نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی
در اسطوره های ایرانی ارزش ها و مفاهیم اخلاقی و خردپسند و صفات و مفاهیم ضداخلاقی و ناپسند در قالب موجوداتی اهورایی و اهریمنی ظاهر شده اند. امشاسپندان، ایزدان و ایزدبانوان مظاهر صفات پسندیده ی اخلاقی اند، و اهریمن، کماله دیوان و سایر دیوان و دروجان نیز سمبل پلیدی، بداندیشی و بی اخلاقی محسوب می شوند. برای مثال اکومن نماد بداندیشی، اندر نماد بی نظمی، بوشاسب دیو خواب مفرط و تنبلی، خشم ( ائشمه) دیو خشم، آزدیو سیری ناپذیری، سپزگ دیو سخن چینی و غیبت، میتوخت دیو گفتار نادرست، رشک دیو رشک و پنی دیو حسد می باشد، سایر صفات منفی نیز هرکدام سمبلی اسطوره ای دارند.
دقت در نام و معنای این اسطوره ها نشان می دهد که برخی از آنان با همین شکل و معنا هم در گستره ی باورها و ارزش ها و هم در سطح واژگان، زبان و بیان دیده می شوند. مانند دیو آز، دیو خشم و دیو رشک، و برخی دیگر با از دست دادن کالبد اسطوره ای معنا و مفهوم انتزاعی خود را حفظ کرده و نه فقط در شاهنامه که در همه ی آثار فرهنگی و ادبی ایران تداوم یافته اند.
نمادهای اسطوره ای فوق اگرچه کالبدی شگفت و غیرعقلانی دارند، معانی و ارزش های بسیار والا، متعالی و خردپسندی را در خود نهفته دارند که ظرفیت بالای اخلاق گرایی را در اسطوره های ایرانی؛ و پایبندی ایرانیان باستان را به رعایت ارزش ها و اصول اخلاقی و انسانی؛ و نفرت آنان را از صفات ضد انسانی و فرومایه آشکار می کند.
بخش عمده ای از سازگاری و هماهنگی کارکردهای اسطوره ای با کارکردهای اخلاقی و خردگرا به دلیل خردورزی و اخلاق گرایی اسطوره های ایرانی است، و دلیل دیگر آن نمادین بودن اسطوره و قدرت تأویل پذیری آن است.
از نظر زبانی و واژگانی، در شاهنامه واژه هایی که بر ارزش ها و معانی مهم و برجسته، همچنین صفات و ویژگی های پلید و فرومایه دلالت دارند، فراوانند. و « می توان گفت که مفاهیم فلسفی و اخلاقی که فردوسی در شاهنامه بیانگر آن است، در وجود واژه های بنیادینی تبلور یافته است که پیوسته تکرار می شوند چون خرد، دانش، داد، راستی، آزرم و یا چون آز، کژی، کاستی، ننگ، تباهی و مانند این ها» ( مسکوب، 1374: 105). دقت در این نمونه های پرکاربرد و پرمعنا در شاهنامه نشان می دهد که بسیاری از آن ها خصلت اسطوره ای دارند. از این رو هماهنگی با اسطوره در سطح واژگان و زبان نیز دیده می شود. « زبان و اسطوره همبستگی تجزیه ناپذیری با هم دارند، ولی به تدریج هریک از آن ها به گونه ی عنصری مستقل پدیدار می شوند. می توان این دو را دو جوانه ی متفاوت از ساقه ای دانست که هر دو از یک انگیزه ی صورت بندی نمادین و فعالیت ذهنی بنیادین، و یک نوع تمرکز و تعالی تجربه ی ساده ی حسی برمی خیزند» ( رستگار فسایی، 1383: 5).
فرایند دگرگونی اسطوره ها و جریان عقلانی شدن آن ها به قلمرو زبان و ادبیات نیز آمده و آن ها نیز خود را با دگرگونی ها و تحولات هماهنگ ساخته اند. بسیاری از باورهای اسطوره ای که در روزگاران کهن همچون حقیقت پذیرفته می شد به استعاره و تشبیه و یا به نماد تبدیل شده و در ادبیات و زبان تداوم یافته اند. « در زبان واژه هایی را می توان یافت که به تنهایی بر یک پنداشته ی اساطیری دلالت دارند، و در برخی دیگر از واژه ها پنداره هایی اساطیری به صورت مؤلفه های معناییِ مستقلی درمی آیند و حوزه ی معنایی مستقلی را می سازند که وجود آن ها اصالتاً ناشی از حضور اسطوره است و مجموعه ی آن ها شبکه هایی از واحدهای سازنده ی معنی را در زبان پدید می آورد» ( مزداپور، 1383: 69).
در شاهنامه واژه هایی که در اسطوره ریشه دارند فراوان است. مثلاً واژه ی دیو به تنهایی و یا در ترکیب هایی چون دیو آز و دیو شهوت، در کنار مفهوم اسطوره ای و اخلاقی خود می توانند استعاره و تشبیه نیز باشند. فردوسی به این نکته کاملاً آگاه است و به صراحت می گوید: « تو مر دیو را مردم بد شناس.» این نوع کاربردهای استعاری که در اسطوره ریشه دارند فراوان است. در ابیات زیر کارکردهای دوگانه ی فوق به طور هماهنگ و در کنار هم دیده می شوند. اسکندر وقتی به شهر برهمن می رسد، و از برهمن در مورد گنهکار روی زمین می پرسد:
برهمن چنین داد پاسخ بدوی
که ای پاکدل مهتر راستگوی
گنهکارتر چیز مردم بود
که از کین و آزش خرد گم بود...
چنین داد پاسخ که آز است شاه
سر مایه ی کین و جای گناه
(7، 67)
در ابیات فوق نشانی از کالبد اسطوره ای دیده نمی شود، و آز و کین با مایه های اخلاقی به کار رفته اند ولی در چند بیت بعد آمده است:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند بیچاره و دیوساز
یکی را ز کمّی شده خشک لب
یکی از فزونی ست بی خواب شب
(7، 67)
در ابیات اخیر دیوان اسطوره ای و مفاهیم اخلاقی با هم آمده است. همچنین این کاربرد در سطح زبان نیز قابل بررسی است. در اندرزهای خردمندانه ی بوزرجمهر نیز چنین ابیاتی دیده می شود:
بدو گفت کسری که ده دیو چیستکزیشان خرد را بباید گریست
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند با زور و گردن فراز
دگر خشم و رشک ست و ننگ ست و کین
چو نمّام و دوروی و ناپاک دین
(8، 196)
و در ابیات بعدی به دیو بودن آز، رشک، کین، نمّام و دیو بی دانشی و ناسپاسی اشاره می شود، و واژه ی دیو در مورد آن ها به کار می رود. این نوع کاربردها در قسمت های دیگر شاهنامه نیز دیده می شود. از مقایسه ی این دیوان با دیوان اسطوره ای که در ابتدای همین بحث از آنان نام برده شد، شباهت و همخوانی و یگانگی آن ها آشکار می شود که به بررسی نمونه ای از آن ها اکتفا می کنیم.
« آز» در شاهنامه بسیار پرکاربرد است. آز در اسطوره نام دیوی است که سمبل سیری ناپذیری است و تا پایان جهان دوام می آورد و سرانجام نابود می شود. در ژرفای کالبد دیوی و اسطوره ای، معانی افزون طلبی، حرص، طمع، زیاده خواهی و زیاده جویی نهفته است.
آز در شاهنامه گاه با کارکردی صرفاً اخلاقی و به دور از کالبد اسطوره ای و خارق العاده، و گاه با همان کالبد دیوگونه ی اسطوره ای و با همان معنای رمزآلود و اخلاقی دیده می شود؛ در حالی که هیچ ناسازی و ناهمخوانی بین این دو کاربرد دیده نمی شود. « در میان دیوانی که فردوسی، به پیروی از پشتوانه های باستانی حماسه اش بارها در سراسر شاهنامه از آن ها نام می برد و منش و کنش و نقش آن ها را به وصف درمی آورد، نام های همواره پیوسته ی دو دیو آز و نیاز، که در واپسین تحلیل و دو روی یک سکه اند، از همه چشمگیرتر است. شاید از آن جا که آز در سازمان اندیشگی و اخلاقی ایرانی در برابر خود جای می گیرد و کاخ شاهنامه چنان که می دانیم بر شالوده های خرد بنیاد گذاشته شده است... در فرهنگ شاهنامه ی فردوسی...، یکصدونه بار کاربرد آز و ترکیب های آن به ثبت رسیده است» ( دوستخواه، 1380: 17-18).
تقابل خرد با دیوان نابخردی که پیشینه ای اسطوره ای دارند، در ادامه ی ابیات فوق در شاهنامه مکرر دیده می شود. وقتی کسری از بوزرجمهر می پرسد:
به بنده چه دادست کیهان خدیو
که از کار کوته کند دست دیو
چنین داد پاسخ که دست خرد
ز کردار آهرمنان بگذرد...
ز شمشیر دیوان خرد جوشن ست
دل و جان داننده زو روشن ست
(8، 197)
این تقابل گاه به گونه ای آشکار مانند ابیات مذکور و گاه در ژرفای داستان ها و حوادث دیده می شود. مانند آزمندی اسفندیار و تیره شدن چشم او؛ آزمندی پلید ضحاک و خوردن مغز سر جوانان که جایگاه خرد است؛ آزمندی کاووس و اسارت و نابینایی او که درواقع نابینایی درون است. همین کاربرد را در مورد دیوان خشم، رشک، سخن چینی و کینه نیز می بینیم.
علاوه بر ضد ارزش های اخلاقی و صفات ناخردپسند، برخی از ارزش ها و مفاهیم اخلاقی خردپسند نیز با اسطوره در ارتباط است.
« داد» یکی از ارکان اصلی خرد سیاسی و اخلاق شهریاری در شاهنامه است. این ارزش هم ویژگی اسطوره ای دارد و هم جنبه ی خردگرا. « اندیشه ی داد در شاهنامه از یک سو خصلت افسانه ای و اسطوره ای دارد و از سوی دیگر درونمایه ی فلسفی و منطقی ... اگر داد باشد باران هم هست و اگر بیداد باشد خشکسالی است... زمانی که داد در کشور گسترده است:
زمین چون بهشتی شد آراسته
ز داد و ز بخشش پر از خواسته ...
و زمانی که بیداد جای داد نشیند:
شود در جهان چشمه ی آب خشک
نگیرد به نامه درون بوی مشک
ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سوی کاستی
( جوانشیر، 1380: 80)
همچنین تجلی داد در شاهنامه در وجود کیخسرو که شخصیتی اسطوره ای و خردمند است، پیوند خرد و اسطوره را اثبات می کند.
بررسی نمونه های فوق نشان می دهد که اخلاق در شاهنامه بر اساس خرد و اندیشه با اسطوره در پیوند است. اسطوره های اخلاقی شاهنامه معانی والا، عمیق و بنمایه ای خردگرا و خردآموز دارند و با خرد تباین ندارند.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول