توماس آکویناس در ایتالیا به دنیا آمد. او پس از تحصیل در دانشگاه ناپل و پیوستن به دومینیکن ها به پاریس رفت و در آنجا جامه ی کشیشی به تن کرد و در سال 1252 در دانشگاه پاریس مشغول به تدریس شد. توماس در سال 1323 از سوی پاپ جان بیست و دوم، جزو قدیسین کلیسا اعلام شد و در سال 1880، پاپ لئوی سیزدهم آیین او را راهنما و در رأس تمامی مکاتب کلیسای کاتولیک قرار داد(1). قدیس توماس در آثار بسیار زیاد خود از جمله در مهم ترین آنها، الهیات عالی(2) همچون آگوستین و تحت تأثیر او بر آن است که تضادی میان عقل و ایمان وجود ندارد و انسان می تواند تنها با تکیه بر عقل خود به وجود خداوند پی ببرد. به باور او در وجود انسان کالبد مادی با روح معنوی پیوند خورده است. با وجود این تأکید توماس بر وجود یک«نظم طبیعی» و «قانون طبیعت»بود که قانون انسانی نیز باید درون آن قرار بگیرد. از این رو توماس مفاهیمی چون عدالت، سعادت زمینی بشر، حاکمیت همراه با مشارکت عمومی را درون نوعی قانون طبیعی قرار می داد. توماس با تکیه بر آرا و اندیشه های فیلسوفان دیگر از جمله فیلسوفانی که خارج از حوزه ی مسیحی قرار می گرفتند، مثلاً فیلسوفان مسلمان و یهودی، تلاش کرد که حلقه ی تنگ تفکر قرون وسطایی اروپا را بشکند و آن را به سوی جهان بیرونی باز نماید(3).
اطاعت از حاکمان
« در این که آیا اتباع کشور باید در هر موردی بی چون و چرا از اوامر بالاتر از خود اطاعت ورزند.(...) در دو مورد ممکن است انسان از قید اطاعت همه جانبه نسبت به مافوقش معاف گردد: هنگامی که انسان به اطاعت از امر مقامی بالاتر از رئیس مستقیم خویش مجبور گردد(...)و هنگامی که مافوق اجرای امری را در زمینه ای از فرد مادون خود بخواهد که در آن زمینه فرد مادون تحت فرمان و حاکمیت مافوقش نباشد(...)به همین نحو، در تمام آن چیزهایی که به حرکت درونی اراده[یعنی وجدان] مربوط است، هیچ انسانی مکلف به اطاعت از اوامر انسان دیگر نیست بلکه فقط باید امر خدا را که حی و ناظر است اطاعت کند.
ولی انسان به هر حال موظف است در تمام آن اعمال خارجی که به وسیله ی اعضای بدن صورت می گیرند از اوامر انسانی دیگر اطاعت ورزد. حتی در این مورد نیز استثنایی هست به این معنی که در آن قسمت از افعال جسمانی که متعلق به بخش اساسی بدن است(مثلاً در افعال مربوط به حفظ تندرستی و ادامه ی نسل) انسان فقط به اجرای امر خدا مکلف است زیرا تمام آفریدگان به طبیعت یکسان اند. از این رو، در مسائل مربوط به زناشویی، یاد کردن سوگند تجرد و چیزهایی از این قبیل، بندگان مجبور به اطاعت از اوامر اربابان و اولاد مجبور به اطاعت از اوامر والدین نیستند. اما در آن چیزهایی که با نظم دادن به اعمال و مسائل بشری سروکار دارند، زیردست در حدود قدرتی که به مافوق عطا شده موظف است که از اوامر آن مافوق اطاعت کند. من باب مثال، سرباز در تمام شئون مربوط به اداره ی جنگ موظف است که مطیع اوامر فرمانده اش باشد. به همین ترتیب غلامان نیز مجبورند در تمام مواردی که مربوط به وظیفه ی بندگی شان می شود از اوامر اربابان اطاعت ورزند. فرزند نیز در تمام آن چیزهایی که مربوط به انضباط زندگی و حفظ نظم خانواده است به اطاعت از امر پدر موظف است».
(توماس آکویناس، الهیات عالی، مسئله ی یکصد و چهارم، ماده ی پنجم، در، فاستر، مایکل ب، 1377(1358)، خداوندان اندیشه ی سیاسی، ترجمه ی جواد شیخ الاسلامی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، صص 512-514).
پی نوشت ها :
1.Torrel 1993;Weisheipl 1979
2.Summa Theologica
3.Grenet 1964;Villey 1986: 808-816
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم