زندگی در حکومت جور از دیدگاه آقا جمال خوانساری

وظیفه ما در برابر بیدادگران

از نظر عقل و شرع، حکومت جور حالتِ غیر طبیعی، غیر مطلوب و غیرمشروع حکومت است و ضرورت ثانویه ای می باشد که بر اساس ضرورت اولیّه حکومت، از باب دفع افسد به فاسد مورد تأیید عقل و شرع قرار گرفته است. چنین
سه‌شنبه، 19 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وظیفه ما در برابر بیدادگران
 وظیفه ما در برابر بیدادگران

 

نویسنده: ابوالفضل سلطان محمّدی




 

زندگی در حکومت جور از دیدگاه آقا جمال خوانساری

از نظر عقل و شرع، حکومت جور حالتِ غیر طبیعی، غیر مطلوب و غیرمشروع حکومت است و ضرورت ثانویه ای می باشد که بر اساس ضرورت اولیّه حکومت، از باب دفع افسد به فاسد مورد تأیید عقل و شرع قرار گرفته است. چنین حکومتی قهراً شرایط اضطراری را بر جامعه حاکم نموده و عکس العمل ها و رفتارهای ویژه ای را از مردم، دربارة حاکم جائر می طلبد. از این رو در شریعت راهکارهایی برای تنظیم رابطة مردم با حاکم جائر پیش بینی شده، تا وضع موجود حفظ شود و از آشوب و فتنه و هرج و مرج در جامعه جلوگیری به عمل آید. معاشرت مردم با حاکم جور در محورهای ذیل قابل طرح است.

1. دوری از معاشرت حاکم جائر

در فرهنگ سیاسی شیعه که فرهنگ مبارزه با بی عدالتی و حاکمان جور است، با عنوان های مختلف از معاشرت پادشاهان و حاکمان جور مذمّت و نهی شده است. هم چنین اخبار و احادیث فراوانی در ترغیب به دوری از معاشرت پادشاهان «حکام جور» وارد شده است. شرح بسیاری از این احادیث در کتاب غررالحکم آمده است.(1)

2. حرمت اطاعت ظالم

اصل اولی در شریعت اسلام این است که حق الطاعه مختص به خداوند است؛ به گونه ای که مشروعیت اطاعت دیگران نیز از این اصل نشأت می گیرد. از سوی دیگر، این اصل نیز مسلم است که معصیت خداوند حرام است و طاعت و فرمان هیچ مخلوقی مجوز نافرمانی خالق نمی شود: «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق».(2)

3. حرمت یاری کردن ظالم

اصل حرمت معاونت ظالم، از مسلّمات فقه سیاسی شیعه است؛ هر چند در جزئیات آن میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. بدین معنا که مشهور فقها، حرمت اعانت را مختص امور محرم و مشارکت در ظلم می دانند، ولی برخی از فقها فتوا به حرمت مطلق اعانت ظالم حتی در امور مباح و حلال داده اند و خوانساری از گروه دوم است. به نظر خوانساری وزیران بد به دلیل اعانت و یاری حاکمان ظالم در ظلم آنها شریکند؛ هر چند خود ایشان در ظلم و گناه با آنها شریک نباشند و در احادیث از آنها با عنوان یاری کنندگان ظالمان و برادران گناه کاران یاد شده است: «وزراء السوء اعوان الظَلَمَه و إخوان الإَثَمَه».(3)
البته وزیرانی که برای دفع ظلم حاکمان جائر و نفع رساندن به مؤمنان در دربار ایشان حاضر می شوند، مانند علی بن یقطین، که از بهترین اصحاب امام موسی کاظم(ع) و وزیر هارون الرشید بود، از این قاعده مستثنا است، زیرا وی در این همکاری مأذون از جانب امام معصوم بودند.(4)
هم چنین طلب عزّت و منزلت اجتماعی از راه باطل، مانند اعانت ظالم در ظلم و یا موافقت با حاکم فاسق در فسق؛ اگرچه روزی چند در ظاهر موجب عزّت صاحب آن می شود، لیکن سرانجام خوار و ذلیل می گردد: «من یطلب العزّ بغیر حقّ یَذِلُّ(5) هر کس به ناحق طلب عزّت کند خوار و ذلیل می شود».

4. حرمت مدح ظالم

ستایش و پاکیزه وانمود کردن بدان؛ یعنی حکم به خوبی و پاکیزگی ایشان کردن از بزرگ ترین گناهان است، زیرا که دروغ از گناهان بزرگ است و مدح و ثنای اشرار؛ علاوه بر این که دروغ است، خود مشتمل بر ترک نهی از منکر و بالاتر از آن متضمّن ترغیب به ترک آن نیز می باشد: «تزکیه الأشرار من أعظم الأوزار».(6)
البته در نظر واقع بینانه، ستایش بر بدی و ظلم ظالم در حقیقت تمسخر ظالم است. چه بسا مردم کسی را که مرتکب ظلم و گناه می شود، به اعتبار سلطنت یا حکومتی که دارد از باب تقیّه و در ظاهر، او را خوب جلوه می دهند و از آن جهت او را مدح و ستایش می کنند. لیکن حاکمان نباید به چنین ستایش هایی فریفته شوند، چرا که اینها در حقیقت تمسخر او است که از راه ترس و یا غرض دیگر انجام می دهند: «من شکر علی الأسائه سُخِرَ به».(7)

5. امر به معروف و نهی از منکر

در زمانی که شرایط امر به معروف و نهی از منکر فراهم باشد، بالاترین مرتبة آن، امر و نهی سلطان جائر است. حدیث ذیل اهمیت و جایگاه این مسئله را روشن می سازد: «من آثر رضی ربٍّ قادرِ فلیتکلّم بکلمه عدلٍ عند سلطان جائر؛ یعنی اظهار کلمة عدل نزد پادشاه ستم کننده برای رفع ستمش سبب خشنودی پروردگار می گردد». پس هر که آن را خواهد خود را از آن معاف ندارد.(8) البته به موارد یاد شده در صورتی عمل می شود، که ضرر و زیانی از سوی حاکم جائر متوجه انسان نباشد وگرنه در صورت اضطرار و اکراه، راهکارهای دیگری در فقه سیاسی پیش بینی شده است که جامع ترین آن تقیّه است. کیفیت معاشرت با حاکم جائر در شرایط اضطرار تحت عنوان های سه گانة ذیل بررسی می شود:

- دوری از مخالفت حاکم جائر

احادیث فراوانی در توصیه به دوری از مخالت حاکمان و فرمانروایان رسیده که به برخی از آنها اشاره می کنیم: «آفه الرعیّه مخالفه الرعیّه؛ (9) آفت رعیّت مخالفت فرمانبرداری از حاکم و امیر خود است».
دشمنی کردن با امرا و فرمانروایان و صاحبان قدرت که قادر بر ضرر رساندن هستند، از کوتاه فکری و عدم درک واقعیات نشأت می گیرد: «الخُرقُ مُعاداه الأمراء و مُعاداه من یقدر علی الضرّاء؛(10) دشمنی کردن با حاکمان و مخالفت با کسانی که قادر هستند بر مخالفان خود ضرر برسانند نشانة حماقت و کم خردی است».

- آثار مخالفت با حاکمان جور

نزاع کردن با پادشاهان، سلب نعمت و آسایش را به دنبال دارد: «منازعهُ الملوک تَسلُبُ النعم.(11)
جرأت بر پادشاه «به گفتن حرفی یا کردن کاری که ملایم طبع او نباشد و او را خوش نیاید» خود را در معرض خواری در آوردن است: «من اجترأ علی السلطان فقد تعرض للهوان».(12)
هم چنین خیانت به سلطان باعث می شود که از صاحب آن سلب امنیت شود و همیشه در اندیشه این باشد که مبادا خیانت او ظاهر شود و به غضب و سخط او گرفتار گردد: «من خان سلطانَه بَطَلَ أمانُه».(13)
در حدیث دیگر خشم پادشاهان «فرستادة مرگ» معرفی شده است: «غضب الملوک رسول الموت». خوانساری در شرح این حدیث می گوید:
[غرض این است که] نهایت اهتمام باید کرد در این که کاری نشود که پادشاه خشمناک گردد، که خشم او به منزلة رسول مرگ است.(14)
خلاصه این که دلیری کردن برسلطان و جرأت بر پادشاه ظالم به سخن یا عمل، موجب هلاکت انسان است: «الجرأه علی الملوک أَعجَلُ هُلک».(15) و «ثلاثه مهلکه الجرأه علی السلطان ...؛(16) سه چیز است که هلاک کننده است، مخالفت و دلیری کردن بر پادشاه و ...».
خوانساری در ذیل حدیث «لا تصدعوا علی سلطانکم فتذمّوا غِبَّ أمرکم؛ پراکنده مشوید بر سلطان خود، پس عاقبت کار خود را نکوهیده و مذموم خواهید یافت». سه پیامد سیاسی اجتماعی را برای مخالفت با سلطان بیان کرده است: نخست این که، مخالفت مردم با سلطان و عدم اطاعت از او باعث می شود که وی ضعیف گردد و نتواند دشمنان خارجی را دفع کند و مردم گرفتار دشمنان گردند. دوم این که، اختلاف و تفرقه میان مردم و حاکم باعث ایجاد فتنه و مجادله می شود که نهایتاً ضرر و زیان آن به همة ایشان می رسد. و بالاخره پیامد سوم این است که غالباً سلطان بر مخالفان خود دست می یابد و از آنها انتقام می گیرد.(17)
راه نجات و رهایی از ضرر و زیان هایی که از حاکمان جور به مردم می رسد، اطاعت و فرمانبرداری از حاکم است که در روایات از آن با عنوان سپر رعیّت یاد شده است: «الطاعه جُنَّهُ الرعیّه».(18)

- تقیّه

بهترین شیوة برخورد با حاکمان جور، روش تقیّه است که امامان معصوم(ع) به آن توصیه نموده اند. این مسئله از دیدگاه احادیث مطالعه و بررسی می شود: مفهوم تقیّه در اندیشة سیاسی شیعه، عبارت از این است که هرگاه انسان از کسی- (مانند حاکم جائر)- بر جان و مال و عِرض خود یا مؤمن دیگر بترسد، باید به نحوی با ظالم سلوک کند که سبب ایذا و ضررهای او بر خود یا دیگری نگردد.(19) تعبیرهایی از قبیل: «لا دین لمن لا تقیّه له؛(20) کسی که تقیه ندارد دین ندارد» و «علیک بالتقیّه فانها شیمه الأفاضل؛(21) بر تو باد بر تقیّه زیرا عمل به تقیّه خصلت افاضل و مردان بلند مرتبه است» نشان جایگاه و اهمیت تقیّه در فرهنگ سیاسی تشیّع است.
پرهیز از مخالفت سلطان جائر، در مواردی که او اساس دین را تهدید نکند، و نیز تقیّه بر کسی که قادر بر دفع ظلم ظالم نباشد، از احکام قطعی فقه سیاسی شیعه است. در روایات از پادشاه ظالم به عنوان سزاوارترین مردم، برای حذر کردن از مخالفت با او یاد شده است: «أحقّ الناس أن یُحذَرَ السلطان الجائر».(22)
از دیدگاه تشیّع این امر مسلّم است که خداوند برای دولت دشمنان دین، زمان و مدتی معینی قرار داده و شیعیان را امر کرده که در آن هنگام از جنگ و جدال با ایشان خودداری کنند، زیرا جنگ با آنها در زمان تقیّه بی اثر است و مجاهده با آنان در آن مدت؛ به معنای وانهادن امر خداوند و خود را در معرض بلای دنیا افکندن است: «مُجاهده الأعداء فی دولتهم ومُناضلتُهم مع قدرتهم، ترک لأمر الله و تعرّض لبلاء الدنیا».(23)
در مقابلِ رفتارهای سیاسی مخالفت آمیز، تقیّه و سلوک نیکو با دشمنان خدا در زمان دولت ایشان موجب نگاه داشتن خود از عذاب خدا و اندیشه کردن از معرکه های بلا در دنیا است: «مجاملهُ اعداء الله فی دولتهم تقیّه من عذاب الله و حَذَرٌ من معارِکِ البلاء فی الدنیا».(24)
هم چنین مدارای نیکان با اشرار مسلّط بر جامعه در جایی که مجبور به مدارا کردن با آنان باشند، خود از بزرگ ترین مصائب و سختی های روزگار معرفی شده است: «أعظمُ مصائب الأخیار حاجتهم إلی مداراه الأشرار».(25)
در خصوص لزوم اطاعت و فرمانبرداری از پادشاهان، خوانساری با تقسیم پادشاهان به پادشاه کافر و مسلمان، و تقسیم پادشاه مسلمان به پادشاه مؤمن و غیر مؤمن، برای هر کدام از این سه نوع حکومت های سلطنتی، حقوقی را لازم الرعایه می داند، که عمدتاً همان تعظیم و دعا است.
خوانساری در شرح و توضیح این روایت «الطاعهُ تعظیم الأمامه؛ طاعت و فرمانبرداری خداوند، همان تعظیم و بزرگ شمردن امامت است». این احتمال را مطرح می سازد که ممکن است مراد مطلق پیشوایی و فرمانروایی باشد. وی بر اساس این احتمال، محسوب شدن تعظیم هر فرمانروایی را به عنوان طاعت و فرمانبرداری حق تعالی، به اعتبار این می داند که:
به سبب آن دفع اذیّت و ضرر او از این کس شود و اگر منافی آن به عمل آید، مظنّه ضرر است؛ پس به آن اعتبار تعظیم هر فرمان فرمایی خواه مسلمان و خواه کافر طاعت است.(26)
وی در ترجیح اطاعت از پادشاه شیعی و مقایسة او با پادشاهان دیگر می نویسد:
و اگر مؤمن باشد و حمایت و حراست مؤمنین کند، ظاهر است که تعظیم او و دعای او طاعتی است عظیم، زیرا که وجود چنین فرمان فرمایی خیر محض و محض خیر است و نفعی است عام از برای مؤمنین که بر وجود هیچ مؤمنی آن نفع مترتب نتواند شد.(27)
او پادشاهان غیر مؤمن را هم در صورت تأمین امنیت مؤمنان و دفع سلطة ظالمان از ایشان، مستحق تعظیم و دعا می داند و می نویسد:
بلکه اگر مؤمن هم نباشد، اما حفظ و حراست مؤمنین کند و اگر او نباشد مظنّة تسلّط ظالمی بر مؤمنین باشد، دور نیست که تعظیم و دعای او از آن راه خوب و طاعت باشد.(28)
خوانساری در اثبات مشروعیت تعظیم مطلق پادشاهان به سیرة سیاسی حضرت ابراهیم(ع) در معاشرت با پادشاه کافری استناد می کند که در ضمن حدیثی به این صورت بیان شده است:
و در حدیث وارد شده که وقتی نمرود حضرت ابراهیم- علی نبیّنا و علیه الصلوه و السلام- را از مُلک خود بیرون کرد و آن حضرت به ملک پادشاه دیگر «عراده» نام رسید و حکایت آن طولی دارد بعد از آن که از ملک او نیز بیرون می رفت، به طرف شام، عراده به مشایعت آن حضرت بیرون آمد و با آن که کافر بود، چون معجزه از آن حضرت مشاهده کرده بود از برای تعظیم آن حضرت در عقب آن می رفت؛ پس وحی رسید به آن حضرت که بایست و پیشاپیش این جبّار متسلّط مرو، و او را پیش کن و تو از عقب او برو، پس به درستی که او سلطنت دارد و ناچار است از سلطنتی در زمین، نیکوکار یا بدکردار. پس آن حضرت ایستاد و فرمود: به پادشاه که پیش برو، به درستی که پروردگار من وحی فرستاد به سوی من در این ساعت که تعظیم کنم تو را و مقدم دارم پیشاپیش خود، و بروم عقب تو از برای اجلال تو، و هرگاه مثل حضرت ابراهیم پیغمبری عظیم الشأن باید که تعظیم پادشاه کافری بکند و پیشاپیش او نرود، پس دیگران و پادشاهان بر آن قیاس خواهد شد.(29)
نکته قابل تأمل در این روایت که مبنای استنباط قانون فوق قرار گرفته، این است که خوانساری به سند و صحت و سقم این حدیث هیچ اشاره ای نکرده است.
البته از آنچه گذشت، نباید توهم شود که خوانساری برای حاکمان جور مشروعیتی قایل است و اطاعت آنها را در هر شرایطی، حتی در صورت عدم تقیّه و عدم احتمال ضرر لازم و واجب می داند، بلکه نتیجه مباحث ارائه شده در تقیّه این است که حکم تقیّه، مادامی جریان دارد که موضوع آن باقی باشد؛ یعنی ضرر جانی، مالی و عِرضی قطعی و یا محتمل باشد. هم چنین از عمل به تقیّه، بنیان دین تهدید نشود. بنابراین تعظیم پادشاهان به خاطر جبّاریت و تسلّط آنهاست و هیچ گونه دلیل شرعی بر مخالفت حاکم جائری- که قدرت بر ضرر رساندن بر مخالفان خود دارد- وجود ندارد. و هرگاه تعظیم پادشاه کافری به دلیل جبّاریت و تسلّط او روا باشد، به اولویت قطعیّه تعظیم پادشاه مسلمان جبّار جایز خواهد بود و این نه به معنای انظلام، بلکه به منظور جلوگیری از ظلم و جور بیشتر حاکمان ظالم است. با چشم پوشی از آنچه در توجیه این روایت گفته شد، تنها چیزی که در این خصوص می توان به خوانساری نسبت داد، این است که در شرایطی که مخالفت با سلطان جائر اثر و سودی نداشته باشد، به مخالفت توصیه نمی کند و تضعیف آنان را روا نمی داند، لذا در صورت عدم ضرر فعلی بر مخالفت جائر- همان گونه که حدیث فوق بر آن دلالت دارد- باید از حاکم جبّار مسلط به خاطر حفظ نظم و امنیت اجتماعی تعظیم نمود و از مخالفت های ظاهری تضعیف کننده او خودداری کرد.

پی نوشت ها :

1- برخی از این احادیث از این قرار است: «لا تَرغَب فی خُلطَهِ الملوک، فانهم یستکبرون من الکلام ردّ السلام و یستقلّون من العقاب ضرب الرقاب» (شرح غررالحکم، ج6، ص300)» و «لا تکثرنّ الدخول علی الملوک فانّهم ان صحبتهم ملّوک و ان نصححتَهم غشّوک» (همان، ص299) «لا تطمعنّ فی مودّه الملوک فانّهم یوحشونک آنس ما تکون بهم، و یقطعونک اقرب ما تکون الیهم». (همان، ص344- 345). «طلب السلطان [ای خدمه السلطان] من خِداع الشیطان». (همان، ج4، ص202 و ...).
2- همان، ج6، ص415.
3- شرح غررالحکم، ج6، ص239.
4- همان.
5- همان، ج5، ص307- 308.
6- همان، ج3، ص316 و ج 20، ص392.
7- همان، ج5، ص273.
8- همان، ص407.
9- همان، ج3، ص104.
10- همان، ج2، ص53- 54.
11- همان، ج6، ص133.
12- همان، ج5، ص316.
13- همان، ص332.
14- همان، ج4، ص390.
15- همان، ج1، ص351.
16- همان، ج3، ص343.
17- شرح غررالحکم، ج6، ص279.
18- همان، ج2، ص69.
19- همان، ج4، ص295- 296 و ج6، ص404.
20- همان، ج6، ص404.
21- همان، ج4، ص295- 296.
22- همان، ج2، ص454.
23- همان، ج6، ص143.
24- همان، ص142.
25- همان، ص47.
26- شرح غررالحکم، ج1، ص275.
27- همان، ص276.
28- همان، ص275- 276.
29- همان.

منبع مقاله :
سلطان محمّدی؛ ابوالفضل، (1342)، اندیشه سیاسی محمّد خوانساری، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.