نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
جنبش سیاسی برای یکپارچه ساختن سرزمین و مردم یک گروه قومی با سرزمین های دیگری که در آن سوی مرزهای بین المللی در اختیار اعضای همان گروه است. باز پس خواهی بسته به شرایط گروه مورد بحث دو گونه فرعی دارد: «بازپس خواهی مام میهن» که تلاشی است که یک دولت ملی مستقر که تحت سلطه یک گروه قومی قرار دارد برای منضم ساختن خویشاوندان قومی و سرزمین شان از یک دولت ملی مجاور به خودش انجام می دهد؛ و «بازپس خواهی به سبک کردها» که در آن چندین پاره از یک گروه قومی که هیچ یک از آن ها در هیچ دولت ملی سلطه ندارد و مرزهای بین المللی پاره پاره شان کرده است از فراز مرزها با هم متحد می شوند تا یک دولت ملی واحد و نو استقلال تشکیل دهند.
گونه نخست بازپس خواهی، علت ستیزهای بالکان در دهه1990 بود که در آن حکومت بازپس خواه صربستان تلاش داشت گروه هایی از صرب ها را که در کشورهای همسایه (بوسنی و کرواسی) به سر می بردند در قالب «صربستان بزرگ» یکپارچه می سازد. از این گذشته، در شرق آفریقا هم بین اتیوپی و سومالی و در ناحیه قفقاز نیز بین ارمنستان و آذربایجان ستیزهایی به دلیل بازپس خواهی درگرفته است. اختلاف ریشه دار هند و پاکستان بر سر کشمیر را نیز ستیزی از سر باز پس خواهی می دانند زیرا در منطقه مسلمان نشین کشمیر در صورت کسب استقلال هند می تواند در صدد پیوستن به پاکستان برآید. نوع دوم بازپس خواهی عمدتاً به مباحث مربوط به کردهای خاورمیانه محدود بوده است که در عراق، ایران، ترکیه و سوریه پراکنده اند و شاید تمنای یکپارچه شدن در قالب کردستان مستقل و بزرگ را داشته باشد.
از آن جا که بازپس خواهی لزوماً متضمن پیوند گسست از اقتدار یک دولت موجود است رابطه نزدیکی با جدایی طلبی دارد. پژوهشگران خاطر نشان ساخته اند که شرایط مساعد برای جدایی طلبی و بازپس خواهی در سراسر جهان وجود دارد. بیش تر جوامع دچار گوناگونی قومی هستند و بسیاری از گروه های قومی در نواحی جغرافیایی نسبتاً فشرده ای به سر می برند. وانگهی، مرزهای بین المللی بسیاری از گروه های قومی را از هم پاره پاره کرده است به گونه ای که بخش هایی از این گروه ها در کشورهای مختلفی به سر می برند (مانند کردها، و نیز اوستی ها در گرجستان و روسیه، تامیل ها در سریلانکا و هند، چینی ها در سراسر جنوب شرقی آسیا، هوتوها و توتسی ها در رواندا، بوروندی و شرق کنگو، و صرب ها در صربستان، کرواسی، بوسنی و مونته نگرو).
به رغم وجود این شرایط که امکان جدایی طلبی و بازپس خواهی، هر دو، را فراهم می آورد و در پنجاه سال گذشته تعداد نسبتاً انگشت شماری جنبش باز پس خواهی پاگرفته، البته تلاش های بیش تری برای جدایی طلبی به عمل آمده است. پژوهندگان یادآور شده اند که بازپس خواهی چون متضمن گسترش یک دولت به هزینه دیگر دولت ها است احتمال کم تری دارد که از پشتیبانی سیاسی بین المللی برخوردار شود چرا که تعرض ناپذیری مرزهای بین المللی از پایان جنگ جهانی دوم از اصول کلیدی جامعه بین الملل بوده است. از این گذشته، پاره هایی از این گونه های قومی که خیلی دور از «مرکز» یا «میهن» به سر می برند ممکن است «اعضای راستین» آن گروه قلمداد نشوند؛ شاید وفاداری آنان مورد تأیید قرار گیرد یا متهم به این شوند که بیش از حد شبیه دیگر گروه هایی شده اند که در میان شان به سر برده اند. بنابراین باز پس خواهی رابطه نزدیکی با ملت گرایی دارد زیرا هویت مشترک و وفاداری گروهی برای به حرکت درآوردن جنبش یکپارچه خواهی مجدد ضروری است.
سرانجام، گام نخست و ضرورت باز پس خواهی، جدایی طلبی است؛ ولی غالباً جنبش های جدایی طلب را رهبران سیاسی محلی رهبری می کنند که قطع نظر از شدت رابطه قومی شان با یک دولت همسایه بزرگ تر چه بسا تمایلی به واگذار کردن اقتدار و قدرت خودشان به حکومت آن دولت نداشته باشند. این واقعیت به تبیین نادر بودن فوق العاده جنبش های بازپس خواهی «به سبک کردها» نیز کمک می کند زیرا لازمه این گونه بازپس خواهی وقوع چندین مورد جدایی طلبی موفق است تا در پی آن، نواحی نو استقلال به صورت یک واحد یکپارچه شوند-و چنین تقارنی از رویدادها فوق العاده بعید است. بدین ترتیب، معمولاً جدایی طلبی و بازپس خواهی را گزینه های بدیلی می دانند که گروه های قومی می توانند یکی از آن ها را انتخاب کنند ولی جدایی طلبی به منزله راهبردی سیاسی همچنان جذاب تر از بازپس خواهی است.
در سطح بین المللی نیز به طور کلی برخورد متفاوتی با جدایی طلبی و بازپس خواهی می شود. در پی جنگ جهانی دوم جامعه بین المللی هنجارها و انتظارات تازه ای درباره نحوه رفتار دولت های ملی با هم اختیار کرد. بسیاری از این انتظارات در منشور سازمان ملل متحد و اصول مربوط حقوق بین الملل تبلور یافته است. از مهم ترین این هنجارها مقرراتی است که دولت ها را از جنگ با هم باز می دارد و تجاوز یک دولت به دولتی دیگر را ممنوع اعلام می کند-هنجار اخیر واکنش روشنی به تجاوز آلمان نازی در اروپا بود که به صورت یک رشته ادعاهای بازپس خواهی علیه دولت های همسایه دارای جمعیت های آلمان زبان (اتریش و چکسلواکی) آغاز شد. بنابراین در سطح بین المللی برداشت منفی نیرومندی نسبت به دولت هایی وجود دارند زیرا این هراس وجود دارد که چنین ادعاهایی به جنگ خواهد انجامید. گرچه این برداشت منفی برای بازداشتن صربستان از تلاش های بازپس خواهانه اش در دهه 1990 کافی نبود، ماجرای صربستان-که در نهایت بدون تغییر مرزهای بین المللی و بدون کامیابی بازپس خواهی فیصله یافت-باعث تقویت هراس عمومی از بازپس خواهی و پیامدهای بالقوه آن شود. برخی بخش های آسیب پذیر جهان-به ویژه افریقا که در آن تقریباً همه دولت ها میزبان گروه هایی قومی هستند که بخشی از آن ها در آن سوی مرزها ساکن اند-به واسطه ترس از این که اگر یکی از جنبش های بازپس خواهی کامیاب شود کل آرایش دولت ها و مرزها زیرسؤال خواهد رفت و شمار فزاینده ای جنگ بین المللی و جنگ داخلی در خواهد گرفت تا حد زیادی از بازپس خواهی دوری جسته اند.
از سوی دیگر، جنبش های «رهایی بخش ملی» که برای آزادساختن مردمی «سرکوب شده» برپا می شوند از مشروعیت بین المللی به مراتب بیش تری برخوردارند که به اصل تعیین سرنوشت خود باز می گردد که وودرو ویلسون رئیس جمهور ایالات متحده در پایان جنگ جهانی اول آن را اعلام کرد. بدین ترتیب دولت هایی که تمایل به پیگیری بازپس خواهی دارند اغلب آشکارا چنین نخواهند کرد بلکه به جدایی طلبی خویشاوند قومی خودشان که در کشور همسایه شان حضور دارند دامن می زنند. برای نمونه، هم پاکستان و هم صربستان منکر این بوده اند که طرحی در مورد خویشاوندان قومی شان در کشورهای مجاور (به ترتیب کشمیر، و بوسنی) دارند ولی هر دو فعالانه مشغول ترویج و یاری رساندن به جنبش های جدایی طلب در این سرزمین ها هستند و در عین حال مدعی اند که این جنبش ها هم مستقل هستند و هم به موجب هنجارهای بین المللی در زمینه تعیین سرنوشت خود از مشروعیت برخوردارند. این تلاش ها به ویژه وقتی با بیرون راندن سایر گروه های قومی رقیب دست به پاکسازی قومی می زنند به موجب هنجارهای بین المللی قابل تردید جلوه می کنند. بنابراین بازپس خواهی نو به احتمال قوی، شکل یاری رسانی به جنبش های جدایی طلب قومی را به خود می گیرد تا اگر در برابر فشارهای بین المللی لازم شد بتوان از آن دست کشید یا منکرش شد.
بنابراین با این که احتمالاً بازپس خواهی همچنان نادر خواهد ماند ولی در سده آینده هم از مایه های نگرانی خواهد بود. تغییرات شدید و ناگهانی تقریباً در هر نقطه از جهان-به ویژه آفریقا، آسیا و خاورمیانه-می تواند شرایطی بیافریند که گروه های قومی را به تلاش برای یکپارچه شدن با خویشاوندان هم جوارشان ترغیب کند یا دولت های قومی را به گسترش طلبی به زیان همسایگان شان وا دارد.
ــــ تعیین سرنوشت خود؛ حاکمیت؛ دولت ملی؛
پاکسازی قومی؛ جدایی طلبی؛ ستیز قومی
-1991 Chazan,N.(ed)Irredentism and International Politics,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2000Gurr,T.Peoples Versus States:
Ethnopolitical Conflict And Accommodation at thd End of the Twentieth Century,Washington,DC:United States Institue of Peace.
-1998 Saideman,S.Inconsisten Irrdentism? Political Competition,Ethnic Ties,And The Foreign Policies of Somalia and Serbia' Security Studies 7(3),51-93.
-2000 Saideman,S.and Ayres,R.Determinig the Causes Of Irredentism,Journal of Politics 62(4),1126-44.
ویلیام اَئرز
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
گونه نخست بازپس خواهی، علت ستیزهای بالکان در دهه1990 بود که در آن حکومت بازپس خواه صربستان تلاش داشت گروه هایی از صرب ها را که در کشورهای همسایه (بوسنی و کرواسی) به سر می بردند در قالب «صربستان بزرگ» یکپارچه می سازد. از این گذشته، در شرق آفریقا هم بین اتیوپی و سومالی و در ناحیه قفقاز نیز بین ارمنستان و آذربایجان ستیزهایی به دلیل بازپس خواهی درگرفته است. اختلاف ریشه دار هند و پاکستان بر سر کشمیر را نیز ستیزی از سر باز پس خواهی می دانند زیرا در منطقه مسلمان نشین کشمیر در صورت کسب استقلال هند می تواند در صدد پیوستن به پاکستان برآید. نوع دوم بازپس خواهی عمدتاً به مباحث مربوط به کردهای خاورمیانه محدود بوده است که در عراق، ایران، ترکیه و سوریه پراکنده اند و شاید تمنای یکپارچه شدن در قالب کردستان مستقل و بزرگ را داشته باشد.
از آن جا که بازپس خواهی لزوماً متضمن پیوند گسست از اقتدار یک دولت موجود است رابطه نزدیکی با جدایی طلبی دارد. پژوهشگران خاطر نشان ساخته اند که شرایط مساعد برای جدایی طلبی و بازپس خواهی در سراسر جهان وجود دارد. بیش تر جوامع دچار گوناگونی قومی هستند و بسیاری از گروه های قومی در نواحی جغرافیایی نسبتاً فشرده ای به سر می برند. وانگهی، مرزهای بین المللی بسیاری از گروه های قومی را از هم پاره پاره کرده است به گونه ای که بخش هایی از این گروه ها در کشورهای مختلفی به سر می برند (مانند کردها، و نیز اوستی ها در گرجستان و روسیه، تامیل ها در سریلانکا و هند، چینی ها در سراسر جنوب شرقی آسیا، هوتوها و توتسی ها در رواندا، بوروندی و شرق کنگو، و صرب ها در صربستان، کرواسی، بوسنی و مونته نگرو).
به رغم وجود این شرایط که امکان جدایی طلبی و بازپس خواهی، هر دو، را فراهم می آورد و در پنجاه سال گذشته تعداد نسبتاً انگشت شماری جنبش باز پس خواهی پاگرفته، البته تلاش های بیش تری برای جدایی طلبی به عمل آمده است. پژوهندگان یادآور شده اند که بازپس خواهی چون متضمن گسترش یک دولت به هزینه دیگر دولت ها است احتمال کم تری دارد که از پشتیبانی سیاسی بین المللی برخوردار شود چرا که تعرض ناپذیری مرزهای بین المللی از پایان جنگ جهانی دوم از اصول کلیدی جامعه بین الملل بوده است. از این گذشته، پاره هایی از این گونه های قومی که خیلی دور از «مرکز» یا «میهن» به سر می برند ممکن است «اعضای راستین» آن گروه قلمداد نشوند؛ شاید وفاداری آنان مورد تأیید قرار گیرد یا متهم به این شوند که بیش از حد شبیه دیگر گروه هایی شده اند که در میان شان به سر برده اند. بنابراین باز پس خواهی رابطه نزدیکی با ملت گرایی دارد زیرا هویت مشترک و وفاداری گروهی برای به حرکت درآوردن جنبش یکپارچه خواهی مجدد ضروری است.
سرانجام، گام نخست و ضرورت باز پس خواهی، جدایی طلبی است؛ ولی غالباً جنبش های جدایی طلب را رهبران سیاسی محلی رهبری می کنند که قطع نظر از شدت رابطه قومی شان با یک دولت همسایه بزرگ تر چه بسا تمایلی به واگذار کردن اقتدار و قدرت خودشان به حکومت آن دولت نداشته باشند. این واقعیت به تبیین نادر بودن فوق العاده جنبش های بازپس خواهی «به سبک کردها» نیز کمک می کند زیرا لازمه این گونه بازپس خواهی وقوع چندین مورد جدایی طلبی موفق است تا در پی آن، نواحی نو استقلال به صورت یک واحد یکپارچه شوند-و چنین تقارنی از رویدادها فوق العاده بعید است. بدین ترتیب، معمولاً جدایی طلبی و بازپس خواهی را گزینه های بدیلی می دانند که گروه های قومی می توانند یکی از آن ها را انتخاب کنند ولی جدایی طلبی به منزله راهبردی سیاسی همچنان جذاب تر از بازپس خواهی است.
در سطح بین المللی نیز به طور کلی برخورد متفاوتی با جدایی طلبی و بازپس خواهی می شود. در پی جنگ جهانی دوم جامعه بین المللی هنجارها و انتظارات تازه ای درباره نحوه رفتار دولت های ملی با هم اختیار کرد. بسیاری از این انتظارات در منشور سازمان ملل متحد و اصول مربوط حقوق بین الملل تبلور یافته است. از مهم ترین این هنجارها مقرراتی است که دولت ها را از جنگ با هم باز می دارد و تجاوز یک دولت به دولتی دیگر را ممنوع اعلام می کند-هنجار اخیر واکنش روشنی به تجاوز آلمان نازی در اروپا بود که به صورت یک رشته ادعاهای بازپس خواهی علیه دولت های همسایه دارای جمعیت های آلمان زبان (اتریش و چکسلواکی) آغاز شد. بنابراین در سطح بین المللی برداشت منفی نیرومندی نسبت به دولت هایی وجود دارند زیرا این هراس وجود دارد که چنین ادعاهایی به جنگ خواهد انجامید. گرچه این برداشت منفی برای بازداشتن صربستان از تلاش های بازپس خواهانه اش در دهه 1990 کافی نبود، ماجرای صربستان-که در نهایت بدون تغییر مرزهای بین المللی و بدون کامیابی بازپس خواهی فیصله یافت-باعث تقویت هراس عمومی از بازپس خواهی و پیامدهای بالقوه آن شود. برخی بخش های آسیب پذیر جهان-به ویژه افریقا که در آن تقریباً همه دولت ها میزبان گروه هایی قومی هستند که بخشی از آن ها در آن سوی مرزها ساکن اند-به واسطه ترس از این که اگر یکی از جنبش های بازپس خواهی کامیاب شود کل آرایش دولت ها و مرزها زیرسؤال خواهد رفت و شمار فزاینده ای جنگ بین المللی و جنگ داخلی در خواهد گرفت تا حد زیادی از بازپس خواهی دوری جسته اند.
از سوی دیگر، جنبش های «رهایی بخش ملی» که برای آزادساختن مردمی «سرکوب شده» برپا می شوند از مشروعیت بین المللی به مراتب بیش تری برخوردارند که به اصل تعیین سرنوشت خود باز می گردد که وودرو ویلسون رئیس جمهور ایالات متحده در پایان جنگ جهانی اول آن را اعلام کرد. بدین ترتیب دولت هایی که تمایل به پیگیری بازپس خواهی دارند اغلب آشکارا چنین نخواهند کرد بلکه به جدایی طلبی خویشاوند قومی خودشان که در کشور همسایه شان حضور دارند دامن می زنند. برای نمونه، هم پاکستان و هم صربستان منکر این بوده اند که طرحی در مورد خویشاوندان قومی شان در کشورهای مجاور (به ترتیب کشمیر، و بوسنی) دارند ولی هر دو فعالانه مشغول ترویج و یاری رساندن به جنبش های جدایی طلب در این سرزمین ها هستند و در عین حال مدعی اند که این جنبش ها هم مستقل هستند و هم به موجب هنجارهای بین المللی در زمینه تعیین سرنوشت خود از مشروعیت برخوردارند. این تلاش ها به ویژه وقتی با بیرون راندن سایر گروه های قومی رقیب دست به پاکسازی قومی می زنند به موجب هنجارهای بین المللی قابل تردید جلوه می کنند. بنابراین بازپس خواهی نو به احتمال قوی، شکل یاری رسانی به جنبش های جدایی طلب قومی را به خود می گیرد تا اگر در برابر فشارهای بین المللی لازم شد بتوان از آن دست کشید یا منکرش شد.
بنابراین با این که احتمالاً بازپس خواهی همچنان نادر خواهد ماند ولی در سده آینده هم از مایه های نگرانی خواهد بود. تغییرات شدید و ناگهانی تقریباً در هر نقطه از جهان-به ویژه آفریقا، آسیا و خاورمیانه-می تواند شرایطی بیافریند که گروه های قومی را به تلاش برای یکپارچه شدن با خویشاوندان هم جوارشان ترغیب کند یا دولت های قومی را به گسترش طلبی به زیان همسایگان شان وا دارد.
ــــ تعیین سرنوشت خود؛ حاکمیت؛ دولت ملی؛
پاکسازی قومی؛ جدایی طلبی؛ ستیز قومی
خواندنی های پیشنهادی
-1997 Carment,D.And James,P.Secession and Irredenta In World Politics: the Neglected Interstate Dimension' In Carment,D.And James,P.(eds) Wars In The Midst of Peace:The International Politics of Ehtnic Conflict,Pittsburgh,PA:University of Pittsburgh Press,194-231.-1991 Chazan,N.(ed)Irredentism and International Politics,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2000Gurr,T.Peoples Versus States:
Ethnopolitical Conflict And Accommodation at thd End of the Twentieth Century,Washington,DC:United States Institue of Peace.
-1998 Saideman,S.Inconsisten Irrdentism? Political Competition,Ethnic Ties,And The Foreign Policies of Somalia and Serbia' Security Studies 7(3),51-93.
-2000 Saideman,S.and Ayres,R.Determinig the Causes Of Irredentism,Journal of Politics 62(4),1126-44.
ویلیام اَئرز
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
/م