مترجم: علی محمد حق شناس
آنچه در زیر می آید پیشنهادهایی است به محققی که تازه قلم به دست گرفته، پیشنهادهایی درباره انواع انتقادهای پذیرفتنی، شیوه های برخورد متناسب با آنها و چگونگی بهره جویی از نقد. اما اینکه چگونه باید اثری را بازنوشت در زیر نمی آید. از دست ردّی هم که ناشر به سینه نویسندگان می زنند سخن نخواهیم گفت. (دردناک است، ولی تحملش باید کرد). از انتقادهایی هم که پس از چاپ اثر می شود یاد نخواهیم کرد. تنها به امر دریافت، قبول و بهره جویی از انتقاد پیش از مرحله چاپ بسنده می شود.
نخست به مثالی از جایی دیگر توجه کنیم: در رستورانی در فورت برگ (Fort Bragg) غذایی خورده بودم که، ای، بدک نبود. صورتحساب را که می پرداختم، صاحب رستوران که خود آشپز آنجا هم بود، پرسید غذا چطور بود؟ گفتم «ای، خوب بود. من که پسندیدمش.».
اصرار ورزید که: «دستپخت خودم و کشف خودم است، چطور دیدیش؟»
گفتم «سوسش زیاد بود؛ نمی شد همه اش را خورد. خیلیش جا ماند».
گفت: «آخر این غذا را همه این طور دوست دارند».
و بعد داستان دور و درازی برایم سر کرد؛ خلاصه آن این بود که من یک آشپز آبدیده ام و تو نیستی. راهم را گرفتم و رفتم.
باری، لذت غذا را که بر من حرام کرد، بماند؛ اما نمونه آشکاری به دست داد از اینکه ما چگونه دو اصل بنیادی انتقاد پذیری را اغلب نادیده می گیریم:
1. جویای انتقاد نشوید مگر آنکه واقعاً خواهانش باشید. اگر آنچه می خواهید تأیید است، که فرضاً با ستایشی دست و دل تان را گرم کنند، این را بگذارید تا خودش بیاید. دیگر نپرسید که «خوب، تو درباره این اثر چه فکر می کنی؟»-مبادا راستش را بگویند. به امید چیزی فراتر از تأییدهای معمولی، از قماش «خوب است دیگر»، پا نفشارید. آنچه دل تان می خواهد بنویسید؛ اما، اگر معیار نگارشتان همین است و بس، دیگر با چاپ و پخش نوشته هایتان خود را در معرض انتقادهایی که تحملش را ندارید قرار ندهید.
2. سعی نکنید ثابت کنید که منتقدان در اشتباهند. اولاً به دلیل این که چنین کاری بیهوده است. منتقدان تنها برداشتهای شخصی خود را نسبت به آنچه نوشته شده است گزارش می کنند و لذا همواره بر حقند. صرف نظر از آنکه به چه پایه از مهارت و آزمودگی رسیده باشند، داوریهای انتقادیشان درون گرایانه است؛ مگر آنجا که پای واقعیتی مسلم در میان باشد. منتقد فقط وقتی برخطا است که نظر خود را بد عرضه کرده باشد. در ثانی، به سود نویسنده نیست که حقانیت خود را به زبان منتقد به کرسی بنشاند: با این کار، حس حق طلبی خود را ممکن است ارضا کند، اما به چاپ اثرش کمک نخواهد کرد؛ گذشته از آنکه دوست و کمک کاری را هم بسا که از کف بدهد و یا خاطر ویرایشگری را هم بیازارد. و این به قدر کافی بد هست؛ اما بدتر از آن این است که نویسنده در یک چنین حالت روحی نخواهد توانست به کاوش در اثر خود بپردازد تا معلوم کند که آیا خود باعث بروز چنان انتقادی نشده است. و این یعنی طرد انتقاد؛ و انتقاد را نباید طرد کرد، زیرا که سراپای آن به گونه ای سودبخش است. اگر اثری برای یک خواننده، مسأله انگیز، ناپذیرفتنی یا گیچ کننده باشد، برای خوانندگان دیگر نیز چنین خواهد بود؛ و این واقعیتی است مسلم.
نویسنده تازه کار از چه کسانی جویای انتقاد می تواند شد؟ از همکارانی که از آنان درخواست کمک کرده است، و از ویرایشگران و داوران نشریه ها. وقتی نویسنده ای اثرش را برای ناشری می فرستد، ممکن است یکی از سه پاسخ زیر را دریافت کند.
1. یادداشتی حاکی از ردّ اثر:
و این خود نوعی انتقاد است. «از ارسال مطالب شما سپاسگزاریم. چاپ ان در نشریه مقدور نیست. کثرت مطالب دریافتی امکان پاسخ شخصی را از ما سلب کرده است. از بابت هر دو متأسفیم». ردّی است بی هیچ توضیحی. اما نویسنده خود درخواهد یافت که اثرش را با آثار دیگران سنجیده و آن را ناقص تشخیص داده اند. چون هر ردّی از این دست می تواند معلول دلایل بی شماری باشد، از چنین یادداشتهایی سود چندانی نمی توان برد و نویسنده هیچ کاری نمی تواند کرد جز آنکه اثرش را برای نشریه ای دیگر بفرستد.2. ردّ همراه با دلیل:
اثر همراه با توضیحی از سوی سردبیر بازگشت داده می شود؛ توضیح بسا که منعکس کننده نظر محققی باشد که طرف مشورت سردبیر بوده است. برخی از سردبیران چنین توضیحی را حتّی از آثاری هم که هیچ امیدی به اصلاح شان ندارند (جز آنکه آرزومی کنند آنها را دوباره نبینند) دریغ نمی ورزند. هر توضیحی از این شمار به نیت آموزش، در مقام همکاری محققان در رفع مشکل یکدیگر، عرضه می شود. از آن سود بسیاری می توان برد.3. پذیرش اثر او:
اما پذیرش نامشروط کم است: «ما اکثر آثار را به قید تجدیدنظر می پذیریم. تجدیدنظرها می تواند کلی یا جزئی باشد... از این روی، مطلبی که سرانجام در نشریه ما به چاپ می رسد با اثری که در آغاز ارسال می شود اغلب به کلی متفاوت است».(1)درخواست بازنویسی را نباید توهین تلقی کرد. نویسنده تازه کار، و حتی نویسنده کارآزموده، باید در این مرحله خود را آماده پذیرش هر انتقاد، راهنمایی و اصلاح به جایی کرده باشد، حتی اگر صریح و تند باشد.«باید بگوییم که آخرین بخش نوشته شما، به گمان ما، دلسرد کننده است. تغییرناگهانی طرز و آهنگ بیان در این بخش به گوش ما خوش نمی آید.گرچه سبک سخن به ظاهر آرام است. با این همه، نشانی از خودنمایی و حتّی خودستایی در آن به چشم می خورد. آیا مایلید در این بخش تجدیدنظر کنید؟» جواب این پرسش تند و برنده آن است که:«آری».اگرچه انتقاد را باید پذیرفت و به کار بست، از ارزشیابی شخص انتقاد کننده و سنجش اعتبار نظرهای او نیز غافل نمی باید بود. از روی ویژگی های شخصی برخی از منتقدان می شود پی برد که آنان را تا چه اندازه ای باید جدی گرفت.
آن عده از همکاران که در دفترهای کارشان در راهرو های اداره سرشان به کار است، بسا که منتقدان خوبی، یعنی منتقدان مؤثری، نباشند. این یکی شاید دل نازکی داشته باشد؛ شاید گوشه های برنده نظرش را بساید تا از آزار دوستی بپرهیزد.آن دیگری شاید با بیان چیزی از این قماش که «درخشان بود!» نشان دهد که از تیزبینی و باریک اندیشی نقادانه هیچ بویی نبرده است. بدین مقدار دل خوش نکنید؛ خواننده مو شکاف دیگری را دست و پاکنید.
نظرخواهی از افراد فراوان دلیل خردمندی البته هست؛ اما پاسخهای آنان می تواند گیچ کننده هم باشد: این یکی اثر را بیش از اندازه کوتاه می یابد و آن دیگری بیش از اندازه بلند. یکی همان مطلبی را از آن می فهمد که مطلوب نویسنده بوده است و دیگری آن را بد می فهمد. این خواهان جزئیات بیشتر است و آن خواهان جزئیات کمتر. یکی سخنان پیش پا افتاده بی روح فرو می لغزد. این می گوید روشنگر است، آن می گوید حرف تازه ای ندارد. همه این نظرها را باید وارسی کرد، اما اثری یگانه را نمی توان با رعایت عادلانه همه آنها بازنوشت. نویسنده در رویارویی با چنین پاسخهای ضد و نقیض، می باید خود به داوری درباره منتقدان همت گمارد. منتقدی که اثر خوب شاید پیش از آن هم استعداد خود را در بد فهمی آثار به نمایش گذاشته باشد. آن دیگری که نثر و طرز اثر را نمی پسندد، خودش چطور می نویسد؟ البته، گاه پیش می آید که از میان همه پاسخها تنها یکی آشکارا برحق است وباقی برخطا.
در میان همکاران اگر کسی هست که نخست هر نوشته ای را واقعاً می خواند و سپس در مدعاهای آن باریک می شود و از میزان تازگی محتوای آن می پرسد و نیز از سبک و زبان آن ایراد می گیرد، هم او را می باید برای نقد و نظرخواهی در نظر گرفت. یک چنین نقد و نظرخواهی، به خصوص چون شخص انتقادکننده خود حضور دارد تا به توضیح و تفصیل برداشتهای خود بپردازد، به ویژه سودبخش خواهد بود؛ البته با این شرط که انتقادهای او به درستی پذیرفته شود. هرگاه چنین خواننده منتقدی نتواند مطلبی را مستقیماً از خود اثر دریابد، سعی نکنید آن مطلب را شفاهاً به او تفهیم کنید: به جای این کار، خود اثر را بازنویسی کنید.
تازه پس از این همه نقد و نظرخواهی، باز هم میان اثری که برای نشریه ای فرستاده می شود و چاپ همان اثر در نشریه منتقدان دیگری قرار دارند: سردبیر و داوران نشریه. نویسنده محقق درباره این دسته از منتقدان چیزهایی به کم یا بیش می داند. هر چند به طور معمول همه آنان سوای سردبیر برای او ناشناخته می مانند. به هر حال، نویسنده می تواند از همان مقدار دانشی که نسبت به داوران نشریه دارد در ارزشیابی نظرها و انتقادهای آنان بهره جوید. این دسته از داوران مردمی کمابیش خبره اند: خبره در رشته های تخصصی خود، و خبره در کار گزینش مطلب برای چاپ در نشریه های مربوط به تخصص خود. چنین مردمی نمونه خوان نیستند، لذا خود را چندان درگیر چیزهایی از شمار املاء لغات، نقطه گذاری، نکات دستوری، پانویسی و آیین کتاب شناسی نمی کنند، جز آنکه با مشاهده مبالاتی در این موارد احتمالاً ابرو در هم کشند.اینان همکاران نویسنده در زمینه تخصصی اویند، کارشناسان امور مربوط به مقالات و نوشته های علمی اند، راهگشایان کوششهای بی شمارند در پیشبرد دانش. اما چه بسا خود آنان هم رقیبان هم طراز نویسنده اثر باشند و درباره همان موضوع سرگرم پژوهش؛ و لذا به اثر مزبور علاقه ای برحق داشته باشند. چنین مردمی اگر به مقاله ای برمی خورند که با اندیشه و کارشان دمساز باشد، با محتوای آن با دریافتهایشان هم راستا باشد، احتمالاََ خشنود خواهند شد؛ یا برعکس، چه بسا احساس خطر خواهند کرد. فی المثل، چون خودشان هم در خصوص آن موضوع اندیشه ای همانند دارند، ممکن است دریافت بکری را همچون نکته ای شناخته و عادی قلمداد و طرد کنند. برخی از آنان به مقتضای خوی و خصلت چنانند که آرزو می کنند کاش نوسنده چیزی دیگر نوشته بود، چیزی دیگر که خود آنان می نوشتند هر آینه اگر خودشان به همان زمینه پژوهشی تعلق می داشتند. چنین کسانی اگر با محتوای مقاله مخالف باشند، ممکن است جوانمردی به خرج دهند و پیشنهاد کنند تا از دیگران نیز نظرخواهی شود؛ و یا ممکن است به سردبیر توصیه کنند تا مقاله را رد کند. اینان می توانند در داوریشان خشن باشند، که فرضاً «به گزارش (شفاهی) دانشجویان در سمینارها می ماند... گمان نکنم که حتی باز نوشته آن به درد چاپ بخورد». نیز می تواند نسبت به بخشی از مقاله نظری تشویق آمیز ابراز دارند که فی المثل «نمای یادداشتهایی را دارد که برای نگارش رساله ای در حد یک کتاب نوشته شده باشد. امیدواریم «آقای فلان» چنین برنامه ای در پیش داشته باشند». و چنانچه نشریه های متعددی در آن زمینه تخصصی در کار باشد، نویسنده مقاله درگیر شبکه ای تو در تو از شورای سردبیران و داوران می تواند شد؛ و بسا که یک داور در چندین شورا عضویت داشته باشد. و این ممکن است پاسخهایی از این دست برای نویسنده مقاله در چنته داشته باشد که: «وقتی این مقاله برای «فلان نشریه» فرستاده شده بود، من رأی به ردّ آن دادم. حالا هم نظر من از آن بهتر نیست».برخی از این مشاوران ممکن است نامجویانی تازه کار باشند، برخی دیگر مردم آزاران یا حسودان و برخی نیز مهربانانی هم درد. گرچه اظهارنظرهایشان اغلب کوتاه است، می توان بازتاب آهنگ صدایشان و اغراض آشکار و نهانشان را در آنها بازیافت: انتقادهایشان را می باید هنگام ارزشیابی با همین میزان سنجید. به هر تقدیر، انتقاد هیچ کدامشان را به سبب اغراض شخصی نادیده نگیرید. سردبیران از وجود این چنین کوتاه بینی ها در میان داوران به خوبی با خبرند. وانگهی، حتّی خرده گیریهای مغرضانه نیز، هرگاه به درستی وارسی شوند، در کار تجدیدنظر و بازنویسی مقاله کمک کار و سودبخش خواهند بود. همین سخنان خرده گیران، هرگاه مورد غور و اندیشه واقع شوند، بسا که به اصلاح جنبه هایی از مقاله بینجامد که حتی به مغز منتقدان نیز خطور نکرده بوده است.
اعضای شورای گزینش هر نشریه ای جوانبی را در نظر دارند که قبول آنها برای نویسنده دشوار تواند بود؛ هرچند نویسنده می باید توجه داشته باشد که چنان جوانبی خواه و ناخواه تعیین کننده است. اینان نشریه ای را منتشر می کنند که به هر حال ویژگی های حساب شده دارد؛ خط مشی معینی دارد که دنبال کردن آن برای آنان الزامی است، نوع خوانندگانش مشخص است، بودجه ای دارد، زمان انتشارش از پیش برنامه ریزی شده است، سبک و صفحه بندی اش نیز هم؛ احتمالاً از مؤسسه هایی نظیر دانشگاه ها و انجمنهای علمی کمک مالی دریافت می کند و آن مؤسسه ها بر آن نظارت عالی دارند. همه این عوامل موقعیت خاصی را فراهم می آورد که اعضای شورای گزینش نشریه موظفند در چارچوب آن، آثار دریافتی را بخوانند و بسنجند و داوری کنند. افزون بر این، برخی از نشریه ها مطالب دو یا سه سال آینده شان را هم از پیش انتخاب کرده اند؛ سهل است که چندین صد مطلب را نیز درباره امور جاری در اخیتار دارند؛ گذشته از آن که با کوهی از کارهای عقب مانده هم دست به گریبانند. این است که می توانند در قبول مقالات سخت گیر و مشکل پسند باشند.
دست کم هفته ها طول خواهد کشید تا مقاله ای را که برای نشریه ای فرستاده اید به منظور تجدیدنظر و اصلاح برای شما پس فرستند؛ و در طول این مدت شما احتمالاً به آن مقاله نگاه نکرده اید. خوب است آن را دوباره بخوانید و پیشنهاد من این است که این کار را حتّی پیش از آن بکنید که به انتقاد های ارسال شده دست زده باشید. گرچه خود نویسنده مقاله اید، با این همه فاصله ای که برای مدتی میان شما و آن مقاله افتاده سبب شده است که شما اینک در مقام یک خواننده مطلوب آن قرار گرفته باشید، یعنی مجبور باشید بیشتر به واژه هایی که بر روی صفحه است توجه کنید و کمتر از آشنایی خود با محتوای مقاله کمک بگیرید. خواهید دید که خودتان از نارسایی های مقاله ناراحت خواهید شد. اینک انتقادها را بخوانید. هشت نکته سازنده هست که آن قدر از سوی منتقدان مختلف تکرار شده اند که اکنون می توانید آنها را همچون معیارهای منتقدان به حساب آورد. در زیر هر هشت تای آنها را همراه با هشت توصیه به نویسندگان می آوریم تا اینان دریابند، با چنین نکات انتقادی باید چگونه برخورد و چگونه عکس العمل نشان داد. مشاور علمی نشریه اظهار نظر کرده است که:
1. مقاله برای این نشریه مناسب نیست، خیلی تخصصی است، خیلی هم کلی: می خواهد بگوید گزینش چنین موضوعی برای چنان نشریه ای نادرست است. شیوه برخورد با موضوع هم نادرست است، سبک نیز هم، یعنی شما دارید برای نوعی دیگر از خوانندگان می نویسید. به شماره های پیشین نشریه نگاه کنید، مقاله خود را با آنها که از سوی سردبیر متناسب شناخته شده اند بسنجید. مقاله ای محققانه، مشروح و آکنده از زیرنویسهای مغلق به درد مجله ای همگانی نخواهد خورد؛ همچنانکه هیچ مقاله آبکی و نامستندی هم به کار نشریه علمی نخواهد آمد. نشریه ای را که برایش مقاله می فرستید به درستی بشناسید. گاهی سردبیری در برخورد با مقاله ای که با نشریه اش سازگار نمی یابد، به نویسنده پیشنهاد می کند که آن را برای کدام نشریه بفرستد. این چنین پیشنهادها را پاس دارید و از آنها پیروی کنید.
2. نویسنده تکلیف خود را انجام نداده است: مشاور می خواهد بگوید که تحقیق کافی نکرده اید. به احتمال زیاد نکاتی را درباره موضوع مقاله می داند که از چشم شما پوشیده مانده است و چه بسا که راهنمایی تان کند تا به چه منابعی رجوع کنید احتمال آن هست که شما واقعاً به منابع مزبور از پیش رجوع کرده باشید، ولی نخواسته باشید نکات مورد نظر او را برگزینید. اگر چنین بوده است، سنتهای رایج در کار تحقیق را نادیده گرفته اید. شاید هم مشاور می خواهد که مقاله را با مقدمه ای درباره آنچه دیگران پیش از شما انجام داده اند آغازکنید؛ و یا می خواهد با زیرنویسهای بیشتر یا با ذکر آثار بیشتر به درستی نشان دهید که همه منابع مربوط را به درستی دیده و خوانده اید. کتاب شناسی مقاله تان را بار دیگر وارسی کنید، به ویژه بدین منظور که آیا متهم به نادیده گرفتن آثار تازه در زمینه کارتان نیستید.
3. تقریر درخشانی است؛ یک درآمد حسابی: احتمالاً موضوع مقاله در حین تهیه مطلب برای درس روز بعد به ذهنتان خطور کرده است. در مقاله هم انگار دارید با دانشجویان حرف می زنید. این انتقاد نیز به همان مسأله دمسازی نشریه با نوع خوانندگان باز می گردد. خوانندگان نشریه ای که مقاله را برایش فرستاده اید گروه محققانند. خوب است آن را برای نشریه ای بفرستید که سعی در آشنا کردن مردم با زمینه تخصصی شما دارد.
4. نویسنده حرف تازه ای برای گرفتن ندارد: آنچه نزد شما کشفی بزرگ می نماید بسا که نزد دیگری به مثابه یادداشتی کهنه مربوط به یکی از دروس گذشته اش باشد. کشف خود را با یکی چند صاحب نظر دیگر نیز در میان بگذارید و اگر نظر اینان نیز همان بود، واقعیت را بپذیرید: معدنی که یافته اید سرشار نیست، دیگران شیره آن را پیش از شما کشیده اند. به مطلبی دیگر بپردازید؛ و این بار منابع موجود را خوب بکاوید تا مطمئن شوید هیچ کس دیگر مطالب شما را پیش از این با همان استدلالها و همان مواد پژوهشی منتشر نکرده باشد.
5. مطلب غلط، گمراه کننده، بی دقت و پرسش انگیز است: اگر انتقاد متوجه واقعیتی عینی است، از شمار تاریخ رخدادی یا نام کسی، با مراجعه به منابع اصلاحش کنید و سپاسگزار باشید؛ و اگر متوجه عقیده ای، استنباطی یا تحلیلی است، امکان برخطا بودن خود را از قلم نیندازید و در استدلال خود تجدیدنظر کنید، ظاهراً آن عقیده، استنباط یا تحلیل قانع کننده نبوده است. شاید لازم باشد که با نقل از صاحب نظر دیگر، با آوردن ادله اضافی یا با بیان روشنتر استدلالهای خود بر استحکام آن بیفزایید. شاید هم لازم باشد که با اعلام صریح مخالفت تان با آن چه در آن باره قبول عام یافته است موقعیت خود را روشن کنید.
6. این قسمت روشن نیست: حالا که دوباره مقاله را می خوانید، آیا مطالب به نظر خودتان روشن هست؟ بیش از هر چیز آیا مطمئن اید که مطالب را قبل از نوشتن در ذهنتان خوب حلاجی کرده اید؟ آیا ریشه ابهام در زبان مقاله است؟ نکند مطالب را وارونه نوشته اید؟ یا طنزی، گوشه ای، چیزی را بد به کار برده اید؟ نکند جمله هایتان دراز و پیچیده بوده یا در نقطه گذاری اشتباهی روی داده است؟ مبادا فرض کرده اید که مطلب خودش آشکار است و لذا به خود زحمت نداده اید تا خوب بشکافیدش؟ این بار سعی کنید همه چیز را جوری دیگر بنویسید.
7. بیش از حد کوتاه است، جای جزئیات خالی است، بیش از حد دراز است، زیادی به جزئیات پرداخته.: هر دو انتقاد به یک جا ختم می شوند: نگاهداشت اندازه، توازن و مثال. برای چه فقط همین جزئیات را که در مقاله هست در آن منظور داشته اید؟ چرا نه بیشتر؟ چرا نه کمتر؟ آیا هدفتان ارائه مثال است یا توضیح؟ آیا آن همه جزئیات را به عنوان گواه درستی مطلب آورده اید تا خواننده را به قبول آن ترغیب کنید؟ آیا می خواهید خواننده را با نمایش عمق و وسعت معلومات خود تحت تأثیر قرار دهید؟ اگر منظور توضیح و عرضه مثال است، یک مورد از جزئیات بس است. و اگر منظور ترغیب خواننده است، صدها مورد نیز کم است. اما اگر غرض اظهار فضل است یک دانه اش هم زیادی است. اگر مقاله بیش از حد کوتاه تشخیص داده شود، دامنه موضوع آن به احتمال زیاد گسترده تر از آن است که در یک مقاله ده صفحه ای بگنجد؛ از همین روی مجبور شده اید که از جزئیات ضروری چشم بپوشید و به کلی بافی بسنده کنید. و اگر بیش از حد طولانی شناخته شده، بسا که بر سر توضیح واضحات زحمت زیادی به خود داده اید؛ یا آهنگ سخن خود را خوش می داشته اید؛ و یا باز هم مقاله نویسی را با پایان نامه نویسی اشتباه کرده اید. همواره چیزهایی هست که می شود از مقاله حذف کرد. و آنچه می شود حذف کرد، می باید چنان کرد.
8. بد نوشته شده، ناهموار است، پاراگرافها طولانی و نامربوطند، زبان فاقد دقت است، واژه ها قلمبه اند، وچه و چه: تنها برخی از آنچه در این نوع انتقاد گفته می شود، برونگرایانه و ملموس است: طول جمله و پاراگراف را می شود اندازه گرفت. اما به طور کلی این نوع انتقاد سخت تر از آن است که نویسنده بتواند خودش آن را به کار گیرد. از میان همکارانی که خود نویسنده اند یکی را پیدا کنید که کمکتان کند. اگر نشد، در همه دانشگاه یکی را دست و پا کنید حتّی به سراغ گروه های زبان و زبان شناسی بروید. و گرنه، به سر وقت کتابهایی بروید که درباره سبک و آیین نگارش نوشته شده اند.(2)
هنگام تجدیدنظر و اصلاح، همچنانکه از مقاله به سراغ انتقادها می روید، و باز از انتقادها به مقاله باز می گردید، این دو هشدار را در ذهن زنده نگاه دارید: نخست، اگر منتقدی لغزشی را تنها در یک جای مقاله گوشزد کرده است، همان لغزش ممکن است در جاهای دیگر هم رخ داده باشد. به دنبالش بگردید. هر کدام از ما عادات ذهنی و زبانی خاصی را داریم که به سبب آنها به تکرار مکررات گرفتار می آییم. چون از این عادات بی آنکه فکرشان را کنیم پیروی می کنیم. هرگز متوجه شان نمی شویم. چنین انتقادی می تواند توجه ما را به عادتی بد جلب کند. و اگر آن عادت بد در یک جای مقاله منعکس باشد، احتمالش خیلی زیاد است که در جاهای دیگر هم بروز کرده باشد. دوم، نسبت به پیامدهای هر تغییری که در مقاله می دهید هوشیار باشید. وقتی بخشی از مقاله را طبق انتقادهای منتقدین باز می نویسید، امکان آن هست که تناسب آن را، یا پیوند آشکار آن را و یا سنخیت و هماهنگی آن را با بخشهای پیشین و پسین آن بر هم بزنید. انتظار آن را نداشته باشید که باز هم گزینشگران نشریات این گونه لغزشها را به رختان بکشند. هر انتقادی به احتمال زیاد متوجه جزئی از این مقاله است، ولی مواظب باشید که به کارگرفتن آن بر ساختمان کل مقاله تأثیر خواهد گذاشت.
نکات هشتگانه ای که در بالا طرح و شرح شدند، همگی نکاتی مشخص اند؛ همگی به جنبه های معینی از یک اثر مربوط می شوند، انتقادهای سودبخش دیگری هم هست که اغلب به طور مبهم به دست داده می شوند؛ تا این حد جمع و جور و مشخص نیستند. گزینشگر بسا که با خواندن مقاله شما بر سر شوق بیاید و اندیشه های خود را در پیرامون موضوع مقاله به قلم بیاورد؛ تاملات خود را بیرون بریزد؛ و یا به موازات آنچه شما نوشته اید، و حتی در حاشیه بخشی از عقاید شما، رساله ای تحویل تان دهند. تنگ حوصلگی به خرج ندهید. کار او را کنار ننهید. نگویید که این آن چیزی نیست که من می خواهم بگویم. مطالبی را به رایگان و فارغ از هر الزامی به شما داده اند، این شمایید که باید تصمیم بگیرید که چه هست و آیا به کارتان می خورد یا نه. شاید مشاور علمی مشفقانه خواسته باشد در پژوهشهای شما شرکت کند. شاید صرفاً خواسته باشد بگوید «همین طور که اثر شما را می خواندم این اندیشه ها خود به خود به ذهنم خطور کرد».
این قبیل اظهارنظرها چه بسا راههایی را پیشنهاد کنند که شما می توانستید از آنها بروید، اما نرفته اید؛ یا به نتایجی ضمنی اشاره کنند که می توانستید بگیرید، اما نگرفته اید؛ یا به پیامدهایی بپردازند که با دنبال کردن خط فکری شما حاصل دیگران می تواند شد؛ و یا صرفاً پرسش ناگفته ای را از این دست طرح کنند که «آیا این جنبه از مطلب را ندیده اید؟» این چنین اظهارنظرها را مغتنم شمارید. آنها را با آغوش باز بپذیرید. دل خوش دارید که چه مقاله تان چاپ شود و چه نشود، در صحبت صاحب نظران پژوهشگرید.
نوع دیگر از اظهارنظرهای غیرمستقیم، که خود می تواند برای نویسنده بسیار سودبخش باشد، تخلیص است. ممکن است مشاوری به این بهانه که «می خواهم سرشت و عمق برداشت خودم را از فکر اصلی مقاله تان برای شما باز نمایم» از مقاله شما خلاصه یا فشرده ای تهیه کنند؛ و در نهایت به شما بگوید که این است آنچه من فکر می کنم شما دارید می گویید. و این خود چشم گشا است. اولاً، چون هر اظهارنظری از این دست، بی آنکه شما را محکوم کند؛ وانمود می کند که مشاور در دنبال کردن استدلالهای شما دشواری داشته است؛ وگرنه، دلیلی نمی داشت که زحمت تلخیص آن را به خود بدهد؛ آن هم آن طور که خودش فکر کرده که منظور شما بوده است و آن طور که خودش آن را دریافته است و این تمرینی است که خود نویسنده می باید پس از نگارش مقاله انجام دهد. فراموش مکنید که حتّی اگر، تلخیص او دقیقاً با آنچه شما می خواسته اید بگویید مطابقت داشته باشد؛ باز هم به صرف آنکه او به ضرورت این کار برای فهم مطلب گردن نهاده، خود گواه وجود اشکالی در کار شماست. او نمی باید خود را ناگزیر از فشرده نویسی دیده باشد. اما گر تلخیص او با مطلب شما مطابقت نداشته باشد، آن تلخیص حتماً ازنظم و ترتیبی بیشتر از آنچه در مقاله شما هست برخوردار است؛ و شما آزادید تا از آن بهره بجویید یا نجویید. شاید هم بتوانید از رهگذر سنجش تخلیص با مقاله به شیوه های تازه ای به سود مقاله خود راه برید.
وقتی که اظهارنظرها به حساب آوردید و مقاله را، آن طور که صلاح دانسته اید، بازنویسی کردید، باز می باید درصدد چاپ و انتشار آن برآیید-ولی نه در همان نشریه اولی؛ مگر آنکه سردبیر به دیدن دوباره آن علاقه ای نشان داده باشد. این بار حواس تان را جمع کنید تا نشریه مناسبی را برگزینید. خود را نیز جمع و جور کنید تا، اگر این بار هم نشد، همه کارها را از سر بگیرید.
احتمالش هست که مقاله تان را بارها و بارها رد کنند. اینکه روی آن زحمت بسیار کشیده اید، اینکه اهمیّت آن را با پی و پوست تان احساس می کنید، اینکه هر کلمه اش برایتان معنایی دارد، اینکه به محتوایش از بن دندان اعتقاد دارید، اینکه فلان مقدار کتاب و مقاله چاپ کرده اید، و اینکه داده اید و همه-از جمله صاحب نظران سرشناس-آن را خوانده و تحسین کرده اند، اینها همه به خودتان مربوط می شود و مورد علاقه خودتان است و بس. اینها هیچ سردبیری را نمی تواند ترغیب کند. کمک کار نیز نمی تواند بود. دیوان عالی سردبیری هم هیچ جا نیست که شما به آن عرض حال بنویسید. وقت خود را با نوشتن نامه هایی در این مایه به سردبیر به باد مدهید که:«نمی خواهم مثل نویسنده ای رفتار کنم که مقاله اش را نپذیرفته اید؛ اما...» چون در آن صورت درست همان طور رفتار خواهید کرد. تعیین کننده خط مشی سردبیری، نویسندگان نیستند؛ دیگرانند. همراه با تسلیم مقاله خود، می باید خودتان را هم تسلیم داوریهای آنان کنید. جای توضیح نیست؛ جای پوزش نیست؛ جای دفاع نیز نیست. نقد و نظر را با همان حسن نیت و تفاهمی که به شما عرضه می شود، بپذیرید؛ تنها با همین حسن تلقی است که می توان به چنان روحیه باز و استوار و چنان مغز آموخته و پخته ای دست یافت که برای استفاده از نقد و نظر ضروری است.
آنچه در این نوشته اورده ام بسا که این تصور را در اذهان پدید آورد که داوریهای منتقدان را همیشه می باید پذیرفت. منظور من این نیست. برخی از داوریهای آنان می تواند پیش پا افتاده باشد، غلط باشد، به سبک و سلیقه شخصی مربوط باشد... این گونه داوریها را خودتان می توانید سبک و سنگین کنید و کنار بگذارید. در واپسین گام می باید به خودتان اعتماد کنید؛ روی پای خود بایستید. اما انتقاد، چه غلط باشد و چه درست، سودبخش است. اگر نادیده گرفته شود، بعید است که بتواند به چاپ و انتشار اثری راه برد.(3)
پی نوشت ها :
1. نگاه کنید به صفحه 3 از:
Joel conorroe,"Editors coumn"P.MIA,vol 96,No I,January 1981(نقل قولهایی که مرجع آنها را به دست نداده ام، همه از نامه های قبول یا ردی است که خودم از نشریات دریافت کرده ام. انتقاد ها و اظهار نظرها ساختگی نیستند).
2. برای دستیابی به گلچین سودمند و پر حاشیه ای از این گونه رهنمودها نگاه کنید به:
Elise Myers station,"some pointers on style,"scholarly publishing,vol 12,No.1,october 1980,pp.75-84.
و یا نگاه کنید به بازنوشته همین مقاله در کتاب همان مؤلف به نام :
Autho: And Editor at work:Making a Better Book:(Toronto:university of Toronto press,)
3. نشر دانش (سال 3، شماره 6، مهر-آبان 1362).
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386