حال خونین دلان که گوید باز *** وز فلک خون خُم که جوید باز
شرمش از چشم می پرستان باد *** نرگس مست اگر بروید باز
جز فلاطون خم نشین شراب *** سرّ حکمت به ما که گوید باز
هر که چون لاله کاسه ی گردان شد *** زین جفا رخ به خون بشوید باز
نگشاید دلم چو غنچه اگر *** ساغری از لبش نبوید باز
بس که در پرده ی چنگ گفت سخن *** بِبُرش موی تا نموید باز
گرد بیت الحرام خُم، حافظ *** گر نمیرد به سر بپوید باز
تفسیر عرفانی
1.حال عاشقان و صاحبدلان غمدیده و رنج کشیده را چه کسی بیان می کند؟ و چه کسی انتقام خون ریخته شده ی خُم را از روزگار می گیرد؟ آیا کسی هست که عاشقان و عارفان درد خود را به او بگویند؟
2.اگر بار دیگر گل نرگس مست بروید، باید از چشم خمار باده نوشان شرمسار باشد؛ زیرا در میخانه ها را بسته اند و چشم می پرستان، شکستن خم ها را دیده و غمگین و خمار است.
3.به جز شراب خم نشین که چون افلاطون به همه ی اسرار حکمت آگاه است، چه کسی می تواند راز دل و حکمت را برای ما بازگو کند؟ راز روزگار را تنها رندان و می پرستان می دانند و بس.
4.هر کس که چون لاله، ساقی باده نوشان شد، از این ستمی که بر اثر ریخته شدن خون خم بر میخوران رفته است، چهره اش را به خون می شوید و اشک خونین می ریزد.ما که به مستی پناه می بریم، از ستم روزگار اشک خونین می ریزیم و چهره ی ما چون گل شقایق خونین است.
5.دل من که چون غنچه بسته و گرفته است تا بوی خوشی از لب شراب آلود یار در نیابد و او را نبوسم، هرگز باز و شکفته نخواهد شد و غمگین خواهد ماند.
6.ساز چنگ هم بسیار در پرده سخن گفته است و آواز سر داده است، ولی آنچه را باید بگوید نمی گوید و آوازش هم غم را از دل نمی برد.تارهای آن را ببُر و پاره کن تا دیگر ناله نکند و سخن نگوید.
7.اگر عمری برای حافظ باقی بماند و دوران محتسب پایان بپذیرد، باز با اشتیاق، گرد بیت الحرام خُم طواف خواهد کرد.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول