بسیاری از نقد و بررسی های مربوط به کتاب به قصد ترویج نوشته نمی شود، ولی همه آنها به ترویج و شیوع کتاب کمک می کند. در همین جاست که ضرورت نقد از جهت کمک به خوانده شدن و مطرح شدن کتاب پیش می آید. نقد کتاب، حتّی اگر به قصد براندازی آن انجام شود و در نهایت اولاً به ترویج کتاب به ماهو کتاب و ثانیاً ترویج کتاب نقد و بررسی کمک می کند، ولی در ایران پدیده نقد و بررسی اصولاً در یک چارچوب ترویجی لحاظ نشده است.
اولاً یک مجله مستقل نقد کتاب در اختیار نداریم یا مجلاتی که با این هدف آغاز به کار کرده اند عمر کوتاهی داشته اند؛ ثانیاً رسانه های همگانی مانند روزنامه ها و رادیو و تلویزیون این کار را برعهده خود نمی دانند. نقد و بررسی کناب در برخی از رسانه های همگانی در حد صفر و در برخی دیگر (که در اقلیت قرار می گیرند) نادر است؛ ثالثاً آنکه بیشترین بار نقد کتاب را نشریات نیمه تخصصی برعهده دارند و همین امر یکی از موانع رشد آن است. نقد کتاب درنشریات نیمه تخصصی به جای نشریات علمی و تخصصی، یک واقعیت از جای خود به در شده است که پدید آورنده و مخاطب یا پیام دهنده و پیام گیر را در ارسال و دریافت پیام دچار سردرگمی می کند؛ رابعاً آنکه مجلات دیگر رسانه ها به کتاب کمتر می پردازند. بحث از ساختارها و سیاستهای نشر، و حتّی معرفی یک کتاب در پی نقد و مرور به طاق نسیان سپرده شده است. کتاب وقتی امکان ترویج نداشته باشد، خود نیز به عنوان یک رسانه به ضعف می گراید و همین امر از امکانات ترویجی آن می کاهد و همین دور ادامه پیدا می کند تا کتاب هر روز بیشتر از صحنه خارج شود؛ خامساً کتاب به یک رسانه آموزشی صرف مبدل شده است. به علت فشارهای زیادی که در آثار غیرآموزشی (مثل رمان، تاریخ معاصر، فلسفه معاصر و مانند آنها) اعمال می شود و تنشهایی که برای ناشران، دولت و نویسندگان ایجاد می کنند، گرایش به سمت نشر آثار آموزشی (درسی، کمک درسی) زیاد شده است.
نشر این گونه آثار که هیچ گونه فضای پژوهشی و فکری ایجاد نمی کند، باعث تهی شدن رسانه کتاب از بار جدیت عمق پیشین آن در ایران شده است.
گونه های نقد کتاب
نقدهایی که در مطبوعات منتشر می شود درچارچوبهای زیر قابل طبقه بندی است:1. نقدهای تخصصی: نقدهای تخصصی را متخصصین یک حوزه می نویسند. این نقدها که بسیار اندک و نادرالوقوع است درمجلات تخصصی قابل پیگیری نیست، چرا که مجلات تخصصی عموماً شأن صنفی و عرفی ندارند و به صورت ارگان یکی از گرایشهای موجود در آن حوزه تخصصی یا یکی از جمعهای موجود عمل می کنند. نقد تخصصی کتاب در حوزه های علوم دقیقه و فنی سالبه به انتفا موضوع است چرا که در آن حوزه ها کمتر کار تألیفی و ابداعی انجام می شود تا نقد و داوری شود. نقد تخصصی کتاب در حوزه علوم انسانی بیشتر از دو حوزه قبل دیده می شود، ولی این نقد: اولاً کمتر از ناحیه متخصصان و اهل فن نوشته شده؛ و ثانیاً در مجاری خود جریان نیافته است، بیشترین نقدهای تخصصی کتاب را در حوزه ادبیات و هنر می توان مشاهده کرد، چون خواننده بیشتری دارد و مجلات تخصصی ادبی و هنری این گونه نقدها را سفارش می دهند. نادر بودن نقدهای تخصصی همان طور که گفته شد عمدتاً به دلیل فقدان شکل گیری جامعه علمی درحوزه های تخصصی مربوطه است. سه نمونه قابل توجّه از این گونه نقدها، نقد بهاء الدین خرمشاهی بر یک تصحیح از دیوان حافظ، (1) نقد حسین معصومی همدانی بر کتاب تاریخ علم در ایران (2) و نقد پرویز ذکایی برکتاب کاوش رصدخانه مراغه (3) هستند.
2. نقدهای تبلیغاتی: نقدهای تبلیغاتی به سفارش علاقه مندان یا نافعان یک اثر و بر اساس جهت گیری خاص انجام می شود. کارکرد نقد تبلیغاتی، صرفاً ترویج اثر است و نه چیز دیگر، در صورتی که ترویج فقط یکی از کارکردهای غیرمستقیم نقدهای تخصصی است. نقد تبلیغاتی در پی آن است که با طرح اثر آن را به گنجینه آثار جاودان و ماندگار بیفزاید. در شرایطی که فرهنگ جنبه تبلیغاتی پیدا کند و کتاب کمتر حاصل تحقیق و مطالعه دامنه دار باشد، نقدهای تبلیغاتی و سفارشی صرفاً افزایش پیدا می کند.
نقد تبلیغاتی عمدتاً به مرور و معرفی اکتفا می کند (4) و ذکر اشکالات نیز به مسائل صوری همراه با چند پیشنهاد جزئی محدود می شود، ولی نقد تخصصی در مقابل آن، از یک نگرش دیگر یا جامع به موضوع نوشته می شود و خود نقد، یک اثر فکری قابل توجه است. در جوامعی که نقد تخصصی بدون پاداش بماند و افراد احساس کنند کار آنها تنبیهاتی را به دنبال دارد، نقد تبلیغاتی به عنوان مرور، جای نقد تخصصی را می گیرد.
3. نقد تحقیقاتی: نقد تحقیقاتی کاملاً ویژگی های نقد تخصصی را دارد. به علاوه اینکه این فعالیت در جهت یک کار تحقیقاتی نیز قرار می گیرد.هرگونه تحقیق مستلزم وارسی ادبیات موجود (کتابها، مقالات و اسناد) است. از آنجا که تحقیق یا یک یا چند فرضیه بنیادی و پیشین انجام می گیرد، آثار موجود در پناه این فرضیه، قرائت تازه ای پیدا می کند و این قرائت به جزئی از یک کار تحقیقاتی مبدل می شود. اگر در بسیاری از آثار موجود دقت کنیم؛ خواهیم دید که در بهترین آنواع آنها چندین نقد تحقیقاتی به طور صریح یا ضمنی وجود دارد. نوع دیگر نقد تحقیقاتی، نقد یک اثر صرفاً با چارچوب تحقیقاتی منتقد است. در این گونه نقد، منتقد صرفاً از زاویه مسیر کاری خویش با اثر برخورد می کند.(5)
4. نقد مؤلف: نقد مؤلف کاری فراتر از نقد نویسنده بر اساس دست گذاشتن بر روی مسائل برون اثری اوست. در نقد مؤلف مجموعه آثار او مورد توجه قرار می گیرد. حال اگر این شیوه در نقد یک اثر خاص مدنظر قرار گیرد، منتقد این اثر را در پناه مجموعه آثار مؤلف بررسی خواهد کرد، این اثر را با آنها مقایسه خواهد کرد و افت و خیز کار مؤلف را نشان خواهد داد. مراحل تحوّل فکری او را بیرون خواهد کشید و سیر تحوّل اندیشه در یک حوزه را با توجه به کار مؤلف پی خواهد گرفت. البته روش نقد مؤلف هنگامی ممکن است که ما با اثری از یک مؤلف با سابقه و صاحب سبک و نظریه مواجه باشیم. این شیوه از نقد کمترین وقوع را در آثار مکتوب نقادی در ایران داشته باشد.(6)
وجود مؤلفینی از سنخهای مختلف بهترین برانگیزاننده نقد است. این فقط کتابهای خاص نیست که نگرش انتقادی را به تحرک وا می دارد، بلکه مؤلفین صاحبنظر و نظریه پردازانی که برای چندین دهه در یک موضوع قلم می زنند بهترین بستر را برای نقد فراهم می آورند. سه نمونه مناسب از این نظریه پردازان در دنیای امروز غرب پوپر، هایدگر و فوکو هستند. اینان با طرح آرای خویش مایه جدالهای فراوانی شده اند. اینان عرضه کننده الگوهای تحقیقاتی هستند که در همه یا بیشتر شاخه های علوم انسانی قابلیت کاربرد دارد.
در ایران موانع جدی برای ظهور مؤلفین صاحب سبک وجود دارد. اولاً اساتید دانشگاه در کار آموزش غوطه ورند و مجالی برای تحقیق و تألیف ندارند. ثانیاً مراکز تحقیقاتی علوم انسانی از هر جهت در کمال ضعف به سر می برند و محصول کار آنها، حتّی با هزینه های انجام شده همخوانی ندارد. ثالثاً عموم سفارشهای کار را بخش دولتی انجام می دهد که ظرفیتهای فکری آن محدود است و نمی تواند زمینه های ظهور مؤلفین جدی و صاحب سبک را فراهم کند. رابعاً گروه های فشار و برخی از جناحهای سهیم در قدرت، تلاش دارند فرهنگ را در حد تبلیغات تنزل دهند. در فضای تبلیغاتی امکان ظهور مؤلفین صاحب سبک به حداقل می رسد.
5. نقد اجتماعی:نقد اجتماعی نقد را نیز به یک بررسی جامعه شناسانه مبدل می کند. در نقد اجتماعی، کتاب به عنوان یک پدیده اجتماعی در چارچوب مفاهیم اجتماعی مثل نهاد، نقش، منزلت و پایگاه اجتماعی بررسی می شود: اینکه کتاب نوشته شده از سوی کدام قشر یا طبقه اجتماعی عرضه شده. مخاطب آن کدام گروه اجتماعی است برای چه کسانی کسب منزلت می کند، کدام نهاد اجتماعی از آن سود می برد، کدام نقشهای اجتماعی را تضعیف یا تقویت می کنند و خلاصه آنکه در هندسه اجتماع چه دست کاریهایی را صورت می دهد و خود برآیند کار کدام نیروهای اجتماعی است. از آنجا که تحولات اجتماعی معاصر در ایران موجب سیال شدن بسیاری از منزلتها و نقشها شده است، در نقد پدیده های اجتماعی مثل کتاب به این موضوع توجّه می شود که کتاب در این میانه چه می کند، نقد اجتماعی در سالهای اخیر کم نبوده (7) اگر چه تعدادش رو به افول بوده است. نیاز یا بی نیازی جامعه به اثر تولید شده یا این نکته که آیا نویسنده به نیازها توجّه داشته است یا خیر، در این گونه نقد مورد توجّه قرار می گیرد.
6. نقد ایدئولوژیک: نقد ایدئولوژیک کتابها عمدتاً متوجه به آثار علوم انسانی، ادبی و هنری است چون ایدئولوژی در این حوزه ها، عمل می کند. در نقد ایدئولوژیک محتوا و مضامین کتاب در برابر ایده ها و آموزه های ایدئولوژی گذاشته می شود و نوعی داروی ارزشی (خوب یا بد)نسبت به آن مضامین صورت می گیرد. نقد شرعی نیز که اخیراً در مطبوعات باب (8) شده است از نوع نقدهای ایدئولوژیک است. در نقد شرعی این نکته دنبال می شود که مضامین شرع تا چه در کتاب مورد تبلیغ یا انکار و تضعیف واقع شده است و نویسنده در پشت مضامین آشکار به دنبال ارائه چه تصویری از شرع بوده است. بر اساس قرب و بعدی که به نویسنده یا اثر درباره شریعت نسبت داده شود، درباره کار او نیز داوری ارزشی صورت می گیرد.
7. نقدهای موضوعی: این گونه نقدها کتاب را ابراز طرح یک ایده یا نظر یا موضوع خاص قرار می دهد. کتاب در اینجا بهترین بهانه برای طرح یک موضوع می شود، چون: اولاً یک کالای فرهنگی معتبر است که از طریق طرح آن بر یک موضوع تأکید می شود؛ ثانیاً قرائت کتاب توسط منتقد یا بررسی کننده کار او را در جهت طرح موضوع آسان می کند. شاید بدون اثر مربوطه، کسی نمی توانست به راحتی آرای خویش را مطرح سازد؛ ثالثاً یک دسته کتاب که موضوع نزدیک به هم دارد می تواند فضای فرهنگی ایجاد کند. منتقد یا بررسی کننده نیز به دنبال کردن این مجموعه در یک سلسله نقد، در واقع در ایجاد آن فضا مشارکت فعال خواهد داشت.
نقدهای موضوعی پس از نقدهای تفننی که ذیلاً توضیح داده خواهد شد شایعترین نقدهای موجود در مطبوعات است.(9) علت وجود این گونه نقدها نبودن احزاب، باشگاه ها یا انجمنهای ادبی و هنری است. در این شرایط افراد برای طرح نظریات خویش دست به دامان کتب مورد علاقه شان در آن حیطه می شوند و کتاب را ابزار جبران تریبونهای لازم قرار می دهند. وجه قوت این نقدهای موضوعی، گرانبار از نظریه بودن آنهاست. بخش عمده ای از چالشهایی که نقدهای کتاب در مطبوعات برمی انگیزد از این سنخ است چرا که هر موضوعی و نظری، متولیان خاص خود را دارد و این گونه نقد کتاب محملی برای برخورد آرا واقع می شود.
8. نقدهای تفننی: شایعترین نوع نقد کتاب در ایران نقد تفننی است. علت این شیوع نیز آن است که عموم کتابخوانان جدی ما، کتابخوانهای متخصص نیستند. این گروه علاقه مند به کتاب که بیشتر از متخصصان جهت مطالعه فراغت دارند بدون گرایشهای حزبی یا تخصصی خاص به بررسی آثار می پردازند. از این جهت نباید از این گروه انتظار نقدهای تخصصی، موضوعی یا مؤلف را داشت. نقد تفننی عمدتاً متوجه یک اثر خاص است و صرفاً به مطالعه درونی آن می پردازد. بررسی چگونگی شکل گرفتن، ظرف تحقق، شکل و ساختار، سبک ارزشها و داوریهای انجام شده در حیطه همان اثر باقی می ماند.
علت شیوع نقد تفننی آن است که هر کتابخوان حرفه ای، حتّی اگر در یک حوزه متخصص نباشد یا اهل تحقیق و پژوهش هم نباشد، در هر قرائت به نکاتی خاص در درون اثر دست می یابد. او برخورد فعال با کتاب را آموخته است و در همین برخورد فعال است که مطالعه کننده از نقش تماشاگر صرف، به بازیگر ارتقا می یابد، ولی نقش این بازیگر در حد بازی در درون همان صحنه (اثر مورد مطالعه) است و نه بیشتر. در هر جامعه به تعداد مطالعه کنندگان فعال می توان نقدنویس تفننی داشت، به شرطی که شرایط برای ظهور آنها فراهم باشد.
بیشترین حجم نقدها و بررسی ها متعلق به نقد تفننی است.(10) نقد تفننی در هر مجله یا روزنامه ای قابل چاپ است چون مجرای انتشار خود را آسانتر پیدا می کند. نقد تفننی فرصت کمتری را از نقدهای تخصصی طلب می کند. نقد تفننی بسیار کمتر از نقدهای تخصصی مسؤولیت آور است و یک جامعه علمی در حوزه آن نقد وجود ندارد که عکس العملی نشان دهد یا حتّی اگر به یک جامعه علمی مربوط باشد، عکس العملی از سوی آن نشان داده نمی شود و در نهایت آموزشگاه خوبی برای تجربه نوشتن و پرداختن به مسائل فکری است.
نقدهای تفننی سطوح و مراتب گوناگونی دارد. برخی از این نقدها را نویسندگان حرفه ای و اهل قلم می نویسد. منتقد در حوزه ای بیرون از تخصص خود به کتابی خاص حساسیت یا دلبستگی پیدا می کند و این امر را در یک نوشته تجلی می دهد.(11) سطح دیگر از آن متوسطه است که چندی در کارهای تحقیقی و تخصصی مشغول هستند و برای زورآزمایی به این کار دست می زنند. این گروه همت بیشتری در این کار به خرج می دهند و در این راه فعال تر گام برمی دارند. بیشتر نقدهای تفننی را از این متوسطها می نویسند. سطح سوم از آن تازه کارهاست. تازه کارها چاره ای جز تفنن ندارند، چون نه متخصص و اهل تحقیقند که بتوانند از آن منظر به نقد کتاب پردازند، نه دیدگاه جامعی دارند که از آن طریق به نقد یک مؤلف بپردازند، نه بر یک موضوع تمرکز دارند که از آن طریق به نقد کتاب برسند و احتمالاً دیدگاه ایدئولوژیک یا اجتماعی خاصی نیز ندارند. نقد اجتماعی و ایدئولوژیک نیز از حیث عدم نیاز به تخصص، فعالیت تحقیقاتی و جامع نگری به نقد تفننی و تبلیغی بسیار نزدیک است.
9. نقد آرشیوی: برخی از نقدها مبتنی بر مقایسه آثر با یک آرشیو خاص است. این گونه نقدها عمدتاً در حوزه های تاریخ، باستان شناسی، مردم شناسی و دیگر دانشهایی که بر مجموعه ای از واقعیات و شواهد اتکا دارد رخ می دهد. نقد آرشیوی در واقع نقد شواهد تجربی اثر است و نه خود اثر، البته در صورتی که میان اثر و واقعیات تجربی آن فاصله ای وجود داشته باشد. شاید یکی از روشهای مؤثر برای ترغیب و تحریک مؤلفین به ارائه شواهد و دلایل تجربی و قابل استناد به همین گونه، نقد باشد.
10. علی رغم رونق کار تصحیح کتب قدیمی و انتشار نسخ گوناگون از یک اثر، نقد این گونه آثار با تمرکز بر روش و حاصل کار تصحیح رونق چندانی نیافته است. تنها در قلمروهایی مثل تصحیح آثار شعرای بسیار معروف مثل حافظ یا فردوسی با چنین مطالبی مواجه می شویم. در صورت جدی گرفته شدن پدیده نسخه شناسی در رشته های دانشگاهی مربوطه و کار علمی اساتید و دانشجویان انتظار می رفت که چنین نقدهایی منتشر می شود، ولی هنگامی که کار تصحیح به یک فعالیت تفننی و اقتصادی صرف مبدل می شود، نمی توان انتظار داشت که محصولات فکری قابل توجهی مثل نقد از دل آن بیرون آید.
11. نقد ترجمه: شاید مناسبتر بود که نقد تصحیح و نقد ترجمه را در جمله های نقدهای تخصصی کتاب قرار می دادیم چون نقد تصحیح و ترجمه به تخصص در رشت هایی مثل نسخه شناسی، زبان شناسی و شناخت زبانهای گوناگون نیاز دارد ولی از آنجا که هیچیک از اینها در چارچوب های تخصصی صورت نمی گیرد، ما بخشها و عناوین خاصی را به این دو اختصاص داده ایم. نقد ترجمه در کل ترجمه یک کتاب از ترجمه عنوان آن تا ترجمه متن و پانوشتها را در بر می گیرد. در نقد ترجمه ها معمولاً بر چهار نکته تأکید می شود:
الف-سبک: دقت به سبک کتاب معمولاً در نقد ترجمه شعر و رمان یا آثاری که سبک خاصی دارند اعمال می شود، ولی در نقد ترجمه آثار علمی و درسی چنین دغدغه ای اعمال نمی شود.
ب-واژگان: به دلیل مشکلاتی که در واژه یابی متون تخصصی و روزآمد وجود دارد معمولاً بخش عمده ای از نقد ترجمه به بحث در مورد ترجمه واژگان تخصصی کتابها مربوط می شود.
ج-صرف و نحو:آثار مترجم در بسیاری از موارد از نثر روان و یکدستی برخوردار نیست یا اینکه عبارات را با بی دقتی یا کم دقتی بازگردانده است، حتی در آثار بهترین و نام آورترین مترجمان می توان قطعاتی مبهم و نامفهوم یافت. از این جهت در نقد آثار مترجم با قطعات بسیاری از کتابها مواجه می شویم که بر مشکلات آنها تأکید می شود یا با نقل قسمتهایی از اصل کتاب، ترجمه پاکیزه تری از قطعه مزبور در کنار ترجمه معیوب (به رغم نقاد) عرضه می شود.(12)
د-زبان: در برخی از نقدها بر زبان خاص یک معرفت یا یک حوزه خاص تاکید می شود. نادر و غریب بودن معمولاً دستاویزی می شود برای این نظریه که کتاب باید برای مخاطبانش قابل فهم باشد، یا اینکه در ادامه یک سنّت نوشتاری خاص قرار گیرد.(13)
نقد شفاهی
به دلیل شفاهی بودن فرهنگ در ایران و فاصله ما با ثبت و مکتوب کردن هر آنچه می خواهیم به دیگران ارائه کنیم، بسیاری از نقدها به شکل شفاهی در جلسات، گردهمایی ها، گفتگوهای گاه و بی گاه و حتّی تفریحات گروهی (مثل رفتن به کوه) عرضه می شود. در این گونه نقدها که عمدتاً محتوا، آن هم در مرتبه اول، بررسی می شود، به دلیل اتکای نقد کننده بر حافظه، صرفاً به کلیات اکتفا می شود. همچنین نداشتن دسترسی مستقیم به کتاب به هنگام نقد موجب کم دقتی در کار نقد می شود. مخاطب این گونه نقدها صرفاً به اعتبار نقد کننده اکتفا می کند، چون خود به کتاب دسترسی ندارد در حین نقد به کتاب ارجاع نمی شود.همه محسنات و مشکلاتی ر که می توان به فرهنگ شفاهی نسبت داد به نقد شفاهی نیز می توان نسبت داد. نقد شفاهی به خوبی شنیده و مصرف می شود، قابل تندخوانی و تورق نیست و در یک ارتباط چهره به چهره علاوه بر کلام از ابزارهای بیانی دیگری نیز استفاده می کند، اما حوزه عمل نقد شفاهی محدود است (چند نفر آنها نیز محتملاً به چند نفر دیگر دسترسی دارند و احتمال شیوع مرتباً کاهش می یابد)، برای آیندگان ثبت و ضبط نمی شود، گفته ها و ایده های آن مبهم می ماند و تفصیل نمی یابد، به یک سنّت فرهنگی تبدیل نمی شود، مروج ساده گیری است و کمتر به طور تخصصی رشد می کند.
یکی از علل مهم نقد شفاهی در ایران عدم وجود انجمنها و هویتهای حرفه ای و صنفی است. یک گروه شغلی بر حسب قواعدی مشخص می تواند به نقد تخصصی در حیطه خود اقدام کند، بدون آنکه مشکل اجتماعی برای خود و دیگران ایجاد کند اما در صورت نبود چنین هویتی، هر کس در هر جا و با هر هدفی می تواند به نقد آثار دیگران بپردازد و این نقد ممکن است تبعات منفی یا مثبت داشته باشد (پیش بینی ناپذیر است). انجمن علمی یا فرهنگی می تواند از تبعات ناخواسته نقدهای مکتوب بکاهد و نقد را در چارچوب حرفه ای و صنفی به شکل منضبط ارائه کند.
نقد شفاهی به راحتی می تواند به عینیت علمی منجر می شود. در جامعه ای که سیئه غیبت رواج داشته باشد نقد کتاب نیز به نوعی غیبت تبدیل می شود که گفتن آن هیچ مسؤولیتی برای گوینده ندارد. اما نقد مکتوب همواره می تواند مورد سؤال قرار گیرد و نویسنده مسؤول تبعات و عوارض گفته های خویش است. نقد مکتوب همانند سند مکتوب معامله برای طرفین مسؤولیت می آورد، نقد کننده مسؤول نکاتی است که درباب گفته است (مسؤولیت علمی، مسؤولیت اجتماعی، مسؤولیت فرهنگی) و نقد شونده مسؤول مطالبی است که در کتاب عرضه شده نقد شده است. از همین جهت در نقد مکتوب دو طرف همچنان می توانند به نقد متقابل یکدیگر بپردازند، در صورتی که نقد شفاهی همانند تیری در تاریکی است که قابل ردیابی نیست.
نقد شفاهی خصلت انباشتی ندارد و از این جهت ابتر می ماند. وی نقد مکتوب بر هم انباشته شده و پس از یک دوره به هویتهای تازه ای مثل مقاله، کتاب یا حتّی کتاب درسی تبدیل می شود و یا مبنای تألیفات دیگر می شود. تنها نقد مکتوب است که می تواند پیشرفت و توسعه علمی را به شکل منضبط یاری رساند، در حالی که نقد شفاهی صرفاً به انواعی مثل جلوه فروشی و خودنمایی بدون تبعات مثبت این گونه افعال در حیطه علمی و فرهنگی منجر می شود.
نقد حضوری
نقد حضوری یکی از انواع نقد شفاهی است، ولی چند تفاوت جدی با نقد شفاهی غیرحضوری دارد: اول آنکه نقد حضوری سنت مفاهمه و گفتگو را دامن می زند که جزء لازم حیات فرهنگی و علمی یک جامعه است، همچنین نقد حضوری می تواند پشتیبان شکل گیری هویتهای صنفی و حرفه ای باشد؛ دوم آنکه حضور افراد در برابر یکدیگر از غیبتهای علمی و نقدهای شخصی جلوگیری می کند؛ سوم آنکه اگر این نقد متقابل در حضور دیگر افراد صورت گیرد، موجب تقویت سنت نقد و ناقدی در جامعه می شود.در ایران سنّت نقد حضوری پیشینه قابل توجهی ندارد، اما در سالهای نیمه اول دهه هفتاد با رشد و گسترش نهادهای فرهنگی (خانه های فرهنگ، فرهنگسراها) این کار رشد چشمگیری داشته است. در شیوه نقد حضوری از مؤلف یا مترجم کتاب دعوت می شود تا در حضور چند تن از دیگر نویسندگان و مترجمان با حضور آزاد افراد، جلسه نقد و بررسی، به پرسشهای حاضران (خاص و عام) پاسخ دهد. در این جلسات به کتابهای ادبی، تاریخی و باب پسند روز بیشتر توجّه می شود. این عمدتاً در حوزه علوم انسانی و آثار فرهنگی-هنری بیشتر می تواند شیوع یابد اما در قلمور کتابهای علوم دقیقه و فنون مختلف چندان قابل رواج نیست.
نقد شفاهی و حضوری علیرغم همه مشکلاتی که دارد، مقدمه خوبی برای نقد مکتوب به حساب می آید. نقد کردن و نقد شنیدن، هر دو، کارهایی دشوار است که بدون تمرین شیوع نمی یابد. این دو هنگامی که مقدمه نقد مکتوب قرار می گیرند که با همت نقدکنندگان و مراکزی که جلسات نقد را برگزار می کنند، مباحث ایراد شده از شکل شفاهی به شکل مکتوب پیاده و منتشر می شود. نقد حضوری که به صورت مکتوب درآمده باشد، حتّی از نقدهای مکتوب که با فاصله و در برابر یکدیگر نوشته شود جذابتر است چون پرسشها و پاسخها به طور مستقیم در برابر افراد گذشته می شود و کمتر جای طفره روی باقی می ماند.
نهایت سخن آنکه نقد کتاب چه در اقسام صوری آن (تخصصی، تبلیغاتی، تحقیقاتی، نقد مؤلف، نقد اجتماعی، ایدئولوژیک، موضوعی، تفننی، ارشیوی، نقد تصحیح، نقد ترجمهژ و چه اشکال ارائه آن (نقد مکتوب، شفاهی و حضوری) به یک سنت فرهنگی در جامعه ایران تبدیل نشده و به شکل یک بازار که تولید کننده و توزیع کننده و مصرف کننده خاص خویش را داشته باشد در نیامده است. زیرساختهای لازم برای شکل گیری یک بازار پررونق هنوز فراهم نیست و آنچه تولید، توزیع یا مصرف می شود صرفاً بر تمایلات بازیگوشانه افراد متکی است.(14)
پی نوشت ها :
1.اهتمامی بی اهمیت،(نقد چاپ دیوان حافظ به تصحیح و اهتمام احمد سهیلی خوانساری)، نشر دانش، سال ششم، شماره چهارم، خرداد و تیر 1365.
خرمشاهی که در حوزه حافظ شناسی دستی دارد با این تصحیح از همان منظر برخورد می کند و معتقد است که «این طبع و تصحیح جدید دلایل موجهی برای ظهور خویش ندارد و در عرصه حافظ شناسی چیزی را جابه جا نمی کند».
2. آفتابه لگن هفت دست، (نقد کتاب تاریخ علم در ایران نوشته مهدی فرشاد)، نشر دانش، سال هفتم، شماره پنجم، مرداد و شهریور 1366.
3. دسته گلی باستان شناسانه، (نقد کتاب کاوش رصدخانه مراغه نوشته پرویز ورجاوند)، نشر دانش، سال هفتم، شماره ششم، مهر و آبان 1366.
4. دو نمونه از این نقدها عبارت است از:
-نقد کتاب معارف اسلامی در جهان معاصر (اثر سیدحسین نصر)، رضا داوری، راهنمای کتاب، سال سیزدهم، شماره های 4-3، مرداد و تیر 1349.
- نقد مجموعه آثار فارسی شیخ اشراق (به اهتمام سیدحسین نصر)، سیدجعفر سجادی، راهنمای کتاب، سال سیزدهم، شماره های 7-5، مرداد و مهر 1349.
5. نمونه ای از این نقدها «شیخ باز مقتول» نقد کتاب شهاب الدین سهروردی و سیری در فلسفه اشراق (اثر سید جعفر سجادی) است که در مجله نشر دانش، سال پنجم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1363 چاپ شده است. سید جواد طباطبایی در این نقد تنها بر بخشی از کتاب که در جهت تحقیق خود او یعنی سیر اندیشه در ایران و چگونگی احیای تاریخ باستان ایران از دو مجرای حکمت و شعراست تأکید می کند. ارتباط کار فردوسی و سهروردی که مؤلف بدان اشاره می کند از همین جهت مورد توجّه منتقد قرار می گیرد.
6. نمونه هایی از این نقد، نقد مجموع آثار نصرالله پور جوادی در یک نوشته است («نقد مولف»، نوشته مجید محمدی، ارغوان، سال اول، شماره اول، آذرماه 1369). در این نقد، منتقد پس از ارائه کتاب شناسی و مقاله شناسی و گزارش مختصری از کارنامه مؤلف به نقد آثار او می پردازد. نمونه ای دیگر «مرور آثار ناصر مکارم شیرازی» (علیرضا علوی تبار، ارغوان، سال اول، ماره های سوم و چهارم، اسفند 1369) است.
7. این گونه نقدها را عموماً در روزنامه ها و مجلات سیاسی-اجتماعی می توان پیدا کرد. نویسندگان این گونه نقدها دغدغه های سیاسی-اجتماعی خویش را در چارچوب نقد کتاب عرضه می کنند.
8. سلسله نقدهای روزنامه کیهان درباره ادبیات معاصر، بالأخص رمان در سالهای 1369 و 1370 کاملاً در چارچوب نقد ایدئولوژیک قرار می گیرد. در این نقدها، نویسنده صرفاً معیارهای ایدئولوژیک خویش را در چارچوب نقد بر برخی آثار عرضه کرده و دغدغه های خود را بیان کرده است. ایدئولوژی در این نقد نقش نظریه راهنمای عمل را بازی می کند.
9. یک نمونه از این نقدها، نقد خرمشاهی در کتاب هفت آسمان و دین ارکان طبیعت است. (نشر دانش، سال اول، شماره دوم، بهمن و اسفند 1359). مسأله خرمشاهی در این نوشته عمدتاً نقد موضوع پوزیتیویسم است و از این منظر به نقد یک تفسیر پوزیتیویستی از قرآن می رسد.
10. این نقدها را می توان در نشریات ادبی، هنری و فرهنگی و نیز مجلات مربوط به کتاب مثل نشر دانش، راهنمای کتاب، ارغوان و آینه پژوهش یافت.
11. نمونه ای از این نقدها عبارت است از نقد سید محمّدعلی جمال زده بر کتاب تعزیه و تعزیه خوانی اثر صادق همایونی (راهنمای کتاب، سال نوزدهم، شماره 6-4، تیر و شهریور 1355).
12. نمونه ای از این گونه نقدها عبارت است از نقد هادی شریفی بر ترجمه کتاب شناخت اسلام اثر فریتیوف شولدون (با عنوان شناخت و نشناخت اسلام ترجمه ضیاء الدین دهشیری، نشر دانش، سال سوم، شماره ششم، مهر و آبان 1362) نقد پریسا منوچهری کاشانی بر ترجمه کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری از عبدالمعبود انصاری («ترجمه تاسف بار یک اثر کلاسیک»)، کیان، شماره 13، سال سوم، تیر و مرداد 1372)، و نقد مقصود محمدی بر ترجمه الجواهر النفیذ فی شرح منطق التجزیه از منوچهر صانعی دره بیدی («ترجمه ای نیازمند ترجمه» کیان، شماره 9، سال دوم، مهر و آبان 1371).
13. برای نمونه ای از این نقدها نگاه کنید به نقد هرمز بوشهری پور، ترجمه کتاب سنجش خرد ناب اثر کانت از میر شمس الدین ادیب سلطانی «ترجمه نامفهوم از کتاب کانت»، نشر دانش، سال چهارم، شماره ششم، مهر و آبان 1366).
14. کتاب سروش، مجموعه مقالات (چاپ اوّل، تهران: انتشارات سروش، 1377)
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386.