دیدگاه فیض کاشانی
در قبال وظایفی که حاکمان به منظور اصلاح امور دینی و دنیوی مردم برعهده می گیرند مردم نیز موظف به رعایت حقوق و وظایفی در برابر آن ها بوده و مسئولیت هایی را برعهده دارند. برخی از این حقوق و وظایف عبارت اند از:الف) شناخت حاکمان بر حق
یکی از وظایف مهم مردم در هر زمانی شناخت رهبران شایسته و لایق در اداره ی امور دینی و دنیوی آنان است؛ نبابراین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) می فرمایند:من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة الجاهلیّة؛ اگر کسی امام زمان خود را نشناسد و امور دینی و دنیوی خود را به دست رهبرانی شایسته و لایق نسبپارد مانند کسانی است که در جاهلیت می زیسته و اسلام را درک نکرده است.(1)
بنابراین یکی از ارکان مهم مسلمانی هر کس، شناخت امام و رهبر صالح زمان خود است تا صلاح دین و دنیای خود را از او اخذ کند.(2) در تأکید بر این اصل، فیض کاشانی شناختِ امام و رهبر صالح و برحق را در هر زمانی از نشانه های ایمان، و عدم شناخت او را از نشانه های ضلالت و گمراهی می داند. (3)
ب) اطاعت و پیروی از حاکمان
مردم پس از شناختِ امامان و رهبران صالح، باید از آنان تبعیت کنند، زیرا از حقوق لازم حاکمان بر مردم است و عقل و نقل رعایت آن را لازم و واجب می شمارد. از نظر عقلی، برای این که اگر حکم حاکمان در انتظام امور دینی مطاع مردم نباشد با فلسفه ضرورت وجود حکومت و حاکمان منافات خواهد داشت، زیرا اگر وجود حکومت و حاکمان عدل و عالم به احکام و قوانین الهی در انتظام زندگی دنیوی انسان ها ضروری باشد اطاعت از آن ها نیز لازم خواهد بود، و بدون پیروی و اطاعت ، حکم آن ها فایده ای ندارد. اما از نظر نقل، برای این که خدای متعال، اطاعت و پیروی از حاکمان برحق را بر مردم ضروری و واجب کرده و می فرماید:(یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)(4) ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و پیامبر را اطاعت کرده و از اولوالامر فرمان برید. هم چنین در آیه ی دیگر می فرماید:
(ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)؛ (5)
آن چه را رسول خدا به شما داد بگیرید و از آن چه نهی کرد خودداری کنید.
در حدیث معصومین (علیهم السّلام) نیز چنین آمده است: «من یُطع الرسول فقد أطاع الله»، یعنی کسی که رسول خدا را اطاعت کند، پس خدای متعال را اطاعت کرده است، زیرا به تعبیر فیض، ایشان در واقع مبلّغ هستند و آمر و ناهی اصلی، خدای متعال است؛ از این رو حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند: «من أحبّنی فقد احبّ الله، و من أطاعنی فقد أطاع الله...».(6)
بنابر تصریح قرآن کریم، اطاعت و پیروی مؤمنان اختصاص به پیامبر ندارد و ائمه جانشین ایشان و نایبان منصوب از سوی آن ها نیز باید اطاعت و پیروی شوند؛ لذا در کتاب کافی از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده است که «ذروة الامر، و سنامه، و مفتاحه، و باب الأشیاء، و رضا الرحمن الطاعة للإمام بعد معرفته».(7) طبق این فرمایش امام، رضایت الهی از بندگان به معرفت آن ها از امام بر حق و اطاعت از ایشان بستگی دارد.
به اعتقاد فیض کاشانی، «امام» در این روایت، شامل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر ائمه (علیهم السّلام) می شود، و حکم او هم چنین حکم رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است، چرا که امام خلیفه و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و مبلّغ همان چیزی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبلّغ آن بوده است؛(8) بنابراین، هم چنان که اطاعت و پیروی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت از خدای متعال است، اطاعت از امام نیز اطاعت از خدای متعال می باشد؛(9) از این رو امام محمدباقر (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال که «ما حقّ الإمام علی الناس؟» فرمود: «حقّه علیهم أن یسمعوا له و یطیعوه؛(10) حق امام بر مردم آن است که به فرمان او گوش فرا داده و از او اطاعت و تبعیت کنند».
امام زین العابدین (علیه السّلام) درباره این حقوق حاکمان بر مردم می فرمایند:
و اما حقّ سائسک بالملک فأن تطیعه و لا یعصیه إلّا فیما یسخط الله عزّ و جلّ؛ فإنّه لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق.(11)
بنابر تأکید امام (علیه السّلام)، یکی از حقوق حاکمان بر مردم آن است که از وی اطاعت کنند مگر در مواردی که غضب و خشم الهی در آن نهفته باشد که در آن موارد اطاعت از ایشان جایز نیست. فیض کاشانی با الهام از این روایات و سیره ائمه (علیهم السّلام)، اطاعت و تبعیت از پادشاهان صفوی را به سبب حمایت آن ها از دین و دین داران جایز و لازم شمرده و عصیان و نافرمانی از آن ها را به علت به وجود آمدن فتنه در جامعه جایز نمی داند.
ج) خیرخواهی برای حاکمان
یکی دیگر از حقوق حاکمان بر عهده مردم آن است که در نهان و آشکار خیرخواه آنان باشند؛(12) و در مواقع ضرورت از باب امر به معروف و نهی از منکر آن ها را از نظرخواهی و مشورت دهی و تذکّر و نصیحت بهره مند سازند. البته امر به معروف و نهی از منکر بر شرایط و مراحلی مبتنی است که تنها با رعایت آن شرایط و مراتب است که می تواند ابزاری خیرخواهانه تلقی شده و مؤثر باشد و در جهت اصلاح جامعه به کار آید.در روایات وارده، امر به معروف و نهی از منکر طریق انبیا و صلحا شمرده شده و از فرائضی است که به واسطه آن، فرائض دیگر محقق شده و مذهب ایمن می گردد، مکاسب حلال می گردند، ردّ مظالم می شود و زمین آباد و دشمنان دفع می گردند و همه ی امور انتظام می یابد.(13) اگر افراد جامعه ای از این مهم (امر به معروف و نهی از منکر) غافل شوند به تأیید آیات و روایات، ضرر و زیان ناشی از آن تنها متوجه ستمکاران و ظالمین نبوده، بلکه همه ی افراد جامعه را فرا خواهد گرفت؛ بنابراین فیض کاشانی در تفسیر آیه ی شریف (واتقوا فتنةً لا تصیبنَّ الذین ظلموا منکم خاصة)(14)، می نویسد: از فتنه بپرهیزید که تنها به ستمکارانِ شما نمی رسد، بلکه شامل غیر ستمکاران نیز می شود؛ مانند مداهنه و سستی در امر به معروف و نهی از منکر(15) که سستی و غفلت از آن، باعث حاکم شدن افراد ظالم و جائر بر مردم می گردد.(16)
آن چه درباره ی امر به معروف و نهی از منکر حاکمان از سوی مردم قابل تأمل است، چگونگی آن می باشد. برای روشن شدن نظر فیض کاشانی در این باره، ابتدا دیدگاه های امام محمد غزالی را بیان می کنیم و آن گاه پاسخ فیض را به آرای وی (امام محمد غرالی) مطرح می سازیم.
امام محمد غزالی درباره ی چگونگی امر به معروف و نهی از منکر معتقد است که از میان مراتب چهارگانه آن تنها دو مرحله نخست آن (تعریف و موعظه) درباره سلاطین جایز و لازم است. اما منع آن ها با قهر و خشونت بر عهده رعیت نیست، زیرا موجب فتنه و شرارت می گردد و در نتیجه، محذورات ناشی از آن بیش تر از نفع آن می شود. هم چنین به اعتقاد ایشان، درشت گویی با آنان، از قبیل «ای ظالم»، «ای از خدا نترس» و امثال این ها نیز اگر باعث فتنه ای باشد که دامنه آن افراد دیگر جامعه را فرا بگیرد جایز نیست، ولی اگر تنها موجب ترس شخص شود جایز بلکه مستحب است. اما فیض کاشانی نظریه های امام محمد غزالی را در این باره قبول ندارد و در پاسخ به ایشان می نویسد:
قد دریت من القرآن و أخبار أهل البیت (علیهم السّلام) عدم جواز ذلک، ونهیهم عن أن یذلّ المؤمن نفسه و أن یتعرّض لما لا یطیق.
فیض کاشانی بنابر آن چه از قرآن و روایات اهل بیت استفاده کرده، چنین صورتی از امر به معروف و نهی از منکر را نیز در برابر حاکمان و سلاطین جایز نمی داند و به اعتقاد ایشان، حتی آیات و روایات مؤمنین را از به مذلت انداختن خود نهی کرده و آن ها را از مبادرت به اموری که در توان آن ها نیست برحذر می دارد.(17) بدین جهت معتقد است در صورتی که آمر و ناهی علم داشته باشد بر این که وعظ و انکار او در برابر سلاطین مؤثر نبوده و موجب هلاک او خواهد شد، در چنین صورتی امر به معروف و نهی از منکر جایز و لازم نیست.(18) در تأیید نظر خود به روایاتی از امام صادق (علیه السّلام) استناد جسته و می نویسد: از امام صادق (علیه السّلام) سؤال شد که معنای حدیث نبوی «إنّ أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر» چیست؟
ایشان فرمودند: «هذا علی أن یامره بعد معرفته، و هو مع ذلک یقبل منه».
به اعتقاد وی، امام در فرمایش خود به لزوم شرایطی برای امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده و آن را بر فاقد آن شرایط جایز نمی داند، و ایشان در این روایات به دو شرط اساسی اشاره فرمودند: یکی: این که آمر و ناهی باید علم به آن چه امر و نهی می کند داشته باشد و دیگر: این که حاکم امر و نهی را از آن ها قبول کند؛ یعنی آن ها احتمال تأثیر و پذیرش امر و نهی را از سوی آن حاکم داشته باشند.
سپس حدیث دیگری از امام صادق (علیه السّلام) آورده و می نویسد:
و فی حدیث آخر عنه (علیه السّلام): «انما یؤمر بالمعروف و ینهی عن المنکر مؤمن فیتّعظ او جاهل، فیتعلّم، فامّا صاحب سوط، أو سیف فلا». «و جواب امر به معروف و نهی از منکر تنها درباره مؤمنانی است که به واسطه ی آن پند بگیرند و یا جاهلانی که بواسطه ی آن علم پیدا کنند. اما این امر درباره ی صاحبان قدرت و زور صادق نیست چرا که آن ها نه پند می گیرند و نه جهلشان برطرف می گردد».
در روایت دیگری از آن حضرت چنین آمده است:
«من تعرضّ لسلطان جائر فأصابته بلیّة لم یؤجر علیها، و لم یرزق الصبر علیها».(19)
«کسی که به واسطه ی اعتراض به سلطان جور، بلا دامنگیرش شود، اجر و پاداشی نخواهد داشت و از فایده صبر بر آن بی بهره خواهد ماند.»
نتیجه این که از نظر ایشان، اگر امر و نهی سلاطین بی تأثیر بوده و به ضرر و زیان شخص آمر و ناهی و دیگران بینجامد، لازم نیست و اقدام به آن نوعی سفاهت است.
پی نوشت :
1. فیض کاشانی، رساله ی هشت بهشت یا ترجمه ی الصلاة، صص 23 و 24.
2. کلمات مکنونه، ص 205.
3. المحجة البیضاء، فی تهذیب الإحیاء، ج 4، صص 183 و 184.
4. نساء (4) آیه ی 59.
5. حشر(59) آیه ی7.
6. الصافی، ج1، صص 437 و 438.
7. همان.
8. همان.
9. الوافی، ج 2، ص 90.
10. همان، ج 3، ص 651.
11. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج 3، ص 450.
12. نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، خطبه ی34، ص 36.
13. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج4، ص 102.
14. انفال (8) آیه ی25.
15. الصافی، ج 2، ص 289.
16. ر. ک: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ج 4، ص 103؛ و عن ابی الحسن (علیه السّلام)، قال: «لتأمرن بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر أو لیستعلمنّ علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم».
17. همان، ص 112.
18. همان، ص 113.
19. همان، ص 107 و 108.
خالقی؛ علی، (1387)، اندیشه سیاسی فیض کاشانی، قم: مؤسسه بوستان کتاب( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ دوم