بنال بلبل اگر با منت سرِ یاری است

ای بلبل عاشق! اگر می خواهی همدم من باشی و مرا تسکین بدهی، پس همراه با من ناله و زاری کن؛ زیرا ما هر دو عاشق زار و ناتوانیم و کار عاشقان زار ناله کردن است.
شنبه، 24 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بنال بلبل اگر با منت سرِ یاری است
 بنال بلبل اگر با منت سرِ یاری است

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
بنال بلبل اگر با منت سرِ یاری است *** که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاری است
در آن زمین که نسیمی وزد ز طرّه ی دوست *** چه جای دم زدن نافه های تاتاری است
بیار باده که رنگین کنیم جامه ی زرق *** که مست جام غروریم و نام هشیاری است
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی است *** که زیر سلسله رفتن طریق عیّاری است
لطیفه ای است نهانی که عشق ازو خیزد *** که نام آن نه لب لعل و خطّ زنگاری است
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال *** هزار نکته درین کار و بار دلداری است
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند *** قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
بر آستان تو مشکل توان رسید آری *** عروج بر فلک سروری به دشواری است
سحر کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم *** زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداری است
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ *** که رستگاری جاوید در کم آزاری است
تفسیر عرفانی

1. ای بلبل عاشق! اگر می خواهی همدم من باشی و مرا تسکین بدهی، پس همراه با من ناله و زاری کن؛ زیرا ما هر دو عاشق زار و ناتوانیم و کار عاشقان زار ناله کردن است.
2. در جایی که نسیم، بوی خوش گیسوی یار را می پراکند و همه را معطّر می کند، دیگر جایی برای عطر فشانی نافه های تاتاری نیست. در برابر زیبایی ها و خوبی های معشوق، خوبی و زیبایی این جهانی جلوه ای ندارد.
3. ای ساقی! شراب بیاور و بنوشان تا به وسیله ی می، خرقه مکر و ریا را بشوییم و رنگین کنیم که از باده ی غرور و تکبّر مستیم و به اشتباه، نام آن را هوشیاری نهاده ایم.
4. هر انسان خامی نمی تواند راه عشق را بپیماید؛ چنان که هر آدم بی دست و پایی نمی تواند به گروه جوانمردان و عیاران بپیوندد و خطرهای عیاری را تحمل کند.
5. آنچه که عشق از آن متأثر است و نمایان می شود، نکته ی ظریف وصالت معنوی است که با اسباب حُسن ظاهری و صوری همچون لب لعل و خط زنگاری ارتباطی ندارد. عشق، با جلوه های مادی و دنیایی ارتباطی ندارد.
6. زیبایی حقیقی انسان به چشم و زلف و چهره و خال او نیست؛ بلکه در راه و رسم عاشقی و دلداری، هزاران نکته ی باریک تر از مو وجود دارد که به بیان نمی آید.
7. درویشان راستین -که به این دنیا بی اعتنایند -برای قبای اطلس انسان هایی که از فضل و هنر بویی نبرده اند، به قدر نیم جو ارزش تأمل نیستند. آنها به ظاهر آراسته ی کسانی که معرفت ندارند، ارزش قائل نمی شوند.
8. ای معشوق! به درگاه تو به آسانی نمی توان رسید؛ آری عروج بر بلندای آسمان بزرگی و عظمت به دشواری است.
9. سحرگاه، غمزه ی چشم مستت را به خواب دیدم که با من عشوه گری می کرد و خوشا آن خواب که از بیداری بهتر است. خواب مردان حق -که همیشه به یاد معشوق هستند -از بیداری ما بهتر است.
10. ای حافظ! دل معشوق را با ناله و زاری خود آزرده خاطر مکن و دیگر سخن مگو و شعرت را به پایان برسان؛ زیرا رستگاری حقیقی، در این است که دیگران را آزار ندهیم و مردم از دست ما راحت باشند.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط