ظهور اسلام در ایران،نگاه به باستان

پایان دوره باستان را زمانی دانسته اند که اسلام نیز در ایران ظهور کرد، اما آمدن اسلام به معنایی اتمام تمام آنچه که در دوره ی کهن ایرانیان با آن زندگی می کردند نیست. بلکه، ادامه زندگی به همان طریقی بود که در قبل می گذشت فقط
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ظهور اسلام در ایران،نگاه به باستان
ظهور اسلام در ایران،نگاه به باستان

 

نویسنده: هاجر مهرجویان (1)
منبع:راسخون




 

حرف اول

پایان دوره باستان را زمانی دانسته اند که اسلام نیز در ایران ظهور کرد، اما آمدن اسلام به معنایی اتمام تمام آنچه که در دوره ی کهن ایرانیان با آن زندگی می کردند نیست. بلکه، ادامه زندگی به همان طریقی بود که در قبل می گذشت فقط دینی جدید با تفکراتی نو به جامعه عرضه شده بود، آنچه که در گذشته ی ایران بود را به روشنی می توان در هر دوره بعد از اسلام، به گونه ای و با هدفی خود را نشان می داده است. تا همیشه در زمینه های گوناگون سیاست،حکومتداری، فرهنگ، هنر، معماری،...باقی ماند. حتی نمود بارز آن در زندگی مردم عادی جریان داشت و مردم با ظهور اسلام فقط به مقابله با حکومت ساسانی رفته و خود را از آنچه که مدت ها از آن رنج می بردند رها کردند. روش ها و آداب زندگی آنها همان بود که در قبل بود حتی باید گفته شود آنها حکومت داری را نیز به همان شیوه می پسندیدند، در حقیقت مردم آنچه را که انگار در روزگار هخامنشی شکل گرفته بود را فراموش نکرده و به قول ریچارد فرای (( این حکومت جهانی با خوی سازگاری و بردباری دینی و قانون جهانی برای ایرانیان سرمشقی برجای گذاشت که از آن پس همواره از آن پیروی کردند.))( فرای؛1363 :19) که نمونه بارز این سرمشق در روزگار ساسانی بود که با وجود حمله سهمگین اسکندر ولی باز آنچه مربوط به روزگار کوروش و داریوش بود برقرار شد. و این بار حمله اعراب و اسلام بود، اما اینک اندیشه ها و دین اسلام برجای ماند. هرچند ایرانیان اسلام را پذیرفتند اما با خوی و آیین و اعتقاد عربان بادیه نشین بسیار فاصله داشتند.

اندیشه های ایرانی از سقوط ساسانی تا بر آمدن نخستین حکومت های ایرانی بعد از اسلام

اگر چه با اسلام دورۀ جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد، اما به رغم آغاز این دوره،اندیشه ایرانشهری یکسره از میان نرفت.(طباطبایی؛ 1384: 77) تردیدی نیست که تفاوت عظیم میان دولتهای ایران باستانی و ایران دوره اسلامی وجود دارد ولی شواهد بسیاری در دست است، که اگرچه خشکسالی سیاسی بعد از حمله اعراب از جانب ایرانیان تا مدتها ایجاد شد ولی از حاصلخیزی در زمینۀ ادبی و عقلی ایرانیان چندان کاسته نشده بود، به ویژه که اشاره خواهیم نمود در قرون اول و دوم و سوم هجرت کتب و رسائل بسیاری به ویژه از مذهبی و علمی در زبان پهلوی تصنیف شده که برای ما نیز بازمانده است، و این درست نمی باشد که بگوییم تازیان قوانین پارسیان را، بالمره از روی زمین برانداختند. باید این مسأله را نادیده نگرفت که تصور عرب بیابانگرد صرفأ ابتدایی و عشیره ای بود، و حال آنکه ساختمان سیاسی بسیاری از دولتهای شکل گرفته عرب از جمله عباسیان بر پایۀ قوانین و سنتهای سیاسی ایران نهاده شد. بعلاوه آیین مملکتداری پارسی را در متنهای دوره اسلامی می بینیم و تأثیر مستقیم آن در اصول سیاست اسلامی نیز مسلم است. ایران با آن تمدن باستانی، از جمله کشورهای باستانی دیگر نبود که در امپراتوری اسلامی ادغام شود و تاریخ باستانی خود را به فراموشی بسپارد بلکه در هر دوره ای که زمان و فرصتی به دست می آوردند ، خود را نشان می دادند و اندیشه هایشان را سرازیر می کردند.(فرای؛1363 :19)در حقیقت باید گفته شود فرهنگ ایرانی و آنچه که از روزگاران کهن و باستان ایران بوده همیشه پیوستگی خود را در میان مردم این آب و خاک حفظ کرده با وجود شدیدترین حملات از جانب بیگانگان، از اعراب گرفته تا ترکان و مغولان. نوعی خود آگاهی فرهنگی وتعلق به فرهنگ ایرانی همیشه در ذهن مردم ایران حضور داشته است. این نگاه به گذشته به گونه ای از همان دوران باستان بوده است به طور نمونه از روزگار ساسانیان می توان مشاهده کرد ((این مسأله را در دولت اردشیر بابکان می توان دید،دولتی که اردشیر بنا نهاد نگاهی آرمان مندانه به گذشته دولت هخامنشی داشت، به ویژه در برخورداری از فره ایزدی، قدرت مطلقه شاه، وراثت سلطنت، نقش دولت مداری و تمرکز شدید سیاسی و اداری آن را بسیار به دولت هخامنشی شبیه می ساخت))(محمودآبادی ؛1384: 84) اردشیر از عصر سلوکی و اشکانی گذر کرد چرا که آن دوران سرشار از نگاهی یونانی مآبی بود، و توجه خود را دوباره به عصر حکومت مطلقه هخامنشی جلب می کند که هنوز با فرهنگ دیگری آمیخته نشده بود.
با این وجود مهمترین حرکت ایرانیان در نگاه به گذشته و حفظ آن مربوط به روزگار بعد از حمله اعراب بوده که علاوه بر زمینه فرهنگی، حتی از لحاظ سیاسی نیز بیان خواهیم کرد که چگونه در چارچوب های نظری و عملی حکومت تحت تأثیر تفکر ایرانشهری و ایران باستان قرار میگیرد. حضور اعراب و تغییرات ایجاد شده با این حال در سطح مردم بسیار کند صورت گرفت و مردم به بسیاری از اصول و مبانی فرهنگی و سنتی خود باقی مانده بودند (( قشر عامۀ مردم که بواسطه بنیاد نهادن ساختارهای اداری نو، دست کم در اصل، از هرگونه نفوذ مستقیمی که ایدئولوژی اسلامی نو اعمال می کرد آزاد بود، و از این رو به نظر می آید که بسیاری از سنن ایران قدیم را حفظ کرده بود.))( فرای؛1390 :47 ) اما ایرانیان در مقابل حملات اعراب نگذاشتند فرهنگ و نسبشان که به یادگار مانده بود از بین روند شاید نگهبانان آنچه باقی مانده بود همین مردم بودند اما شیوه نگهداری و عملکرد آنان((در سکوت به تأمل پرداختند، تمدن و فرهنگ خود را که آسیب پذیر شده بود، با عقب نشینی فعال از زیر ضربات فرهنگ،تمدن و سیاست بیگانگان رهانیدند و با تسلطی که بر فرهنگ بیگانگان پیدا کردند،بار دیگر قد برافراشتند و حتی در فرمانروایی آنان نیز به عاملانی تعیین کننده تبدیل شدند.))(طباطبایی؛1384 :82)
این چیرگی ایرانیان در روزگار بعد از اسلام در زمینه های مختلف فرهنگ و اندیشه و هنر و معماری و امور دیگر رخ نمود، این مسأله نیز مورد پذیرش به نظر می آمد، زیرا تازیان نومسلمان اندک زمانی بیش نبود که از خواب جاهلی بیدار شده بودند، ایرانیان نیز آنچه که رواج می دادند همان بود که از روزگاران ایرانشهری خود ( روزگار باستانی) برایشان باقی مانده بود.
سنت های ایرانیان آنقدر در بطن تفکر و اجتماع آنها رسوخ کرده بود که در شیوه های حکومتی نیز با وجود حضور اسلام می توان به طور مسلطی دید، از اداره حکومت گرفته تا کسانی که مالیات زمین جمع آوری می کردند(دهقانان) و یا علاوه بر امور مالی و اداری، به امور ارتش و... می پرداختند، همچنین مهمترین مقام های حکومتی مانند وزارت را نیز دارا شدند که معروف ترین آنها را می توان در خاندان برمکیان روزگار خلفای عباسی مشاهده کرد.برمکیان در میان خلافت عباسی تا آنجا که توانستند سنت های ساسانی را زنده نگه داشتند و آنها را به دستگاه خلافت تحمیل کردند. آنها حلقۀ واسطی میان وزیران دورۀ ساسانی و اسلامی بودند.(( در زمان برمکیان مناصب منشیگری به دفعات در دست اخلاف کارمندان قدیمی ایرانی قرار داشت.اینکه بدین طریق رسوم تشکیلات اداری ایران حفظ می شد.))( اشپولر؛1379: 45) طوری که با روی کار آمدن برمکیان ایرانی نژاد، حکومت واقعی اسلام به دست ایرانیان رفت. آنها با عشقی وافر به رواج دادن عادات و سنن باستانی پرداختند.((یکی از رسمهایی که در زمان ایشان همگانی شده بود، تشریفات مربوط به نوروز بود. تقریبأ بطور کامل در عصر عباسی، و به خصوص در دربار خلفا، اجرا می شد.))(آذرنوش؛ بی تا : 16) رسوم نوروز و بارعام گرفتن از مردم از رسوم رایج در ایران بوده که از قبل از اسلام آن را اجرا می کردند و حالا دوباره برقرار شده بود.البته حضور ایرانی ها در زمینه حکومتی و سیاسی وسیع تر بود که علاوه بر نقش های وزارتی و اداری، حتی حکومت نواحی را به دست آورده و گاهی نیز برای خود حکومتهای مستقل و نیمه مستقل ایجاد کرده مانند طاهریان و آل بویه... ، که خلیفه را نیز دست نشانده خود کردند. در ادامه نیز به نقش این حکومتها پرداخته می شود.
اگر از قضای تأثیرات سیاسی و رواج سیاست ایرانشهری خارج شویم، در زمینه هنر نیز ایرانیان آن فرهنگ کهن خود را نیز رواج دادند (( هنر امپراتوری ساسانی نیز در شکل گیری فرهنگ و هنر در قرن ها پس از فتح ایران تأثیر بزرگی داشت. معماری هنر تزئینی یا فن قابل ملاحظه ای در عربستان پیش از اسلام وجود نداشت و فتح ایران، سوریه و شمال آفریقا نقطه ی آغاز هنر، اسلامی بود. و هنر ساسانی نیز برخلاف هنر بیزانس، نه دینی بود و نه تصویر سازی در آن نقشی اساسی داشت.بنابراین هنر ایران، به ویژه در غرب ایران، که از پشتیبانی مستقیم دربار ساسانی برخوردار بود، از جمله نقش های پیچیده ی پارچه، طرح اشیاء تزیینی ساخته شده از طلا و سایر فلزهای گرانبها و جواهر، برای هنر، فن و معماری اسلامی نمونه مناسبی بود.))( کاتوزیان؛1392: 88،89) پس تأثیرات ایران باستان را در بسیاری زمینه ها نباید نادیده انگاشت. در حقیقت امپراتوری اسلامی به صورت بخشی از تاریخ ایران زمین تبدیل شد و تفکر ایرانی کلیت خود را همیشه داشت و سرنوشت خاص خود را رقم می زد. این فرهنگ در رویایی با این چالش ها (( در کورۀ تجربه گداخته شد و از آزمون پیروز بیرون آمد. و نه تنها فرهنگ و تمدن ایرانی غنی تر و سرشار شد، بلکه به غنای فرهنگ بیگانه نیز افزود و به یکی از عناصر اساسی آن فرهنگ تبدیل شد.))(طباطبایی؛1384: 82)

چگونگی رواج فرهنگ و آموزش ایرانی در قرون نخستین بعد از اسلام

خلافت عباسیان از اولین اعراب بودند که با حکومت خود از همان ابتدا به حضور ایرانیان توجه کرده ، آنهم با تلاش های که از جانب ابومسلم شکل گرفت، وی ایرانیان را مورد توجه قرار داد. دولت عباسیان به جای امپراتوری ساسانی که در بین النهرین پدید آمده بود جکومت خود را برپا نمود، حکومت مداری ساسانیان را بسیار در این حکومت اسلامی تازه شکل گرفته می توان مشاهد کرد، طوری که ((جاحظ گوید که حکومت عباسیان یک دولت ایرانی خراسانی( دولة عجمیة خراسانیه) بود در برابر امویان که خلافت عرب بدوی بود با لشکری شامی.))(فرای؛1363: 142)
این علاقه خلفای عباسی در مورد ایرانیان و گرایش به فرهنگ ایرانی عصر ساسانیان سبب شد تا اقداماتی در جهت آشنایی هرچه بیشتر با آن دوره بکند ، بر همین مبنا موجب گردید برخی از کتب عهد ساسانیان به همت مترجمان دانشمند و آگاه از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه شود.که در رأس این حرکت شخصیتی مسلط و پرتوان به نام ابن المقفع قرار داشت. در ابتدا ابن المقفع این دانشمند زرتشتی به ترجمه آثاری چون نامه تنسر و خدای نامه های عصر ساسانی پرداخت، و بر این اساس می توان قبول نمود آثاری که بوسیله وی عرضه شد تأثیر انکارناپذیری در میان مسلمین نسبت به ایران ساسانی و ایرانیان از خود برجای نهاد و حتی مورد استفاده مورخان مشهور مسلمان دیگری قرار گرفت و افق جدیدی از طریق خدای نامه ها و دیگر آثار ترجمه شده ابن المقفع گشوده شد.((بی شک رابطه ی بین اندیشۀ تاریخ نگاران اسلامی و تاریخنگاری ساسانی به روایت خدای نامگان پدید آمد و باعث تحولاتی گردید که ناشی از تأثیر متقابل دوران حیات تاریخی ساسانی با اندیشه تاریخ نگاران دوران قرار گرفتند و با جهات و اهداف آن همسو گردید، و این دوران را که به روایت دینوری تاریخ درست ایران از آن آغاز شده بود با نگاهی آرزومندانه نگریستند و تلاش کردند مطالبی پیش از آنچه در خدای نامه ها آمده بود بر آن بیفزایند. از اینان می توان، دینوری(ف282.ه)، حمزه اصفهانی(ف نیمه قرن چهارم) و مسکویه رازی(ف421) و فردوسی را برشمرد.))(محمودآبادی؛1384: 158)
آنچه که این همگونی و برقراری ارتباط میان اسلام و ایران را فراهم کرد تسامحی بود که خلفای عباسی برقرار کردند آنها با ایجاد دارالترجمه های معروف در این دوره به ایجاد این فضا وسعت بخشیدند و آنچه که به خط پهلوی از روزگار ساسانی باقی مانده بود را توجه کردند و برای ترجمه آنها ارزش قائل شدند.بعد از این توجه به فرهنگ و سیاست و دیگر زمینه های مختلف ایران پیش از اسلام، سبب شد تا ارزش های اصیل و روح بلند ایرانی با ارزش های اسلامی آمیخته شود و دقت و کنجکاوی تاریخنگاران نیز به میراث کهن ایرانی افزوده شد. آنچه که در این بازآفرینی از گذشته در نظرداشتیم ((در دو جنبه صورت گرفت، نخست آنکه اندیشمندان و مترجمان اولیه با این قصد آثار دینی، اخلاقی و تاریخ ساسانی را دوباره نویسی و ترجمه نمودند تا به فاتحان نشان دهند ملت ایرانی دارای هویت تاریخی می باشد و نکته دوم علاقه و توجه خلفای نخستین عباسی برای راهیابی به درون دولت مقتدر پر سابقه ای بود که پیش از 400سال نیرومندترین دولت شرقی به حساب آمده بود.))(همان؛ 15)
به همین ترتیب ایرانیان در دستگاه خلافت، به ترویج آموزشی ایرانی پرداختند به ویژه در حیطه فرهنگی آنهم از طریق ورود در دستگاه های اداری و وزارت.

