نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
توازن قدرت می تواند به توزیع قدرت میان کشورها، ترکیب بندی خاصی از چنین توزیعی، یک سیاست خارجی، یا خانواده ای از نظریه های روابط بین الملل اشاره داشته باشد. محور همه این موارد را قدرت تشکیل می دهد. از دیرباز قدرت را بر حسب توانایی های مادی سنجیده اند. برای نمونه، برخی واقع گرایان (ـــ واقع گرایی) از جمله جان میر شایمر (Mearsheimer 2001) تنها توانایی اقتصادی و نظامی را شاخص قدرت دولت می داندد حال آن که دیگران مانند هانس مورگنتا (Morgenthau 1985)عوامل دیگری مانند جمعیت و گرایش های جمعیت شناختی؛ سرزمین، جغرافیا و منابع؛ و اراده، روحیه و کاردانی سیاسی را هم در نظر می گیرند.
کشورهای مختلف از عناصر قدرت به شکل یکسانی برخوردار نیستند و یکی از تعاریف توازن قدرت می تواند چند قطبی، دو قطبی یا تک قطبی باشد. توزیع چند قطبی هنگامی شکل می گیرد که تعدادی از قدرت های بزرگ وجود داشته باشند مانند اروپای پیش از 1945، و گاهی توازن قدرت به وجود همین توزیع خاص اشاره دارد. برخی مفسران قائل به نوعی «نگهدارنده توازن» و مفهوم «توازن بخشی برون مرزی» شده اند، که مصداق هر دوی آن ها انگلستان پیش از 1914 بوده است. انگلستان به هیچ اتحاد اروپایی متعهد نبود ولی می توانست به طرف ضعیف تر بپیوندد و از این راه، هرگونه عدم توازنی را برطرف سازد. توزیع دو قطبی در جریان جنگ سرد وجود داشت که ایالات متحده و اتحاد شوروی تنها دو کشوری بودند که به شکلی قابل قبول می توانستند با حمله طرف دیگر مقابله کنند. از زمان فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 ایالات متحده از توزیع تک قطبی قدرت برخوردار بوده است. این وضعیتی است که برخی آن را «لحظه» تک قطبی خوانده اند که وقتی دیگر کشورها (مانند چین) یا اتحادهایی از دولت ها سیاست ایجاد توازن را در برابر آن کشور به اجرا گذارند سپری خواهد شد. در تعریف سُست تر، توازن قدرت می تواند به برتری قدرت یک کشور بر کشوری دیگر اشاره داشته باشد.
کشوری که پیگیر سیاست توازن قدرت داشته باشد توزیع قدرت را ارزیابی و رفتار ایجاد توازن پیشه می کند و دست کم می کوشد توزیعی را که استقلال خودش محفوظ نگه می دارد حفظ کند. ممکن است کشورها از طریق تشکیل اتحاد در خارج این کار را کنند یا از طریق تقویت قدرت خودشان در داخل. سیاست ایجاد توازن جلوی وقوع جنگ را نمی گیرد حال آن که می توان با راهبردهای مصالحه، مماشات و فرصت طلبی از آن جلوگیری کرد. اولویت قدرت بر اخلاق در سیاست گذاری، گاه اصطلاح توازن قدرت را به یک دشنام تبدیل کرده است.
نظریه توازن قدرت به منزله یکی از شاخه های اصلی واقع گرایی، شکل گیری مستمر موازنه های قدرت را در گذر زمان پیش بینی می کنند. به ویژه انتظار می رود کشورهای ضعیف تر برای جلوگیری از سر برآوردن یک قدرت چیره یا مسلط، در برابر کشورهای قوی تر توازن ایجاد کنند. نتیجه مهم این اقدام، حفظ نظام دولت ها در شرایط اقتدار گریزی یعنی بدون وجود یک اقتدار عالیه است. واقع گرایی اصیل و نو واقع گرایی از حیث انگیزه هایی که به دولت ها نسبت می دهند و این که آیا کشورها همیشه دست به ایجاد توازن می زنند یا نه با هم اختلاف دارند. واقع گرایان اصیل، که نمونه شان مورگنتاست، تحلیل های خودشان را روی سطح واحد یا کشورها متمرکز می سازند و بر رفتار دولتمردان در جهت ایجاد توازن تأکید دارند. برخلاف توازن سازی حساب شده واقع گرایی اصیل، نظریه های نو واقع گرا بر نقش تعیین کننده ساختار و ایجاد موازنه قدرت در نتیجه آن در گذر زمان تکیه می کنند. صرف وجود بازیگرانی که در شرایط اقتدارگریزی جویای بقای خودشان باشند موجب شکل گیری مکرر توازن قدرت می شود. توازن معمولاً بدون خواست دولتمردان شکل می گیرد. بر اساس «واقع گرایی تهاجمی» میرشایمر کشورها تلاش دارند با بیشینه ساختن قدرت خودشان ضمن ممانعت از این که دیگران با ایجاد توازن به زیان خود آن ها قدرتی به دست آورند شانس بقای خویش را بیشینه سازند.
نقد معرفت شناختی توازن قدرتی که ر حسب توزیع قدرت سنجیده می شود از این استدلال آغاز می شود که مؤلفه های دیگر مانند کاردانی و روحیه سیاسی به ویژه با نظر به آینده و نه گذشته به دشواری قابل اندازه گیری هستند. دوم، فهرست مؤلفه های قدرت به ما چندان چیزی درباره چگونگی تجمیع آنها نمی گوید. آیا کشوری که ارتش بزرگ اقتصاد کوچکی دارد قدرتمندتر از کشوری است که ارتشی کوچک و اقتصادی بزرگی دارد؟ اولی شاید قدرتمندتر باشد چون احتمالاً قادر است ذره ذره توانایی اقتصادی خود را بالاتر برد و این همان کاری است که آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم به شکل جدی تلاش داشتند انجام دهند. دومی هم تا آن جا بتواند توانایی اقتصادی خود را به توانایی نظامی مبدل سازد شاید قدرتمندتر باشد. پاسخ «مشکل تبدیل»، در فرصت موجود و کارایی یک کشور برای تبدیل ذخیره عناصر اقتصادی قدرت خودش به عناصر نظامی و برعکس نهفته است. شاید وضعیت بهینه، در اختیار داشتن ذخیره عظیمی از عناصر اقتصادی باشد که رشد آن ها و تبدیل کردن شان به زمان نیاز دارد و این همان وضعیت مساعدی بود که ایالات متحده در دو جنگ جهانی نصیبش شد.
انتقادی که به توازن قدرت به منزله یک سیاست و خانواده ای از نظریه ها وارد است این است که روشن نیست چه اقداماتی را باید به منزله ایجاد توازن به شمار آورد و این اقدامات چه زمان باید صورت گیرد. نقد تاریخی نظریه توازن قدرت واقع گرایی اصیل این است که معلوم نیست کشورها چند وقت به چند وقت عملاً دست به ایجاد توازن می زنند. برای نمونه، برخلاف انتظارات مبتنی بر تحلیل های واقع گرایان بسیاری از کشورها پس از پایان جنگ سرد به ایجاد توازن در برابر ایالات متحده دست نزده اند. به همین سان، تاریخ دیپلماسی اروپا در دهه 1930 داستان تشکیل اتحاد برای ایجاد توازن در برابر آلمان نبود: انگلستان تا آغاز سال 1939 رسماً خود را به اتحاد نظامی با فرانسه متعهد نساخت، بلژیک، دانمارک، هلند و نروژ بی طرفی خود را حفظ کردند و اتحاد شوروی هم تنها پس از آن که در 1941 مورد تهاجم آلمان قرار گرفت با انگلستان وارد ائتلاف شد. تاریخ دیپلماسی دوران ناپلئون هم شاهد تلاش هایی گسترده قدرت های بزرگ و کوچک برای رسیدن به مصالحه با فرانسه بود.
ـــ توازن تهدید؛ دوقطبی بودن؛ قطب بندی؛ واقع گرایی
-1985 Morgenthau,H.politics Among Nations:The struggle for power and peace,6th edn,New York:McGraw-Hill.
-2004 Paul,T.V.wirtz,J.and Fortmann,M(eds) Balance of power:Theory and Practice in the Twenty-First Century,palo Alto,CA:Stanford University Press.
-1979 Waltz,k.Theory of International Politics,Reading,MA:Addison-Wesley.
-1955 Gulick,E.Europe's Calssical Balance of power,New York:Norton.
-2003 Vasquez,J.and Elman,C.(eds)Realism and the Balancing of power:A New Debate,Upper Saddle River,NJ:prentice Hall.
کارمل دیویس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
کشورهای مختلف از عناصر قدرت به شکل یکسانی برخوردار نیستند و یکی از تعاریف توازن قدرت می تواند چند قطبی، دو قطبی یا تک قطبی باشد. توزیع چند قطبی هنگامی شکل می گیرد که تعدادی از قدرت های بزرگ وجود داشته باشند مانند اروپای پیش از 1945، و گاهی توازن قدرت به وجود همین توزیع خاص اشاره دارد. برخی مفسران قائل به نوعی «نگهدارنده توازن» و مفهوم «توازن بخشی برون مرزی» شده اند، که مصداق هر دوی آن ها انگلستان پیش از 1914 بوده است. انگلستان به هیچ اتحاد اروپایی متعهد نبود ولی می توانست به طرف ضعیف تر بپیوندد و از این راه، هرگونه عدم توازنی را برطرف سازد. توزیع دو قطبی در جریان جنگ سرد وجود داشت که ایالات متحده و اتحاد شوروی تنها دو کشوری بودند که به شکلی قابل قبول می توانستند با حمله طرف دیگر مقابله کنند. از زمان فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 ایالات متحده از توزیع تک قطبی قدرت برخوردار بوده است. این وضعیتی است که برخی آن را «لحظه» تک قطبی خوانده اند که وقتی دیگر کشورها (مانند چین) یا اتحادهایی از دولت ها سیاست ایجاد توازن را در برابر آن کشور به اجرا گذارند سپری خواهد شد. در تعریف سُست تر، توازن قدرت می تواند به برتری قدرت یک کشور بر کشوری دیگر اشاره داشته باشد.
کشوری که پیگیر سیاست توازن قدرت داشته باشد توزیع قدرت را ارزیابی و رفتار ایجاد توازن پیشه می کند و دست کم می کوشد توزیعی را که استقلال خودش محفوظ نگه می دارد حفظ کند. ممکن است کشورها از طریق تشکیل اتحاد در خارج این کار را کنند یا از طریق تقویت قدرت خودشان در داخل. سیاست ایجاد توازن جلوی وقوع جنگ را نمی گیرد حال آن که می توان با راهبردهای مصالحه، مماشات و فرصت طلبی از آن جلوگیری کرد. اولویت قدرت بر اخلاق در سیاست گذاری، گاه اصطلاح توازن قدرت را به یک دشنام تبدیل کرده است.
نظریه توازن قدرت به منزله یکی از شاخه های اصلی واقع گرایی، شکل گیری مستمر موازنه های قدرت را در گذر زمان پیش بینی می کنند. به ویژه انتظار می رود کشورهای ضعیف تر برای جلوگیری از سر برآوردن یک قدرت چیره یا مسلط، در برابر کشورهای قوی تر توازن ایجاد کنند. نتیجه مهم این اقدام، حفظ نظام دولت ها در شرایط اقتدار گریزی یعنی بدون وجود یک اقتدار عالیه است. واقع گرایی اصیل و نو واقع گرایی از حیث انگیزه هایی که به دولت ها نسبت می دهند و این که آیا کشورها همیشه دست به ایجاد توازن می زنند یا نه با هم اختلاف دارند. واقع گرایان اصیل، که نمونه شان مورگنتاست، تحلیل های خودشان را روی سطح واحد یا کشورها متمرکز می سازند و بر رفتار دولتمردان در جهت ایجاد توازن تأکید دارند. برخلاف توازن سازی حساب شده واقع گرایی اصیل، نظریه های نو واقع گرا بر نقش تعیین کننده ساختار و ایجاد موازنه قدرت در نتیجه آن در گذر زمان تکیه می کنند. صرف وجود بازیگرانی که در شرایط اقتدارگریزی جویای بقای خودشان باشند موجب شکل گیری مکرر توازن قدرت می شود. توازن معمولاً بدون خواست دولتمردان شکل می گیرد. بر اساس «واقع گرایی تهاجمی» میرشایمر کشورها تلاش دارند با بیشینه ساختن قدرت خودشان ضمن ممانعت از این که دیگران با ایجاد توازن به زیان خود آن ها قدرتی به دست آورند شانس بقای خویش را بیشینه سازند.
نقد معرفت شناختی توازن قدرتی که ر حسب توزیع قدرت سنجیده می شود از این استدلال آغاز می شود که مؤلفه های دیگر مانند کاردانی و روحیه سیاسی به ویژه با نظر به آینده و نه گذشته به دشواری قابل اندازه گیری هستند. دوم، فهرست مؤلفه های قدرت به ما چندان چیزی درباره چگونگی تجمیع آنها نمی گوید. آیا کشوری که ارتش بزرگ اقتصاد کوچکی دارد قدرتمندتر از کشوری است که ارتشی کوچک و اقتصادی بزرگی دارد؟ اولی شاید قدرتمندتر باشد چون احتمالاً قادر است ذره ذره توانایی اقتصادی خود را بالاتر برد و این همان کاری است که آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم به شکل جدی تلاش داشتند انجام دهند. دومی هم تا آن جا بتواند توانایی اقتصادی خود را به توانایی نظامی مبدل سازد شاید قدرتمندتر باشد. پاسخ «مشکل تبدیل»، در فرصت موجود و کارایی یک کشور برای تبدیل ذخیره عناصر اقتصادی قدرت خودش به عناصر نظامی و برعکس نهفته است. شاید وضعیت بهینه، در اختیار داشتن ذخیره عظیمی از عناصر اقتصادی باشد که رشد آن ها و تبدیل کردن شان به زمان نیاز دارد و این همان وضعیت مساعدی بود که ایالات متحده در دو جنگ جهانی نصیبش شد.
انتقادی که به توازن قدرت به منزله یک سیاست و خانواده ای از نظریه ها وارد است این است که روشن نیست چه اقداماتی را باید به منزله ایجاد توازن به شمار آورد و این اقدامات چه زمان باید صورت گیرد. نقد تاریخی نظریه توازن قدرت واقع گرایی اصیل این است که معلوم نیست کشورها چند وقت به چند وقت عملاً دست به ایجاد توازن می زنند. برای نمونه، برخلاف انتظارات مبتنی بر تحلیل های واقع گرایان بسیاری از کشورها پس از پایان جنگ سرد به ایجاد توازن در برابر ایالات متحده دست نزده اند. به همین سان، تاریخ دیپلماسی اروپا در دهه 1930 داستان تشکیل اتحاد برای ایجاد توازن در برابر آلمان نبود: انگلستان تا آغاز سال 1939 رسماً خود را به اتحاد نظامی با فرانسه متعهد نساخت، بلژیک، دانمارک، هلند و نروژ بی طرفی خود را حفظ کردند و اتحاد شوروی هم تنها پس از آن که در 1941 مورد تهاجم آلمان قرار گرفت با انگلستان وارد ائتلاف شد. تاریخ دیپلماسی دوران ناپلئون هم شاهد تلاش هایی گسترده قدرت های بزرگ و کوچک برای رسیدن به مصالحه با فرانسه بود.
ـــ توازن تهدید؛ دوقطبی بودن؛ قطب بندی؛ واقع گرایی
خواندنی های پیشنهادی
-2001 Mearsheimer,J.The Tragedy of Great power politics,New York:Norton.-1985 Morgenthau,H.politics Among Nations:The struggle for power and peace,6th edn,New York:McGraw-Hill.
-2004 Paul,T.V.wirtz,J.and Fortmann,M(eds) Balance of power:Theory and Practice in the Twenty-First Century,palo Alto,CA:Stanford University Press.
-1979 Waltz,k.Theory of International Politics,Reading,MA:Addison-Wesley.
-1955 Gulick,E.Europe's Calssical Balance of power,New York:Norton.
-2003 Vasquez,J.and Elman,C.(eds)Realism and the Balancing of power:A New Debate,Upper Saddle River,NJ:prentice Hall.
کارمل دیویس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390