در حق من لبت این لطف که می فرماید *** سخت خوب است ولیکن قدری بهتر ازین
آن که فکرش گِره از کار جهان بگشاید *** گو درین کار بفرما نظری بهتر ازین
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق *** برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر ازین
دل بدان رُود گرامی چه کنم گر ندهم *** مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین
من چه گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس *** بشنو از من که نگوید دگری بهتر ازین
کلک حافظ شکرین میوه نباتی است بچین *** که درین باغ نبینی ثمری بهتر ازین
تفسیر عرفانی
1. ای یار! لطفاً به گروه رندان عاشق پیشه بیشتر از این عنایت و توجه داشته باش و از برابر میخانه و خرابات با احترام بگذر.
2. ای معشوق! لب تو در حقّ من بسیار لطف ها و نیکی ها کرده است، ولی چه بهتر بود اگر اندکی بیش از این بود. ای کاش، معشوق لطف و عنایت بیشتری به عاشقان دلسوخته ی خود داشت.
3. به آن کس که اندیشه اش مشکل گشای کار جهان است، بگو که در این کار، بهتر از این به ما توجه داشته باشد؛ خدا باید کارها را درست کند و نظری هم به ما داشته باشد. باید از خدا کمک و یاری خواست.
4. نصیحت گوی من گفت:عشق، هنری جز غم و اندوه ندارد. من به او می گویم ای خواجه ی عاقل! آیا هنری بهتر از این وجود دارد؟ غم عشق، ارزشمندترین هنر و فضیلت است.
5. اگر من دلبسته ی آن فرزند عزیز و گرامی نشوم، چه کنم؟ زیرا مادر روزگار، فرزندی بهتر از این نزاییده است.
6. وقتی به تو می گویم که جام شراب را بنوش و لب ساقی زیبارو را ببوس، پند من را بشنو؛ زیرا کسی سخنی بهتر از این نخواهد گفت.
7. قلم حافظ مانند درختی است که میوه ی شیرینی دارد؛ از آن بچین و بهره ببر؛ زیرا که در باغ عالم، میوه ای بهتر و شیرین تر از آن نخواهی دید.
/م