زندگانی سیاسی ملامحسن فیض کاشانی

مولی محسن فیض کاشانی از علمای دوره ی دوم حاکمیت صفویه (996- 1077 هـ.ق) که با سلطنت شاه عباس اوّل، آغاز می گردد، به شمار می آید. دوران سلطنت شاه عباس اوّل، اوج قدرت سیاسی دولت صفوی است. در زمان وی، عثمانی ها
دوشنبه، 25 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگانی سیاسی ملامحسن فیض کاشانی
 زندگانی سیاسی ملامحسن فیض کاشانی

 

نویسنده: علی خالقی




 

مولی محسن فیض کاشانی از علمای دوره ی دوم حاکمیت صفویه (996- 1077 هـ.ق) که با سلطنت شاه عباس اوّل، آغاز می گردد، به شمار می آید. دوران سلطنت شاه عباس اوّل، اوج قدرت سیاسی دولت صفوی است. در زمان وی، عثمانی ها از آذربایجان رانده شدند و سلطه ی ایرانیان بر بخش شرقی قفقاز و خلیج فارس تقویت شد، روابط سیاسی با اروپا برقرار گردید و ارتباطات بازرگانی و فرهنگی، توسعه یافت. وی در داخل کشور نیز برای خنثی کردن نفوذ سیاسی افراد قزلباش، عده ای از مسلمانان گرجی و چرکسی را به خدمت گرفت و سپاه محافظی از آن ها تشکیل داد و به ترکمانانی که تابع شخص وی بودند، نه تابع رؤسای طوایف بزرگ ترکمان، پر و بال داد (1)، و بدین وسیله، تعادل ظریفی را در میان عناصر مختلف نظام ( ترک ها، ایرانیان و قفقازی ها) ایجاد کرد.
پس از شاه عباس اوّل، نوه ی او سام میرزا که فرزند پسر ارشد شاه عباس، یعنی محمد باقر بود، به نام شاه صفی در 20 جمادی الآخر سال 1038 جانشین وی شد. در دوران سلطنت وی، سیستم جدید نظامی ایران که شاه عباس آن را بنیان نهاده بود، رو به ضعف نهاد و در نتیجه، دستگاه های مملکتی به مرور، انسجام دوران شاه عباس را از دست دادند. هم چنین در زمان حکومت او بسیاری از نواحی غربی ایران، مانند عراق، آذربایجان و ارمنستان به تصرف مراد چهارم شاه عثمانی درآمد و با وجود کوشش های وی در پس گرفتن آن ولایات، بغداد، کماکان در تصرف عثمانی ها باقی ماند.
پس از درگذشت شاه صفی در سال 1052 هـ.ق پسر او عباس دوم جانشین وی گردید. وی سن کمی داشت، ولی فرمان روایی قدرتمند و پرتوان بود و عزم و اراده خود را، به خصوص با فتح قندهار برای جلوگیری از انحطاط قدرت صفویه نشان داد و تلاش کرد تا از انحطاط و ضعفی که دامنگیر دولت صفوی شده بود، جلوگیری کند. (2) ولی با وجود تلاش های او به منظور حفظ مرزهای کشور از دستبرد دشمنان خارجی و پی گیری سیاست های نیای همنام خود در داخل، موفقیت چندانی به دست نیاورد.
صفی میرزا یا شاه سلیمان، پس از مرگ شاه عباس در سال 1077 هـ.ق بر تخت نشست و قریب سی سال در این مسند باقی ماند. وی در امر کشورداری، کفایت نداشت و در نتیجه، کنترل امور به دست اطرافیان وی افتاد و زوال و انحطاط صفویه که پس از شاه عباس کبیر آغاز شده بود، در این زمان شدت بیش تری یافت. پس از درگذشت شاه سلیمان در سال 1106 هـ.ق فرزند او حسین میرزا به حکومت رسید که به دلیل هم عصر نبودن با فیض از بررسی حکومت وی صرف نظر می کنیم.

سیاست های مذهبی دولت صفوی و رابطه فیض با پادشاهان آن

پادشاهان معاصر فیض نیز مانند اسلاف خویش در حمایت از مذهب و علمای مذهب کوشا بودند. شاه عباس اوّل که فیض کاشانی حدود سی سال اول زندگی خود را در دوران پادشاهی او گذرانده است، به سیاست مذهبی نیاکان خود پای بند بود و با علاقه به ترویج و تقویت مذهب تشیع می پرداخت. وی برخلاف اسلاف خویش، سعی داشت تا بر همه ی امور مملکتی نظارت کند؛ لذا تلاش می نمود برخی از اموری را که پیش تر در اختیار علمای مذهبی قرار داشت، از دست آنان خارج ساخته و نهادهای مذهبی را تابع نهادهای سیاسی قرار دهد و به تعبیر مؤلف عالم آرای عباسی، «صدر» را به «نیابت نفس نفیس اشرف در رتق و فتق» امور تبدیل کند.(3) ولی در عین حال برای آنان احترام فراوانی قائل می شد؛ بنابراین آن ها را به تألیف کتاب هایی در مسائل مذهبی تشویق کرده و به دیدنشان می رفت و برخی از آنان را در موکب خود هم سفر می ساخت.(4)
شاه صفی (1038-1052 هـ.ق) نیز مانند جد خود، نظر مساعدی نسبت به مذهب و علمای مذهب داشت. وی دستورهایی را در منع برخی محرمات، مانند مسکرات و ریش تراشی صادر نمود، و در احترام عالمان دینی کوشا بود؛ از جمله این که مرحوم فیض کاشانی را مورد احترام و عنایت قرار داد و به دربار فراخوانده و مکلف کرد تا در دربار بماند، ولی آن چنان که فیض خود بیان می کند، وی مصلحت دین و دنیای خود را در دوری از دربار، دیده و از خدمت او عذرخواست که به اجابت شاه صفی نیز مقرون گردید.(5)
شاه عباس دوم (1052 -1077هـ.ق) نیز در پیروی از سیرت نیای همنام خود در بزرگداشت آیین شریعت و علمای مذهب اهتمام بسیار داشت و در ترفیه حال علمای دینی کوشش بسیاری کرد و در تعیین وظیفه و راتبه از محل اوقاف برای آنان غفلت نمی ورزید. فیض کاشانی نیز مورد توجه خاص ایشان قرار گرفت و بر اساس گزارش مؤلف «تاریخ کاشان» به نقل از «نوادر المواعظ» شاه عباس با صدور فرمانی خطاب به فیض، وی را به اصفهان فراخوانده و او را به اقامه نماز جمعه در آن شهر و تصدی امور مذهبی مأمور می کند.(6) فیض نیز در اشاره به این فرمان شاه عباس ثانی می نویسد:
... از درگاه شاه کامکار، مستعبد سلاطین ذوی الاقتدار، خورشید سپهر سلطنت و مشتری برج سعادت، برازنده تاج و تخت کیانی، طرازنده چتر شاهی و عَلَم جهانبانی، شاه عباس ثانی - خلدالله ملکه فی مراضیه و جعل اقبال آتیه اضعاف ماضیه - رقمی رسید که متضمن امر بود به توجه به و جهت آن قبله و شتافتن به سوی حریم آن کعبه آمال، اگرچه عنوان، طلب ترویج جمعه و جماعت و نشر علوم دینیه و تعلیم شریعت بود، اما از مطاوی آن بوی استغراق در بحر بی ساحل و گرفتار شدن به جنگ نهنگ مقاسات اکفا به مشام حدس می رسید.(7)
به دنبال این فرمان شاه، فیض به اصفهان رفت و امامت جمعه و جماعات را از سوی ایشان پذیرفت. ایشان پس از بیان تردید خود در پذیرش این فرمان در نهایت، دلیل هم کاری خود را با شاه عباس دوم چنین می گوید:
رابطه روان بخش ایمان به شرع مطهر محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی صورت استحکام می پذیرد که مؤمن با هر یک از کاینات که در مراتب عوالم حضرات، عقد مقابله و مماثله بسته باشد؛ در این جمعیت آباد نشأت انسانی، بدان عهد وفا فرماید و به مقتضای هر یک قیام نماید تا امتثال فرموده ی قرآن، همگی نموده باشد... و این معنی جز به اختلاط با اهل زمان و مقاسات حوادث دوران، صورت نبندد؛ پس باید که در بازار آمیزش و اختلاط، پای سرش به سنگ حادثه برآید.
ایشان با این استدلال، وظیفه خود را در آن می داند که « چون در معرض سایه درخت دولتی افتاده که با وجود کمالِ عظمت و وفورِ حشمت به مقتضای « الملک والدین توأمان» استقرار قواعد ملک را به استمرار دین منوط ساخته و اطراد امور ملت را به اتساق اعمال دولت، شریک العنان ساخته، و از این جاست که استقامت احوال مملکت و استیصال اعدای دولت بی سفارت گَرز و تیرو وساطت رمح و شمشیر به وجهی منتظم است که مزیدی بر آن متصور نیست» (8)، باید به دستیاری آن بشتابد.
شاه عباس ثانی پس از حضور فیض کاشانی در اصفهان، به نظر التفات به ایشان نگریسته و او را برای ترویج مبانی دینی و اقامه جمعه و جماعات منصوب کرد، و در مدت اقامت ایشان در اصفهان – به تصریح خود فیض – او را مورد اکرام و احترام قرار داد.
مطلب خاصی درباره ارتباط فیض کاشانی با جانشینان شاه عباس ثانی، از قبیل شاه سلیمان در منابع تاریخی نیامده است. احتمالاً ایشان پس از شاه عباس دوم آن چنان که در تذکره نصرآبادی آمده است، به کاشان برگشته و در کاشان و قمصر به افادات و عبادت عمر گذرانده است.(9)

پی نوشت :

1. ر.ک: ادموند بوسورث کیلفورد، سلسله های اسلامی، ترجمه فریدون بدره ای، صص 257 و 258.
2. ر.ک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، صص 230 و 231.
3. اسکندر بیگ ترکمان، عالم آرای عباسی، ج2، ص 761.
4. محمدباقر خوانسای، روضات الجنات، ج1، ص 32؛ و ج 2، ص 62.
5. رساله ی شرح صدر، صص 63 و 64.
6. عبدالرحیم کلانتر ضرابی، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، صص 500 -504.
7.رساله ی شرح صدر، ص 65.
8. همان، صص 65 -67.
9. میرزا محمد طاهر نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، ص 155.

منبع مقاله :
خالقی؛ علی، (1387)، اندیشه سیاسی فیض کاشانی، قم: مؤسسه بوستان کتاب( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.