حکومت های ایرانی اسلامی و نگاه به حکومت باستانی

تا آنکه در اوایل قرن سوم هجری سلسله هایی مانند طاهریان، آل زیار، آل بویه، صفاریان، سامانیان در استقرار حکومت ایرانی کوشیدند و رفته رفته کشور ایران را از سلطه اعراب بیرون آوردند و ابتدا هم با ایجاد حکومت نیمه مستقل ایرانی طاهریان که به سال (207ه.ق) در خراسان استقرار یافت. اما بسیاری از پژوهشگران و مورخین روی کار آمدن طاهریان را شروع استقلال و رستاخیز ایران دانسته اند. اعراب طاهریان را به طعنه" ابن بیت النّار" یعنی زاده آتشکده می خواندند و آنها نیز غالبأ به نسب ایرانی خویش تفاخر می کردند. ولی برخی دیگر از منابع در گرایشات ایرانی طاهریان دارای تردید هستند (( موضوع احساسات طاهریان نسبت به فرهنگ ایران در میان دانشمندان مایة اشکال شده است. بعضی عبارات در منابع مختلف برآنند که طاهریان همچون مسلمانان مؤمن براستی با هر چه ایرانی بود دشمنی داشتند و فرمان دادند تا کتابهای پهلوی را به آب اندازند یا بسوزند. زیرا که تلاوت قرآن و حدیث برای هرکسی کافی است.))( فرای؛1363: 209)
علاوه بر حرکت طاهریان که به اولین سرمداران تشکیل حکومت ایرانی بعد از اسلام معروف شدند توجه خود را به حرکتهای دیگری معطوف می کنیم، یکی از افرادی که سعی در برقراری حکومتی ایرانی به ویژه در ظاهر حکومتی" از نظر تاج و تخت سلطنتی" تمامأ یاد آور روزگار باستان به ویژه ساسانیان می باشد، مردآویج زیاریست. مردآویج لشکری جمع کرد، وی ولایات واقع در سواحل دریای خزر و بخش بزرگی از مغرب ایران و شهرهای مانند ری، قزوین، همدان،اصفهان و شیراز را از چنگ خلیفه بیرون آورد و تصرف کرد. او ظاهر حکومتی خود را بسیار به شاهان ساسانی نزدیک کرد(( تختی از طلا مرصع بجواهر تهیه نمود و تحقیق کرد که تاج شاهنشاهان ساسانی چگونه و بچه هیئتی بوده است؟صورت یک یک آنها را برای او کشیدند مردآویج تاج انوشیروان را پسندید و انتخاب کرد.))(فقیهی؛1347: 18)او برقراری جشن های باستانی نظیر نوروز و سده را رایج کرد طوری که برای جشن سده مردآویج دستور می داد از مدتها قبل هیزم گرد آورند. با وجود همه ی این شیوه های که مردآویج در راستای حکومتی خود به کار برد اما یک مسأله در مورد وی در نظر می ماند این می باشد که مردآویج دیلمی از سرداران اسفار شیرویه بود، وی بر خلاف اسفار به دین اسلام آمد و به همین دلیل نیز علیه اسفار قیام کرد. گفتن این از آن بابت است که مردآویج نیز گرایشات باستانی اش به خاطر مقابله با اسلام نبود بلکه بیشتر کسب جنبه مقبولیتی بوده است.
بعد از انقراض آل زیار، آل بویه قدرت را بدست آورد، به نظر می رسد رویکرد ایرانی آل بویه بیشتر در فضای سیاسی آشکار است، در حقیقت آنها بر نوزایی اندیشه سیاسی ایران اصرار می ورزید در میان مورخین آل بویه را "میان پرده ایرانی" دانسته اند، به ویژه در روزگار فرمانروایی عضدالدوله به طور چشمگیری سنت شاهنشاهی ساسانی احیاء و امارت آل بویه را به سلطنتی واقعی تبدیل کرد. ولی این توجه به خاندان ساسانی و رساندن نسب به آن دوره مربوط به روزگار قبل از آل بویه می شده طوری که مرداویج زیاری نیز (( خود را شاهنشاه تازه تولد یافته ساسانی می دانست و شاید در دربار مردآویج بود که رکن الدوله امیر بویهی اولین بار به فکر احیای سلطنت فره مندی همانند سلسله های ایران قدیم افتاد.))(کرمر؛1375: 83)
این حکومت برای کسب استقلالی واقعی برخلاف حکومت هایه قبل که نیمه ای از استقلال را داشتند، نیازمند ایدئولوژی محکمی در پس فکر حکومتی خود بود تا بتوانند علاوه بر کسب رضایت مردمی که تعلق فکری به هویت و ماهیت خود داشتند،در فکر تحت نظر قرار دادن و کم کردن قدرت خلیفه نیز بودند. پس برای این کار آنچه که در ذهن و تفکر مردم، صاحب امتیاز بود را برگزیدند و با جلوه دادن شکوه و جلال روزگار شاهان باستانی در ظاهر، خود را در جامعه گنجاندند. نمونه آنچه که عضدالدوله در برابر خلیفه وقت برای کسب عنوان شاهنشاه از خود نشان داد. بدین گونه که (( تصور عضدالدوله از سلطنت ایرانی، در اعطای لقب در قصر خلیفه (سال 367ق) فرو ریخت.عضدالدوله اصرار داشت که اولأ سواره به تالار خلیفه بار یابد و ثانیأ هنگام زمین بوسی در برابر خلیفه، پرده ای میان او و اتباعش بیاویزد تا او را در این حال نبیند و شوکتش نریزد.))( فیرحی؛1383: 200)
این گرایش حکومت های تازه شکل گرفته به ایران باستان را حتی در نسب نامه های ساختگی برای خود و رساند نام و نشان خود به سلسله ها و خاندان های باستانی و اسطوره ای نیز نمود دیگری از گرایش به باستان در این دوران بود که البته بیشتر جنبه مقبولیتی در میان مردم را برای آنها داشته است. طوری که (( عضدالدوله بود که( ابواسحاق صابی را به تألیف کتاب التاجی هدایت کرد.) نسب نامه ای جعل کرد تا نسب آل بویه را به فرمانروایی ساسانی بهرام گور برساند.))(کرمر؛1375: 82) یا سامانیان نیز در نسب نامه خود این پیوستگی را برقرار نمودند،((برخی از منابع نیز، ظاهرأ دچار خطا شده و نسب آل سامان را به بهرام گور پسر اردشیر رسانیده اند.))( هروی؛1380: 120)
این نسب سازی ها نیز از جنبه دیگر برخوردار شدن از فره ایزدی را در پی داشت، که می توانست اصل مشروعیت و بقای هر دولتی را ایجاد کند. در حقیقت(( حکومتهای ایرانی پس از اسلام پیوند با ایران باستان را شرط اساسی سلطنت در منظر همگان نشان می دادند.))(همان: 120)

امتداد سنتهای ایران باستان در عصر حکومت های ترک ایران

بخشی از تاریخ ما را سلسله ترک نژاد هجوم آورده به ایران تشکیل می دهند، که گرایشات باستانی نیز در مورد این سلسله های می توان دید. بسیاری از آنها با وجود پایبندی به اسلام به لحاظ حکومت ایده آل و آرمانی متوجه ایران قبل از اسلام شدند. بعد از آنکه دست آل بویه از حکومت کوتاه شد آنهم توسط ترکانی چون غزنوی و سلجوقی، این حکومت گران از آنجایی که برای ادارۀ متصرفات وسیع خود از دانش و تجربۀ حکومتی بهره ای نداشتند به ناچار فرهیختگان و کارگزاران ایرانی را که گروه هایی از آنان در قبل در خدمت آل بویه بودند، به دربار خویش فراخواندند و از دانش و کاردانی آنان در سامان و سازمان دوبارۀ ایران سود جستند.
در این میان آنکه در بازپرداخت اندیشه سیاسی ایرانشهری بر پایۀ منابعی که به دست او رسیده بود فعالیتی تأثیر گذار داشته است می توان از خواجه نظام الملک طوسی را نام برد. وی در رأس کارگزاران روزگار سلجوقی قرار داشت که به وزارت الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی رسید، (( وی در عمل، زمینه وحدت سرزمینی ایران را فراهم آورد و در قلمرو نظر نیز با تدوین رساله ای در اندیشۀ سیاسی ایرانشهری آن را پشتوانه ای برای تمرکز سیاسی و وحدت ملی قرار داد.))(طباطبایی؛1384: 82) نظام الملک در نگارش کتاب خود که هدف از آن نشان دادن راه و رسم حکومتی به پادشاهان روزگار خود می باشد از منابع چندی استفاده کرده که البته بسیار به بیان حکایت از روزگار کهن می پردازد. وی برای بیان روایت ها و حکایت های خود و نشان دادن نمونه عینی برای نصایح و اصولی که در کتاب بیان می کند مدام به نقل آنچه را که در روزگار باستان بوده است می پردازد، در کتاب خود برای نشان دادن عدل پادشاه و نحوه رفتار عادلانه هنوز از روزگار پادشاهی انوشیروان سخن می گوید.(خواجه نظام الملک؛1364: 45) و یا برای نحوه عملکرد حکام در هنگام تنگدستی حکومت و اینکه چگونه باید برخورد کنند که رعایا دچار آسیب و عذاب نشوند، از داستان روزگار قباد و هفت سال قحطی در آن دوران یاد می کند که این پادشاه ساسانی توانسته بود اوضاع را مناسب ترتیب دهد.(همان:30) این موارد فقط نمونه های از گفتهای خواجه نظام بود، او از روزگار آن پادشاهان به خوبی یاد می کند و از نیک سیرتی احوال آنها بسیار می گوید و پادشاهان را به شیوه ی آنها عمل کردن دعوت می نماید. علاوه بر خواجه نظام در روزگار سلجوقی که در کتاب خود به بیان حکاتها از دوره باستان می پردازد، می توان از امام محمد غزالی نیز نام آورد، کتاب وی به نام نصیحة الملوک،که در آن به بیان راه و رسم حکومتی برای پادشاه سلجوقی محمدبن ملکشاه و یا به گفته برخی دیگر سنجر نوشته است. (( وی در نگارش کتاب نصیحة الملوک خود از مآخذ عمده ای چون پندنامه ها و وصیت نامه ها و اندرزنامه ها بزرگان و حکما پادشاهان قدیم ایران یاد می کند،از قبیل اردشیر بابکان-شاپور بن اردشیر-انوشیروان دادگر-خسروپرویز و بهرام گور و یزدگرد شهیار و بزرگمهر و امثال ایشان از ملوک و وزرا و مردان مجرب کارآزموده گذشته که کارنامه ها و پندهای ایشان سرمشق آیندگان است؛ و بدین سبب نصیحة الملوک سلاطین عهد سفارش می کند که "پند نامه های" ایشان را بخوانند.))(غزالی؛1351: 62) نوشته های وی در بیان حکایتها بسیار شبیه به کتاب سیاست نامه خواجه نظام است و از اندیشه و روش ایرانشهری در بیان حرفها و نصیحت های خود بسیار استفاده کرده است. آنچه در این میان جالب توجه می باشد وی حتی در نقد افعال و حرکات پادشاه عصر خود به بیان فضائل و نیکی های پادشاه باستان می پردازد به ویژه روزگار ساسانی و آنها را الگوی مناسب برای روزگار پادشاه خود بر میشمارد.(همان:147) آنچه جالب به نظر می رسد این می باشد که آنها آرمانشهر خود را در ایرانشهر میافتند، نمونه خوب حکومت مداری و اخلاق نیکو را در سنتهای باستانی دنبال می کردند و در نوشته های خود مدام به آن اشاره می کردند.
حکومت های ترک این گونه ادامه یافت تا روزگار صفوی، در روزگاری که بنا به گفته والتر هینتس منجر به تشکیل دولت ملی در ایران شد، ((وضعی که شاه اسمعیل اول به هنگام تأسیس دولت خود وارث آن بود و در عین حال مقدمات ایجاد دولت متحد ملی ایران پس از نه قرن سلطة بیگانگان یعنی حکومت عربی، سلجوقیان، مغولها، تاتارها و ترکمانها بشمار می رود موضوعی است که در این تحقیق مورد بحث و فحص قرار گرفته است.))(هینتس؛1361: 13) ولی باید گفته شود خبری از ملت واحد به آن معنایی که در قرون جدید تعریف شد، نیست بلکه آنچه که حرف اول را می زند دین است و آنهم مذهب شیعه (( زبان و نژاد واحد که پایه و اساس ملیت را تشکیل می دهند نسبت به مذهب در مورد صفویه نقش کم اهمیت تری را ایفا کرده اند.))(آقاجری؛1389: 38). در این روزگار از روحیات ایرانی و پرورش ویژگی های ملی خبری نیست ، دربار و پادشاهان نیز هیچ رابطی بین خود و آن روزگار برقرار نمی کنند مگر به صورت پنهانی و ناخودآگاه بتوان این مسأله را دید، به طور نمونه در بعضی تشریفات مثل مراسم تاج گذاری شاهان، ولی خبری از ساختن نسب نامه های که بخواهند خود را به روزگار ساسانی یا کیانی و... مانند آن برسانند نیست. بلکه حتی نسب خود را به امام شیعه می رسانند،((نسب نامه رسمی صفویه اثبات این مطلب بود که دودمان صفویه از فرزندان موسی الکاظم(ع)، امام هفتم شیعه، و از آن طریق منتسب به علی(ع) اولین امام شیعه هستند؛ اما حتی در سلسله نسب نامۀ رسمی صفویه نیز تناقضات و اختلافاتی در تعداد واسطه های سلسلۀ نسب به چشم می خورد.))(سیوری؛1387: 3)
از سوی تا آن زمان در میان مردم این عقیده حاکم بود که جز منسوبین خاندان ساسانی کسی دیگر نباید اداره حکومت را در دست بگیرد و این عقیده آنقدر رسوخ داشت که چنانکه دیده شد اغلب سلاطین و امرا که بعدها در ایران حکمرانی کردند می کوشیدند که خود را از نسل ساسانی نشان دهند ولی حال این حکومت شکل گرفته دیگر به این قضیه نظری ندارد و حتی برای ایجاد سامان در کشور به عامل مذهب شیعه نظر دارد. اما آنچه در این میان جالب توجه می باشد این است که این سلاطین نامدار با تقویت کردن و رسمی نمودن مذهب تشیع این نکته را می توانسته در نظر داشته که یک دین ایرانی و مخصوص به ملت ایران را به آنها داده اند. و همچنین آن را با این واقعه تاریخ اسلام گره زده بودند که(( از طرف دیگر حضرت حسین که فرزند کوچک حضرت فاطمه و حضرت علی بن ابی طالب بود در نظر ایرانیان شوهر شهربانو دختر یزدجرد سیم آخرین پادشاه ساسانی شمرده میشد و از آن رو همه امام های شیعه نه فقط حق و شرافت سلاله پیغمبر را دارا بودند بلکه در همان وقت از نژاد خاندان ساسانی نیز نسبت بهم می رسانند.))(کاظم زاده؛1335: 44) که البته برای این واقعه تاریخی نیز مستندات قوی وجود ندارد. ولی می توانسته توجیه مناسبی برای راضی کردم مردم ایران باشد. این حب به خاندان علی(ع) در این حکومت نیز با بسیاری از آرمانهای عمیق نهانی مردم ایران موافق بود.((حب خاندان علی که در جبهة مظلومیت و طلب حق بودند با بغض خلفا و والیان مستولی که قهرأ در حکومت خود جانب حق و عدالت را مراعات نمی کردند قرنها در رگ و پی مردم ریشه دوانده بود. بارها در گوشه و کنار ایران حکومتهای محلی شیعه روی کار آمده بود.))( هینتس؛1361: 8)
اما در میان بزرگان و اهل قلم روزگار صفوی از کسی می توان نام برد که مجددأ در کتاب خود از پادشاه باستان یاد می کند و به بیان نیکی ها و عقل و خرد آنها می پردازد، وی "محقق سبزواری" صاحب کتاب "روضة الانوار عباسی" می باشد، او در نزد شاه عباس دوم و وزیر عالم او خلیفه سلطان بسیار عزیز و محترم بود. محقق در کتاب خود به تدبیر و حکمت در وجود پادشاه می پردازد و به ذکر آنچه که علت دوام ملک و ثبات پادشاهی می شود، در بیان این مسائل نیز به زدن مثالهای از اسفندیار-گشتاسب-بهمن-دارای بن داراب-اردشیربابکان-شاپور ذوالاکتاف و انوشیروان... می پردازد.در روزگار وی نیز در باب عدل پادشاه هنوز به روزگار انوشیروان رجوع می کند(محقق سبزواری؛ 1381: 166-167) یا زمانی که از جمشید سخن می گوید وی را پادشاهی عظیم الشأن می داند که رسوم و آثار پسندیدۀ بسیار به یادگار گذشته است.(همان-505) و حتی در کتاب خود به در جاهای به بیان سخنانی از جانب خود این حکمرانان نقل می کند به فرض بیان میکند از نامه ی که از جانب منوچهر پادشاه وجود داشته است.(همان: 507)
این نگاه به باستان تا روزگار قبل از قاجار در همین حد باقی ماند و هرگز به صورتی غالب و مسلط در فضایی فکری ایران حاکم نشد، مذهب در این جامعه حرف اول را می زد و دوران گذشته برای پادشاهان مفهومی جز عبرت آموزی نداشت، اما این نگاه محدود در روزگار بعد دیده خواهد شد که به صورت یک اندیشه غالب وارد فضایی فکری جامعه میشود.

حرف آخر:

با حمله اعراب به ایران پایان همه آنچیزی نبود که ایرانیان طی قرن ها در زمینه فرهنگ و تمدن و هنر و معماری و سیاست کسب کرده بودند، بلکه با آغاز این دوره نیز ایران به آنچه که در گذشته به دست آورده بود ادامه داد ولی با رویکردی دینی جدیدی و حکومت های اسلامی. ایرانیان در این زمان به خوبی خود را در قلمروهای مختلف نشان دادند و مانع تسلط تمام و کمال اقوام جدید بر سرزمینشان شدند. آنچه که مشکل اصلی ایرانیان بود مقابله با سخت گیری ها و ظالمانه رفتار کردن ساسانیان بود، که اسلام را پذیرا شدند، ولی در روش زندگی همان روش زندگی نیکان خود را می خواستند. بعد از ظهور اسلام با وجود سختی های که کشیدند باز هم صبوری را از خود نشان دادند و بعدها در حکومت عباسی توانستند به شکل مؤثری خود را نشان دهند.حتی بعد از آن نیز با وجود هجوم حکومت های ترک به ایران باز هم اندیشه ایرانی جریان داشت. حکومت گران بیگانه همچنین بعد از مدتی تسلط بر این مردمان درمی یافتند آنچه که سبب پیشروی در کارشان می شود رو کردن به خود ایرانیان و استفاده کردن از نیروهای خودشان است و حتی برای مشروعیت و مقبولیت سعی در رساندن نژاد خود به گذشته ایرانیان کردند. این نشان از محکم بودن بنیان های یک اندیشه دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1-کارشناسی ارشد تاریخ ایران بعد از اسلام.

منابع:
آذرنوش،آذرتاش، فرهنگ ایران در برخورد با فرهنگهای دیگر ، چاپ دوم، شورای عالی فرهنگ و هنر، بی تا
آقاجری، هاشم، مقدمه ای بر مناسبات دین و دولت در ایران عصر صفوی، چاپ اول، طرح نو، تهران، 1389
اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه مریم میر احمدی، جلد دوم، چاپ چهارم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1379
خواجه نظام الملک، سیاست نامه، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1364
سبزواری، محقق، روضة الانوار عباسی، چاپ اول، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم،1381
سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی ، چاپ هفدهم، نشر مرکز، 1387
طباطبایی، سیدجواد، در آمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، چاپ دهم، کویر، تهران،1388
غزالی، امام محمد، نصیحة الملوک، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، تهران،1351
فرای، ر.ن، تاریخ ایران از فروپاشی دوات ساسانیان تا برآمدن سلجوقیان (پژوهش کمبریج)، ترجمه حسن انوشه، چاپ نهم،امیر کبیر، تهران، 1390
------، عصر زرین فرهنگ و تمدن ، چاپ دوم، سروش، تهران، 1363
فقهی، علی اصغر، شاهنشاهی عضد الدوله، بی چاپ، مطبوعاتی اسماعیلیان، تهران،1337
کاتوزیان، همایون، ایرانیان دوران باستان تا دوره معاصر، ترجمه حسین شهیدی، چاپ دوم، نشر مرکز، تهران،1392
کاظم زاده ایرانشهر،حسین، تجلیات روح ایرانی،چاپ سوم،اقبال، تهران، 1335
کرمر، جوئل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه انسان گرایی در عهد رنسانس اسلامی، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، چاپ اول، مرکز نشر دانشگاهی، تهران،1375
محمودآبادی، سید اصغر، امپراتوری ساسانیان در گزارش تاریخ اسلامی و غربی، چاپ اول،انتشار افسر، اصفهان،1384
هروی، جواد، تاریخ سامانیان( عصر طلایی ایران بعد از اسلام)، چاپ اول، امیرکبیر، تهران،1380
هینتس،والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ دوم، خوارزمی،تهران، 1361



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما