ساخت گشایی Deconstruction

اصطلاحی خاص و فنی که بیش از همه در رویکردهایی به روابط بین الملل به کار می رود که برچسب پساساختارگرا (ــــ پساساختارگرایی) را بر خود دارند. که پژوهشگران، این اصطلاح را با مسامحه ی بسیار به معنای نقطه ی...
سه‌شنبه، 27 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساخت گشایی Deconstruction
 ساخت گشایی Deconstruction

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
اصطلاحی خاص و فنی که بیش از همه در رویکردهایی به روابط بین الملل به کار می رود که برچسب پساساختارگرا (ــــ پساساختارگرایی) را بر خود دارند. که پژوهشگران، این اصطلاح را با مسامحه ی بسیار به معنای نقطه ی مقابل «ساخت» یا به تعبیری دیگر به معنی چیزی شبیه «تجزیه کردن» به کار می برند ولی ژاک دریدا (2004-1930) شارح اصلی این مفهوم در آثار خود چنین معنایی را در نظر ندارد. از این گذشته خطاست اگر «ساخت گشایی» را با «نابودسازی» یکی بگیریم.
این خود از بازی های روزگار است که یکی از مدخل های یک دانشنامه به تعریف «ساخت گشایی» اختصاص یافته است زیرا آثار دریدا و به ویژه بحث و درباره ی ساخت گشایی نقدی بر نفس امکان پذیربودن تعریف، و تحلیلی درباره ی نتایج تلاش هایی است که برای تعیین حد و رسم مفاهیم و مشخص ساختن روش ها و برنامه ها صورت می گیرد. او مدعی است که این گونه تلاش ها برای دستیابی به قطعیت، حرکت هایی کلیّت جویانه است که امکان آن چه را خودش «امر اخلاقی-سیاسی» می خواند منتفی می سازد. برای درک منظور دریدا باید بنیان های نقد وی بر متافیزکی یا «سخن مداری» غرب را بررسی کنیم.
سخن مداری به منزله ی شیوه استدلالی که در اندیشه ی معاصر و مشخصاً در اندیشه برخاسته از جهان غرب نقش بنیادی دارد از طریق ایجاد دوگانگی هایی چون درون و برون، مرد و زن، یادآوری و فراموشی، حضور و غیبت تعمل می کند. هر یک از این دو گانگی ها صرفاً تقابل میان دو اصطلاح نیست بلکه سلسله مراتبی ایجاد می کند که به موجب آن اصطلاح نخست اصلی و بسیار ارزشمندتر از اصطلاح دوم انگاشته می شود. ولی همان گونه که دریدا خاطر نشان می سازد اصطلاحی که برتر شمرده می شود بدون اصطلاح دوم که سایه ی آن محسوب می شود معنا نمی یابد بلکه تنها در ارتباط با اصطلاح شبح گون دوم که گاه «بیرون سازا» خوانده شده است، معنی پیدا می کند. به دیگر سخن، برای موجودیت یافتن اصطلاح اول باید اصطلاح دوم کنار گذاشته شود. برای نمونه، «یادآوری» تنها در صورتی معنا دارد که مفهوم «فراموشی» را هم در خاطر داشته باشیم. از این جهت فراموشی مانند شبحی دور سر یادآوری می چرخد. آثار دریدا حاکی از آن است که به جای اندیشیدن به هستی شناسی یا آن چه وجود دارد باید به شبح شناسی چشم بدوزیم (Derrida 1994:10).
از همه مهم تر، دریدا از این تحلیل برای نقد جایگاه محوری مفهوم حضور در اندیشه غرب بهره می جوید. به گفته او «حضور» حاصل شیوه تفکر خاصی است که جست و جوی حضور، نتایج سیاسی معینی دارد. از طریق بحث و جدل بی پایان درباره آن چه وجود دارد یا این که امور را چگونه باید تعریف کرد (پرسش هایی مانند این که «دولت چه هست؟» یا «تروریسم چه هست؟») ساختارهای مرجعیت و اقتدار پدید می آید. این ساختارهای اقتدار جز خشونتِ سلسله مراتب ها یا دوگانگی ها و کنارگذاری هایی که مبنای شان را تشکیل می دهند اساس دیگری ندارند. اما چون دوگانگی ها و ساختارهایی که پدید می آورند بر مفاهیمی متکی هستند که طبق تعریف نمی توانند ناب و خالص باشند بلکه همواره اضداد آن ها گرد سرشان دور می زند و در نهایت دارای گرایش ذاتی به فروپاشی یا ساخت گشایی هستند. همراه با متزلزل شدن و فروپاشی ساختارهایی که سخن مداری پدید می آورد ساخت گشایی رخ می دهد.
اما درباره ی ساخت گشایی به معنی نوعی روش تحلیل یا شیوه ای برای اثبات خطاپذیری سخن مداری چه می توان گفت؟ در این زمینه باید مراقبت بود زیرا با این که برخی ساخت گشایی را روشی قلمداد می کنند که می توان از آن در تحلیل های سیاسی بین المللی بهره جست و در واقع نیز چنین است-هر چند شاید بیش تر به مثابه ی نوعی مداخله در سیاست بین الملل به کار اید-خود دریدا ترجیح می دهد که بر موردی بودن ساخت گشایی تأکید ورزد.
ولی اگر بخواهیم از طریق حرکتی ساخت گشا دست به مداخله بزنیم چگونه باید عمل کنیم؟ چگونه باید دست به «ساخت گشایی» زد؟ چنین چیزی یا از طریق بررسی مفاهیم مشخص- برای نمونه «عدالت» یا «نوشتن»-صورت می گیرد یا بررسی دقیق متون. در آثار دریدا اغلب بخش نخست هر نوشته به بررسی یک مفهوم و بخش دوم آن به بررسی متنی مشخص اختصاص دارد.
در هر دوی این حالات، پس از توجه به دوگانگی ها یا کنارگذاری هایی که مفهوم مورد نظر حول آن ها ساخته شده است، طی دو گام یا مرحله ی به هم مرتبط حرکتی ساخت گشا صورت می گیرد: یک مرحله ی مداخله یا باژگون سازی و یک مرحله ی جابه جاگری (Derrida 1987:41). مداخله متضمن واژگون سازی سلسله مراتب است و جابه جا گری مستلزم تلاش برای از میان برداشتن کل سلسله مراتب. برای به چالش کشیدن هر دوگانگیِ سلسله مراتبی، مرحله ی نخست، یعنی مداخله به تنهایی کافی نیست. اگر یک دوگانگی را صرفاً وارونه سازیم ساختار آن برجا می ماند. برای نمونه، اگر با سلطه «مرد» به چالش برخیزیم، «زن» را به جای «مرد» بگذاریم چندان چیزی تغییر نمی کند و نظام مردسالاری را با نظام زن سالاری تعویض کرده ایم. اما مرحله ی نخست به دلایل راهبردی ضرورت مطلق دارد زیرا بدون انجام این مرحله نمی توانیم تضاد و تقابلی را که قصد به چالش کشیدنش را داریم درک کنیم. اگر برای خنثی سازی دوگانگی عجولانه عمل کنیم از نظر سیاسی نتیجه ای به دست نخواهیم آورد. اگر بلافاصه از تقابل مرد-زن به اصطلاحِ «اشخاص» که خشونت سلسله مراتب مربوط را نادیده می گذارد بپریم عملاً تغییری حاصل نخواهد شد. اما با عمل جابه جا گری، سلسه مراتب پیشین متلاشی و راه های تازه ای برای اندیشیدن امکان پذیر می شود.
نمونه ای از این روش در شبح شناسی صورت گرفته است. دریدا در اشباح مارکس (1994) به بحث درباره ی دوگانگی میان «بودن» (حضور) و «نبودن» (غیاب) در نمایشنامه ی هملت شکسپیر می پردازد. این سلسله مراتب نخست وارونه می شود و از نو بر مرگ یا غیاب تأکید به عمل می آید ولی حرکت بعدی که بلافاصله صورت می گیرد جانشین ساختن شبح شناسی یا توجیه به شبح آسایی و ارواج به جای هستی شناسی یا مطالعه ی هستی یا حضور است. مرحله ی دوم ساخت گشایی به قول دریدا متضمن وارد ساختن «تعیّن ناپذیرها» ست (Derrida 1987:43) یعنی اصطلاحاتی که مانع دوگانگی می شوند ولی خود به مفهوم هگلی اصطلاح سومی نیستند. این ها اصطلاحاتی چون تریاق یا تکمله هستند. برا ینمونه، تریاق نه درمان است و نه سم، و یک «جنگ تریاق گونه» می تواند به جامعه ی سیاسی صدمه بزند یا آن را تقویت کند. (George 2002) نمونه ی دیگر تکمله یک کتاب است که با تمام بودن کتاب تعارض دارد. تکمله نه برای کتاب ضروری است، زیرا افزوده است، و نه زائد.
از این گذشته، با رویکرد ساخت گشا می توان به بررسی این مسئله پرداخت که برای ادامه یافتن تحلیل چه چیزهایی از یک نوشته کنار گذاشته شده است. آن چه به ناچار کنار گذاشته شده است آموزنده است و «بازگرداندن» آن می تواند مشروط بودن چارچوب تحلیلی ایجاد شده را برملا سازد. بدین ترتیب روشن می شود که چگونه استدلال ها بر همان چیزی که کنار گذاشته شده است متکی هستند. دریدا در تحلیلی که درباره نظریه ی کنش گفتاری صورت می دهد نشان می دهد که هر کنش گفتاری موفقی بر همان چیزی که منتفی می داند، یعنی بر امکان شکست یا کنشی گفتاری که آن چه قصد انجامش را دارد انجام نمی دهد متکی است (Derrida 1988).
همان گونه که دیدیم ساخت گشایی از جهتی یک گزینه یا انتخاب نیست بلکه گریزناپذیر است. نکته مهم این که بدین ترتیب می بینیم که کسانی که از این رویکرد برای تحلیل بهره می گیرند چیزی را نابود نمی سازند. ساخت گشایی نابودسازی نیست. ساخت گشایی به مثابه یک روش، چیزی بیش از تحریک نرم و ملایم یا کمک به روندی نیست که در هر حال در نقطه ای باید در پیش گرفت. ساخت گشایی متضمن جلب توجه اندیشه ورزان سخن مدار به بی ثبات یا در واقع غیرقابل دفاع بودن بنیان های چنین تفکر سخن مدارانه و دعوت به اتخاذ رویکردی به راستی سیاسی است. تفکر سخن مدار از این فرض آغاز می کند که شناخت و «حقیقت» دست یافتنی است و می توان از طریق شکل های مختلف منطق، استدلال و تحلیل به آن دست یافت. رویکرد ساخت گشا خاطر نشان می سازد که این شیوه ی تفکر می تواند مشکل ساز باشد و به جای آن خواستار به رسمیت شناختن لزوم تصمیمات اخلاقی-سیاسی و اعتراف به ناممکن بودن شناخت کامل یا حضور هستی شناسانه می شود (Cambpell 1994).
تحلیل فلسفی یا متافیزیکی که بر انتزاعات یا قواعد کلی پایه می گیرد ما را دچار نوعی توهم قطعیت و فروبستگی ذهن می سازد که از نظر سیاسی می تواند بسیار خطرناک باشد. دریدا خواهان گشودگی ذهن و بازشناسی اهمیت فرایند اخلاقی-سیاسی «تصمیم گیری» می شود. در هر مورد خاص باید تصمیمات مشخصی گرفته شود ولو آن که «شناخت» کافی برای تضمین موفقیت آن ها در دست نباشد. دریدا قطعاً خواهان بی تصمیمی یا نسبی گرایی نیست بلکه از ما می خواهد تا تصدیق کنیم که نمی توان به طور مجرد مشخص ساخت که چه اقدامی باید صورت گیرد.
ـــ پساساختارگرایی؛ تأویل شناسی؛ تبارشناسی؛ فرایافت باوری؛ گفتمان

خواندنی های پیشنهادی

-1994 Campbell,D.The Deterritorialization of Responsibility:Levinas,Derrida,and Ethics after the End of philosophy Alternatives 19,455-84.
-1997 Caputo,J.D.(ed) Deconstruction in a Nutshell:A Conversation with Jacques Derrida.New York:Fordham University Press.
-1987 Derrida,J.Positions,London,:Athlone Press.
-1988 Derrida,J.Limited Inc,Evanston,IL:Nortwestern University Press.
-1994 Derrida,J.Specters of Marx:The State of the Debt,The Work of Mourning,and the New International ,New York:Routledge.
-2002 George,L.N.The Pharmacotic War on Terrorism:Cure or Poison for the US Body politic?Theory Culture and Society,19,161-86.
-2001 patton,P.and smith,T(eds)Jacques Derrida:Deconstruction engaged:The Sydney Seminars,Sydney:Power Publications.
جنی اِدکینز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط