اختلاف فهم راویان عامل آسیب روایات

وجود تفاوت درک و استعدادهای مردم امری طبیعی و انکارناپذیر است، و پرواضح است که راویان حدیث نیز از این امر مستثنا نیستند و همگی در یک سطح از فهم و شعور و شرایط نبوده اند. (1) از این رو امامان معصوم علیهم السّلام
دوشنبه، 19 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اختلاف فهم راویان عامل آسیب روایات
 اختلاف فهم راویان عامل آسیب روایات

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


وجود تفاوت درک و استعدادهای مردم امری طبیعی و انکارناپذیر است، و پرواضح است که راویان حدیث نیز از این امر مستثنا نیستند و همگی در یک سطح از فهم و شعور و شرایط نبوده اند. (1) از این رو امامان معصوم علیهم السّلام هم با فردی از راویان به فراخور ظرفیت فکری و شرایط روحی روانی او سخن می گفتند و این امر موجبات بروز تشتت و تعارض میان برخی از روایات را فراهم می ساخت که فهم درست این گونه روایات با در نظر گرفتن مقدار درک مخاطب معصوم علیه السّلام میسّر می گردد.
علامه طباطبایی در این باره می نویسد:‌«فما کلُ سائلٍ مِن الرواة فی سَطح واحدٍ من الفهم، و ما کلُ حقیقةٍ فی سطح واحدٍ مِن الدقَّة و اللطافة، و الکتابُ و السنةُ مشحونان بان معارفَ الدین ذواتُ مراتبٍ مختلفةٍ، وَ إنَّ لکل مرتبةٍ اهلاً و إنَّ فی الغاءِ المراتب هلاکَ المعارفِ الحقیقةِ؛ (2) نه همه ی پرسشگران از راویان حدیث، در یک سطح و مرتبه از فهم و درک هستند و نه هر حقیقت و مطلبی در یک سطح از دقت و لطافت. کتاب و سنت سرشار از معارفی دینی است با مراتب مختلف و هر مرتبه ای مخاطب مخصوص به خود را دارد و نادیده گرفتن این مراتب سبب از بین رفتن معارف حقیقی است».
برخی از محقّقان آورده اند: صحابه مراتب و درجات مختلفی دارند؛ گرچه همه در شرافت صحابی بودن شریکند؛ لکن در جهات مختلفی، مانند: تقدم در اسلام و هجرت، ملازمت با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، جنگ در رکاب وی، مقدار روایت و ملاقات با ایشان، همصحبتی و همراهی با ایشان متفاوتند. (3)
تفاوت مراتب فهم راویان، حقیقتی است که علاوه بر واقعیت خارجی و تصریح تاریخ، در پاره ی از روایات تأکید شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بخشی از خطبه ای که در مسجد خیف ایراد کردند، می فرماید: «نَضَّرَ اللهَ عَبْداً سَمَعَ مَقالَتِی فَوَعاها وَ بَلَّغَها مَنْ لَمْ تَبْلُغْهُ. یا أَیُّها النّاسُ لِیُبَلِّغَ الشّاهِدُ الغائِبَ فَرُبَّ حامِلِ فِقْهِ لَیْسَ بِفَقیةٍ وَ رُبَّ حامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ؛ (4) خداوند شاد و خرم گرداناد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را در دل جای دهد و حفظ کند و آن را به کسی که آن را نشنیده است برساند، ای مردم باید حاضران به غائبان برسانند، همانا بسیارند کسانی که سخن پرمعنا با خود دارند، ولی خود بینا و آگاه نیستند و بسیارند کسانی که سخن پرمعنا با خود دارند، ولی وقتی که به دیگری منتقل می کنند، او عمیق تر آن را فهم می کند».
بنابراین تفاوت فهم شنوندگان از یک حدیث، قطعی است؛ چه اینکه هر کدام، به اندازه ی استعداد و فهم خود، از حدیث برداشت می کنند و حضرت علیه السّلام چنین برداشتهایی را از سخن خود، تأیید نموده است.
حضرت علی علیه السّلام پس از اینکه سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را همانند قرآن دارای مراتبی از معنا دانسته و آن را به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه تقسیم کرده است؛ می فرماید: «وَلَیسَ کُلُّ أصْحابِ رَسُولِ الله صلی الله علیه وآله و سلم مَنْ کانَ یَسْالُهُ وَ یسْتَفْهِمُهُ حَتَّی إنْ کانُوا لَیحِبُّونَ أَنْ یجیء الأعرْابی و الطّارِیُ فَیسْألَهُ صلی الله علیه وآله و سلم حَتَّی یَسْمَعُوا و کانَ لا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیءٌ إلَّا سَألْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ؛ (5) همه ی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنان نبودند که از او چیزی بپرسند و دانستن معنای آن را از او طلب کنند، تا آنجا که دوست داشتند عربی بیابانی که از راه رسیده، از حضرت چیزی پرسد و آنان بشنوند؛ و از این گونه موارد چیزی بر من نگذشت جز آنکه معنای آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم».(6)
ملاصدرا در شرح این بخش از سخن امام علی علیه السّلام بر این نکته تأکید می ورزد که اختلاف سطح فکر و فهم صحابه، خود یکی از علل و عواملی است که گاهی سبب بروز مشکلات و مایه ی اشتباهات راویان شده است. (7)
در روایتی درباره ی درجات ایمان از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «إنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الإیمانَ عَلَی سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَی البِرِّ وَ‌ الصِّدْقِ و‌الْیَقینِ و الرِّضا و الوَفاءِ و العِلْمِ و‌ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِکَ بیْنَ النّاسِ‌ فَمَنْ جَعَلَ فیهَ هَذِهِ السَّبْعَةَ الأسْهُمِ فَهُو کامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضٍِ السَّهْمَیْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلاثَهً حَتَّی انْتَهُوْا إِلَی السَّبْعَةٍ ثُمَّ قالَ لا تَحْمِلُوا عَلی صاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَ لا عَلَی صاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلاثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ ثُمَّ قالَ کَذلِکَ حَتَّی یَنْتَهِی إلَی السَّبْعة؛ (8) به راستی خداوند عز وجل ایمان را بر هفت سهم نهاده است: بر نیکی، راستگویی، یقین، رضا، وفا، دانش و بردباری، سپس آن را میان مردم پخش کرده است. هر که را این هفت سهم داده، پس او کامل است و حامل ایمان و به برخی مردم یک سهم داده و به برخی دو سهم و به بعضی سه سهم تا برسد به هفت سهم. سپس فرمود: به آن که یک سهم دارد، دو سهم تحمیل نکنید و نه بر آن که دو سهم دارد سه سهم، تا آنان را سنگین بار و وامانده کنید. سپس همچنین فرمود تا رسیدند به هفت سهم».
نیز امام صادق علیه السّلام فرمود: روزی نزد علی بن الحسین علیه السّلام سخن از تقیه پیش آمد. آن حضرت فرمود: به خدا اگر ابوذر می دانست آنچه در دل سلمان بود، او را می کشت: «والله لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍٍِّ ما فِی قَلْبِ سَلْمانَ لَقتَلَه»، در صورتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میان آن دو برادری برقرار کرد، پس درباره ی مردم دیگر چه گمان دارید؟ همانا علماء صعب و مستصعب است، جز پیغمبر مرسل یا فرشته ی مقرب یا بنده ی مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزموده، طاقت تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: و سلمان از این رو از جمله علماء شد که او مردی است از ما خانواده و از این جهت او را در ردیف علماء آوردم».(9)
از این حدیث چنین فهمیده می شود که هر فردی از بشر، اندیشه و درکی مخصوص به خود دارد و چنانچه ظاهر جسمانی هر فرد از نظر آواز و رنگ و شکل و قیافه ممتاز است، خاصیت روحی افراد هم چنین است و سلمان مقامی از درک حقائق دارد که ابوذر برادر ایمانی او ندارد و اگر آنچه را او می فهمید به ابی ذر عرضه می کرد، نمی توانست درک کند و او را کافر می شمرد. بنابراین، شاهکار معصوم علیه السّلام این است که مسائل مورد نیاز هر فرد را دریابد و در خور فهم مخاطب به او منتقل کند. (10)
علامه مجلسی رحمه الله در شرح «ما فِی قَلْبِ سَلْمانَ» می نویسد: یعنی اگر سلمان چیزی از مراتب معرفت خدا و معرفت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السّلام و جز آن از آنچه در سابق گفتیم، به أبوذر می گفت، نمی فهمید و حمل بر دروغ و ارتداد می کرد؛ یا مقصود علوم و اعمال غریبه ای است که اگر اظهار می کرد آن را حمل بر سحر می نمود و سلمان را می کشت یا آن را فاش می کرد و وسیله ی قتل سلمان می شد.
کَشّی به اسناد خود از جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که: ابوذر نزد سلمان آمد و او مشغول پخت غذا بود. در این میان که با هم سخن می گفتند، دیگ غذا روی زمین واژگون شد و از محتویات آن چیزی نریخت، ابوذر بسیار تعجب کرد و سلمان آن را گرفت و روی اجاق نهاد و بار دیگر هم این موضوع تکرار شد. ابوذر هراسان نزد سلمان بیرون شد، دم در با امیرمؤمنان علیه السّلام برخورد و اندیشناک بود. چون چشم امیرالمؤمنین علیه السّلام به او افتاد، فرمود: ای ابوذر! چرا از نزد سلمان بیرون شدی و هراسناکی؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من دیدم سلمان چنین و چنان کرد و از آن در تعجب شدم. امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: ای اباذر! اگر سلمان آنچه داند به تو بازگوید، خواهی گفت: خدا کشنده ی سلمان را رحمت کند، سلمان باب خداست در زمین، هر که او را بشناسد مؤمن است و منکر او کافر است، سلمان از ما خاندان است. (11)
سلمان خود در خطبه ای گفته است: به من علم بسیاری داده اند و اگر هرچه می دانم بگویم، طائفه ای گویند دیوانه است و طایفه ی دیگر گویند: بار خدایا قاتل سلمان را بیامرز.
علامه مجلسی در ادامه گوید: از اینجا ظاهر شد که مقصود همان است که اول گفتیم و بعضی گفته اند: این برای آن است که علم نهان دسترس دونان نیست، مدرک آن دقیق است و رسیدن بدان دشوار، فحول دانشمندان را بدان دسترسی نیست تا چه رسد به سست فهمان و برای همین عموم مردم را باید به همان ظاهر شرع و مجملات آن مورد خطاب ساخت نه اسرار و اعماق آن؛ زیرا فهمشان از درک آن کوتاه است و حوصله ی آنها تاب تحمل آن را ندارد. (12)
برخی محقّقان گویند: «ظاهر این است که هر فردی از بشر علمی درک تواند که دیگری از آن درماند، خصوص مقرّّبان حق، چنانچه از ابی بصیر روایت شده است که: شنیدم امام صادق علیه السّلام می فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای سلمان اگر علم تو به ابوذر نموده شود، کافر گردد، ای مقداد اگر علم تو به سلمان نموده شود، کافر گردد».(13)
راویان حدیث هم از جهت فهم و درک و هم از نظر قدرت ثبت و ضبط مطالب، مختلف بودند. از این رو وقتی برخی از کمی حافظه ی خود گلایه نمودند و راه و چاره می طلبیدند، معصوم علیه السّلام او را به نوشتن توصیه می کرد (14) و به برخی نقل به معنا را تجویز می فرمود. داوود بن فرقد نقل می کند که به امام صادق علیه السّلام گفتم: سخن شما را می شنوم ولی نمی توانم همان گونه که شنیده ام آن را نقل کنم. امام فرمود: آیا این کار را عمداً انجام می دهی؟ گفت: خیر. فرمود:‌آیا معنا را منتقل می کنی؟ گفتم: آری. فرمود: منعی در میان نیست. (15)

الف.لزوم رعایت سطح فهم مخاطب

در قرآن و روایات به مراعات استعداد و میزان درک و سطح فهم مردم سفارش شده است. خداوند متعال می فرماید: «وَما ارسَلْنا مِنْ رَسُولِ إلا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ»؛ (16) هیچ پیامبری را جز به زبان مردمش نفرستادیم، تا بتواند (دین خدا را) به روشنی ابلاغ کند».
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، سخن گفتن به فراخور عقل مردم را وظیفه ی پیامبران دانسته است، آنجا که می فرماید: «إنّا مَعاشِرَ الانْبیاءِ أُمِرْنا أنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلَی قَدْرِ عقُولِهِمْ؛ (17) ما گروه پیامبران ما به طور خاص مأمور شده ایم تا با مردم به اندازه عقل آنان سخن گوییم».
در نقل دیگری در ادامه ی روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «إنَّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الانْبیاءِ أنْ نُکَلِّمَ النّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِمْ قالَ فَقالَ النَّبیُ صلی الله علیه و آله و سلم أمَرَنی رَبّی بمُداراةِ الناسِ کَما أَمَرنا بإقامَةِ الفَرائِض؛ (18) ما گروه پیامبران مأموریم که با مردمان به اندازه ی عقلهاشان سخن گوییم؛ پروردگارم مرا-همان گونه که به اقامه ی واجبات فرمان داده-به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است».
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «ما کَلَّمَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم العِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ؛ (19) رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم هرگز با مردم به اندازه عقل خویش سخن نگفت».
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «خالِطُوا النّاسَ بِما یَعْرِفُونَ وَ دعُوهُمْ مِمّا یُنکَرُونَ وَ لا تَحْمِلُوا عَلَی أنْفُسِکُمْ وَ عَلَیْنا إنَّ أَمَرْنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَحْتَمِلُهُ إِلّا مَلَکٌ مُقَرِّبُ أَوْ نَبِیُّ مُرسَلٌ أوْ عَبْدٌ مُؤمِنٌ امْتحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإیمانِ؛ (20) با مردم به میزان آنچه می دانند، معاشرت کنید (و سخن گویید) و آنچه را که نمی پذیرند، وانهید و آنان را به خود و ما واندارید که امر ما دشوار و مشقت بار است و به جز فرشته ی مقرب یا پیغمبر مرسل یا بنده ای که خداوند دل او را برای ایمان خالص نموده باشد، کسی آن بار نتواند کشید».
امیرمؤمنان علیه السّلام می فرماید: «أَتُحِبُّونَ أنْ یُکَذِّبُ اللهَ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النّاسَ بِما یَعْرِفُونَ وَ أَمْسِکُوا عَمّا یُنکِرُون؛ (21) آیا دوست دارید که خدا و فرستاده ی خدا تکذیب شوند؟ با مردمان از چیزهایی سخن گویید که می توانند بفهمند، و از سخن گفتن درباره ی اموری که نمی فهمند و انکار می کنند، خودداری کنید».
امام علی علیه السّلام در حدیثی خطاب به حذیفة بن یمان فرمود: «یا حُذَیْفةٌ لا تُحدِّثِ الناسَ بِما لا یَعْْلَمُونَ فَیَطْغَوْا وَ یَکْفُروا إنَّ مِنَ‌ العِلْمِ صَعْباً شَدیِداً مَحْمِلُهُ لَوْ حَمَّلْتَهُ الجِبالَ عَجَزَتْ عَنْ حَمْلِهِ إنَّ عِلْمَنا أَهْلَ البَیْتِ سَیُنْکَرُ وَ یُبْطَلُ وَ تُقْتَلُ رُواتُهُ وَ یُساءُ إِلی مَنْ یَتْلُوهُ بَغْیاً وَ حَسداً لِما فَضَّلَ اللهِ بِهِ عِتْرَةً الوَصیِّ وَصِیِّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم؛ (22) ای حذیفه! با مردمان درباره ی آنچه نمی دانند (نمی فهمند) سخن مگو که به سرکشی (غلو) و کفر گرفتار می شوند. به راستی کشیدن بار بعضی از مراتب علم و معرفت چندان سخت و گران است که از عهده ی کوه برنمی آید. علم ما اهل بیت انکار می گردد، و باطل شمرده می شود، و راویان آن را می کشند، و به هر کس آن را بخواند، آزار می رسانند. این همه از روی ستم پیشگی و رشک ورزی نسبت به فضیلتی است که خدا به عترت و اوصیای پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم ارزانی داشته است».
در این سخن، بر توجه به مقدار فهم و معرفت افراد، تأکید شده و به صراحت، نادیده گرفتن آن را موجب اعراض و بلکه کفرورزی افراد دانسته است.
امام صادق علیه السّلام از امام سجاد علیه السّلام نقل می کند که فرمودند: «حدَّثُوا النّاسَ بِما یَعْرِفُونَ وَ لا تُحَمِّلُوهُمْ ما لا یُطیقُونَ فَتَغُرُّونَهُمْ بنا؛ (23) از احادیث ما آنچه را مردمان می توانند فهمید، به آنان بگویید، و چیزی که تحمل آن را ندارند، بر ایشان باز نکنید، که در این صورت آنان را به وسیله ی ما مغرور و فریفته خواهید ساخت».
ابوجعفر بصری گوید: با یونس بن عبدالرحمن نزد امام رضا علیه السّلام رفتیم. یونس از بدگویی یارانش پشت سر یکدیگر شکایت کرد. امام رضا علیه السّلام فرمود: «دارِهِمْ فَإنَّ عُقُولَهُمْ لا تَبْلُغُ؛ (24) با آنان مدارا کن که عقلشان نمی رسد».
حضرت امام رضا علیه السّلام به یونس بن عبدالرحمن سفارش می کنند: «یا یُونُسُ حَدِّثِ النّاسَ بِما یَعْرِفُونَ وَاتْرُکهُمْ مِمّا لا یَعْرِفُونَ؛ (25) ای یونس! با مردم طبق فهم و دانش آنها سخن بگو، و از آنچه درک نمی کنند، دست بکش».
امام صادق علیه السّلام می فرماید: «رَحِمَ الله عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةً النّاسَ إِلَیْنا فَحَدَّثَهُمْ بِما یَعْرِفُونَ وَ تَرَکَ ما یُنْکِرُون؛ (26) خدا بنده ای را بیامرزاد که مردم را به دوست داشتن ما برانگیزد، و درباره چیزهایی که می دانند با ایشان سخن گوید، و آنچه را که نمی دانند و نمی توانند پذیرفت، فرو گذارد».(27)
بخاری در کتاب الجامع (صحیح) خود بابی برای این موضوع باز کرده است: «باب من خص بالعلم اقواما دون قوم، کراهیة ان لا یفهموا». آن گاه روایتی از حضرت علی علیه السّلام نقل می کند: «حدِّثوا الناسَ بما یَعرِفونَ وَ دَعُوا ما یُنکِرونَ أتُحِبُّونَ أنْ یُکَذَّبَ اللهُ و رَسُولُه؟؛ (28)برای مردم احادیثی را که می توانند بفهمند، نقل کنید و آنچه را ممکن است انکار نمایند، رها کنید. آیا مایلید که خدا و رسول تکذیب شوند؟»
سپس از معاذ نقل کرده است که روزی پیامبر صلی الله علیه و‌ آله و سلم به وی فرمود: «ما مِن احد یَشهَد اَن لا اله إلا الله، وَ اَنَّ محمداً رسولُ الله، إلّا حَرَّمَه اللهُ علی النارِ». معاذ گفت: یا رسول الله! اجازه می فرمایی این حدیث را برای مردم نقل کنم؟ فرمود: «اذاً یتَّکَلُوا».(29)
بر اساس این روایات حسن انتخاب حدیث، رعایت حال مخاطبان و مجلس القاء حدیث از آداب و شرایط نقل حدیث به شمار می آید.(30)

ب.نمونه ی حدیثی

معصومان علیهم السّلام در بیان معارف دینی به گوناگونی فهم مخاطبان توجه داشته اند و در مقام پاسخ به مردم شرایط درک و مقدار استعداد و تحمل آنان را در نظر می گرفتند. (31) از همین رو گاهی پاسخهای آنان چند گونه و متفاوت می نمود.
ابن حازم گوید: «سأَلْتُ أَبا عَبْدِ الله علیه السّلام عَنْ مسْأَلَةٍ فَقُلْتُ أَسْالُکَ عَنْها ثُمَّ یَسْأَلُکَ غَیرِی فَتُجِبیُهُ بِغَیرِ الجوابِ الَّذی أَجَبْتَنی بِه فَقالَ إِنَّ الرَّجُلَ یسْأَلُنِی عَنِ المَسْأَلَة یَزیدُ فیها الحَرْفَ فَأُعْطیهِ عَلَی قَدْرِ ما زادَ وَ یَنْقُصُ الحَرْفَ فَاُعْطیهِ عَلَی قَدْرِ ما یَنْقُصُ؛ (32) مسأله ای را از امام صادق علیه السّلام پرسیدم و گفتم: من از شما مطلبی را می پرسم، سپس دیگری هم می پرسد و شما به او پاسخی می دهید، غیر از آنچه به من گفته اید! حضرت فرمود: فردی از من مطلبی را می پرسد و بر آن نکته ای می افزاید و یا می کاهد، من هم به اندازه ی آن به او پاسخ می دهم.
در نقل دیگر، طبق عبارت اصول کافی جواب حضرت به ابن حازم چنین آمده است:
«فَقالَ: إنَّا نُجیِبُ النّاسَ عَلَی الزِّیادَةِ وَ النُّقْصانِ؛ (33) ما مردم را به زیاد و کم (به اندازه ی توان عقلی شان) پاسخ می دهیم».
عَنْ مَنْصُورِ بنِ حازِمٍ قالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِالله علیه السّلام: رَجُلٌ تََزَوَّجَ امْرأةًَ سَمَی لَها صَداقَها ثُمَّ مَاتَ عَنْها وَ لَمْ یَدْخُلْ بِها قالَ: لَها المَهْرُ کامِلاً وَ لها المیراثُ قُلْتُ فَإنَّهُمْ رَوَوْا عَنْکَ أنَّ لَها نِصفَ المَهْرِ قالَ لا یَحْفَظُونَ عَنِّی إنَّما ذَلِکَ فِی المُطَلَّقَة».(34)
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِالله علیه السّلام: إنَّ عَماراً السّاباطیَّ رَوَی عَنْکَ رِوایَةً قالَ و ما هِیَ؟ قُلْتُ: رَوَی أَنَّ السنَّةُ فَریضةٌ فَقالَ أیْنَ یَذْهَبُ؟ أیْنَ یَذْهَبُ؟ لَیْسَ هَکَذا حَدَّثْتُهُ إنَّما قُلْتُ لَهُ: مَنْ صَلَّی فَأَقْبَلَ عَلَی صَلاتِهِ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ فیها أَوْ لَمْ یَسْهُ فیِها أَقْبَلَ الله علَیْهِ ما أَقْبَلَ عَلَیها فَرُبَّما رُفعَ نِصفُها أوْ رُبُعُها أوْ ثُلُثُها أوْ خُمُسُها وَ إنَّما أمَرْنا بِالسُّنَّةِ لِیَکْمُلَ بِها ما ذَهَبَ مِنَ المکْتُوبَة.(35)
گاهی با توجه به شأن و منزلت علمی مخاطب کلام است که می توان به مراد معصوم علیه السّلام دست یافت. برای نمونه به دو روایت ذیل توجه کنید:
الف.از جمله ی دلایل مورد توجه در مسأله ی ولایت فقیه، بخشی از توقیع شریفی است که محمد بن عثمان آن را از حضرت حجت-عجل الله تعالی فرجه-نقل نموده است: «عَنْ إسْحاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قالَ سَأَلْتُ مُحَمِّدَ بْنَ عُثْمانَ العَمْرِیَّ رَحِمَهُ الله أنْ یُوصِلَ لِی کِتاباً سَأَلْتُ فیهِ عَنْ مَسائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَردَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّّ مَوْلانا صاحِبِ ال‍زَّمانِ عَجَّلَ اللهَ تَعالَی فَرجَهُ وَ أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فارْجِعُوا فیها إِلَی رُواةِ حَدیثِنا فَإنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ أنَا حُجَّهُ الله؛ (36) اسحاق بن یعقوب گفت: از محمد بن عثمان عمری خواهش کردم سؤالات و مسائل مشکل مرا خدمت حضرت مهدی علیه السّلام برساند. در جواب من حضرت با خط خود نوشته بودند که: ... اما در حوادث و پیشامدهایی که رخ می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید، که آنان حجت من بر شمایند، و من حجت خدا بر ایشان».
یکی از قراین و شواهدی که فقیهان در دفاع از دلالت توقیع بر ولایت فقیه ارائه نموده اند، توجه به شخصیت علمی فردی همچون اسحاق بن یعقوب است. بدین گونه که مراد از «الحوادث» در توقیع، احکام و مسائل کلی که مربوط به مراجعه به فقیهان در احکام شرعی می شود؛ نیست؛ چون این مطلب برای مثل او از بدیهیات است، بلکه اموری است که با رأی و نظر و اختیارات فقیه در مصالح عامه مرتبط می باشد. شیخ انصاری در توضیح استدلال به همین نکته که باید سخن امام علیه السّلام را جواب سؤالی متناسب با شخصیتی همچون اسحاق در نظر گرفت، می نویسد:
رجوع به عالمان دینی برای یافتن پاسخ سؤالات شرعی، مطلبی روشن است که در نظر قدماء نیز از بدیهیات اسلام به شمار می رفته است. از این رو منطقی نیست که این مطلب بر سؤال کننده ای مانند اسحاق بن یعقوب پوشیده باشد و او این را در شمار مسأله هایی ذکر نماید که برای وی مشکل بوده است. (37)
ب. «عَلیَِّ بنِ جَعْفَرٍ عَنْ أخیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السّلام قالَ سأَلْتُهُ عَنْ بِئْرِ ماءٍ وَقَعَ فیها زِنْبیلٌ مِنْ عَذِرَةٍ رَطْبَةٍ أوْ یابِسَةٍ أوْ زِنْبیلٌ مِنْ سِرْقینٍ أَیَصْلُحُ الوُضُوءُ مِنْها فَقالَ لا بَأس».(38) در این روایت «عَذِرَة» اطلاق دارد و شامل فضولات حیوان حرام گوشت و حلال گوشت می شود، لکن شهید ثانی، سیدمحمد عاملی، محقّق سبزواری و شیخ بهایی در ذیل این روایت، به استناد اینکه علی بن جعفر خود فقیه است و سؤال از سرگین طاهر با شأن و مرتبه ی علمی او سازگار نیست، سؤال و جواب مطرح شده در روایت را ناظر به سرگین نجس (حیوان حرام گوشت) می دانند. (39)
گاه برخی راویان، مقصود اصلی سخن معصوم علیه السّلام را درک نمی کردند و راوی دیگری او را متوجه معنای سخن می ساخت؛ برای نمونه حسین بن نعیم صحاف گوید: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم. علی بن یقطین گفت: من نزد عبد صالح، موسی بن جعفر علیه السّلام نشسته بودم که پسرش علی وارد شد. امام به من فرمود: ای علی بن یقطین، این علی سید اولاد من است، همانا من کنیه ی خودم را که (ابوالحسن است)به او بخشیده ام. هشام بن حکم کف دست خود را به پیشانیش زد و گفت: وای بر تو، چه گفتی؟ علی بن یقطین گفت: به خدا آنچه را که گفتم از او شنیدم، هشام گفت: با این سخن آگاهت گردانده که امر امامت پس از حضرت با وی است.(40)

پی نوشت ها :

1. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج1، ص 29؛ محمدباقر بهبودی، معرفة الحدیث، ص 23.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص 100، پاورقی علامه.
3. علی خان مدنی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه، ص 10: «ثم أن الصحابة علی مراتب کثیرة بحسب التقدم فی الإسلام و الهجرة و الملازمة و القتال تحت رایته و الروایة منه وَ مکالمته وَ مشاهدته و مماشاته و ان اشترک الجمیع فی شرف الصحبة».
4. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 404؛ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص 34.
5. سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی العالم، ص 325، الخطبه 210؛ محمدبن یعقوب کینی، الکافی، ج1، ص 63؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 306؛ ب 14؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج9، ب 121: باب تحریم الکذب علی الله، ص 90 و ج17، ص 339، ب 14: باب حکم استنباط الاحکام النظریة؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 228، باب 29: علل اختلاف الاخبار، ج34، ص 169؛ ج36، ص 273، باب 41؛ ج75، ص 77، ب 16؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 263؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 193، محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج1، ص 255؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، خ 203، ص 38؛ محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبة، باب ما روی فی ان‌ الائمة اثنا عشر، ص 75؛ سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص 620؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 142.
6. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 242، با اندکی تغییر.
7. ملاصدرا، شرح أصول الکافی، ج2، ص 348.
8. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 42، باب درجات الإیمان؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج66، ص 159.
9. محمدبن یعقوب کلینی، ج1، ص 401؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 190؛ باب 26: أن حدیثهم علیهم السّلام صعب مستصعب وَ أنْ کلامهم ذو وجوه کثیره وَ فضل التدبر فی أخبارهم علیهم السّلام و التسلیم لهم والنهی عن رد أخبارهم و ج 25، ص 347؛ ر.ک: سیدمرتضی علم الهدی، الأمالی، ج2، صص 396 -397؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج2، ص 148؛ صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج7، ص 2.
10. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج3، ص 718.
11. محمدبن عمر کشی، رجال الکشی، ص 15، ح33؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ص 22، ص 373، ب 11: کیفیة إسلام سلمان رحمه الله.
12. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج4، ص 316، باب فیِما جاءَ أنَّ حَدِیثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَب.
13. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج3، ص 720.
14. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 152، ب 19: فضل کتابة الحدیث وَ روایته: «رُوِیَ أنَّ رَجُلاً مِنَ الانصارِ کانَ یَجْلِسُ إِلَی النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم فَیَسْمَعُ مِنْهُ صلی الله علیه و آله و سلم الحدیثَ فَیُعْجِبُهُ وَ لا یَحْفَظُهُ فَشَکا ذَلِکَ إِلَیَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و‌ آله و سلم فقال لَهُ رَسُولُ الله صلی الله علیه و‌آله و سلم اسْتَعِنْ بِیَمینِکَ وَ أوْمَأَ بِیَدِهِ ای خُطَّ».
15. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 51.
16. ابراهیم 14: 4.
17. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 23؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله و سلم، ص 37؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص 85، ب1؛ ج74، ص 142، ب 7؛ فضل بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 251، الفصل الثانی فی صفة العقل.
18. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 69، ب 13.
19. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 23، کتاب العقل و الجهل، محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج1، ص 85، ب 1؛‌ ص 74، ص 142، ب 7.
20. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 183؛ و ص 71، ب 13.
21. همان، ج2، ص 77، ب 13؛ محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص 34، ب 1.
22. محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص 142، ب 10: ما روی فی غیبة الامام المنتظر الثانی عشر؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 78،ب 13؛ محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ج1، ص 285.
23. محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص 35، ب 1؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 77، ب 13.
24. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 68، ب 13؛ عزیزالله عطاردی، مسند الإمام الرضا علیه السّلام، ج2، ص 456، ب 39.
25. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 66، ب 13.
26. محمدبن علی قمی(شیخ صدوق)، الأمالی، ص 99، المجلس الحادی و العشرون؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 65، ب 13.
27. محمدرضا حکیمی و همکاران، الحیاة، ترجمه ی احمد آرام، ج2، ص 467.
28. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص 41؛ محمدبن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج1، ص 13.
29. محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ج1،‌ ص 41؛ محمود بن احمد عینی، عمدة القاری، ج2، ص 204.
30. کاظم مدیرشانه چی، درایة الحدیث، آداب نقل حدیث.
31. معمولاً هر یک از ائمه علیهم السّلام اصحاب خاصی داشته اند؛ مانند ابوذر، عمار و کمیل برای حضرت علی علیه السّلام. روایت ذیل گویای جایگاه خاص بزنطی برای امام رضا علیه السّلام است. عبدالله بن مهران گوید: بزنطی گفت: خدمت حضرت رضا علیه السّلام رسیدم. صفوان بن یحیی و محمدبن سنان هم با من بودند. مدتی در خدمت آن جناب نشستیم، و بعد حرکت کردیم. فرمود:‌ ای احمد! شما بنشین، من هم بار دیگر جلوس کردم. امام علیه السّلام با من شروع به سخن کرد. من مسائلی از آن جناب پرسیدم و او پاسخ می داد، تا مدتی از شب گذشت. هنگامی که تصمیم گرفتم از منزلش بیرون شوم، فرمود: ای احمد می روی و یا در اینجا می مانی، عرض کردم: قربانت گردم هر طور بخواهید عمل خواهم کرد. فرمود: در این جا باش! اکنون همه ی مردم خوابیده اند و پاسبانان در شهر گردش می کنند. حضرت برخاست و به اتاق دیگری رفت. وقتی که دیدم امام علیه السّلام از اتاق بیرون شدند سجده ی شکر به جای آوردم، و گفتم: حجت خداوند برای من ارزش قائل شد و مرا از میان دوستان انتخاب کرد و در منزل خود نگاه داشت. هنوز در سجده شکر بودم که حضرت مرا متوجه خود نمود و من برخاستم، دست مرا گرفت و فشار داد و سپس گفت: ای احمد! علی علیه السّلام به عیادت صعصعة بن صوحان رفت، هنگامی که از منزل او بیرون می شد، فرمود: ای صعصعه به برادرانت افتخار نکن که من به عیادت شما آمده ام، اینک از خداوند بترس و متوجه اعمالت باش. عزیز الله عطاردی، مسند الإمام الرضا علیه السّلام، ج2، ص 427، ب 3: ما روی فی احمد البزنطی، نیز ر.ک: عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السّلام، ص 782.
32. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 238.
33. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 65؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 228؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 208.
34. محمدبن حسن طوسی، ج3، ص 342، ب 198: باب أنه إذا سمی المهر ثم مات؛ همو، تهذیب الأحکام، ج8، ص 147، ب 6: باب عدد النساء؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص 333، ب58: باب حکم ما لو مات الزوج؛ حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج15، ص 96، ب 41؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج100، ص 358، ب 17: المهور و أحکامها؛ محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1،ص 125.
35. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 363.
36. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 90، ب 14؛ محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص484، ب45: باب ذکر التوقیعات الواردة عن القائم علیه السلام؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج2، ص 531، الفصل الثالث فی ذکر بعض التوقیعات الواردة منه علیه السّلام.
37. مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج3،ص 556: «ان وجوب الرجوع فی المسائل اشرعیة إلی العلماء الذی هو من بدیهیات الإسلام من السلف إلی الخلف-مما لم یکن یخفی علی مثل إسحاق بن یعقوب، حتی یکتبه فی عداد مسائل أشکلت علیه، بخلاف وجوب الرجوع فی المصالح العامة إلی رأی أحد وَ نظره، فإنه یحتمل أن یکون الإمام علیه السّلام قد و کله فی غیبته إلی شخص أو اشخاص من ثقاته فی ذلک الزمان».
38. محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج1، ص 246، ب 11: باب تطهیر المیاه من النجاسات؛ همو، الاستبصار، ج1،ص 42، ب 22؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج1، ص 192، ب 20.
39. «والمراد به هنا السرقین فان علی بن جعفر فقیه فلا یسأل عن الطاهر». محمدبن حسین بهایی عاملی، الحبل المتین، ص 117؛ محمدباقر سبزواری، ذخیرة المعاد، ج1، ص 1؛ زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، رسائل الشهید الثانی، ص 4؛ محمد عاملی، مدارک الأحکام، ج1، ص 58.
40. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 311، باب الإشارة و النص علی أبی الحسن الرضا علیه السّلام.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما