کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

اکنون که گل سرخ زیبا در باغ شکوفا شده و از نیستی به هستی آمد، بنفشه در برابر زیبایی و حسن او به سجده افتاده و در پای او سجده کرد.
جمعه، 22 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود*** بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به ناله ی دف و چنگ*** ببوس غبغب ساقی به نغمه ی نی و عود
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ*** که همچو روز بقا هفته ای بود معدود
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن*** زمین به اختر میمون و طالع مسعود
ز دست شاهد نازک عذرا عیسی دم*** شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل*** ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار*** سحر که مرغ درآید به نغمه ی داود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی*** کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد*** وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
بود که مجلس حافظ به یُمن تربیتش*** هر آنچه می طلبد جمله باشدش موجود

تفسیر عرفانی
1.اکنون که گل سرخ زیبا در باغ شکوفا شده و از نیستی به هستی آمد، بنفشه در برابر زیبایی و حسن او به سجده افتاده و در پای او سجده کرد.
2.همراه با ساز و آواز خوش دف و چنگ، شراب پاک صبحگاهی را بنوش و همراه با شنیدن صدای نی و عود بر غبغب ساقی زیبارو بوسه بزن.
3.هنگام بهار و فصل شگفتن گل، یک لحظه هم بدون شراب و معشوقی زیبارو و چنگ نگذران و آنها را ترک نکن، زیرا عمر گل همچون زندگی آدمی در این دنیا ناپایدار و کوتاه است و چند هفته ای بیش نیست.
4.زمین به کمک ستاره ی بخت و اقبال و طالع مبارک خود با رویش گل ها و گیاهان زیبا و درخشان، همچون آسمان سبز، سبز و روشن شد.
5.فرصت را غنیمت بشمار و از دست معشوق زیبا روی لطیف چهره که نفس او همچون دم مسیحایی جانبخش است، شراب بگیر و بنوش تا جان و حیاتی دوباره یابی و از داستان و ماجرای دو قوم عاد و ثمود روزگاران کهن و گذشته حکایت نکن و آن را رها کن، چرا که زمان حال است که ارزش دارد نه گذشته.
6.در فصل شکفتن سوسن و گل، این دنیا هم، چون بهشت جاویدان زیبا و با طراوت شده، ولی افسوس که برخلاف بهشت جاودانه نیست و برای همیشه نمی توان در آن زندگی کرد.
7.آن هنگام که گل شکفته می شود و همچون سلیمان بر شاخه سوار می گردد و بوی خوش خود را در هوا پراکنده می سازد و سحرگاهان بلبل عاشق، نغمه ی داوودی خود را شروع می کند.
8.حال که شقایق همچون آتش نمرود روشن و برافروخته است، تو نیز به باغ و گلستان بیا و با نوشیدن جرعه ی شرابی به عیش و نوش و شادی بپرداز و آیین دین زرتشت را زنده نگه دار و تازه کن.
9.به یاد وزیر سلیمان زمانه، خواجه عمادالدین محمود، جام شرابی طلب کن و بنوش.
10.امید است که حافظ به مبارکی توجه و عنایت عمادالدین محمود به شعرش، بساط یک مجلس خوشی را فراهم کند و هر چه حافظ می خواهد، جملگی فراهم شود.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط