اقتدار Authority

مبالغه نیست اگر بگوییم بسیاری از معماهای دوران نو پیوند تنگاتنگی با مفهوم اقتدار دارند. از زمان افول حاکمیت مطلق مذهب در اروپا و قد برافراشتن «خرد»، اقتدار سیاسی رهبران از قطعیت افتاده است. اقتدار سیاسی بر چه شالوده
دوشنبه، 19 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقتدار Authority
 اقتدار Authority

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
مبالغه نیست اگر بگوییم بسیاری از معماهای دوران نو پیوند تنگاتنگی با مفهوم اقتدار دارند. از زمان افول حاکمیت مطلق مذهب در اروپا و قد برافراشتن «خرد»، اقتدار سیاسی رهبران از قطعیت افتاده است. اقتدار سیاسی بر چه شالوده ای استوار است؟ بر اساس چه منطقی می توان وظیفه شهروندان را برای فرمانبری توجیه کرد؟ چه کسی از حق اقتدار برخوردار است و تصمیم گیری درباره این که چه کسی حق اقتدار دارد حق کیست؟ این ها برخی از پرسش های بنیادی نظریه سیاسی نو هستند.
اقتدارگونه ای از قدرت است البته با زورقهرآمیز ساده تفاوت اساسی دارد. به گفته جوزف راز (Raz,1990:2)اقتدار سیاسی «حق وضع قوانین و مقررات، داوری و مجازات عدم متابعت از برخی معیارها» ست. در یک کلام، اقتدار حق فرمان راندن است. اقتدار قدرت است به علاوه حق یا مشروعیت-برای آنان که در جایگاه اقتدارند نمایان گر حق صدور دستورهای الزام آور است و برای آن ها که پیروی می کنند نمایان گر وظیفه فرمانبری.
چنین مفهومی از قدرت چه جایگاهی در روابط بین الملل دارد؟ در نگاه نخست شاید هیچ، بُن نگره های مسلط اندیشه بین المللی در سده بیستم منکر امکان وجود اقتدار در امور بین المللی بودند. به ویژه از دید واقع گرایان (ـــ واقع گرایی)، اقتدار تنها در درون دولت ملی وجود دارد. از نگاه آنان ویژگی متمایز کننده حکومت داخلی آن است که نظامی سلسله مراتبی از اقتدار به وجود می آید که در آن، قرارداشتن برخی در جایگاه های فرمان دهی و برخی دیگر در جایگاه های فرمانبری به طور کلی امر پذیرفته شده ای است. حتی در نظام های داخلی مردم سالار هم که برای شهروندان از اصول جا افتاده آن هاست سلسله مراتبی از مناصب اداری وجود دارد که همچون یک هرم به رئیس دولت ختم می شود. در امور بین الملل چنین سلسله مراتبی از اقتدار وجود ندارد. بر این اساس کنت والتس یکی از اصول مسلم نظریه خود را عدم امکان توسعه نهادهای اقتدار در شرایط اقتدارگریزی دولت ها قرار می دهد. به گفته وی «سیاست ملی عرصه اقتدار است» ولی «سیاست بین الملل عرصه قدرت و کشمکش» (Waltz 1986:111).
اما این اندیشه که نظام بین الملل «حوزه ای فارغ از اقتدار» است به تازگی از دو سو مورد انتقادات شدیدی قرار گرفته است که مجال مهمی برای پژوهش های تجربی و مفهومی تازه ایجاد کرده اند. گروه نخست انتقادات از این واقعیت برمی خیزد که نبود اقتدار در نظام بین الملل برای بیشتر نظریه پردازان روابط بین الملل نه امری اثبات شده بلکه یک فرض است. هیچ مطالعه ای در دست نیست که به بررسی شواهد و تبیین وجود یا نبود اقتدار [در روابط بین الملل] پرداخته باشد. برعکس، پژوهشگران روابط بین الملل به این اکتفا کرده اند که فرض کنید اقتداری وجود ندارد و سپس نتایج منطقی این نبود اقتدار را تعیین کنند. برای نمونه، بنای عظیم اندیشه واقع گرایی با قائل شدن تمایز میان اقتدارگریزی بین المللی /سلسله مراتب داخلی پی ریزی می شود و سپس به مشخص ساختن انواع نظمی می پردازد که در شرایط اقتدارگریزی امکان پذیر است، اما این تمایز بنیادی هیچ جا به آزمون کشیده نمی شود.
دومین گروه انتقادات از جانب پژوهشگران تجربه گراتری مطرح شده است که در جریان پیگیری مسائل جالب توجه جهان واقع، شواهدی دال بر وجود بازیگرانی بین المللی یافته اند که قدرت را با مشروعیت در هم آمیخته اند. وجود این بازیگران انحصار مفروض اقتدار در دست دولت های ملی را در معرض تردید قرار می دهد. برای نمونه، رژیم های سامان دهنده شرکت ها در اقتصاد سیاسی بین الملل گاه نوعی توانایی قانون گذاری از خود به نمایش می گذارند که هم اقتدارآمیز است و هم وابسته به قدرت دولت نیست. برای مثال، برخی شرکت های فعال در عرصه خدمات مالی به اتکای قدرت اطلاعاتی که می فروشند اقتدار مؤثری اعمال می کنند. شرکت های رتبه بندی اعتبار کشورها مانند شرکت مودی یا شرکت استاندارد آند پور، درباره اعتبار مشتریان خود اطلاعاتی گرد می آورند و آن را در اختیار سرمایه گذاران بالقوه قرار می دهند. این اطلاعات برای جلوگیری از درهم شکستن بازار بالقوه اهمیت دارد ولی وقتی دولت ها از این رتبه بندی استفاده می کنند یا موضوع این رتبه بندی ها قرار می گیرند نقش سیاسی تری نیز پیدا می کند. این شرکت های رتبه بندی به اتکای جایگاهی که در نظام بازار دارند و ارزش اطلاعاتی که می فروشند قدرت مشروعی بر دولت ها دارند. نتیجه آن که این شرکت ها به نهادهایی برخوردار از اقتدار سیاسی بین المللی تبدیل شده اند.
گذشته از این ها، می توان رد پای اقتدار را در سازمان های بین المللی دولتی مانند سازمان ملل متحد هم مشاهده کرد. اگر دولت ها و مردمان، سازمان ملل را واحد این حق بدانند که درباره مسائل از طرف دولت ها تصمیم بگیرد در این صورت گویا این سازمان از «اقتدار» بر آن ها برخوردار است. نشانه هایی از حرکت در این جهت در جریان رویدادهایی مشهور بود که به جنگ ایالات متحده و عراق در سال 2003 انجامید و طی آن چندین دولت هم نوا با ایالات متحده اعلام کردند چنان چه امریکا نخست تأیید شورای امنیت ملل متحد را به دست آورد از اقدام آن کشور پشتیبانی خواهند کرد. اگر روزی تعداد زیادی از دولت ها چنین برداشتی داشته باشند نشانه آن خواهد بود که شورای امنیت از لحاظ تصمیم گیری درباره این که چه هنگام می توان به حق نیروهای بین المللی را به کار گرفت بر دولت ها اقتدار دارد.
اشارات تجربی در این باره که شاید هم اکنون هم شرکت ها یا سازمان های بین المللی از اقتدار بین المللی برخوردار باشند معماها و مشکلات چندی پدید می آورد. برای نمونه، اگر برخی شرکت ها هم اکنون هم اقتدار دارند این اقتدار برخاسته کجاست؟ آیا این اقتدار نخست از آن دولت ها بوده و سپس به شرکت ها انتقال یافته یا آن که از نو به وجود آمده است؟ اگر حالت دوم واقعیت داشته باشد در این صورت باید میزان مطلق اقتدار در نظام بین الملل رو به افزایش باشد ولی این چه معنایی می تواند داشته باشد؟
مسئله اساسی تر این که اگر شواهد محکمی در تأیید اقتدار سیاسی نهادهای غیردولتی در زمینه مسائل بین المللی بیابیم ناچار باید در شناخت اساسی خودمان از نظام بین الملل به منزله نظامی اقتدارگریز تجدیدنظر کنیم. نظام اقتدارگریز نظامی است که در آن نشانی از نهادهای اقتدار نیست. این توصیف رایجی برای سیاست جهان است ولی این گونه استدلال های تازه درباره بازیگران بین المللی غیردولتی، آن را در معرض تردید قرار می دهد. پذیرش شواهدی که در تأیید وجود اقتدار در دست است به معنی دست شستن از دوگانگی سرراستی است که والتس میان سلسله مراتب داخلی و اقتدارگریزی بین المللی قائل است. بدین ترتیب پرسش بسیار ژرفی مطرح می شود: اگر وجود اقتدار به این معنی است که نظام بین المللی اقتدارگریز نیست پس چیست؟ این پرسشی است که هنوز پاسخی برای آن نداریم.
ـــ اداره گری جهانی؛ قدرت؛ مشروعیت

خواندنی های پیشنهادی

-1999Culter,A.C.Haufler,v.and porter,A.(eds) private property and International Affairs,Buffalo NY:SUNY Press.
-2002 Hall,R.and Biersteker,T.J.(eds)The Emergence of private Authority in Global Governance,Cambridge University press.
-1999 Hurd,I.Legitimacy and Authority in International politics,International organization 53,2:379-408.
-1990 Raz,J.Authority,New york:New York University press.
-1994 Sicnclair,T.Passing Judgment:Credit Rating processes in the Emerging Workd Order,Review of International political Economy 1,1:133-59.
-1986 Waltz,k,Anarchic Orders and Balances of Power,in R.o.keohane(ed).Neorealism and its Cirtics,New York:Columbia University press.
یان هِرد
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط