پیوند خرد و اسطوره نزد ساسانیان

در نبرد خسروپرویز با بهرام چوبینه، هنگامی که شهریار در آستانه ی شکست نهایی قرار دارد به سوی غار تنگی در کوه می گریزد. کوه مکانی اسطوره ای محسوب می شود. به جایگاه کوه در اسطوره و ارتباط آن با خرد در قسمت های دیگر
شنبه، 23 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیوند خرد و اسطوره نزد ساسانیان
 پیوند خرد و اسطوره نزد ساسانیان

 

نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی




 

خسروپرویز

در نبرد خسروپرویز با بهرام چوبینه، هنگامی که شهریار در آستانه ی شکست نهایی قرار دارد به سوی غار تنگی در کوه می گریزد. کوه مکانی اسطوره ای محسوب می شود. به جایگاه کوه در اسطوره و ارتباط آن با خرد در قسمت های دیگر اشاره شده است:
به پیش اندر آمد یکی غار تنگ
سه جنگی پس اندر بسان پلنگ
بن غار هم بسته آمد ز کوه
بماند آن جهاندار دور از گروه
(9، 120)
خسروپرویز درمانده می شود و به فرمان خرد دل و شناخت باطنی به کردگار پناه می برد:
به یزدان چنین گفت کای کردگار
تویی برتر از گردش روزگار
بدین جای بیچارگی دست گیر
تو باشی ننالم به کیوان و تیر
(9، 121)
در حقیقت خرد برتر او موجب می شود به خداوند پناه ببرد. او در آغاز داستان، به رابطه ی یاد خدا و خرد اشاره می کند و یاد خدا را بنیاد خرد می داند و خطاب به بهرام چوبینه می گوید:
زدارنده ی دادگر یاد کن
خرد را بر این یاد بنیاد کن
(9، 24)
پس از پناه بردن به یزدان، فرخ سروشی سبزپوش دست او را می گیرد و از بدخواه دور می کند و به او نوید سی و هشت سال پادشاهی می دهد و پس از آن ناپدید می شود. سروش سبزپوش اسطوره ای است که به یاری خسروپرویز می آید و پس از انجام دادن خویشکاری خود به سرزمین ناپیدای اسطوره ای می پیوندد. فردوسی چنین رخدادهایی را برای جهانیان شگفت و برای یزدان ناشگفت می داند:
چو نزدیک شد دست خسرو گرفت
ز یزدان پاک این نباشد شگفت...
بگفت این سخن نیز و شد ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید
(9، 121)
این شگفتی و ناشگفتی نتیجه ی دوگانگی ماهیت اسطوره است که در ظاهر نامعقول و در ژرفا و معنا معقول است. در داستان خسروپرویز به پل اسطوره ای « چینود» هم اشاره شده است. او در نصیحت فرزند خود می گوید:
گذشتن چو بر چینود پل بود
به زیر پی اندر همه گل بود
(9، 275)

بهرام گور

در داستان بهرام گور نیز اسطوره به یاری خرد می آید. موبدان و پهلوانانی که در آغاز پادشاهی او گفتارش را می شنوند چنین می گویند:
بگفتند کین فرّه ایزدی ست
نه از راه کژی و نابخردی ست
(7، 297)
در این بیت فرّه ایزدی با بخردی و راستی یگانه و هماهنگ شده اند. داستان نبرد او با اژدها که به فرمان یزدان پاک صورت می گیرد، تکرار الگوی اژدهاکشی در اسطوره ی قهرمانان است:
به فرمان دارنده یزدان پاک
پی اژدها را ببرم ز خاک
(7، 426)

انوشیروان

انوشیروان به دنبال خوابی اسطوره ای به بوزرجمهر می پیوندد. این خواب نشان پیغمبری دارد و به خرد منتهی می شود. فردوسی اهمیت این قبیل خواب ها را در آغاز ماجرا یادآوری می کند:
نگر خواب را بیهده نشمری
یکی بهره دانی ز پیغمبری
به ویژه که شاه جهان بیندش
روان درخشنده بگزیدنش
(8، 110)
پارادوکس موجود در این خواب معنای عمیقی دارد. شهریار خفته اما خردمند و بیدار است:
شبی خفته بود شاه نوشین روان
خردمند و بیدار و دولت جوان
(8، 110)
« خفتگی و بیداری» و « خواب و خردمندی» در این ابیات و ناسازی و پارادوکس آن ها نشانه ی نمادین بودن است. این خواب فراخوان خرد است و به خرد می انجامد.

یزدگرد بزه گر

یزدگرد بزه گر را اسبی آبی می کشد و ناپدید می شود. نیرویی غیبی در قالب اسب نمود می یابد و بعد از این که بیدادگری را به کام مرگ می فرستد، در پیکر گردانی اسطوره ای ناپدید می گردد. نکته این است که این اسطوره به سبب بی خردی، بیداد و بزه گری یزدگرد ظاهر شده و نتیجه ی عملکرد خود اوست، همان گونه که در موارد دیگر بی خردی فرّ ایزدی را از شهریار دور می کرد. در پس روساخت این اسطوره لزوم خردورزی تأکید شده است:
منی کرد و گفت اینت آیین و رای
نشستن چه بایست چندین به جای
چو گردنکشی کرد شاه رمه
که از خویشتن دید نیکی همه
ز دریا برآمد یکی اسب خنگ
سرین گرد چون گور و کوتاه لنگ...
بغرید و یک جفته زد بر سرش
به خاک اندر آمد سر و افسرش
(7، 283-284)
فردوسی به رازآمیز بودن و در نتیجه نمادین بودن آن اشاره کرده است:
چه دانست راز جهاندار شاه
که آوردی این اژدها را به راه
(7، 284)
او این اسب اژدهامانند را فرستاده ای از جانب جهاندار می داند.
نمونه های یاد شده بیانگر این است که شهریاران شاهنامه با وجود حضور در بستر خرد، هاله ای از اسطوره نیز گرد خود دارند. جنبه های اسطوره ای وجود آنان سازگار و در پیوند با خرد است و به رغم ظاهر نامعقول خود، با خرد در تضاد و تقابل نیستند.
شهریار در شاهنامه در کنار داشتن امتیازات و اختیارات فراوان، مسئولیتی بسیار سنگین بر عهده دارد. او باید بار همه ی نیکی ها و بدی ها را به دوش کشد. در شاهنامه این مسئولیت بارها به پادشاه یادآوری شده است. مثلاً در داستان بهرام گور در بیم بودن جهانیان از بداندیشان، وحشت نیک مردان، ایمن نبودن زنان و فرزندان، غمگینی مردم پارسا، خودسری و درازدستی بودن دیوان، فراموش شدن کیهان خدیو و به طور کلی همه ی بدی ها بر عهده ی پادشاه است:
...همه پاک در گردن پادشاست
که پیدا شود زو همه کژّ و راست
(7، 408)
در جای دیگر از زبان بوزرجمهر دانا آمده است:
همه بد ز شاه ست و نیکی ز شاه
کزو بند و چاه ست و هم تاج و گاه
(8، 120)
ویژگی های اساطیری شهریاران مانند فرّه ایزدی، گذر از آب، اژدهاکشی، اسارت دختران یا خواهران آن ها، رؤیاهای هشداردهنده، نابینایی و اسارت، نبرد با حیوانات و سایر موارد، به نوعی با خردمندی یا بی خردی شهریار ارتباط دارد و لزوم پایبندی آنان را به نیکی، داد، تواضع، دوری از آز و قدرت طلبی، دوری از استبداد و خودرأیی، کناره گیری از خوشگذرانی و به طور کلی خردورزی را به تأکید یادآور می شود. فردوسی « با تکیه بر اسطوره و با استمداد از خرد اخلاقی، تدابیری در سازمان آرمانی شهریاری اش اندیشید تا مگر از فساد قدرت و گرایش آن به خودکامگی بکاهد» ( پرهام، 1377: 108).
در شاهنامه شهریار راهنما، مسئول و دادرس مردم است. او وظیفه دارد جامعه را از آسیب های داخلی و خارجی حفظ کند و هرگز به استبداد و بی خردی مجاز نیست، زیرا در این صورت فرّه ایزدی از او می گریزد و او نابود می گردد.
از سوی دیگر در تحلیل روانکاوانه و فردگرایانه می توان شهریاری را نماد رستگاری، کمال و معرفت نیز دانست. زیرا پادشاهانی چون گشتاسپ، داراب، فریدون، کیخسرو و بهرام گور پس از پشت سر نهادن مراحل دشوار و پیروز شدن در آن ها به پادشاهی رسیده اند. همچنین نادانی و بی خردی موجب می شود آن را از دست بدهند.
در اساطیر ملل مختلف اسطوره ی قهرمان فراوان دیده می شود. قهرمان در واقع انسانی است که مراحل دشوار خویشتن شناسی و نبرد با نیروهای منفی درونی و بیرونی را پیروزمندانه پشت سر می نهد و به کمال می رسد. اژدهاکشی، گذار از آب، نبرد با حیوانات، نبرد با زنان فریبکار و جادوگر، پیوستن به آنیمای مثبت، رهایی و آزادی و نمادهایی از این نوع در اسطوره ی قهرمان نشانه های کمالند و از این جهت قابل بررسی هستند. در شاهنامه، علاوه بر قهرمانی، شهریاری نیز می تواند اسطوره ی کمال و تعالی و معرفت باشد؛ به ویژه در مورد شهریارانی که فقط بر اساس وراثت به این مقام دست نیافته اند، بلکه سعی و تلاش خود آن ها نیز در این دستیابی، مؤثر بوده است. فریدون، کیخسرو، داراب و بهرام گور از این نمونه ها هستند که پس از آزمودن دشواری هایی چون سفر تنهایی، گذار از آب، پیوستن به پیر خرد، نبرد با اژدها و... به شهریاری رسیده اند. از این رو شهریاری را می توان همچون قهرمانی و حتی فراتر از آن مرحله ی کمال و معرفت و آگاهی دانست. کیخسرو در این مقام برترین است و از آن جا به فنا و در واقع جاودانگی دست می یابد.
به طور کلی شهریاری در شاهنامه نمادی است که می تواند هم در عرصه ی روان و درون انسان معنا داشته باشد و هم در گستره ی کشور و عرصه ی سیاست معنا شود. در هر دو برداشت لازمه ی دست یافتن به آن خردورزی است. در برداشت نخست شهریاری عین خرد است و در برداشت دوم خرد شرط جدانشدنی و لازمه ی تداوم آن است.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما