معناي «حمد»

عبارت مقدس الحمدلله ربّ العالمين آيه ي دوم سوره ي حمد يا فاتحه است و همه ي ما در زندگي روزمره بارها در نماز و غير آن، اين كلمه يا خلاصه ي آن الحمدلله را (حتي در احوالپرسي) به كار مي بريم. اخيراً جست و جوي ترجمه ي
پنجشنبه، 5 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معناي «حمد»
معناي «حمد»

 

نويسنده: بهاء الدين خرّمشاهي




 


عبارت مقدس الحمدلله ربّ العالمين آيه ي دوم سوره ي حمد يا فاتحه است و همه ي ما در زندگي روزمره بارها در نماز و غير آن، اين كلمه يا خلاصه ي آن الحمدلله را (حتي در احوالپرسي) به كار مي بريم. اخيراً جست و جوي ترجمه ي دقيق اين عبارت قرآن و در واقع كلمه ي «حمد»، مشغوليت فكري ده- پانزده روزه اي براي راقم اين سطور پيش آورده است و حاصل تأمل و تحقيق او اين مقاله ي كوتاه است.
بنده در ترجمه ي خود از قرآن كريم اين عبارت را چنين ترجمه كرده ام: «سپاس خداوند را كه پروردگار جهانيان است». به ياد دارم كه هنگام ترجمه، در اين كه براي «حمد» معادل «سپاس» را برگزينم يا «ستايش» را، مدت ها ترديد و تأمل داشتم و سرانجام به دلايلي كه طبعاً در اين مقاله هم معروض خواهد شد جانب «سپاس» را گرفتم.
منبع تحقيق، براي معادل يا ترجمه ي درست اين كلمه، اول خود قرآن است، دوم حديث، سوم ترجمه هاي فارسي قديم و جديد قرآن مجيد، چهارم تفاسير، اعم از قديم و جديد و فارسي و عربي، و پنجم فرهنگ هايي عام و خاص (ويژه ي لغات قرآن)، هدف ما در اين مقاله اين است كه نشان دهيم آيا حمد را بايد ستايش [ثنا= مدح] ترجمه كرد، يا سپاس [=شكر].

الف) حمد در قرآن

كلمه ي حمد 38 بار در قرآن مجيد به كار رفته است. از مشتقات اين كلمه حامدون (يك بار)، محمود (يك بار)، يُحمدوا (يك بار)، حميد (17 بار) و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) (چهار بار) در قرآن كريم مشاهده مي شود. براي تسهيل كار، در اين مقاله فقط در حدود 15 مورد اول كلمه ي حمد را در قرآن بررسي مي كنيم. كاربرد اين كلمه در قرآن به نحوي است كه هم مي تواند حمل به معناي ستايش شود و هم سپاس. في المثل در وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ (آل عمران، 188) (و دوست دارند براي آنچه نكرده اند ستوده شوند)، معناي ستايش آشكار است. ولي موارد بسياري هم هست كه كلمه ي الحمدلله، يا الحمدلله رب العالمين، در محل شكر و سپاس به كار رفته است؛ از جمله: فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (انعام، 45) (و ريشه ي ستمكاران [مشترك] بركنده شد و سپاس خداوند را كه پروردگار جهانيان است)؛ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ ... (ابراهيم، 39) (سپاس خداوند را كه با وجود پيري، به من اسماعيل و اسحاق را ارزاني داشت...).

ب) حمد در سنّت

اما فخر رازي در تفسير كبيرش در شرح «الحمدلله رب العالمين» در فرق بين مدح و حمد دو حديث آورده است. يعني ابتدا گفته است كه مدح (چيزي مانند مديحه سرايي) منهيٌ عنه است، چنان كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: «احثّوا التراب في وجوه المدّاحين»، اما حمد مأمورٌبه است، چنان كه حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: «من لم يحمدالناس لم يحمدلله» (كسي كه به مردم سپاس نگزارد يا شكر مردم را به جاي نياورد، شكر/ سپاس الهي را به جاي نياورده است). در اين جا به جاي سپاس نمي توان ستايش گذاشت. اين حديث يادآور حديث يا عبارت معروف ديگري است كه با كلمه ي شكر بيان شده است: «من لم يشكر المخلوق، لم يشكر الخالق».
غزالي مي نويسد: «و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: روز قيامت منادي كنند كه اَينَ الحمّادون؟ [كجايند شكرگزاران؟] هيچ كس برنخيزد مگر آنكه خداي (تعالي) را شكر كرده باشد در همه حال» (كيمياي سعادت، 356/2). از اين حديث برمي آيد كه حمّاد به معناي شاكر و شكور است، نه ستايشگر.
ابوالفتوح رازي مي نويسد: «عبدالله بن عمر روايت مي كند كه رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: الحمد رأس الشكر، ماشكر الله عبداً لا يحمده. گفت: حمد تفسير شكر است، شكر نكرده باشد خداي را بنده اي كه حمد خداي تعالي نكند و اين خير مُنبي است از آن كه «حمد» عام تر از شكر باشد...» (تفسيرابوالفتوح، تصحيح دكتر ياحقي- دكتر ناصح، 63/1). اما فخر در فرق حمد و شكر گويد: «حمد براي دفع مضرات و مكروهات است چه براي خود چه براي ديگران، و شكر فقط سپاس از نعمت الهي بر خويشتن است».
همچنين ابوالفتوح مي نويسد: «محمدبن الكعب القرظي گفت: نوح (عليه السلام) چون طعام بخوردي، گفتي «الحمدلله» و چون جامه پوشيدي، گفتي «الحمدلله» و چون برنشستي گفتي ‌«الحمدلله». خداي تعالي نام او را در جمله ي شاكران بنوشت، گفت: انّه كان عبداً شكوراً» (64/1).

ج) حمد در تفاسير

بحث و نقل از تفاسير را از قديمترين تفسيرها آغاز مي كنيم. در تفسير ابن عباس در شرح الحمدلله ربّ العالمين آمده است: «يقول الشكر لله...».
در تفسير طبري [در خلاصه اي كه نُجيبي از آن فراهم كرده است] در معناي كلمه ي حمد در همين آيه (دوم سوره ي فاتحه) آمده است: «الشكر».
قشيري در لطائف الاشارات، حمد را به نحوي تفسير مي كند كه از آن ستايش برمي آيد: «حقيقة الحمد ثناء علي المحمود...».
زمخشري مي نويسد: «حمد و مدح همانند و خويشاوندند و آن عبارت است از ثناء و نداء بر نعمت نيكو و غير آن... ولي شكر فقط به نعمت تعلق مي گيرد و به قلب و زبان و اندام هاست...» مي توان گفت زمخشري جانب معادل «ستايش» را مي گيرد.
شيخ طوسي در تبيان مي نويسد: «و معناي الحمدلله شكر براي خداست، ويژه ي او به سبب انعامي كه با انواع نعمت هاي ديني و دنيايي در حق بندگان كرده است. بعضي گفته اند الحمدلله همان ثناي بر او به اسماء و صفات اوست. و الشكرلله، ثناي بر نعمت ها و مواهب اوست. از نظر لغوي تعريف اول درست تر است، زيرا حمد و شكر به جاي همديگر [مانند مترادفان] به كار مي روند».
طبرسي مي نويسد: «حمد و مدح و شكر داراي معاني نزديك به همند. فرق بين حمد و شكر اين است كه حمد نقيض ذم است، چنان كه مدح نقيض هجا هم هست. و شكر نقيض كفران است. حمد ممكن است در ازاي نعمت هم نباشد، اما شكر اختصاص به نعمت دارد، با اين تفاوت كه حمد در موضع شكر نهاده شده است و گويند الحمدلله شكراً، يعني شكر را از جهت مصدر بودن نصب مي دهند و اگر حمد در معناي شكر نبود اين نصب (در كلمه ي شكر) جايز نبود...» (مجمع البيان، 121/1).
ابن كثير مي نويسد: «ابن عباس گفته است كه الحمدلله كلمه ي شكر است و چون بنده اي گويد الحمدلله، خداوند فرمايد: شكرني عبدي [بنده ام مرا سپاس گزارد/ شكر كرد]» (همو چندين و چند حديث نقل مي كند كه از اغلب آن ها برمي آيد كه حمد يعني شكر، يعني سپاس).
شوكاني در تفسير فتح القدير، كه بر وفق نظرگاه مذهب زيدي نوشته شده است، از قول ابن جرير (طبري) كه حمد و شكر را مترادف مي داند دفاع مي كند.
قاضي بيضاوي در انوارالتنزيل بيشتر جانب معناي «ثنا» [=ستايش] را مي گيرد. از مفسران معاصر مرحوم مغنيه و علامه طباطبايي هم حمد را به «ثنا» معني كرده اند.

د) حمد در فرهنگ هاي لغت

خليل بن احمد در كتاب العين: نقيض الذم [يعني ستايش و ستودن].
ابن منظور در لسان العرب‌: الحمد: نقيض الذم.
لحياني گويد: حمد يعني شكر و بين آن ها فرق نگذاشته است.
اخفش گويد: الحمدلله يعني الشكرلله. حمد الهي ثناي اوست و مي تواند شامل شكر نعمت او هم بشود، پس حمد اعم از شكر است... .
فيروزآبادي در القاموس المحيط: الحمد: الشكر، و الرضي، والجزاء، و قضاء الحق... .
زيبدي در تاج العروس، كه شرح قاموس است، بر آن است كه فيروزآبادي با جمهور اهل لغت همسخني و همسويي دارد در اين كه حمد و شكر را مترادف مي داند.
راغب اصفهاني در مفردات: الحمدلله تعالي، الثناء عليه بالفضيلة... و آن اخص از مدح و اعم از شكر است... يعني هر شكري حمد است، ولي هر حمدي شكر نيست... .
دامغاني در قاموس القرآن چند معني براي حمد قائل است: 1. امر 2. منت 3. نمازهاي پنجگانه 4. ثنا و مجد 5. شكر. و مي نويسد كه در سوره ي فاتحه، الحمدلله رب العالمين يعني الشكرلله. و نظير آن در سوره ي انعام، آيه ي 45 و كهف، آيه ي 1 و فاطر، آيه ي 1 نيز به همين معني آمده است.
محمد بن محمد بخاري در المستخلص في ترجمان القرآن: الحمد: ستودن و سپاس و ستايش... .
در تراجم الاعاجم و مجهول المؤلف آمده است: الحمد: ستودن. در ترجمان القرآن تأليف ميرسيدشريف جرجاني و در لسان التنزيل: حمد: ستودن و ستايش.

هـ) حمد در ترجمه هاي فارسي قرآن

چنان كه اشاره شد، براي تسهيل كار، فقط كاربرد 15 مورد اول حمد را در قرآن مجيد در اين ترجمه ها يا تفسيرهاي فارسي (نظر به ترجمه هايشان) مبناي نقل و آمارگيري قرار داده ايم.

1. در قرآن قدس، از ميان 14 مرتبه ي اولي كه حمد در آن آمده است (اين اثر، ترجمه ي حمد و بخشي از بقره را فاقد است) هر 14 جا به «سپاس» ترجمه شده است (توجه داريم كه به احتمال بسيار و به قول بعضي صاحب نظران، اين اثر كهن ترين ترجمه ي موجود فارسي قرآن كريم است، حدوداً متعلق به سال هاي 250 تا 350 ق). چنان كه ملاحظه مي شود، همه ي معادل هاي حمد در اين اثر فقط «سپاس» است.
2. در ترجمه ي تفسير طبري، از 15 مورد، 7 مورد «سپاس» آورده است، 4 مورد شكر، 2 مورد شكر و سپاس، و دو مورد هم به ترجمه درنيامده است. در اين اثر اكثريت قريب به اتفاق با «سپاس» و شكر (و سپاس) است.
3. در ترجمه ي آيات، در تفسير سورآبادي، معادل ها از اين قرار است: سپاس و ستايش (3 مورد)، سپاس و آزادي (7 مورد)، سپاس و آزادي و ستايش (1 مورد)، ستايش (3 مورد)، بدون ترجمه (1 مورد). در اين اثر غلبه ي نسبي با «سپاس» است.
4. در فرهنگنامه ي قرآني (فرهنگ برابرهاي فارسي قرآن، براساس 142 نسخه ي خطي كهن محفوظ در كتابخانه ي مركزي آستان قدس رضوي)، از 45 معادل فارسي كه در برابر 26 عبارت قرآن (داراي كلمه ي حمد و مشتقات آن) آورده است، حاصل آمارش از اين قرار است: «سپاس» (11 مورد)، سپاس و ستايش (3 مورد)، سپاس داري (4 مورد)، ستايش (12 مورد)، سپاس و ستايش و آزادي (3 مورد)، و چند مورد هم ثناء و درود. در اين مرجع غلبه و اكثريت با «سپاس» است.
5. در تفسير كشف الاسرار ميبدي: ستايش (3 مورد)، ستايش نيكو/ ستايش به سزا/ ستايش پاك (6 مورد)، ثنا به سزا (2 مورد)، به پاكي بستاي (2 مورد)، حمد و ستايش/ حمد و ثنا (2 مورد). چنان كه ملاحظه مي شود در اين تفسير غلبه ي مطلق با «ستايش» و «ثنا» ست.
6. در تفسير ابوالفتوح رازي: سپاس (13 مورد)، شكر/ شكر و سپاس (2مورد). چنان كه ملاحظه مي شود در اين تفسير غلبه ي مطلق با «سپاس» است.
7. ترجمه ي قرآن 556 ق: در اين اثر 13 مورد «سپاس» و دو مورد نماز كردن/ نماز كن به كار رفته است.
8. تفسير نسفي: 11 مورد «سپاس» 2 مورد حمد، يك مورد آفرين و يك مورد شكر.
9. ترجمه ي شاه ولي الله دهلوي: 9 مورد «ستايش»، 2 مورد حمد و 4 مورد «سپاس».
10. ترجمه ي مرحوم محمدكاظم معزّي: 14 مورد «سپاس» و 1 مورد «ستايش».
11. ترجمه ي مرحوم قمشه اي: 11 مورد «ستايش»، 1 مورد حمد، 2 مورد ستايش و سپاس و يك مورد هم بدون ترجمه.
12. ترجمه ي مرحوم پاينده: 13 مورد «ستايش» و 2 مورد «سپاس».
13. ترجمه ي آقاي عبدالمحمد آيتي: 11 مورد «سپاس»، 3 مورد «ستايش» و يك مورد «بستاي».
14. ترجمه ي مرحوم رهنما: 9 مورد «ستايش»، 4 مورد «سپاس» و 3 مورد «شكر».
15. ترجمه ي آقاي محمد خواجوي: 10 مورد «ستايش»، 4 مورد «سپاس» و 1 مورد «حمد».
16. ترجمه ي حكمت آل آقا: 14 مورد «ستايش» و يك مورد حذف در ترجمه.
17. ترجمه ي آقاي محمد باقر بهبودي: 4 مورد «ستايش»، 5 مورد «سپاس»، 1 مورد حمد، 3 مورد «سپاس و ستايش»، 1 مورد «سپاس و ثنا» و 1 مورد «شكر و سپاس».
18. ترجمه ي آقاي جلال الدين فارسي: هر 15 مورد «سپاس و ستايش».
19. ترجمه آقاي دكتر جلال الدين فارسي: هر 15 مورد «سپاس و ستايش».
20. ترجمه ي آقاي محمدمهدي فولادوند: 11 مورد «ستايش»، 3 مورد «سپاس» و 1 مورد «حمد».
21. ترجمه ي آيت الله مكارم شيرازي: 7 مورد «ستايش»، 6 مورد «حمد»، 1 مورد حمد و ستايش» و 1 مورد «شكر».
22. ترجمه ي بهاء الدين خرّمشاهي: 14 مورد سپاس» [با اين توضيح كه دو مورد چون «بحمد» بوده، «سپاسگزارانه» ترجمه شده است]. و يك مورد الحمدلله رب العالمين عيناً حفظ شده است.

نتيجه گيري

بنده در طي اين تحقيق به چند نتيجه رسيده ام كه فهرست وار ياد مي كنم:
1. كلمه ي «الحمد»، به ويژه به صورت «الحمدلله»/ الحمدلله رب العالمين، چه در قرآن كريم، چه در عرف، آن هم از عرف صدر اول اسلام كه در احاديث منعكس است، تا عرف امروز جهان اسلام و حتي ايران خودمان، در مقام شكر و سپاس بيان مي گردد. چنان كه شواهد قرآني و حديثي متعددي نقل كرديم. در عرف، حتي در تعارف مسلمانان وقتي پرسيده مي شود حال شما چطور است، در پاسخ گفته مي شود «الحمدلله» يا «حمداً»/ «بحمدلله»، يا «شكر»/«شكراً». نظير اين كه در محل و مقام شكر است و شكر يعني سپاس و نه ستايش. حافظ مي گويد:
1. ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
2. كارم بكام است الحمدلله
3. لله حمد معترف غاية النعم
4. بحمدالله و المنة بتي لشكرشكن دارم
و چنان كه اشاره شد كه معادل و ترجمه ي فارسي حمد به معناي شكر/ سپاس است. باز در اين مقام حافظ گويد:

بدين سپاس كه مجلس منوّر است به دوست *** گرت چو شمع جفايي رسد بسوز و بساز

2. در احاديث نبوي و نيز در تفاسير روايي، با آن هايي كه جنبه ي روايي هم دارند، «حمد» برابر با شكر يعني برابر با «سپاس» فارسي است، چنان كه از تفسير ابن عباس و طبري و ابوالفتوح و ابن كثير و شيخ طوسي (تبيان) و چند منبع ديگر نقل كرديم.
3. برعكس تفسيرهاي عقلي، يا آن ها كه جنبه ي عقلي و عرفاني شان بر جنبه ي نقلي مي چربد، يا هر دو معني يعني هم سپاس و هم ستايش براي حمد نقل شده است، يا غلبه (اعم از نسبي يا مطلق) با معناي ستايش است، چنان كه تفسير كبير فخر رازي هر دو معنا را دارد و زمخشري گرايش به «ستايش» دارد و نيز تفسير امام قشيري (لطائف الاشارات) و تفسير بيضاوي (انوارالتنزيل) و تفسير الميزان «ستايش» معني كرده اند.
4. فرهنگ نويسان هر دو معني را به يكسان براي «حمد» ياد كرده اند. يا اگر هم هر يك فقط جانب يك معني را گرفته باشند، در مجموعه همزور و همسنگ هستند.
5. فرهنگ هاي ويژه ي قرآن كه عربي به فارسي هستند، بيشتر جانب معناي ستايش را گرفته اند.
6. اما اگر بر مبناي همين تحقيق بخواهيم به كميت گرايي و آمار و اكثريت توجه كنيم، به اين اعداد و ارقام مي رسيم كه در اين مقاله، منابع پنجگانه ي ما حدود 177 فقره «حمد» رابه معناي سپاس و شكر گرفته اند، يا در جهت تأييد و ترجيح آن هستند و 139 فقره «حمد» را به معناي «ستايش» و «ثنا» گرفته اند، يا در جهت تأييد و ترجيح آن هستند.
[اندكي بي دقتي در شمارش، لطمه اي به بحث ما نمي زند].
7. آخرين دليل راقم اين سطور در جهت ترجيح «سپاس»، به «ستايش» يك واقعيت زباني- ادبي است.
مراد يك پديده ي كهن، اما جديدالاكتشاف و تازه نامگذاري شده ي زباني است كه در زبان انگليسي به آن Speech act مي گويند كه نوعي «اسم فعل» و كلام انشايي است و مي توان آن را به سخنِ كارساز»، «كلام- كردار» و نظاير آن ترجمه كرد. اين موجود يا پديده ي زباني تقريباً در تمامي زبان هاي طبيعي و پيشرفته ي بشري وجود دارد و عبارت است از كلامي كه از حد كلام فراتر مي رود و به نوعي كار تبديل مي شود، يعني در حدّ حرف نمي ماند بلكه كارساز و كار راه انداز است. چنان كه وقتي عاقد براي زوج جوان، خطبه ي عقد مي خواند و مي گويد من شما را به عقد همديگر درآوردم/ درمي آورم (البته در هر فرهنگ و حقوق و فقهي جزئيات آن فرق دارد) همين سخن، آن ها را به عقد همديگر درمي آورد. يا اگر شاهدي در حضور قاضي يا ديگري بگويد «من به اين قرآن قسم مي خورم» عمل قسم خوردن انجام گرفته است، ديگر لازم نيست صيغه ي قسم جاري كند، گو اين كه صيغه هاي عقود و معاملات هم همين خاصيت را دارد. اين كتاب را خريدم (در محل انشاء و هنگام معامله) كار معنوي معامله را انجام مي دهد. همين طور عباراتي چون من به شما تبريك مي گويم/ تسليت مي گويم/ عذر مي خواهم و ده ها نظير آن. حال «خدا را شكر»، «سپاس خدا را» يا «الحمدلله» [رب العالمين] هم از همين قبيل است. يعني قائلش با ادا كردن آن، عمل شكر يا حمد را انجام مي دهد. حال پس از اين مقدمه، عرض مي كنم كه همه ي ما در عرف عربي و فارسي قبول داريم كه الحمدلله از همين قبيل است. اما اگر «حمد» به معناي ستايش باشد يا گفتن و اداي عبارت «ستايش خداي را» عمل ستايش انجام نمي گيرد. بلي اگر كسي بگويد: تعالي الله الملك الحق، يا لا اله الا الله الملك الحق المبين يا سبُّوحُ قدوسٌ ربّ الملائكة و الروح و نظايرآن، آن گاه است كه عمل ستايش را انجام داده است.
منبع مقاله: خرّمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (2)، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نخست



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط