عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (1)

تعلیم و تربیت که فرایندی پیچیده و دارای ساحت ها و مراحل گوناگون است، خود معلول علل و تحت تأثیر شرایط گوناگونی است و در صورتی می توان به اهداف تعیین شده ی برای آن دست یافت که به همه ی اموری که به نحوی در این فرایند
شنبه، 30 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (1)
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (1)

 

نویسنده: گروه نویسندگان




 

اهمیت و ضرورت بحث

تعلیم و تربیت که فرایندی پیچیده و دارای ساحت ها و مراحل گوناگون است، خود معلول علل و تحت تأثیر شرایط گوناگونی است و در صورتی می توان به اهداف تعیین شده ی برای آن دست یافت که به همه ی اموری که به نحوی در این فرایند تأثیری مثبت یا منفی دارند توجه شود. زیرا با توجه به مطلبی که در مبنای پنجم از مبانی هستی شناختی درباره ی نسخیت میان علت و معلول، بیان کردیم برای دست یابی به یک هدف معین در تعلیم و تربیت، باید عللی را که با آن هدف سنخیت دارند شناسایی کرد و به کار گرفت.
از سوی دیگر، در مبنای ششم از مبانی هستی شناختی اشاره کردیم که ممکن است علل مختلف، در تحقق یک معلول مؤثر باشند و نیز ممکن است نوعی علت، معلول های متنوعی داشته باشد. به این ترتیب، در می یابیم که ممکن است علل مختلف به طور جای گزین در تعلیم و تربیت، دخالت کنند و همچنین ممکن است علل مشابه، در شرایط مختلف، تأثیراتی متفاوت در تعلیم و تربیت داشته باشند.
از این جهت، برای برنامه ریزان و سایر مجریان تعلیم و تربیت، بسیار مهم و ضروری است که علل مختلفی را که ممکن است در دست یابی به اهداف تعلیم و تربیت مؤثر باشند، شناسایی کنند، تا متناسب با شرایط مختلف و با توجه به پیامدهای دیگری که ممکن است این علل در برداشته باشند تلاش کنند که مناسب ترین آنها را برگزینند و از آنها در تعلیم و تربیت استفاده کنند.
همچنین با توجه به وجود تزاحم در عالم ماده ( مبنای دهم هستی شناختی)، امور مختلف ممکن است مزاحم و مانع تأثیر علل مزبور در تعلیم و تربیت و وصول به اهداف شوند. از این جهت، شناسایی این گونه امور نیز برای آن که تا حد ممکن از مزاحمت آنها در دست یابی به اهداف جلوگیری شود، اهمیت بسیار دارد.
به این ترتیب، تعیین عوامل و موانع تعلیم و تربیت و میزان تأثیر آنها بر فرایند تعلیم و تربیت و جهت دهی آنها، بسیار با اهمیت است. تا آنجا که برخی اساساً تربیت را بر اساس رفع موانع و ایجاد مقتضیات مربوط، تعریف کرده اند. (1) البته تعیین عوامل و موانع تعلیم و تربیت، و نیز تعیین مقدار تأثیرگذاری آنها در مراحل مختلف، برعهده ی فیلسوف تعلیم و تربیت نیست و معمولاً درباره ی آنها، در دانش تعلیم و تربیت بحث می شود، نه در فلسفه ی آن. اما در فلسفه ی تعلیم و تربیت می توان درباره ی تعریف و ملاک تعیین عوامل و موانع تعلیم و تربیت سخن گفت. این امر از آن جهت به فلسفه ی تعلیم و تربیت مربوط است که عامل و مانع، علت و مؤثر در فرایند تعلیم و تربیت اند و بررسی این که علت ها تا کجا عامل و مانع محسوب می شوند و نیز تعیین نوع علیت و تأثیر عوامل و موانع و بحث از ملاک و چگونگی دسته بندی آنها را می توان به فلسفه ی تعلیم و تربیت مربوط دانست.

تعریف عوامل و موانع تعلیم و تربیت

افراد با شرایط و زمینه های قبلی متفاوتی که دارند تحت تعلیم و تربیت قرار می گیرند و همچنین امور مختلف در تعلیم و تربیت آنها به گونه ای تأثیر می گذارند. برای مثال، دانش آموزی را در نظر می گیریم که قرار است در دوره ی ابتدایی تحصیل کند. بدون شک وی پیش از این، آموزه های بسیاری از طریق پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده فرا گرفته و بر اساس آنها رشد کرده و تربیت یافته است. نیز تأثیراتی از کودکان هم بازی خود پذیرفته که در تربیت او مؤثر بوده اند. حتی پیش از آن، برخی صفات و ویژگی های جسمی و روحی را از پدر و مادر یا اجداد خود به ارث برده است. در محیط طبیعی زندگی او نیز شرایطی وجود داشته که در فراگیری برخی آموزه ها یا صفات مؤثر بوده است. مثلاً اگر این کودک در روستایی در منطقه ای کوهستانی پرورش یافته، احتمالاً شجاع تر و صبورتر از کودکی است که در شهر و در خانه ای مرفه رشد کرده است و درباره ی حیوانات و گیاهان مختلف، اطلاعات بیشتری دارد. در عوض ممکن است اطلاعات او درباره ی برخی علوم، نسبت به کودکی که در شهر و در میان انواع مجلات و کانون های مخصوص کودکان رشد یافته است، کمتر باشد.
مثال فوق نشان می دهد که طیفی وسیع از امور مختلف در تعلیم و تربیت افراد، به گونه ای تأثیر گذارند. البته به لحاظ فلسفی، امور مزبور تفاوت هایی دارند؛ برخی مقتضی و برخی مانع نامیده می شوند و برخی شرط تأثیر مقتضی یا مانع هستند. خود شرایط نیز برخی وجودی اند و برخی عدمی. از سوی دیگر، همه ی آنها را می توان به معنای عام، علت نامید؛ اما برخی علت حقیقی اند و برخی علت اعدادی و کمکی، برخی علت انحصاری اند و برخی علت جانشین پذیر، برخی علت مباشر و بی واسطه اند و برخی علت غیرمباشر و باواسطه، برخی علت فاعلی اند و برخی علت مادی و قابلی و ... به نظر می رسد پرداختن به این گونه تفاوت ها از جهت مباحث تعلیم و تربیت، نتیجه چندانی ندارد. آنچه مهم است شناسایی اموری است که در تعلیم و تربیت تأثیر مثبت یا منفی دارند و عموماً در تعلیم و تربیت نیز به این گونه امور، به ترتیب « عامل» و « مانع» اطلاق می شود. (2)
پس مقصود از عوامل، اموری هستند که در تعلیم و تربیت تأثیری مثبت دارند و موانع، به اموری اطلاق می شوند که تأثیرشان در تعلیم و تربیت، منفی است. اما این تلقی اجمالی، هنوز ابهام هایی دارد. اینک می کوشیم با توجه به آنچه صاحب نظران در زمره ی عوامل و موانع تعلیم و تربیت برشمرده اند، ابهام را برطرف کنیم و نهایتاً به تعریفی جامع تر برای عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی دست یابیم. برای این هدف نکات زیر را مورد توجه قرار می دهیم:

الف) عامل و مانع، به افعال اطلاق نمی شوند

همان گونه که اشاره کردیم، عوامل و موانع در تعلیم و تربیت به نوعی تأثیرگذارند. برای مثال « معلم» از عوامل تعلیم به شمار می رود، زیرا با انجام دادن کارهایی مانند تدریس، در این فرایند تأثیر مثبت دارد. همچنین، عقب ماندگی ذهنی، از موانع تعلیم است، زیرا از تأثیر مطلوبی که باید فعالیت و تدریس معلم بر یادگیرنده داشته باشد، جلوگیری می کند.
البته هر عاملی، در واقع با انجام دادن کاری نوعی تأثیر مثبت بر تعلیم و تربیت دارد و هر مانعنی نیز، با انجام دادن کاری، نوعی تأثیر منفی بر آن دارد. برای مثال، معلم با تدریس خود در این فرایند اثر می کند و عقب ماندگی ذهنی با از بین بردن برخی زمینه ها از یادگیری مناسب جلوگیری می کند. پس به یک معنا، خود اعمال « تدریس» و « جلوگیری از یادگیری» نیز در این فرایند مؤثر هستند. اما با توجه به موارد کاربرد « عامل» در تعلیم و تربیت، که به اموری همچون معلم و مربی، خانواده، دوستان، رسانه ها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی اطلاق می گردد و نیز موارد کاربرد « مانع» که به اموری همچون کم حافظگی و غفلت اطلاق می شود، می توان چنین برداشت کرد که عوامل و موانع، تنها به اموری که دارای اثر هستند اطلاق می شود، نه به عمل تأثیرگذاری آنها در تعلیم و تربیت.
در مقابل، اموری مانند ثبت نام در مؤسسه آموزشی، برنامه ریزی برای آموزش، یا عمل تدریس که به کارها و فعالیت هایی در جهت تعلیم و تربیت اطلاق می شوند، از عوامل تعلیم و تربیت به شمار نمی روند، چنان که عمل جلوگیری از یادگیری یا جلوگیری از تربیت صحیح نیز از موانع به شمار نمی رود. نیز عناوینی مانند تشویق، تنبیه، همیاری و الگوپذیری که بر گونه هایی از کارها و فعالیت های مختلف تعلیمی و تربیتی دلالت دارند، از عوامل یا موانع تعلیم و تربیت محسوب نمی شوند. در واقع، هر یک از عناوین مزبور، از کارها و فعالیت های گوناگونی انتزاع می شود که عوامل و موانع تعلیم و تربیت با انجام دادن آن کارها بر فرایند تعلیم و تربیت، به گونه ای خاص تأثیر می گذارند و چنان که در جای خود توضیح خواهیم داد، این عناوین روش های تعلیم و تربیت نامیده می شوند. مقتضای این دقت و ریزبینی این است که عنوان « عامل» و « مانع» تنها به خود مؤثر اطلاق شود و شامل فعالیت ها و روش های تعلیمی و تربیتی - که همان فعل تأثیرگذاری عامل و مانع بر تعلیم و تربیت یا شیوه ی این تأثیرگذاری است - نشود.

ب) مانع، امری موجود یا شبه موجود است

در برخی موارد، چیزی از تأثیر علت در تحقق معلول جلوگیری می کند که آن را مانع می نامند. برای مثال، تر بودن چوب، مانع سوختن آن است، به این جهت که از آتش گرفتن چوب جلوگیری می کند.
به این ترتیب، در تعلیم و تربیت نیز موانع به اموری اطلاق می شود که از تأثیر عوامل تعلیم و تربیت جلوگیری می کنند. گرچه جلوگیری کردن نوعی تأثیرگذاری است و تنها امور وجودی می توانند حقیقتاً در چیزی تأثیر بگذارند، اما گاه امور عدمی نیز با تشبیه به امور وجودی، مانع تلقی می شوند. برای مثال، غفلت که همان نبودن توجه یا به یاد نداشتن است، یا ضعف و ناتوانی که همان کمبود و نداشتن توانایی است، (3) به همین جهت از موانع تعلیم و تربیت محسوب می شوند. نیز ناآگاهی به مبانی لازم یک علم، از موانع تعلیم آن علم به شمار می آید.
همچنین گرچه کار مانع، عموماً جلوگیری از تأثیر عامل و خنثا کردن اثر آن است، اما گاه به اموری که در تعلیم و تربیت تأثیر عکس و منفی دارند نیز « مانع» اطلاق می شود. البته جلوگیری از تأثیر عامل را نیز می توان نوعی تأثیرگذاری منفی به حساب آورد، زیرا در جهت مخالف تأثیر عامل، اثر می کند. از این رو، همان تلقی اجمالی را درباره ی مانع، با توضیح ارائه شده می پذیریم و مانع را چیزی می دانیم که در تعلیم و تربیت، تأثیری منفی داشته باشد. در واقع، در فهرست موانع تعلیم و تربیت، اموری ذکر می شوند که یا از تأثیر عوامل تعلیم و تربیت جلوگیری می کنند یا در تعلیم و تربیت تأثیر معکوس دارند، اعم از آنکه حقیقتاً اموری وجودی باشند یا با تشبیه به امور وجودی، در زمره ی آنها محسوب شوند.

ج) منظور از تأثیر، اعم از علیت حقیقی و اعدادی است.

گفتیم که عامل، در فرایند تعلیم و تربیت تأثیر مثبت دارد و مانع، در این فرایند تأثیر منفی می گذارد. تأثیر به زبان فلسفی، همان علیت است. اما علیت - به دو دسته ی حقیقی و اعدادی قابل تقسیم است. علیت حقیقی در مواردی اطلاق می شود که وجود معلول بر وجود خود علت توقف داشته باشد و به همین جهت، علت حقیقی و معلول آن، معیت در وجود دارند و با هم موجودند. در مقابل، علت اعدادی بر اموری اطلاق می شود که وجود معلول بر خود آنها متوقف نیست، بلکه آنها تنها زمینه ساز وقوع معلول اند و معلول، پس از وقوع آنها موجود می شود.
نگاهی به آنچه عموماً در زمره ی عوامل تعلیم و تربیت شمرده می شوند نشان می دهد که این عوامل، منحصر در اموری نیستند که با دقت فلسفی، علیت آنها حقیقی باشد و همان گونه که علت های حقیقی تعلیم و تربیت، مانند خداوند را در بر می گیرند، شامل علل اعدادی و زمینه ساز، مانند دوستان و رسانه ها نیز می شوند و حافظه و استعداد متعلم و متربی را نیز از همین جهت که زمینه ی تعلیم و تربیت را فراهم می آورند، می توان در زمره ی عوامل به حساب آورد.
از آنجا که عوامل، شامل علل اعدادی می شوند و اموری که زمینه ساز تعلیم و تربیت باشند، نیز عامل نامیده می شوند، موانع نیز طیفی وسیع را در بر می گیرند و اموری را که زمینه سازی این گونه عوامل جلوگیری می کنند شامل می شوند. برای مثال، آموزشگاه های رسمی از عوامل زمینه ساز برای تعلیم برخی معلومات اند. در مقابل، ممکن است فقر مالی موجب روی آوردن برخی کودکان و نوجوانان به بازار کار و به تبع آن، موجب بهره نبردن از این آموزشگاه ها شود. در این صورت، فقر مانعی در راه دست یابی به برخی اهداف تعلیمی و تربیتی خواهد بود و از همین جهت، از موانع تعلیم و تربیت محسوب می شود. پس مقصود از « تأثیر» مثبت عوامل و نیز « تأثیر» منفی موانع، اعم از علیت حقیقی و اعدادی است.

د) عامل یا مانع به صور مختلف تأثیر می گذارند.

بنابر آنچه گفتیم، عامل یا مانع بودن چیزی، به تأثیر مثبت یا منفی آن در فرایند تعلیم و تربیت بستگی دارد. این تأثیر ممکن است مستقیم و بی واسطه باشد یا غیرمستقیم و با واسطه؛ ممکن است تأثیر آن، مقصود باشد یا بدون قصد تأثیر بگذارد؛ و نیز تأثیرش از جهات گوناگون باشد یا از جهتی خاص، اما عموماً این تأثیر در طول زمان و به تدریج صورت می گیرد.
برای مثال، عوامل و موانعی که مربوط به خود متعلم و متربی هستند، عموماً تأثیرشان مستقیم تر و بی واسطه تر است و عوامل و موانعی که از بیرون بر او تأثیر می گذارند، معمولاً با وسایط بیشتری در تعلیم و تربیت تأثیر دارند. نیز چنانچه معلمان و مربیان مختلف را در نظر بگیریم، می بینیم از این جهت با یکدیگر تفاوت دارند. گرچه واسطه داشتن یا نداشتن و نیز تعداد و نوع وسایط، بسته به مخاطبان مختلف نیز متفاوت اند. مثلاً خداوند متعال، که سرسلسله ی همه ی علل در عالم هستی است و در رأس همه عوامل تعلیم و تربیت قرار دارد، در واقع اولین معلم و مربی است (4) و تعلیم و تربیت الهی گرچه ممکن است در برخی موارد، بی واسطه یا بدون وسایط معمول و عادی باشد (5)، نسبت به عموم مردم با واسطه ی برخی انسان ها و شرایط عالم ماده است؛ به این صورت که همه ی افراد و ابزارهای لازم برای تعلیم و تربیت مخلوق خداوندند و تدبیر آنها نیز به دست اوست، به علاوه، نهایتاً اوست که علم را افاضه می کند (6) و استعدادها او ظرفیت های انسان را در شرایط خاص پرورش می دهد. همچنین وسایط فرا طبیعی، مانند برخی فرشتگان، می توانند بی واسطه برای پیامبران یا اولیای خدا و با واسطه ی آنها برای دیگران معلم و مربی باشند (7). پیامبران، امامان و دانشمندانی که مردم را به راه خدا دعوت می کنند، در زمره ی معلمان و مربیان بی واسطه یا باواسطه ی سایر مردم هستند. (8) همچنین، سایر معلمان و مربیان در آموزشگاه های رسمی و غیررسمی، عموماً با وسایط کمتری در تعلیم و تربیت عموم افراد مؤثرند. معلمان و مربیان را نیز می توان از جهت تأثیر مستقیم یا با واسطه، با سایر عوامل تعلیم و تربیت مقایسه کرد. برای مثال، نقش معلم در فرایند تعلیم و تربیت، مستقیم تر و بی واسطه تر است تا نقش تدوین گر برنامه ی آموزشی.
از سوی دیگر، از میان اموری که در فرایند تعلیم و تربیت اثری مثبت یا منفی می گذارند، برخی با اراده و به قصد تأثیر در تعلیم و تربیت عمل می کنند، مانند معلم و مربی؛ برخی دیگر با این که خود دارای قصد و اراده نیستند، اساساً به قصد این تأثیر وضع شده اند، مانند نهاد مدرسه و دانشگاه؛ برخی به قصد امور مختلف، از جمله تأثیر در تعلیم و تربیت وضع شده اند، مانند مسجد؛ برخی به قصد امری دیگر وضع شده اند و تأثیر در تعلیم و تربیت از پیامدهای غیرمقصود آنهاست، مانند نهادهای اقتصادی و برخی اساساً از امور موضوعه نیستند و به قصد تأثیر در تعلیم و تربیت یا کاری دیگر وضع نشده اند و تأثیرشان در تعلیم و تربیت به طور طبیعی است، مانند عوامل و موانع ارثی یا محیط طبیعی.
از سوی دیگر در تعلیم و تربیت، برخی عوامل و موانع، تأثیری چند جانبه دارند و برخی تنها از جهت خاصی در تعلیم و تربیت تأثیر می گذارند. برای مثال، تأثیر دوستان از جهات گوناگون است و به نوعی تعلیم و تربیت خاص محدود نمی شود، اما متن آموزشی، تنها در تعلیم مواردی خاص مؤثر است.
آنچه باید به آن توجه داشت این است که غیرمستقیم بودن، قصدی نبودن یا چند جانبه نبودن تأثیر یک عامل یا مانع، هرگز به معنای کم اهمیت بودن تأثیر آن نیست.
نکته ی دیگر آن که با توجه به تدریجی بودن عالم ماده، که در مبنای نهم از مبانی هستی شناختی به آن اشاره کردیم، تأثیر عوامل و موانع تعلیم و تربیت نیز عموماً تدریجی و زمان بر است، نه دفعی و ناگهانی. به همین جهت، وصول به نتایج مورد انتظار در تعلیم و تربیت، عموماً با به کارگیری مداوم عوامل مختلف و مراقبت پیوسته برای رفع موانع و طی زمان لازم امکان پذیر خواهد بود.

هـ) تأثیر عامل و مانع، با اهداف تعلیم و تربیت سنجیده می شود.

گفتیم عامل، در فرایند تعلیم و تربیت دارای تأثیر مثبت است و مانع دارای تأثیر منفی. اما مثبت یا منفی بودن تأثیر عوامل و موانع، نسبت به چه چیزی سنجیده می شود؟
اموری مانند خانواده، مدرسه و رسانه ها، از آن جهت در زمره ی عوامل تعلیم و تربیت شمرده می شوند که در تحقق اهداف تعلیم و تربیت تأثیری مثبت دارند و در مقابل، اموری مانند عقب ماندگی ذهنی، از آن جهت در دسته ی موانع تعلیم و تربیت جای می گیرند که از تحقق اهداف تعلیم و تربیت جلوگیری می کنند و به عبارت دیگر در تحقق این اهداف، تأثیری منفی دارند. پس می توان گفت عوامل و موانع تعلیم و تربیت، از جهت تأثیر مثبت و منفی آنها در تحقق اهداف تعلیم و تربیت تعیین می شوند.
با توجه به انواع اهداف تعلیم و تربیت، می توان تأثیر امور مختلف را نسبت به هر هدف به طور جداگانه سنجید و عوامل و موانع را نسبت به آن هدف، معین کرد. برای مثال، مربی شنا در آموزش شنا نقش مثبتی ایفا می کند و از عوامل آن به شمار می رود؛ یاد خدا در تربیت ساحت الهی انسان مؤثر است و از عوامل آن محسوب می شود؛ کم رویی از موانع تربیت اجتماعی است؛ عقب ماندگی ذهنی، مانع آموزش بسیای از علوم، فنون و مهارت های زندگی است و دوست گرچه در بسیاری از موارد، به ترتیب فرد کمک می کند، ممکن است در برخی موارد نیز مانع تعلیم و تربیت او باشد.
تعیین عوامل و موانع در موارد جزئی و معین، با لحاظ اهداف میان و خاص، برای تعیین برنامه های جزئی، لازم و سودمند است و متصدیان تعلیم و تربیت با توجه به محدوده ی وظایف خود، باید بکوشند عوامل و موانع ذی ربط را شناسایی کنند. طبعاً در این گونه موارد، عوامل و موانع نسبی هستند و ممکن است آنچه نسبت به هدفی خاص، از عوامل محسوب می شود، نسبت به هدفی دیگر، در زمره ی عوامل نباشد یا حتی از موانع محسوب شود. برای مثال، فقر مادی می تواند پیشرفت علمی در برخی علوم دانشگاهی به حساب آید، به این جهت که تحصیل در دانشگاه مسلتزم صرف هزینه های مالی است؛ اما از سوی دیگر، فقر می تواند از عوامل تربیت برخی فضایل انسانی، همچون صبر نیز باشد.
همچنین ممکن است در تعیین عوامل و موانع، به هدف عام (9) تعلیم و تربیت نظر داشته باشیم و آنچه را در تأمین این هدف تأثیر مثبت دارد از عوامل محسوب کنیم و آنچه را در آن تأثیر منفی دارد، مانع به حساب آوریم. در این صورت می توانیم معلمان، مربیان، دوستان، نهاد خانواده، نهادهای آموزشی، پژوهشی و مانند آنها را از آن جهت که به افزایش آگاهی ها و مهارت ها یا رشد و شکوفای استعدادها کمک می کنند، مطلقاً از جمله عوامل تعلیم و تربیت به شمار آوریم و نیز عقب ماندگی ذهنی، کم حافظگی و مانند آنها را به آن جهت که از دست یابی به این هدف، جلوگیری می کنند، مطلقاً از موانع تعلیم و تربیت محسوب کنیم.
اما چنانچه بخواهیم عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی را معین کنیم، باید آنها را با اهداف آن بسنجیم. هدف عام تعلیم و تربیت اسلامی، و به تبع آن، همه ی اهداف میانی و خاص، به هدف نهایی تعلیم و تربیت ( قرب به خدا) مقید هستند. به این جهت، در تعلیم و تربیت اسلامی، عمل به موجودی قابل اطلاق است که بتواند در افزایش آگاهی ها و مهارت ها و رشد و شکوفایی استعدادها در جهت قرب به خدا تأثیر داشته باشد و مانع، به امری قابل اطلاق است که از وصول به این هدف جلوگیری کند.
البته در تعلیم و تربیت اسلامی نیز به جز هدف عام، اهداف میانی و خاص نیز وجود دارند و ممکن است در برخی از این اهداف، چیزی بیش از افزایش نوعی آگاهی یا مهارت، یا پرورش نوعی خاص از استعداد منظور نباشد و البته چنین اموری در صورتی می توانند از اهداف میانی یا خاص در تعلیم و تربیت اسلامی باشند که با هدف عام آن هماهنگ باشند.
برای مثال، در تعلیم و تربیت اسلامی، آموزش هنر از آن جهت که می تواند در پرورش عواطف خود یا تحریک عواطف دیگران نسبت به اموری که مورد رضایت خداوند است مؤثر باشد، یا به صورتی دیگر مانند اشتغال به کارهایی که موجب جلب خشنودی و رضایت الهی است، یکی از اهداف خاص به شمار می رود. در این صورت، آنچه در تأمین این هدف تأثیر مثبت دارد نسبت به آن، عامل محسوب می شود. اما چنانچه ابزاری که استفاده از آن، مورد رضایت الهی نیست، برای آموزش نوعی هنر مناسب باشد در تعلیم و تربیت اسلامی از عوامل به شمار نمی رود. زیرا چنان که گفتیم، همه ی اهداف خاص و میانی در تعلیم و تربیت اسلامی به این قید که در راستای قرب الهی باشند مقید هستند و هیچ یک از آنها به طور مطلق مطلوب نیست.
بنابراین، همه ی آنچه نسبت به مطلق تعلیم و تربیت « عامل» تلقی می شوند، در تعلیم و تربیت اسلامی مقید به این قیدند که در راستای قرب الهی هستند و چنانچه عاملی از عوامل تعلیم و تربیت، هیچ گاه نتواند در راستای قرب الهی قرار گیرد، در فهرست عوامل تعلیم و تربیت اسلامی جایی نخواهد داشت. در نتیجه، معلم، مدرسه، خانواده، مؤسسات آموزشی و فرهنگی، و مانند آنها از آن جهت، از عوامل تعلیم و تربیت اسلامی به شمار می روند که می توانند به اهداف آن کمک کنند. همچنین در تعلیم و تربیت اسلامی، موانع نیز از آن جهت که در اهداف مزبور تأثیر منفی دارند، مانع محسوب می شوند، نه صرفاً از جهت مانع بودن برای افزایش نوعی آگاهی یا پرورش نوعی استعداد. پس همان گونه که تعلیم برخی علوم، که از نظر اسلام بی فایده یا زیان بار نامیده می شوند، از اهداف تعلیم و تربیت اسلامی نیست، موانع خاص آنها نیز در تعلیم و تربیت اسلامی از موانع محسوب نمی شوند.

و) منظور از تأثیر عامل و مانع، قابلیت تأثیر آنهاست.

گفتیم که برای عامل یا مانع نامیدن چیزی، تأثیر آن را با اهداف تعلیم و تربیت می سنجیم، چنانچه این تأثیر بالفعل باشد عامل بودن یا مانع بودن آن چیز نیز فعلیت می یابد، برای مثال، عامل بودن معلوم و مربی هنگامی فعلیت می یابد که عملاً در تعلیم و تربیت کسی تأثیر بگذرد. اما وقتی به طور کلی می گوییم معلم و مربی از عوامل تعلیم و تربیت هستند، مقصود این است که آنها چنین قابلیت و ظرفیتی را دارند که بتوانند در تعلیم و تربیت، نقشی مثبت ایفاد کنند، نه آن که این عمل در موردی خاص تحقق یافته است.
آنچه از وظایف مجریان تعلیم و تربیت به شمار می رود، شناسایی و کوشش برای سامان دهی اموری است که قابلیت تأثیر مثبت را بر فرایند تعلیم و تربیت دارند و شناسایی و تلاش برای رفع اموری است که می توانند بر این فرایند تأثیری منفی بگذارند. همچنین در بر شماری عوامل و موانع تعلیم و تربیت، صرفاً به موارد تحقق یافته نظر ندارند و بنابراین، مقصود از عامل و مانع در این موارد، اموری است که قابلیت و توانایی تأثیرگذاری مثبت و منفی را بر فرایند تعلیم و تربیت داشته باشند و به اصطلاح، مقصود از تأثیر در این موارد، تأثیر بالقوه است نه بالفعل.

ز) مانع، هیچ گاه تأثیر مثبت ندارد.

بنابر آنچه گفتیم، چیزی که قابلیت تأثیر مثبت در فرایند تعلیم و تربیت داشته باشد، عامل نامیده می شود و در مقابل، آنچه قابلیت تأثیر منفی داشته باشد در فهرست موانع جای می گیرد. اما ممکن است چیزی هم قابلیت تأثیرگذاری مثبت داشته باشد و هم قابلیت تأثیرگذاری منفی و در نتیجه، باید از جهتی از عوامل تعلیم و تربیت به شمار رود و از جهتی از موانع آن. برای مثال، خانواده همان گونه که می تواند در تربیت کودک تأثیر مثبت داشته باشد می تواند بر او تأثیری منفی داشته باشد یا مثلاً از تأثیر مثبت مدرسه در تربیت او جلوگیری کند. بنابراین خانواده از جهت نخست، باید در ردیف عوامل قرار گیرد و از جهت دوم، در فهرست موانع و به این ترتیب، بسیاری از امور باید در هر دو فهرست قرار گیرند.
البته قرار گرفتن اموری مانند خانواده، در این دو فهرست از دو جهت مختلف است. اما عموماً عوامل و موانع را به طوری تفکیک می کنند که آنچه از عوامل به حساب می آید در فهرست موانع قرار نمی گیرد. و برعکس، آنچه مانع محسوب می شود، از عوامل به شمار نمی رود. به عبارت دیگر، عوامل و موانع را متباین در نظر می گیرند. آنچه از این تفکیک برداشت می شود این است که تنها اموری را مانع محسوب می کنند که فقط قابلیت تأثیرگذاری منفی داشته باشند. به این ترتیب، عوامل شامل اموری می شود که قابلیت تأثیرگذاری مثبت داشته باشند، هرچند از جهتی دیگر بتوانند تأثیر منفی نیز داشته باشند، اما موانع به اموری اطلاق می شود که تنها قابلیت تأثیرگذاری آنها منفی باشد.
براین اساس، معلم، مربی، خانواده، رسانه و مانند اینها، عامل محسوب می شوند نه مانع، و اموری مانند عقب ماندگی ذهنی و کم حافظگی، مانع به شمار می روند.
اموری را که هم قابلیت تأثیر مثبت دارند و هم قابلیت تأثیر منفی، تا هنگامی از « عوامل» می شماریم که به « موانع» متصف نشده اند و قابلیت تأثیر مثبت خود را از دست نداده اند. توجه به این نکته حائز اهمیت است. برای مثال، رسانه از عوامل تعلیم و تربیت است؛ اما رسانه ی مخرب از موانع تعلیم و تربیت است. البته چنانچه عامل، جهات و عناوین متعددی داشته باشد و بتوان از برخی جهات آن، برای تأثیرگذاری مثبت استفاده کرد، به همان جهت، از عوامل محسوب می شود و از جهتی که تنها تأثیر منفی دارد، از موانع خواهد بود. برای مثال، معلم فریبکار، از آن جهت که فریبکار است از موانع تعلیم و تربیت اسلامی است؛ اما چنانچه در مواردی، بتوان از فریبکاری او جلوگیری کرد و تنها از جهت معلم بودن او به طور مثبت استفاده کرد، از عوامل محسوب می شود و روشن است که در این موارد، تنها معلم است نه معلم فریبکار. حکیم منافق یا مشرک نیز از همین قبیل است و عامل بودن او برای تعلیم و تربیت اسلامی، از آن جهت است که می تواند ناقل حکمت باشد. (10)

تعریف تفصیلی عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی

با توجه به نکات هفت گانه ای که گفتیم، می توان تعریف تفصیلی زیر را به دست آورد:
عوامل تعلیم و تربیت اسلامی، به اموری - به جز افعال - اطلاق می شود که می توانند به طور مستقیم یا غیرمستقیم، چند جانبه یا از جهتی خاص، با قصد یا بدون قصد و عموماً به تدریج، در تحقق اهداف تعلیم و تربیت اسلامی مؤثر باشند و موانع تعلیم و تربیت اسلامی به اموری حقیقتاً یا عرفاً موجود قابل اطلاق است که در تحقق اهداف یاد شده، به انحای مذکور، تنها می توانند تأثیری منفی داشته باشند.
با توجه به این تعریف، عموم معلمان و مربیان، دوستان، الگوهای اجتماعی، نهاد خانواده، مؤسسات و نهادهای آموزشی، پژوهشی و پرورشی، اعم از دولتی و غیردولتی، رسانه ها، نهادهای اقتصادی و سیاسی، کتب درسی، فضاهای آموزشی، ابزارهای کمک آموزشی، استعدادهای درونی، یاد خدا و پروای از او، در زمره ی عوامل تعلیم و تربیت اسلامی به شمار می روند.
همچنین عقب ماندگی ذهنی، کم حافظگی، ضعف اراده، خود شیفتگی، غرور، حواس پرتی، دنیا زدگی، افراد، وسایل و نهادهای گمراه کننده، وساوس شیطانی، غفلت از خدا و فراموشی قیامت، از موانع تعلیم و تربیت اسلامی محسوب می شوند.

انواع عوامل و موانع

هرچند شماره کردن عوامل و موانع تعلیم و تربیت از مباحث فلسفه ی تعلیم و تربیت محسوب نشود، اما بررسی ملاک های تقسیم و دسته بندی آنها می تواند در زمره ی این مباحث به شمار رود. عوامل و موانع تعلیم و تربیت را می توان با ملاک های مختلف، به صورت های گوناگون دسته بندی کرد. اما چنان که در مبحث ساحت های تعلیم و تربیت متذکر شدیم، نوعی دسته بندی که از جهت اهداف تعلیم و تربیت، مفید و معقول باشد، و تا حد امکان همه ی اقسام ممکن را در برگیرد بر انواع دیگر ترجیح دارد.

مختار و غیرمختار

همان گونه که در آغاز این مبحث اشاره کردیم، شناسایی عوامل و موانع تعلیم و تربیت از این جهت اهمیت دارد که متصدیان تعلیم و تربیت وظیفه دارند برای انتخاب و سامان دهی عوامل لازم و برطرف کردن موانع موجود، در جهت تحقق اهداف تلاش کنند و به این ترتیب، تعیین وظایف آنها در گرو شناسایی و تعیین این عوامل و موانع است.
مقصود از دست اندرکاران و متصدیان تعلیم و تربیت، عموم معلمان، مربیان، مدیران، برنامه ریزان و حتی خود متعلمان و متربیان، و به طور خلاصه، همه ی کسانی است که هم دارای اراده و اختیار هستند و هم از عوامل تعلیم و تربیت به شمار می روند و با انجام فعالیتی اختیاری، در عوامل و موانع دیگر تصرف می کنند و به این وسیله در فرایند تعلیم و تربیت تأثیر می گذارند. به عبارت دیگر، برخی عوامل تعلیم و تربیت با فعل اختیاری خود، که تصرف در عوامل و موانع دیگر است، در تحقق اهداف تعلیم و تربیت تأثیر می گذارند، که آنها را دست اندرکاران و متصدیان تعلیم و تربیت می نامیم، برخلاف دسته ای دیگر از عوامل که به طور طبیعی در تعلیم و تربیت مؤثرند، مانند محیط طبیعی و ابزارهای آموزشی.
به این ترتیب، عوامل و موانع تعلیم و تربیت را می توان به دو دسته ی مختار و غیرمختار تقسیم کرد. عوامل و موانع مختار، دارای اختیار هستند و با فعل اختیاری خود در تعلیم و تربیت تأثیری مثبت یا منفی می گذارند. در مقابل، عوامل و موانع غیرمختار، فاقد اختیارند و تأثیر مثبت یا منفی آنها در تعلیم و تربیت، تأثیری طبیعی است.
این تقسیم از آن جهت دارای اهمیت است که وجود اختیار از شرایط وظیفه و مسئولیت محسوب می شود و به همین دلیل، دستورالعمل های تعلیم و تربیت تنها خطاب به عوامل مختار صادر می شوند.

در اختیار و خارج از اختیار

با توجه به این که اختیار و اراده ی انسان، محدود است، همه ی عوامل و موانع، همواره در اختیار متصدیان تعلیم و تربیت نیست. به عبارت دیگر، وضع عوامل، یعنی ایجاد یا به کارگیری آنها در فرایند تعلیم و تربیت و رفع موانع، یعنی از بین بردن یا جلوگیری از تأثیرگذاری آنها بر فرایند تعلیم و تربیت همواره در اختیار این افراد نیست.
به این ترتیب، عوامل و موانع را از جهت این که در اختیار عوامل و موانع مختار هستند یا نه، باید به دو دسته تقسیم کرد: دسته ی اول، اموری هستند که وضع و رفع آنها در اختیار این گونه عوامل و موانع نیست و آنها را « عوامل و موانع خارج از اختیار» می نامیم. دسته ی دوم، اموری هستند که وضع و رفع آنها در اختیار ایشان است و آنها را « عوامل و موانع در اختیار» می نامیم.
البته باید توجه داشته باشیم که در اختیار یا خارج از اختیار بودن عوامل و موانع، ممکن است نسبت به متصدیان، مختلف تعلیم و تربیت متفاوت باشد؛ یعنی ممکن است چیزی که نسبت به برخی متصدیان در اختیار است، نسبت به برخی دیگر، خارج از اختیار باشد، مانند غذای مادر و رفتارهای او در هنگام بارداری، که در دوران مزبور در اختیار مادر است، اما در اختیار معلم مدرسه نیست؛ یا برخی فعالیت های اختیاری یادگیرنده همچون توجه و تمرکز کردن که در اختیار وی است، ولی در اختیار معلم و مربی او نیست.

مسئولیت تعلیم و تربیت

در اینجا مناسب است، با توجه به تقسیم بندی عوامل و موانع تعلیم و تربیت به مختار و غیرمختار و نیز تقسیم آنها به در اختیار و خارج از اختیار، به نتیجه ای که این دو تقسیم در مبحث مسئولیت در تعلیم و تربیت دارند اشاره کنیم.
با توجه به مبانی انسان شناختی، انسان درباره ی همه افعال اختیاری خود در برابر خداوند مسئول است. از سوی دیگر، تعلیم و تربیت فرایندی است که با اختیار برخی عوامل بیرونی مانند برنامه ریزان، معلمان و مربیان صورت می گیرد. همچنین گرچه در برخی مراحل، مانند مرحله ی پیش زادی، اختیار متعلم و متربی به صورت عاملی درونی در تعلیم و تربیت نقشی ندارد، تعلیم و تربیت در بیشتر مراحل و در بارزترین مصادیق خود، همراه با اختیار متعلم و متربی است. بنابراین، همه ی این عوامل مختار در فرایند تعلیم و تربیت به نحوی مسئول اند و تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، وظیفه ای همگانی و عمومی است.
پس می توان گفت، تلاش برای انتخاب و سامان دهی عوامل و رفع موانع تعلیم و تربیت، وظیفه ای همگانی است. اما با توجه به این که گفتیم برخی عوامل و موانع در اختیارند، و برخی خارج از اختیار، این وظیفه در برخورد با عوامل و موانع خارج از اختیار، تنها توجه به تأثیر آنها، یاری گرفتن از آنها و تقویت یا تضعیف این تأثیر از طریق عوامل و موانع در اختیار است، نه وضع و رفع آنها. اما در برخورد با عوامل در اختیار، باید مناسب ترین آنها را انتخاب نمود و در صورت لزوم در آنها تغییراتی ایجاد کرد و با ایجاد هماهنگی های لازم، آنها را در جهت تحقق اهداف سامان داد و نیز موانع در اختیار را باید برطرف نمود. به این ترتیب، می توان گفت همه ی عوامل مختار، برای رفع موانع و سامان دهی مناسب ترین عوامل در اختیار، با توجه به شرایط و امکانات خارج از اختیار، موظف هستند. البته نوع برخورد و شیوه ی آن ممکن است به تناسب نوع عوامل و موانع و موقعیت افراد یا نهادهای مسئول متفاوت باشد. برای مثال، نهاد قانون گذاری باید با وضع قوانین مناسب و نهاد اجرایی با اجرای آن قوانین، به رفع موانع مختار بپردازد. با وضع و اجرای این قوانین، در واقع اختیار قانونی این گونه موانع در عمل محدود می شود تا نتوانند در برابر اهداف تعلیم و تربیت مانع ایجاد کنند.
از سوی دیگر، با توجه به آن که مسئولیت انسان و میزان آن به امکانات و شرایط درونی و بیرونی برای تحقق عمل، وابسته است، نتیجه می گیریم که گرچه تعلیم و تربیت، وظیفه ای همگانی و عمومی است، اما کسانی که درباره ی اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت، موقعیت و نیازهای مخاطب و راه و روش های مناسب تعلیم و تربیت، دارای آگاهی، بینش و بصیرت بیشتری هستند و نیز کسانی که از جهات مختلف گرایشی قوی تر برای پرداختن به این امر مهم دارند و نیز آنان که از توانایی و قدرت بیشتری برای ادای این تکلیف برخوردار هستند یا امکانات و شرایط بیرونی فراوان تر یا مناسب تری در اختیار دارند، در این جهت وظیفه شان سنگین تر است.
برای مثال، فرهیختگان جامعه، که در این باره بینشی عمیق تر دارند، پدر و مادر، دوستان و نزدیکان فرد که از نیازهای او بیشتر اطلاع دارند و به جهت وابستگی به او، گرایش و تمایلی قوی تر به رشد و تعالی او دارند، صاحب منصبان و مسئولان حکومت، که قدرت و امکانات سیاسی لازم را در اختیار دارند، مسئولان نهادهای مختلف که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در تعلیم و تربیت چنین فردی تأثیر دارند و ابزارها و امکانات مناسبی برای این کار در اختیار دارند، به همین نسبت وظیفه ی بیشتری در امر تعلیم و تربیت نیز دارند. همچنین درجه ی وظیفه و مسئولیت فرد نسبت به تعلیم و تربیت خود، در مراحل مختلف زندگی متفاوت است و هرچه انسان با رشد طبیعی، از بینش، گرایش، قدرت و امکانات بیشتر برخوردار می شود، وظیفه ای سنگین تر در این باره می یابد. نیز کسانی که در اثر عوامل خاص درونی، مانند نبوغ یا علاقه و استعداد شخصی، یا از جهت شرایط بیرونی، مانند فرصت های اجتماعی یا آگاهی های عمومی جامعه ی خود، از جهات مذکور بر دیگران برتری دارند، نسبت به دیگران، در امر تعلیم و تربیت خود نیز، مسئولیت بیشتری دارند.
به این ترتیب، مسئولیت تعلیم و تربیت در مرحله ی پیش زادی، عموماً بر عهده ی پدر و مادر است و هرچه فرد در مراحل رشد پیشرفت می کند، به تدریج خود نیز در این مسئولیت شریک می شود. اما با رشد قوه ی عقل و استقلال در تشخیص و تصمیم گیری، امکان تأثیر پدر و مادر در تعلیم و تربیت فرد، به تأثیر سایر افراد جامعه نزدیک می شود و این مسئولیت، علاوه بر آن که بر دوش خود فرد قرار می گیرد، بر عهده ی سایر افراد جامعه نیز خواهد بود و البته در این میان، نقش افراد و نهادهای تأثیرگذارتر، مانند نزدیکان، دوستان و نهادهای مسئول فرهنگی و دولت بیش از دیگران است.
در دین مبین اسلام، از سویی به وظیفه ی عمومی همه ی افراد جامعه نسبت به یکدیگر و لزوم اهتمام به امور دیگران و تلاش برای رفع نیازمندی های آنها که شامل تعلیم و تربیت نیز می شود، اشاره شده تا جایی که از رسول خدا (ص) نقل شده است که « مَن أصبَحَ لا یَهتَمُ بامور المسلمین فَلَیسَ بمسلم: (11) کسی که بدون اهتمام به کارهای مسلمانان صبح کند، مسلمان نیست.» از سوی دیگر با توجه به این مؤلفه های درونی و امکانات بیرونی، در درجه ی وظیفه و مسئولیت افراد مؤثرند، بر مسئولیت افراد نسبت به حوزه ای که در آن تأثیر و نظارت مستقیم دارند، تأکید بیشتر شده است:
عن رسول الله (ص): کُلُّکُم راعٍ و کلکم مسئولٌ عن رعیتِه، فالإمامُ راعٍ وَ هُوَ مسئُولٌ عَن رَعیَّتِه و الرَّجُلُ فی أهلِهِ راعٍ و هو مسئولٌ عن رعیته و المرأهُ فی بیتِ زوجها راعیَهٌ و هی مسئولهٌ عن رعیتها و الخادِمُ فی مال سیدها راع و هو مسئولٌ عن رعیته و الرَّجُلُ فی مالِ أبیهِ راعٍ و هو مسئولٌ عن رعیتهِ و کلکم راعٍ و کلکّم مسئولٌ عن رعیته: (12) همه ی شما نگاهبان و همه شما درباره ی آنچه زیر نظر شماست مسئول هستید، پس امام مسلمانان نگاهبان و مسئول زیردستان است، مرد در خانواده اش نگاهبان و مسئول آنهاست، زن در خانه ی شوهرش نگاهبان و مسئول است، خدمتکار نگاهبان اموال آقای خود و مسئول آن است، فرد نگاهبان مال پدر خود و مسئول آن است و همه ی شما نگاهبان و همه ی شما درباره ی آن چه زیر نظر شماست مسئول هستید.
بر همین اساس، در آموزه های دینی، برای برخی افراد مانند پدر و مادر، به خصوص در مرحله ی پیش زادی و سنین کودکی، نوجوانی و جوانی فرزند خود و نیز برای برخی شخصیت های حقوقی و نهادها مانند انبیای الهی و ائمه ی اطهار علیهم السلام، رهبر جامعه اسلامی و دولت اسلامی نسبت به افراد جامعه، مسئولیت های ویژه ای در امر تعلیم و تربیت تعیین گردیده است.
برای نمونه، می توان به دستورات اسلام به پدر و مادر درباره ی انتخاب همسر شایسته، استفاده از غذای مناسب و حلال، مشروع بودن ارتباط جنسی، رعایت زمان و شرایط مناسب برای آمیزش، دعا در هنگام آمیزش، رعایت آداب و احکام خاص برای نوزاد ( از قبیل غسل دادن کودک، اذان و اقامه گفتن در گوش او، انتخاب نام نیکو و عقیقه کردن برای او)، انتخاب دایه ی مناسب، اهتمام به تعلیم معارف و احکام دین به او، آموزش مهارت ها به فرزند، تکریم فرزندان، دعا برای آنها، پرهیز از افراط در محبت به آنها، تحمیل نکردن آداب زمان بر آنها، رعایت عدالت میان فرزندان، مهربانی و نگاه محبت آمیز به آنها، بوسیدن فرزندان، گذشت از خطای آنها، ادب آموزی و تربیت آنها و نیز مسئولیت پیامبران و ائمه اطهار (ع) در تعلیم و تزکیه ی جامعه و مسئولیت دولت اسلامی در سوق دادن مردم، به خصوص جوانان، به کسب آگاهی دینی عمیق، مقرر داشتن پاداش برای افراد نیکوکار، پرده پوشی در برابر خطاکاران برای فراهم کردن امکان بازگشت آنها به راه درست، و مهربانی با مردم بر اساس احسان و انصاف، اشاره کرد.
تعیین مسئولیت های ویژه برای این افراد و نهادها، به این معناست که آنها در انجام این مسئولیت نسبت به سایر افراد و نهادها به نحوی اولویت دارند، به گونه ای که یا از جهت اولویت ذاتی و اولیه، بار مسئولیت بر دوش آنها سنگین تر است یا به دلیل تعهد و قراردادی که دارند مسئولیت شان مضاعف است. اما چنانچه آنها در انجام مسئولیت خود کوتاهی کنند این مسئولیت از دوش دیگران برداشته نمی شود. بنابراین، هرگاه پدر و مادر در انجام وظایف تربیتی خود نسبت به فرزندشان کوتاهی کنند، دیگر افراد جامعه نسبت به این امر مسئول هستند. نیز اگر جامعه ی اسلامی فاقد دولتی صالح باشد یا دولت به دلایل گوناگون، نتواند یا نخواهد مسئولیت خود را در این باره انجام دهد، این وظیفه از دیگران ساقط نمی گردد.
همچنین گرچه نهادهای مختلف دارای شرح وظایفی معین هستند و افراد شاغل در نهادی معین تنها در قبال تعهداتی که سپرده اند باید به آنها نهاد پاسخ گو باشند، این وظایف از جهت عضویت در آن نهاد است و با وظایف عمومی آنها منافات ندارد. برای مثال، اگر مطابق مقررات، کنترل محیط آموزشی از وظایف مدیر، ناظم یا مربی مدرسه باشد، از جمله وظایف قانونی آنها در قبال مدرسه، جلوگیری از ورود کتاب های گمراه کننده یا سی دی های مبتذل به محیط مدرسه یا تبادل آنها میان دانش آموزان در این محیط خواهد بود. از سوی دیر، اگر معلم مدرسه بتواند فقر مالی شاگرد خود را برطرف نماید و در بهبود وضعیت معیشت وی کمک کند، یا از طریق صحبت با خانواده و دوستان او، برخی مشکلات خانوادگی یا اجتماعی را که مانع تحصیل او می شوند، برطرف کند، چنانچه برحسب قانون مدرسه، که در قبال آن متعهد و مسئول است وظیفه ی او صرفاً محدود به کلاس درس تعیین شده باشد، طبعاً وی را از این جهت، موظف به انجام دادن کارهای مذکور نمی دانیم، اما این امر منافات با آن ندارد که وی را در امور یاد شده فراتر از وظایف قانونی ای که در قبال مدرسه دارد و از جهات دیگر به جز عنوان معلم مدرسه، در حد توان و امکانات خود مسئول بدانیم.
البته عموماً مسئولیت های اولیه یک فرد در قبال افراد مختلف با یکدیگر تزاحم پیدا می کنند و مثلاً توان و امکانات یک فرد برای رسیدگی به همه ی افراد جامعه و تعلیم و تربیت آنها کافی نیست. در این موارد، مسئولیت نهایی فرد با توجه به اولویت ها تعیین می شود، و طبعاً با پرداختن به آن مسئولیت و صرف توان و امکانات محدود خود برای انجام آن، شرایط مسئولیت را نسبت به دیگران از دست می دهد و نسبت به آنها مسئول نخواهد بود.
به این ترتیب، وظیفه ای که برای متصدیان تعلیم و تربیت، در قبال دو دسته عوامل و موانع در اختیار و خارج از اختیار، تعیین می شود، برای هر یک از آنها، متناسب است با محدوده ی امکانات و شرایط درونی و بیرونی که در مجموع و با توجه به تزاحم مسئولیت های اولیه برای او فراهم است و طبعاً ارزیابی کار ایشان نیز باید متناسب با آنها صورت بگیرد.

به لحاظ اهداف

تا اینجا عوامل و موانع را از دو جهت، یک بار به مختار و غیرمختار و بار دیگر به در اختیار و خارج از اختیار تقسیم کردیم و از این دو تقسیم، در مبحث مسئولیت تعلیم و تربیت استفاده نمودیم. اینک عوامل و موانع را از جهتی دیگر تقسیم می کنیم.
از آنجا که عوامل و موانع تعلیم و تربیت در دست یابی به اهداف، تأثیر مثبت یا منفی دارند و با توجه به انواع اهدافی که در مبحث اهداف تعلیم و تربیت بیان شد، عوامل و موانع تعلیم و تربیت را نیز می توان از لحاظ انواع این اهداف، به انواعی تقسیم کرد.
برای نمونه، عوامل و موانع تعلیم و تربیت نسبت به اهداف عام، خاص و میانی را می توان نام برد. همچنین از آنجا که در تعلیم و تربیت اهداف طولی عادی براساس مراحل تعلیم و تربیت، و اهداف عرضی مشترک براساس ساحت های تعلیم و تربیت تعیین می شوند، به لحاظ مراحل و ساحت های مختلف نیز می توان اقسامی برای عوامل و موانع در نظر گرفت. عوامل و موانع تعلیم و تربیت در ساحت بینشی، عوامل و موانع تعلیم و تربیت در ساحت فرهنگی - اجتماعی، عوامل و موانع تعلیم و تربیت در مرحله ی نوجوانی و جوانی، نمونه هایی از اقسام عوامل و موانع براساس این تقسیم بندی است. با در نظر داشتن هدفی معین از اهداف تعلیم و تربیت، توجه به عوامل و موانع ناظر به آن هدف، به برنامه ریزان و مجریان برنامه های تعلیم و تربیت کمک می کند تا راه دست یابی به اهداف را بهتر بشناسند و در اجرا از آن استفاده کنند.

درونی و بیرونی

می دانیم برخی عوامل و موانع، در درون خود متعلم و متربی هستند و برخی از بیرون بر تعلیم و تربیت او اثر می گذارند. شناخت دسته ی اول، از طریق درون نگری و نیز علوم فیزیولوژی، روان شناسی و مانند آنها میسر است و شناخت دسته ی دوم، از طریق مطالعات جامعه شناختی، مردم شناختی و مانند آنها. به علاوه، نوع تأثیر این دو دسته نیز متفاوت است. زیرا چنان که در بند « د» از مقدمات تعریف عوامل و موانع اشاره کردیم، عوامل و موانع بیرونی، با واسطه ی عوامل و موانع درونی در فرایند تعلیم و تربیت اثر می گذارند. بنابراین، به نظر می رسد تقسیم عوامل و موانع، به درونی و بیرونی نیز تقسیمی مفید و مؤثر است. پس منظور از عوامل و موانع درونی، آن دسته از عوامل و موانع اند که به بینش، گرایش، توانایی و رفتار خود متعلم و متربی باز می گردند و عوامل و موانع بیرونی به واسطه ی ارتباطی که وی با انسان های دیگر یا با خداوند یا با طبیعت دارد، در او اثر می کنند. به این ترتیب، عوامل و موانع درونی و بیرونی، خود به اقسام مختلفی قابل تقسیم اند. در نمودار آتی این اقسام بیان شده اند. از آنجا که عناوین به کار رفته در این تقسیم بندی تقریباً روشن اند، ضمن پرهیز از توضیح اضافه درباره ی نمودار، تنها به ذکر چند نکته بسنده می کنیم:
1- عناوینی که در این نمودار آمده اند، به نوع خود این عوامل و موانع اشاره دارند، نه به متعلق آنها، برای مثال مقصود از موانع بینشی موانعی از نوع بینش است که تأثیری منفی در تعلیم و تربیت بر جای می گذارند، نه موانعی که از حصول بینش جلوگیری می کنند و به اصطلاح مانع اهداف در ساحت بینشی هستند. تقسیم بندی عوامل و موانع به لحاظ متعلق آنها، یعنی اهدافی در تعلیم و تربیت که عوامل و موانع در آنها تأثیر مثبت یا منفی می گذارند. نوعی دیگر از تقسیم است که پیش از این به آن اشاره کردیم.
2- منظور از عوامل توانشی - رفتاری، هم قابلیت ها و توانایی هایی در فرد متعلم یا متربی است که منشأ رفتارهای او هستند و هم حالت هایی که نتیجه و حاصل رفتارهای اویند و می توانند در تعلیم و تربیت خود او اثری مثبت داشته باشند. به این ترتیب، هم عواملی که از نوع توانایی بر رفتار هستند و هم عواملی که حاصل رفتارند، به جهت پیوستگی بسیار آنها، در یک قسم ذکر شده اند. در برابر، موانع توانشی - رفتاری نیز یا نوعی ضعف و کمبود در قابلیت ها و توانایی های فرد متعلم یا متربی اند یا حاصل نوعی رفتار او که در تعلیم و تربیت خود او تأثیر منفی دارند.
باید توجه داشت که ذکر عوامل و موانع رفتاری با آنچه در بند الف از نکات مربوط به تعریف عوامل و موانع گفتیم منافات ندارد. در آنجا بیان کردیم که عوامل و موانع به اموری اطلاق می شوند که در تعلیم و تربیت تأثیر مثبت یا منفی دارند و شامل خود رفتارهای تعلیمی و تربیتی نمی شوند. اما مقصود از عوامل و موانع رفتاری، رفتارهای تعلیمی و تربیتی نیست، بلکه اموری حاصل از رفتارهای خود فرد است که دارای اثری مثبت یا منفی در تعلیم و تربیت اند. برای مثال، توجه و غفلت، گرچه از افعال و رفتارهای درونی حاصل می شوند، اما خود بر رفتاری تعلیمی یا تربیتی دلالت ندارند، بلکه حالت هایی هستند که در مواردی، از جمله در یادگیری تأثیر مثبت یا منفی دارند. به عبارت دیگر، مقصود از توجه و غفلت، حالتی حاصل از عمل توجه کردن و غفلت ورزیدن است که در یادگیری یا عدم یادگیری تأثیر دارند و به این جهت، از عوامل و موانع به شمار می روند.
3- عوامل بیرونی عموماً با واسطه ی عوامل درونی در متعلم و متربی تأثیر می کنند و از این جهت میان عوامل بیرونی و درونی نوعی تربیت وجود دارد. برای مثال، معلم با تأثیر بر گرایش های یاد گیرنده و نیز به کارگیری قوای شناختی او، به او آموزش می دهد. به این ترتیب، گرچه هم معلم عامل است و هم عوامل گرایشی و قوای شناختی یاد گیرنده، اما تأثیر معلم با واسطه ی عوامل دیگر است.
4- با توجه به مراحل تعلیم و تربیت اسلامی (13) و تأثیر بینش ها در گرایش ها و تأثیر هر دو در کنش ها و تأثیر کنش ها در بینش ها و گرایش های دیگر، می توان گفت از جهتی آنچه در مبحث اهداف، تحت عنوان اهداف بینشی بیان شد عواملی بینشی برای اهداف گرایشی نیز هستند و نیز اهداف بینشی و گرایشی، عوامل بینشی و گرایشی برای اهداف رفتاری نیز هستند، چنان که برخی اهداف رفتاری نیز از عوامل توانشی - رفتاری برای تأمین برخی اهداف بینشی و گرایشی هستند. به این ترتیب، آنچه در اینجا از عوامل محسوب می شود ممکن است از جهتی در زمره ی اهداف نیز باشد. به علاوه، میان عوامل بینشی، گرایشی و توانشی - رفتاری نیز از جهت تأثیر در رفتار به نوعی ترتیب وجود دارد، یعنی عوامل بینشی بر عوامل گرایشی و هر دو بر عوامل توانشی - رفتاری، نوعی تقدم دارند. البته به جهت آن که رفتارها نیز به نوبه ی خود در انتقال، تقویت یا تضعیف بینش ها و شکوفاسازی و جهت دهی به گرایش های دیگر مؤثرند، نمی توان ترتیبی دائمی و یک سویه برای سه نوع عامل بینشی، گرایشی و توانشی - رفتاری در نظر گرفت. به هرحال، مقصود ما در اینجا صرفاً اشاره به انواع این عوامل است و به ترتیب میان آنها نظر نداشته ایم.
عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی (1)
در اینجا باید خاطر نشان کنیم که تقسیم های یاد شده ( مختار و غیرمختار، در اختیار و خارج از اختیار به لحاظ اهداف، و درونی و بیرونی) چهار نمونه از تقسیمات ممکن برای عوامل و موانع اند: اولین تقسیم، ناظر به تعیین دست اندرکاران و متصدیان تعلیم و تربیت است. تقسیم دوم، کاربرد مربوط به دامنه ی اختیارات ایشان است. تقسیم سوم، ناظر به عوامل و موانع موجود در راه اهداف مختلف تعلیم و تربیت است و تقسیم چهارم، دامنه ی شمول عوامل و موانع را نشان می دهد. این چهار تقسیم، مستقل از هم و در عرض یکدیگرند و در نتیجه، با لحاظ اقسام هر یک و ترکیب با اقسام سه تقسیم دیگر، اقسام فراوانی به دست می آید.
همچنین روشن است که تقسیمات ممکن برای عوامل و موانع، به موارد یاد شده منحصر نیست و برحسب نیاز، می توان آنها را به صورت های دیگر نیز تقسیم کرد. برای مثال، ممکن است عوامل و موانع را با اهداف تعلیم و تربیت به طور مطلق، یا با اهداف تعلیم و تربیت اسلامی بسنجیم و به این صورت، عوامل و موانع تعلیم و تربیت را به عوامل و موانع مطلق و اسلامی تقسیم کنیم. یا با توجه به انواع تأثیر عوامل و موانع - که در بند « د» از نکات مربوط به تعریف عوامل و موانع به آنها اشاره کردیم - به تقسیمات دیگری، مانند بی واسطه و با واسطه، قصدی و غیرقصدی، یک جانبه و چند جانبه، دست یابیم. اینک به بررس برخی نمونه های عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی می پردازیم.

نمونه ها

در اینجا به نمونه هایی از عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی توجه می کنیم. (14) این عوامل و موانع ابتدا به دو دسته ی درونی و بیرونی، سپس هر یک به سه قسم بینشی، گرایشی و توانشی - رفتاری تقسیم شده اند و اقسام شانزده گانه زیر را پدید آورده اند. روشن است که موارد یاد شده تنها از باب نمونه بیان شده اند و مقصود محصور بودن عوامل و موانع در این موارد نیست. همچنین همه ی این موارد نیازمند توضیحاتی هستند که طبعاً در دانش تعلیم و تربیت بیان می شوند. از آنجا که در آیات قرآن و روایات منقول از ائمه ی معصومین علیهم السلام شواهد فراوانی در خصوص موارد یاد شده، و تأثیر آنها در تعلیم و تربیت وجود دارد، در ذیل نمونه های یاد شده به برخی آیات و روایات مربوط نیز اشاره می کنیم.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- ر.ک. مصطفی دلشاد تهرانی، سیری در تربیت اسلامی، ص24.
2- ممکن است عامل را به معنایی عام تر به مطلق مؤثر اطلاق کنیم و در این صورت، هر موجودی را که در تعلیم و تربیت تأثیری مثبت یا منفی دارد عامل بنامیم. در این صورت « موانع» قسیم « عوامل» نخواهد بود و باید عنوان بحث را عوامل تعلیم و تربیت اسلامی قرار دهیم.
3- البته غفلت، نبودن توجه و به اصطلاح « عدم ملکه تذکر» است. به همین جهت، موجودی مانند چوب، که قابلیت تذکر ندارد، غافل نامیده نمی شود. ناتوانی نیز گاه به معنای نبودن ملکه ی توانایی به کار می رود و در این صورت، تنها بر موجوداتی که قابلیت توانا بودن را داشته باشند، قابل اطلاق است.
4- قرآن کریم، علاوه بر آن که خداوند را تعلیم دهنده ی اولین انسان می داند ( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا... ( بقره، 31): و به آدم همه ی اسماء را آموخت)، تعلیم و تزکیه را نهایتاً کار خداوند می داند ( الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ‌عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ‌( علق، 4و 5): او که ] نوشتن[ با قلم را آموخت، به انسان آنچه نمی دانست آموخت؛... وَ لَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‌( نور، 21): و اگر فضل خدا بر شما و رحمت او نبود، هرگز هیچ یک از شما تزکیه نمی شد، ولی خداوند هر کس را بخواهد تزکیه می کند و خداوند شنوا و داناست).
عن أمیر المؤمنین (ع): ... وَ کُلُّ عالِمٍ غیرهِ متعلِّم ... ( نهج البلاغه، خطبه ی 65) : و هر دانایی جز او ] خداوند[ دانش آموز است.
5- قرآن کریم: فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ... ( بقره، 251): پس با اذن خداوند آنها را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت داد و او را به آنچه می خواست تعلیم داد؛ ...ذٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی...( یوسف، 37): ] یوسف[ آن ] تأویل و تعبیر خواب شما[ از چیزهایی است که خداوند به من تعلیم فرموده است؛ ... وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ... ( یوسف، 68): و به درستی که او ] یعقوب[ علم داشت، به این جهت که ما به او تعلیم دادیم.
6- عن الصادق (ع): لِعُنوَانَ البَصریً: ... لَیسَ العلمُ بالتَّعَلُّم، إنَّما هو نورٌ یقَعُ فی قلبِ من یریدُ الله تبارک و تعالی أن یهدیهُ... ( بحارالأنوار، ج1، ص 225): دانش ] صرفاً[ با یادگیری حاصل نمی شود. همانا علم نوری است که در قلب کسی که خدای تبارک و تعالی بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرد.
7- قرآن کریم: قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ‌( بقره، 97): بگو هر کس دشمن جبرئیل است، پس او کسی است که قرآن را به اذن خدا بر قلب تو نازل کرد، در حالی که قرآن کسب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و مایه ی هدایت و بشارت برای مؤمنان است؛ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى ‌( نجم، 5): آن کسی که دارای قوت شدید است ] مطابق یک تفسیر، منظور جبرئیل است[ به او ] یعنی پیامبر اکرم (ص) [ تعلیم داد.
8-اهداف تعلیم و تربیت اسلامی
9- هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ‌( جمعه، 2): او کسی است که در میان مردم بی سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
عن رسول الله (ص): أنَا مدینَهُ العلمِ و علیٌّ بابُها ( الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص 66، ح 298): من شهر علمم و علی دروازه ی آن؛ ... و أنَّ العلَماءَ ورثَهُ الأنبیاءِ، إنَّ الأنبیاءَ لَم یُوَرِّثُوا دیناراً و لا درهَماً، و لکن ورَّثُوا العلم، فَمَن أخَذَ منهُ أخَذَ بِحَظ وافِرِ ( بحارالأنوار، ج1، ص 164): و علما وارثان پیامبران اند. همانا پیامبران دینار و درهم به ارث نگذاشتند، ولی علم را به ارث گذاشتند. پس هر کس از آن علم بگیرد، بهره ی فراوانی برده است.
10- در روایات وارده، گاه بر اخذ حکمت از هر کس، حتی از منافق و مشرک تأکید شده است، مانند روایات زیر:
عن أمیر المؤمنین (ع): خُذِ الحِکمَهَ أنّی کانَت، فَإنَّ الحِکمَهَ تَکُونُ فی صَدرِ المُنافِقِ فَتَلَجلَجُ فی صدرِهِ حتی تَخرُجُ فَتَسکُنُ إلی صَواحِبِها فی صدرِ المومِن ( نهج البلاغه، حکمت 79): حکمت را هر جا هست بگیر، زیرا ] گاه[ حکمت در سینه ی منافق است و در سینه اش تردد می کند تا خارج شود و نزد همگنانش در سینه ی مؤمن قرار گیرد؛ الحِکمَهُ ضالَّهُ المُومِن فَاطلُبُوها وَ لَو عندَ المشرکِ تکونُوا أحَقَّ بِها و أهلها ( محمدبن الحسن الطوسی، الامالی، ص 625، ح 1290): حکمت گم گشته ی مؤمن است؛ پس به دنبال آن باشید هرچند نزد مشرک باشد، که شما به آن سزاوارترید و اهل آن هستید؛ الحِکمَهُ ضالَّهُ المُومِنِ فَخُذِ الحِکمَهَ وَ لَو مَن أهلِ النِّفاق ( نهج البلاغه، حکمت 80): حکمت گم گشته ی مؤمن است؛ پس حکت را هر چند از نزد منافق، برگیر.
اما در برخی روایات دیگر، تأکید شده است که علم و حکمت را تنها از افراد خاص و شایسته اخذ کنید، مانند روایات زیر:
عن الباقر (ع) فی قوله تعالی « فَلیَنظُر الإنسانُ إلی طعامِه»: عِلمِهِ الذی یاخُذُهُ ممَّن یَأخُذُه ( البرقی، المحاسن، ج1، ص 220، ح 127): درباره ی سخن خداوند متعال که « باید انسان به غذای خود بنگرد» فرمود: یعنی بنگرد علم خود را از چه کسی می گیرد.
عن الکاظم (ع): ... لا عِلمَ إلّا مِن عالِمٍ رَبّانیّ...( مستدرک الوسائل، ج11، ص 258، ح 12926): ] گرفتن[ علم جز از عالم ربانی ] شایسته[ نیست.
به نظر می رسد وجه جمع این روایات به همان نکته ای است که در متن اشاره شد، یعنی در مواردی می توان از حکیم منافق و مشرک بهره برد که نفاق و شرک آنها ضروری به حال متعلم و متربی نداشته باشد.
11- الکافی، ج2، ص 163، ح1.
12- الاحسائی، عوالی اللئالی، ج1، ص 129، ح 3.
13- مراحل تعلیم و تربیت اسلامی
14- برشمردن عوامل و موانع مختار و غیرمختار کار دشواری نیست و پیش از این، به نمونه هایی از آنها اشاره کردیم. عوامل و موانع در اختیار و خارج از اختیار نیز چنان که گفتیم، نسبت به افراد مختلف متفاوت اند و بیان نمونه های عوامل و موانع نسبت به افراد مختلف چندان مناسب این نوشتار نیست. همچنین از آنجا که بسیاری از عوامل و موانع نسبت به اهداف مختلف، مشترک اند، ذکر عوامل و موانع براساس اهداف، موجب تکرار ذکر بسیاری از آنها خواهد بود. از این جهت برای مشاهده ی فهرستی از برخی عوامل و موانع تعلیم و تربیت اسلامی، ترجیح دادیم به نمونه هایی براساس تقسیم عوامل و موانع به درونی و بیرونی اکتفا کنیم.

منبع مقاله: گروه نویسندگان؛ زیر نظر محمد تقی مصباح یزدی؛ (1390)، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان (انتشارات مدرسه)، چاپ دوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.