از واژه های دخیل شناسایی کند. مثلاًًً در عرب ماده «سردق» وجود ندارد تا واژه ی سرادق از آن مشتق شده باشد، لذا سرادق فارسی معرب است. (صبحی صالح، 178) جوالیقی نیز فایده ی اشتقاق را پرهیزازاشتقاق زبان عربی از زبان عجمی می داند و به نقل از ابن سراج می گوید: «ازجمله مواردی که باید از آن به شدت پرهیز کرد، اشتقاق زبان عربی برای واژه ای از زبان عجمی است. مثل این است که فردی ادعا کند پرنده فرزند نهنگ است؟!!! (المعرب، من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم،4).
2- کاربرد واژه های غیرعربی در قرآن
زبان شناسان به واژه هایی در قرآن اشاره کرده اند که ریشه ی عربی نداشته، عجمی و غیرعربی اند، مانند دو واژه «ابلیس» و «آدم» (ابوالبرکات ابن الانباری، البیان فی غریب اعراب القرآن، 1 /74). یا واژه ی «استبرق» که آن را از واژه ی «استروه» یا «استفره» فارسی دانسته اند. همچنین واژه «ابریق» که فارسی معرب است (الجوالیقی، 23، 15).دانشمندان علوم قرآنی نیز به کاربرد این واژه ها در قرآن و تعداد آنها اهمیت داده اند، و درباره ی وجود آنها در قرآن در دو بخش بحث کرده اند: نخست آنکه آیا در قرآن لغات دخیل وجود دارد؟ بر فرض وجود چنین واژه هایی، موارد آن کدام است؛ و راز به کار رفتن آنها چیست؟ دوم آنکه چگونه با عربی بودن قرآن که در آیات آمده است سازگار می باشد (مصباح یزدی، قرآن شناسی، 85).
گروهی از محققان اعم از قرآن شناسان و زبان شناسان قدیم عربی، منکر اشتمال قرآن بر کلمات غیر عربی بوده اند. امام شافعی، ابن جریرطبری، ابوعبیده معمر بن مثنی، قاضی ابوبکر باقلانی و ابن فارس لغوی طرفدار خلوّ قرآن مجید از لغات غیر عربی بودند. استدلال اینان به آن دسته از آیات قرآنی است که قرآن را به «عربی» یا «عربی مبین» توصیف کرده است (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 1 /193).
خداوند در آیاتی چند قرآن را به عربی یا عربی مبین توصیف کرده است:
انا انزلناه قرآناً عربیا (3)
انا جعلناه قرآنا عربیاً لعلکم تعقلون (4)
کتاب فصلت آیاته قرآناً عربیا (5)
کذلک اوحینا الیک قرآناً عربیا (6)
کذلک انزلناه قرآناً عربیا (7)
... هذا لسان عربی مبین (8)
... بلسان عربی مبین (9)
... هذا کتاب مصدق لساناً عربیا (10)
کذلک انزلناه حکماً عربیا ... (11)
قرآناً عربیا غیر ذی عوج ...(12)
ابن فارس (ص 59) با استناد به آیه
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (13)
از ابن عباس نقل می کند که خداوند پیامبران را به زبان مردمشان فرستاده است و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به زبان عربی مبعوث کرد. سپس درباره کسانی که اعتقاد دارند در قرآن کلمات غیرعربی وجود دارد، به نقل از ابوعبیده بیان می کند «آنان سخن بزرگی (نابجایی) گفته اند». امام شافعی نیز چنین سخنی را به شدت رد کرده است (سیوطی، الاتقان، 1 /193).
به نظرمحقق گرامی «بهاء الدین خرمشاهی» استدلال طرفداران نظریه ی خلوّ قرآن از واژه های دخیل، بیشتر اعتقادی است تا لغوی و زبان شناسی، و از اعتقاد آنان به قدمت قرآن سرچشمه می گیرد: «کلام قدیم الهی- به زعم آنان- چگونه ممکن است در بردارنده ی لغتی باشد که در زمان و مکان معین از فُرس به عرب رسیده یا از یونانی و حبشی و قبطی و سریانی و عبرانی و دیگر زبان ها». (خرمشاهی، قرآن و قرآن پژوهی، 748). البته وجود همین واژه های دخیل «خود از عیب ها و خلل های این نظریه است و مشکل قدیم انگاری با نفی لغات دخیل و غیراصیل هم حل نمی شود. چیزی که مسلم است زبان عربی یا هیچ زبان دیگری قدیم و ازلی نیست»(همان).
آنان که معتقد به حدوث قرآن هستند مسأله ی وجود واژه های دخیل را همسو با آن می دانند چرا که معتقدند زبان وحی در چهارده قرن پیش لغات غیر عربی هم نداشته است و وام واژه های موجود در زبان آن روز در وحی بازتاب یافته است. «کلام قدیم نباید متأثر از مسائل مستحدث از جمله وام گیری لغات باشد. اشاعره قرآن (کلام الهی) را از صفات ذاتی و معتزله از صفات فعلی می دانند. شافعی معتقد است قرآن عربی پاک و خالص است و در آن معرب و دخیل راه ندارد؛ حال آنکه در پرتو تحقیقات علمی زبان شناسی این حقیقت مسلم شده که در قرآن دهها لغت معرّب وجود دارد و اعتقاد شیعه و معتزله خدشه بر نمی دارد؛ بلکه به استقبال این نظریه می روند و آن را جزو ادله در جهت اثبات حدوث قرآن می شمارند» (همان، 702-700) .
مفسران قرآن نیز از همان آغاز به واژه های غیر عربی پی برده بودند: «درحلقه ی نخستین مفسران همگی به صراحت تصدیق می کردند که واژگان بیگانه ی بسیاری در قرآن وجود دارد. ولی بعد از مطرح شدن جزمیت قدیم بودن قرآن این امر به شدت انکار شد» (آرتور جفری، 60) .
استدلال دیگر طرفداران خلو قرآن از واژه های غیرعربی، این است که «قائل شدن به این امر توهین به رسایی و کمال زبان عربی به عنوان وسیله ی ابلاغ وحی الهی است. چون قرآن کامل ترین وحی الهی است، به کامل ترین همه ی زبان ها بیان می شود؛ بنابراین چگونه می توان ادعا نمود که زبان عربی واژگان لازم برای ابلاغ وحی را نداشته است و خداوند مجبور باشد برای بیان مقصود خویش از زبان نبطی، فارسی، سریانی به عاریت گیرد.» (همان، 62). اینان می پنداشتند اگر در قرآن از زبان غیر عربی چیزی وجود داشت، چنین توهمی ایجاد می شد که زبان عربی ناتوان از آوردن مانند آن کلمات بوده است (سیوطی، الاتقان، 1 /194).
ابن فارس لغوی نه تنها زبان عربی را کامل ترین زبان ها می داند، بلکه معتقد است «زبان عربی توفیقی است و دلیل آن را این سخن خداوند می داند:
و علم آدم الاسماء کلها (14) (الصاحبی فی فقه اللغه، 31).
«توفیقی» به این معناست که تمام زبان عربی توسط خداوند به آدم و پیامبران عرب زبان بعد از وی یاد داده شده و از همان اول کتاب بوده است. البته توفیقی از نظر وی بدان معنا نیست که همه ی زبان عربی یک مرتبه و در یک لحظه نازل شده است، بلکه خداوند آدم را به آنچه که می خواست و بدان احتیاج داشت در زمان نیازش آگاه کرد. سپس، بعد از حضرت آدم به پیامبران عرب زبان، یکی یکی، زبان عربی مورد نیازشان را آموخت، تا این که تمامی آن را به پیامبر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) به بهترین شکل یاد داد(همان، 33)، و نتیجه گرفته است:
کلام العرب لا یحیط به الا نبی (همان، 47)
«فقط یک پیامبر می تواند به زبان عربی احاطه داشته باشد.»
به همین دلیل نمی پذیرد که در قرآن واژه غیرعربی باشد.
سیوطی ضمن مخالفت با نظریه ی توفیقی زبان عربی، دلایل موافقان و مخالفان آن را در کتاب «المزهر» آورده است (المزهر 1 /19،20، 18، 17). ابن جنی هم ضمن مخالفت با نظرابن فارس گفته است: «اکثر دانشمندان معتقدند زبان وضعی و اصطلاحی غیر توفیقی است» (ابن جنی، 400). محقق ارجمند «دکتر آذرنوش» در مقاله ای ادله ی قاتلان به توقیف زبان عربی را نقل و نقد کرده است، آن را سست دانسته و نتیجه گرفته است: «با توجه به بررسی های زبان شناختی در مورد سیر تطور زبان عربی، نظریه ی توفیقی بودن زبان قرآن، صحیح نظر نمی رسد» (آذرنوش، زبان قرآن، 36) .
اما ابن فارس (ص 60) سخنانی هم از پیشوایانی مانند ابن عباس و عکرمه و مجاهد و ابن جبیر و عطاء نقل کرده که در آن به وجود واژه های غیرعربی در قرآن اذعان شده است. واژه های مانند طه، یم، طور، ربانیون از زبان سریانی؛ فردوس از فارسی، مشکاه و کفلین از حبشی؛ هیت از حورانی؛ و صراط، قسطاس از یونانی از جمله ی آنهاست. و اضافه می نماید که ابوعبیده آنها را جزء موارد توافق زبان ها با هم می داند.
البته آنان از اعتراف به کامل نبودن زبان عربی اکراه داشتند، و برای رهایی از این تناقض اعتقاد داشتند: «واژه های بیگانه موارد معدودی از توافق لغات هستند که در نتیجه ی آن، زبان عربی و دیگر زبان های یاد شده تصادفاً واژه های یکسانی را برای اشیاء همانندی به کار برده اند، اما این واژه ها برحسب اتفاق در زبان عربی برای نخستین بار در قرآن به کار رفته اند» (آرتور جفری، 63) امام فخر الدین رازی در این زمینه گفته است: «نمی پذیریم کلماتی مانند مشکاه، قسطاس، استبرق و سجیل غیر عربی هستند، بلکه واژه ی عربی آنها با واژه ی دیگر زبان ها یکسان شده است، زیرا گاهی توافق لغات رخ می دهد.» (سیوطی، المزهر، 1 /267).ابن جریر طبری نیز عقیده دارد که این واژه ها از معدود موارد توافق لغات است (سیوطی، الاتقان، 1 /194) .
طرفداران امروزی این نظریه ضمن دفاع از آن، بر این باورند در این گونه موارد هم که جزء توافق لغات است، این زبان عربی است که وام دهنده است: «از این رو جای شگفتی نیست اگر می بینیم عده ای ادعا کرده اند در توافق های لغوی میان زبان عربی و حبشی، عربی و نبطی، عربی وسریانی، عربی و فارسی این زبان های غیر عربی از عربی- کامل ترین و غنی ترین زبان ها- واژه گرفته اند» (آرتور جفری، 64).
به نظر می آید انگیزه ی کسانی که موضوع توافق لغات را مطرح کرده اند فرار از اعتراف به وجود واژه ی معرب در قرآن بوده است. اینان هیچ گونه دلیل علمی و دقیقی که نظریه ی آنان را ثابت کند ارائه نداده اند، و سخن آنان حدس گمانی بیش نبوده است (نک: احمد محمد قدور، مدخل الی فقه الغه العربیه، 88).
سیوطی در «المتوکلی» و «الاتقان» موضع منکران و موافقان را مطرح کرده و امام شافعی را پیشوای گروه اول می داند، که با توجه به آیات 103 نحل و 44 فصلت گفته است:
لیس من کتاب الله شیء الا بلسان العرب: در قرآن چیزی جز به زبان عربی نیست (المتوکلی، ص 5) .
«و طرفداران این مکتب را بعد از وی، محمد بن جریر طبری و ابوعبیده معرفی می کند»وی ابوعبید قاسم بن سلام را از علمای گروه دوم به حساب می آورد که موافق وجود واژه های معرب در قرآن است. ابوعبید با استناد به سخنان صحابه و تابعینی مانند ابن عباس و مجاهد و عکرمه می گوید: «ازابن عباس، مجاهد و عکرمه و دیگران روایت شده است که واژه های غیرعربی فراوانی مانند «سجیل»، «مشکاه»، «الیم»، «الطور» «اباریق» و «استبرق» و غیره در قرآن آمده است. آنان تأویل قرآن را بهتر از ابوعبیده می دانند.» (همان، ص 7؛ جوالیقی، 5).
سیوطی در الاتقان (1 /194) آرای تعدادی از دانشمندان قدیم را در این خصوص آورده است: «ابن فارس، اگر کلمه ای غیر عربی در قرآن باشد شخص می پندارد عربی ناقص است؛ ابن جریر: الفاظی را که ابن عباس و دیگران غیرعربی دانسته اند از توافق لغاتند؛ عرب بعد از آمیزش با سایر زبان ها در سفرهایشان الفاظی را گرفته و حروف آنها را تغییر داده و در مکالمات خویش به کار برد تا به صورت عربی فصیح درآمد و این چنین قرآن بر پیامبر نازل شد، شافعی: کسی جز پیامبر بر زبان احاطه ندارد؛ ابوالمعالی عزیز بن عبدالملک: این الفاظ را در زبان عربی یافتم. چرا که گسترده ترین زبانهاست؛ ابومیسره، سعید بن جبیر، و وهب بن منبه گویند: حکمت وجود واژه های غیر عربی در قرآن این است که قرآن را در بر گیرنده ی علوم اولین و آخرین است و از هر چیزی خبر دارد، به ناچار باید به انواع زبان ها باشد تا احاطه ی خود را کامل نماید.»
اگرچه جلال الدین سیوطی خود از طرفداران وجود واژه های غیرعربی در قرآن است و تا حدودی در تعداد آنها نیز مبالغه کرده است؛ اما بعد از بیان نظرات موافقان و مخالفان چنین می نمایاند که سخن هر دو گروه درست است. چرا که این گونه واژه ها در اصل غیر عربی اند. ولی تعریب شده، صیقل خورده و به صورت الفاظ عربی سر برآورده اند. البته وی قوی ترین نظریه ای را که خود می پسندد چنین بیان می کند: «ابن جریر با سند صحیح ازتابعی بزرگوار ابن مسیره نقل کرده است که در قرآن از هر زبانی وجود دارد» (الاتقان، 1 /194). حکمت وقوع این واژ ها را در قرآن به خاطر احاطه ی کتاب خداوند به تمامی علوم و دانش ها و زبان ها می داند؛ لذا از هر زبانی زیباترین و شیرین ترین واژه ها را انتخاب کرده است (همان). آنگاه توجیه ابن نقیب را این گونه بیان کرده است: «از ویژگی های قرآن نسبت به سایر کتب الهی این است که آنها به زبان همان قوم پیامبرشان نازل شد و از دیگر زبانها در آن نیست، اما قرآن در بر گیرنده ی سایر زبانهاست، از فرس و روم و عرب و حبشی. همچنین پیامبر برای همه ی امتها فرستاده شد و خداوند متعال می فرماید: و «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» پس باید درکتاب پیامبری که به آن مبعوث شده است از زبان هر قومی باشد گرچه اصل آن کتاب به زبان قوم او نباشد» (الاتقان، 1 /194).
آرتور جفری (ص65) نیز به این موضوع، از زبان ائمه ی لغت، اشاره کرده است: «چون قرآن چکیده ی همه ی تعالیم الهی گذشته و وحی های پیشین را در بر دارد و تکمیل کننده آنهاست، ناچار باید انتظار داشت که واژه ها و اصطلاحات فنی عبری، سریانی و زبان های دیگر که در وحی های پیشین به کار رفته دراین واپسین وحی الهی نیز بیاید. گذشته ازاین چون قرآن برای هدایت همه ی افراد بشر فرستاده شده نباید از این که چیزی از زبان های دیگر در آن باشد تعجب کرد. البته آشکار است که تمام واژه های همه ی زبان ها در قرآن نیست، بلکه شیرین ترین، خوش آهنگ ترین و مناسب ترین آنها در قرآن آمده است».
آنچه بیان شد نظرات پیشینیان پیرامون این مسأله بود. اما در روزگار کنونی کسانی هستند که هنوز واقعیت وجود واژگان غیرعربی را در قرآن نپذیرفته اند «احمد شاکر» محقق کتاب «المعرب» جوالیقی متعصبانه از نظریه ی خلو قرآن از واژه های معرب دفاع می کند «آنان که می گویند کلمات قرآن جز به عربی نیست، برآنان پوشیده نیست آنگاه که عرب کلمه ای را از زبان دیگر بگیرد و بر وزن و حروف خود در آورد، این کلمه از زبان خودشان (عربی) می شود، ولی آنان مقصود والاتری داشتند، و معتقد بودند همانطور که «هدی للناس» است، ذکر و شرفی برای عرب و حافظ زبان آنها نیز هست.
عاقلانه نیست این قرآن، که خداوند در آن، در آیات مختلف بر عرب منت نهاده که عربی است، کلمه ای از آن دخیل و غیرعربی باشد» (الجوالیقی، مقدمه، 11). وی وجود معرب در قرآن را غیر محققانه دانسته و می پندارد: «کسانی که آن را اظهار کرده اند، از یک سو به خاطر بزرگداشت سخنان پیشینیان است و از سوی دیگر ناشی از ناتوانایی آنان هم در تحقیق راجع به درستی این گونه روایات است و هم تحقیق در اینکه این گونه کلمات حقیقتاً در زبان عربی آمده است.» (همان، 11). «زیرا عرب از امت های پیشین است و چیز زیادی از زبان عربی که قدیمی ترین زبانها است از بین رفته است. چرا که آن دسته ازالفاظی که غیر عربی پنداشته می شوند و مصدر مشتق آنها شناخته نمی شود، الفاظ عربی می باشند که اصل و ریشه ی آنها از بین رفته و تنها حروف آنها باقی مانده اند» (همان، 13).
رمضان عبدالتواب از محققین معاصر طرفدار گروه دوم است و عقیده احمد شاکر را رد کرده و آن را متعصبانه می داند و از خرده گیری او برجوالیقی در کتاب خویش جهت معرفی کلمات معرب، انتقاد کرده و می نویسد: «تعصب وی کاملاً بی جا و توجیه ناپذیراست. زیرا کلمات معرب در پی به کارگیری و تعریب توسط عربها به صورت کلماتی کاملاً عربی تغییر شکل می دهند و سبب اینکه زبان شناسان قائل به عدم اصالت این کلمات در زبان عربی شده اند این است که کلماتی از این قبیل بر مسماهایی دلالت می کنند که در جامعه عرب وجود نداشته اند. بلکه ابتدا در جوامع دیگر پیدا شده سپس همراه با نام خود که طبیعتاً اعجمی بوده است بر جامعه ی عربی وارد شده اند». (مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی، 409) .
اکثر زبان شناسان امروزی وجود واژه های معرب را در قرآن امری انکارناپذیر و هماهنگ با نظریه های زبان شناسی می داند. و حق این است که انکار واژه های معرب در قرآن تنها یک تعصب بی اساس و انکار بی دلیل است. شواهد روشن قاطعی بر وجود واژه های معرب در قرآن وجود دارد: واژه های مانند اباریق، سجیل، استبرق، دینار، یاقوت، مسک (فارسی)؛ رقیم، صراط، قسطاس، شیطان، ابلیس (یونانی)، جهنم، ملائکه، اخدود (حبشی)؛ غساق (ترکی قدیم) و... (محمد اسعد نادری، 322) .
3- واژه های غیرعربی و عربیت در قرآن
آیا وجود واژه های غیر عربی در قرآن، منافی صفت عربیت آن نخواهد بود؟ و ارزش بلاغی آن را از منظر بلاغت عربی نمی کاهد؟ البته قائلان به وجود لغات غیر عربی در قرآن بر آنند که وجود چند لغت غیر عربی قرآن را از صفت عربی نمی اندازد. چنانکه قصیده و غزل فارسی هم با آنکه لغات عربی بسیاری دارد، ولی این واژگان عربی آن را غیر فارسی یا عربی نمی گرداند. امروزه زبان شناسان پیرو این نظریه اند و برآنند که هیچ زبانی از زبان های زنده و مهجور دنیا نیست که در آن کمابیش لغات دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد (خرمشاهی، 748). و به همین دلیل است که هیچ کس«دره ی نادره» و «تاریخ وصاف» و... را که گاهی تا 80 درصد واژه های آن عربی و ترکی است جزء آثار عربی یا مغولی به حساب نیاورده است» (بدره ای، مقدمه واژه های دخیل درقرآن، 13).یقیناً وقوع واژه های معرب نقص و عیبی بر عربیت قرآن محسوب نمی شود و صفت اعجمی به آن نمی دهد خداوند فرموده:
ولو جعلناه قرآناً اعجمیا لقالوا لولا فصلت آیاته اعجمی و عربی قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء (15)
«قرآن به زبانی نازل شد که عرب آن را می فهمید و به کار می برد. واژه های معرب نیز جزیی از همان زبان بود، و از جهت آوایی و وزنی و اعراب تابع همین زبان گشت، و در عین حال دلیلی بر زنده بودن زبان عربی و قدرت رشد و بالندگی آن است.(محمد اسعد نادری، 322)».
امام جوینی در خصوص واژه های غیرعربی در قرآن نکته ی بلاغی قابل توجهی گفته است که خلاصه ی آن چنین است: «اگرگفته شود که «استبرق» عربی نیست و شأن آن از لحاظ فصاحت و بلاغت از الفاظ عربی کمتر است، می گویم: اگر همه ی سخن شناسان جهان گرد هم آیند تا به جای این لفظ (استبرق) لفظ دیگری بیاورند، ناتوان خواهند بود. زیرا خداوند وقتی بندگانش را به اطاعت خود تشویق کرد، اگر آنان را با وعده نیکو ترغیب ننماید و با عذاب دردناک نترساند، تشویقش براساس حکمت نبوده است و دراین کار باید فصاحت واژه ها را رعایت کند... اگر سخن شناسی بخواهد به جای کلمه ی استبرق لفظ دیگری بیاورد که همان معنای لباس عالی و در خور شأن بهشتیان را بدهد نمی تواند. زیرا ناچاراست یا چند لفظ را به کار ببرد، که این فصیح نیست، یا اینکه لفظی عربی بیاورد که چنین لفظی را نخواهد یافت؛ زیرا در عربی لفظی که دلالت بر لباس حریر کند نیست، و عرب ها این گونه لباس ها را از طریق فارس ها شناخته اند، و هیچ شناختی از آن نداشته اند و معرب این گونه الفاظ را به کار برده اند. در نتیجه باید همان لفظ استبرق را به کار ببرد. زیرا هر سخن شناسی باید الفاظ بجا و شایسته به کار ببرد. به گونه ای که نتوان به جای آن لفظ بهتری یافت، و کدام فصاحت و بلاغت بالاتر از این است که جانشینی برای لفظ به کار رفته، یافت نشود» (سیوطی، الاتقان، 1 /195).
بررسی آیات شریفه ی قرآن این را نشان می دهد که وجود واژه های مشترک بین زبان عربی و غیرعربی به هیچ وجه با عربیت قرآن منافات ندارد. عربی مبین اشاره به کل قرآن است نه تک تک واژه های آن. به نظر سیوطی واژه هایی چون استبرق، سندس، زنجبیل، مشک، سرادق و اباریق در قرآن نشان از تعالی آن است (همان). زیرا قرآن می بایست از بهترین چیزها برای مردم سخن گوید، پس نمی توانسته محدود به تمدن خشن جاهلیت بوده باشد (آرتور جفری، 66).
ممکن است مقصود از واژه ی عربی، انسان یا کلام فصیح باشد که در برابر واژه اعجمی قرار می گیرد که به معنای انسان یا کلام غیرفصیح است. این معنی درآیه های 44 فصلت و 103 نحل، محتمل است (نک: مصباح یزدی، 85).
4- زمان ورود واژه های غیر عربی
چگونگی و زمان ورود واژه های غیر عربی مورد توجه قرآن پژوهان و زبان شناسان بوده است. عده ای چون طبری معتقدند این واژه ها برای نخستین بار در قرآن به کار رفتند. در بخش اول مقاله مطرح شد که برخی می گویند واژه های بیگانه موارد معدودی از توافق لغات هستند «همین واژه های یکسان که در نتیجه توافق زبان عربی و دیگر زبانها برای اشیای همانندی به کار رفت، برحسب اتفاق در زبان عربی برای نخستین بار در قرآن به کار رفته اند» (آرتور جفری، 63).آنان که این رأی را نمی پذیرند، قائل به وجود این واژه ها پیش از قرآن هستند و می گویند: «این لغات قبل از نزول قرآن از زبان های دیگر به مرور وارد زبان عربی شده و معرب گردیده و عرب در آن تصرفاتی کرد و آن را از جنس کلام خویش ساخت و هنگامی که قرآن نازل شد این واژه ها که عربی شده بودند در قرآن آمدند. مثلاًًً «سجیل» در اصل سنگ و گل فارسی بود که قبل از نزول قرآن وارد زبان عرب شد. چون حرف «گ» در عربی وجود ندارد به «ج» مبدل گشته و درهم ادغام شد» (اسلامی، مقدمه ریشه یابی واژه ها در قرآن، 5).
این واژه ها یقیناً ارمغان کشورهای همجوار آن روز سرزمین عربستان است که نشان دهنده ی روابط اعراب با آنها می باشد: «اعراب قدیم پس از آنکه در نتیجه ی مراودات بازرگانی و سفر به ایران و روم و مصر و سوریه و حبشه با زبان های دیگر روبرو شدند، واژه های بیگانه را گرفتند و با تغییر، در اشعار و مکالمات خویش به کار بردند. در نتیجه این واژه ها به صورت واژه های ناب عربی درآمد، در ادبیات استعمال شد و در قرآن نیز به کار رفتند» (بدره ای، مقدمه واژه های دخیل، 13-12؛ الاتقان 1 /194). البته زمانی دراز در عصر جاهلیت بر این گونه کلمات گذشت تا کاربرد آنها میان مردم رواج یافت. تا آنجا که گاه اصل و سرچشمه ی این کلمات را از یاد بردند. در چنین زمانی بود که نزول قرآن کریم آغاز شد و خداوند آن را به همین زبان عربی که برخی واژه های معرب جزء ذات آن شده بود بر پیامبر نازل کرد و دلیل آنکه برخی کلمات معرب در قرآن به کار رفته است همین امر می باشد (رمضان، عبدالتواب، 406).
گفتار سیوطی شاهد این مدعا است که واژه ها قبل از نزول قرآن، در عربی به کار می رفته اند؛ چرا که علاوه براذعان به غیر عربی بودن واژه ها، آن را نشان از فرهنگ و تمدن والای کاربرد آن می داند که خداوند برای زیباتر شدن قرآن از این کلمات استفاده کرده است: «اعراب پیش از اسلام برای بسیاری پدیده ها که خاص مراحل رشد یافته در تمدن و فرهنگ بودند و قرآن مردم را به سوی آنها رهنمون می شد، واژه ای نداشتند؛ از این رو طبیعی است اگر قرآن واژه های جدید برای بیان پدیده های نوین به کار برد، آن هم واژه هایی که در حقیقت بربسیاری از اعراب دوره ی جاهلیت که با تمدن های ایرانی و رومی تماس حاص کرده بودند، ناشناخته نبود» (آرتور جفری، 66).
اگرکتاب ارزشمند «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» (آذر نوش) را یک استثنا بدانیم، باید اذعان کرد در مورد اینکه چه کلماتی قبل از نزول قرآن بوده اند و چه واژه هایی همزمان با نزول وحی وارد شده اند، پژوهش چشم گیری صورت نگرفته است. تنها فریدون بدره ای نگاهی اجمالی نسبت به این واژه ها داشته است، و براساس ریشه یابی آرتور جفری می نویسد (مقدمه واژه های دخیل در قرآن، 20): «آرتور جفری غیر از نام های خاص، 275 واژه را که دخیل دانسته شده، به ترتیب الفبایی ذکر کرده است. با افکندن نگاهی اجمالی به این واژه ها معلوم می گردد که نزدیک به سه چهارم آنها واژه هایی است که پیش از ظهوراسلام وارد زبان عربی شده و به صورت واژه های عادی و بومی درآمده است و برای هفتاد و اندی واژه باقیمانده هیچ مدرک کتبی که دال بر کاربرد آنها در دوره ی جاهلی باشد به دست نیامده است. اما به دور از واقع نخواهد بود که تصور کنیم این واژه ها در گفتار مردم به کار می رفته، ولی سندی از استعمال آنها پیش از قرآن به دست ما نرسیده است».
با توجه به تحقیق آرتور جفری، از این هفتاد واژه ای که سندی برای استعمال آنها در دوره ی جاهلی وجود ندارد، تقریباً بیست واژه همزمان با نزول قرآن به کار رفته اند و، از نظر وی، از ابداعات خود پیامبر (ص) می باشد: ابلیس، اسباط، اعراف، تسنیم، توراة، جبرئیل، جهنم، حزب، زخرف، زکوه، سبت، سجلّ، سجّین، فرعون، قرآن، مریم، ملّه، منّ، منافقون، اسرائیل، الاسلام. البته این تعداد واژه بدون در نظر گرفتن اسامی خاص است.
برسر تعداد واژگان دخیل اختلاف است. آرتور جفری، با احتساب اسامی خاص، تعداد آنها را 320 واژه می داند. و سیوطی در کتاب المتوکلی 125، واژه و در المهذب 140 واژه را ذکر کرده است. اما در زمینه کلمات فارسی، آرتور جفری47 واژه، ابن بلخی در فارسنامه 32 واژه، بهاء الدین خرمشاهی 47 واژه، سیوطی در المتوکلی 25 واژه را آورده است.
5- وام گیری واژه های غیرعربی و انحطاط زبان
همان گونه که گذشت، یکی از دلائل منکران وجود واژه های غیرعربی در قرآن شبهه ینقص و انحطاط زبان عربی بود. با این تصور که وام گیری یک زبان از زبان دیگر، نشانه ی نقص و انحطاط آن است. به همین علت، ازنظرآنان، پذیرفتن واژه های معرب در قرآن، اعتراف ضمنی به انحطاط زبان عربی است، چرا که در این صورت، قرآن جهت بیان مقاصد خود از سایر زبان ها واژه هایی را وام گرفته است.اما در حقیقت این گونه نیست، براساس نظریه ی تکامل و تطور زبانها، موضوع تبادل واژه ها و تعامل زبانها با هم امری طبیعی و اجتناب ناپذیراست، و اصولاً موجب غنای زبان های وام گیرنده و وام دهنده می شود و از ارزش ذاتی آنها نمی کاهد. در زبان عربی «تعریب» نیز پدیده ای از پدیده های طبیعی برخورد زبانها و تأثر آنها با هم است. زبان ها در هنگام جنگ و صلح، و درداد و ستد و ارتباط اهل زبان با هم، تعامل دارند (محمد المبارک، فقه اللغه و خصائص العربیه، 292). وام گیری زبانها از یکدیگر پدیده ای است انسانی، که زبان شناسان امروزی آن را پذیرفته اند و دلایل بی شماری برای اثبات آن آورده اند. زبان عربی نیز یک زبان استثنایی نیست، و این تبادل زبانی موجب افزایش گنجینه لغوی و پرباری سرمایه ی زبانی آن می گردد. «قبل از اسلام در زمان جاهلی چنین وام گیری هایی بوده است. در زمان اسلام نیز وجود داشته و در قرآن نیز نظیر این پدیده هست. ورود بسیاری از این واژه های معرب به قرآن باعث گردید تا ابن جریر بگوید: «در قرآن از هر زبانی وجود دارد» (صبحی صالح، 316، 315). اگر اندکی در این امر تأمل کنیم در می یابیم که بعد از گذشت هزار و چهارصد سال از نزول وحی کسی اذعان به عدم غنای قرآن و زبان عربی نکرده است و دانشمندان علم زبان شناسی، عربی را به عنوان یک زبانی غنی و کامل به شمار آورده اند.
دکتر رمضان عبدالتواب معتقد است «ورود کلمات بیگانه به یک زبان نه تنها موجب تباهی و ویرانی آن نمی شود؛ بلکه اصولاً حیات آن به هضم این گونه کلمات وابسته است و اساساً توانایی یک زبان در تغذیه از کلمات بیگانه یکی از مزایای آن زبان محسوب می شود. مشروط بر آنکه در قالب های خودی ریخته و روح خود را در آنها بدمد و مهر خود را برآنها بزند» (عبدالتواب، 415). وی سپس دیدگاه دکتر احمد عیسی را مطرح کرده که می گوید: «تعریب کلمات برای حیات علم و دانش یک ضرورت است و تا آن زمان که شرایط تعریب رعایت شود بیمی بر موجودیت زبان عربی نمی رود. زیرا اساس یک زبان حروف، معانی، افعال، صرف، نحو، بیان، شعر و دیگر ویژگی های آن است، که سبب تمایز این زبان از زبان های دیگر می شود؛ نه تعداد اندکی از واژگان که بالاخره لباس خود را بر تن آنها پوشانده و با ایجاد تغییراتی آنها را جزئی از خود کرده است» (همان، ص416) .
به نظر می آید ورود واژه های بیگانه به زبان عربی شبیه ورود و پناهندگی یک بیگانه به قبیله ی عربی و پیوستن به آن است، چرا که فرد پناهنده باید آیین ها و رسوم آن قبیله را بپذیرد تا جزء افراد قبیله محسوب گردد. و اطلاق کلمه ی «تعریب» برای واژه های غیرعربی نشان دهنده ی همین معناست (محمد المبارک، 291).
ضمناً اکثر واژه هایی که از زبان فارسی و یونانی وارد عربی شده اند، به جنبه های فکری و مادی مربوط می شود، که این دو ملت درآن جنبه ها بر عرب برتری داشته و عرب ها به ناچار چنین واژه هایی را از آنها اقتباس کرده اند (بدره ای، مقدمه واژه های دخیل، 7؛ محمد المبارک، 293).
6- زبان های وام دهنده
زبان هایی که قرآن از آنها وام واژه دارد، عبارتند از: حبشی، فارسی، رومی، هندی، سریانی، عبری، نبطی، قبطی، ترکی، بربری، و زنگی. این واژه ها به دلایل مختلفی به زبان عربی راه یافته اند. نزدیکی بعضی ازاین زبان ها به عربی، ارتباط گسترده ی اعراب با صاحبان برخی زبان های دیگر و نیز ملت های همجوار خود، تسلط ساسانیان (فارسی زبان) و بیزانس (یونانی زبان) بر اعراب می تواند از اسباب ورود کلمات به زبان و ادبیات عربی باشد.دکتر فهمی حجازی در خصوص ورود واژه های یونانی به عربی نوشته است: «زبان عربی زبانی است با قدرتی شگفت در هضم واژگان بیگانه و آنها را همچون واژگان اصیل قرار می دهد. بیشتر واژگان یونانی به عربی، از طریق لهجه های آرامی به ویژه سریانی که حامل فرهنگ یونان به عرب می باشد، راه یافت» (زبان شناسی، عربی، 296).
دکتر «آذرنوش» راه های نفوذ فارسی به زبان عربی پیش از اسلام مفصلاً بررسی کرده است (153-213). به نظر می آید که وابستگی شهریاران «حیره» به امپراطوری ایران از مهم ترین این راه هاست. وی همچنین اضافه کرده است «تسلطی که دولت هخامنشی بر دنیای متمدن و اقوام متعدد متنازع داشتند و نیز سیاست آنان با اقوام سامی نژاد آن چنان بود که ایشان را به سوی خود جلب کرد. به این دلیل مقدار واژه هایی که در زمان هخامنشی و اوائل اشکانی به ادبیات تلمودی راه یافته، بسیار فراوان تر از کلمات قرضی در دوران های دیگر است و از طریق ادبیات و دین یهود توانست به دیگر زبان های سامی نیز نفوذ کند. برخی از کلمات فارسی معرب نیز از راه زبان های آرامی به عربی رفته اند نه مستقیماً از فارسی» (همان، 111).
این را هم باید اضافه کرد که تعداد واژه ها از هر زبانی کاملاً متفاوت است. مثلاًًً تنها واژه ی ترکی در قرآن «غساق» می باشد که «سربازان ترک در دربارهای اسلامی آن را استعمال می کردند و دانشمندان عرب نمی توانستند آن را ریشه یابی کنند، به همین خاطرآن را ترکی نامیدند. و نیز واژه «منسأه» به معنای عصا، زنگی است، که به علت مذکورآن را به زنگی نسبت داده اند. البته بعضی آن را حبشی دانسته اند (آرتور، جفری، 85)».
نتیجه
از آنچه گذشت فهمیده شد استدلال و دلایل کسانی که مخالف وجود واژه های معرب در قرآن هستند، علمی و دقیق نیست. وجود این واژه ها در قرآن امری طبیعی و متناسب با نظریه های علمی زبان شناسی است، و هیچ گونه منافاتی با عربی بودن قرآن ندارد.فهرست منابع :
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)، تهران، دانشگاه تهران، بهار 1354ش.
آذرنوش، آذرتاش و سلمانی مروست، محمد علی «زبان قرآن» مقالات و بررسی ها، دفتر 75 (1)، 1383ش، 11-39.
ابن الانباری، ابوالبرکات، البیان فی غریب اعراب القرآن، جلد اول، قم، انتشارات الهجره، 1362 ش.
ابن الانباری؛ ابوالبرکات: الباقلانی، المجمع الثقافی، دبی، الموسوعه الشعریه، الاشراف العام محمد احمد السویدی، 2003 (لوح فشرده).
ابن جنی، عثمان، الخصائص، الجزء الاول، قاهره، مطبعه دارالکتب المصریه، 1952م.
ابن فارس، احمد: الصاحبی فی فقه اللغه و سنن العرب و کلامها، بیروت، مؤسسه ابدران للطباعه و النشر، 1963 م.
جفری، آرتور: واژه های دخیل در قرآن، ترجمه: فریدون بدره ای، تهران، انتشارات توس، 1372ش.
جوالیقی، ابومنصور، المعرب من الکلام المعجمی علی حروف المعجم، تحقیق احمد محمد شاکر، دارالکتب المصریه، قاهره 1961. (اعید طبعه بالافست، طهران، 1966).
حجازی، محمود فهمی، زبان شناسی عربی، ترجمه سید حسین سیدی، تهران: انتشارات سمت پاییز، 1379ش.
خرمشاهی، بهاء الدین: قرآن و قرآن پژوهی، تهران، انتشارات ناهید، 1376 ش.
الراجحی، عبده: فقه اللغه فی الکتب العربیه، بیروت، دارالنهضه العربیه، 1972 م.
سیوطی، جلال الدین: الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1999م.
سیوطی، جلال الدین: المزهر فی علوم اللغه و انواعها، بیروت، دارالفکر، بی تا.
سیوطی، جلال الدین: ریشه یابی واژه ها در قرآن، ترجمه محمد جعفراسلامی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362 ش
سیوطی جلال الدین: المتوکلی، تحقیق عبدالکریم الزبیدی، بیروت، دارالبلاغه، 1408 ه. ق.
صالح، صبحی: دراسات فی فقه اللغه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970م.
عبدالتواب، رمضان: مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی، ترجمه : حمیدرضا شیخی. معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1367 ش.
قدور، احمد محمد: مدخل الی فقه اللغه العربیه، بیروت، دارالفکرالمعاصر، 1999م.
المبارک، محمد: فی اللغه و خصائص العربیه، بیروت، دارالفکر، 2000 م.
مصباح یزدی، محمد تقی: قرآن شناسی جلد اول، تهران، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380 ش.
النادری، محمد اسعد، فقه اللغه مناهله و مسائله، بیروت، المکتبه العصریه، 2005م.
پی نوشت ها :
1.دانشیار دانشگاه بوعلی سینا- کارشناسی ارشد دانشگاه بوعلی سینا همدان .
2.شعراء/195، 194، 193، 192.
3.یوسف/2.
4.الزخرف/3.
5.فصلت/3.
6.الشوری/7.
7.طه/113.
8.نحل/103.
9.شعراء/195.
10.الحقاف/12.
11.رعد/37.
12.زمر/28.
13.ابراهیم/4.
14.بقره/31.
15.فصلت/44.
قرآن، ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)