نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
قبل از هر چيز بايد به خاطر داشت که مسلمانان به تجربه ي حضور ديگر اديان در ميان خود ادامه مي دهند؛ همچنان اين شرايط همواره در طول قرن ها ادامه داشته است. در جهن اسلام اقليت هاي مسيحي زندگي مي کنند که بيش ترين آن ها در مصر هستند. هنوز بعضي يهوديان در ايران و ترکيه به سر مي برند، گر چه اکثر يهوديان کشورهاي عربي بعد از سال 1948 به اسرائيل مهاجرت کردند. هنوز زرتشتيان در ايران زندگي مي کنند و مسلمانان در کنار هندوها در هند، بنگلادش، نپال، اندونزي و مالزي و در کنار بودائيان در سري لانکا، تايلند، لاداخ (1)، برمه، چين و ساير نقاط زندگي مي کنند. همچنين نه تنها در چين بلکه در مالزي نيز مسلمانان در جوار گروه هاي کنفوسيوسي و تائوگرا به سر مي برند. به طور کلي مي توان گفت که در اغلب دوره هاي تاريخ اسلام، ارتباط بين مسلمانان و گروه هاي اقليتي که در کنار آن ها بوده اند، توأم با صلح و آرامش بوده است. استثناها هنگامي به وجود آمد که مسائل سياسي مهم از جمله تقسيم فلسطين و هند، روابط عادي بين مسلمانان و پيروان ديگر اديان را تغيير داد. امروزه به جز مواردي از سوء استفاده هايي که گاه و بيگاه توسط جريان هاي به اصطلاح بنياد گرا در کشورهاي مختلف اسلامي ديده مي شود، مي توان گفت که اقليت هاي مذهبي در جهان اسلام اغلب از رفتار منصفانه تري نسبت به اقليت هاي مسلمان در ديگر سرزمين ها برخوردار بوده اند. در اين ميان، آمريکا و بعضي کشورهاي غربي که مسلمانان توانسته اند فعاليت هاي مذهبي خود را بدون محدوديت هاي ظاهري و پنهاني ادامه دهند، استثنا محسوب مي شوند. حداقل کاري که مي توان کرد، مقايسه ي شرايط اقليت هاي مسيحي در کشور هاي روسيه، عراق و ايران، که تمايلي به غرب ندارند، با شرايط اقليت هاي مسلمان در چين، فيليپين، هند، قفقاز، و روسيه است؛ در اين ميان از شبه جزيره ي بالکان سخني به ميان نمي آوريم؛ چرا که ارعاب اعمال شده از سوي صرب هاي مسيحي به مسلمانان بوسني و کوزوو هنوز در خاطره ها زنده است.
حضور دوستانه و آرام اقليت هاي مذهبي و به ويژه مسيحيان در جهان اسلام تا حد زيادي در دوران اخير به واسطه ي فعاليت مبلغّان غربي آشفته شده است و واکنش هاي شديدي را در ميان مسلمانان، هندوها، بودايي ها و پيروان ديگر اديان بر انگيخته است. مسئله ي فعاليت مبلغّان مسيحي (مبلغّان کليساي غرب و نه کليساي ارتدوکس) مسئله ي پيچيده اي است که به بررسي جداگانه اي نيازمند است و در اين جا تنها به آن اشاره اي مي شود. کافي است بگوييم که تا جايي که به جهان اسلام مربوط مي شود، اين فعاليت آغاز دوره ي جديدي است که با استعمار همراه است و بسياري از مبلغّان مسيحيت غربي، همان قدر براي عرف گرايي (سکولاريسم) تبليغ کرده اند که براي مسيحيت. تلاش بسياري برآنان بر اين بوده و هست که مسيحيت را نه تنها از طريق تعاليم مسيح بلکه بيشتر از طريق جاذبه ي کمک هاي مادي از جمله برنج و دارو تبليغ کنند که به نام خيريه ي مسيحيان، ولي با هدف گرواندن ديگران به مسيحيت اهدا مي شود. در بسياري از مدارس آنان حتي اگر بتوانند به جاي سوق دادن دانش آموزان مسلمان به سوي مسيحيت، از ميزان باور آنان به اسلام بکاهند، راضي و خشنودند. تصادفي نيست که بيش تر رهبران سياسي عرب که به شدت ضد غرب بودند، در دهه هاي گذشته از مدرسه هاي آمريکايي فارغ التحصيل شدند که پايه گذاران آن ها مبلغّان مسيحي بودند؛ مدرسه هايي که هويت فرهنگي و مذهبي اين دانش آموزان را از بين مي بردند.
براي درک واکنش کنوني جهان اسلام نسبت به فعاليت مبلغّان مسيحي در بسياري از کشورها بايد عکس العمل مردم تگزاس و اُکلاهاما (2) را که خاستگاه بسياري از آمريکاييان «اِوانجلست» است، در شرايطي در نظر گرفت که با پول نفت کشورهاي اسلامي در اين ايالت ها مدارس اسلامي مي ساختند و به دليل اعتبار و نفوذشان، فرزندان تمامي خانواده هاي ثروتمند و با نفوذ را که رهبران آينده از ميان آنان برمي خاست به خود جلب مي کردند؛ و حتي اگرنمي توانستند آنان را رسماً مسلمان کنند، فرهنگ آن ها را عربي مي ساختند. فعاليت مبلغّان غربي با واعظ هاي مسيحي در قرون وسطي که به تبليغ انجيل مي پرداختند و با مبلغّان ارتدوکس در ميان اينوئيت هاي (3) کانادا که حتي زبان ولباس اينوئيت را پذيرفتند، تفاوت دارد. بيش تر فعاليت مبلغّان غربي در دوران معاصر در سراسر آسيا و آفريقا بيش از هر چيز به معناي غربي کردن و جهاني کردن توأم با فرهنگ مصرف گرايي است ولي به نام مسيحيت. اگر نيرو هاي قدرتمند سياسي، اقتصادي و حتي نظامي از حضور اين مبلغّان پشتيباني نمي کردند، حضور آنان چيزي در حد حضور بوداييان تبتّي يا مسلمانان در کانادا و ايالات متحد آمريکا مي ماند که خطري را براي مذاهب و فرهنگ هاي محلي در بر ندارد؛ اما شرايط به گونه اي ديگر است و به همين دليل فعاليت مبلغّان مسيحي به خصوص در نقاطي همچون اندونزي، پاکستان و جنوب صحراي افريقا (4) نقش مهمي در ايجاد تنش بين اسلام و مسيحيت و به طور غير مستقيم با غرب ايجاد مي کند که پشتيبان مادي و سياسي اين مبلغّان است و اين امر در شرايطي صورت مي گيرد که حتي حکومت مورد نظر مثلاً فرانسه، کشوري آشکارا سکولار (غير مذهبي) محسوب مي شود.
البته اين شناسايي با فرهنگ مصرف کننده و سکولار غربي همواره مسئله ي تمامي مبلغّان نبوده است. پدر فوکو، روحاني کاتوليک فرانسوي، مدت هاي طولاني به عنوان خادم مسيح (عَلَيهِ السَّلام) در ميان مسلمانان شمال افريقا زندگي مي کرد و مورد احترام فراوان همنوعان مسلمان بود، همان طور که برخي از راهبان و کشيش ها مورد احترام بودند. همچنين پروتستان هاي فروتني نيز بودند که براي معرفي پيام مسيح (عَلَيهِ السَّلام) به نزد مسلمانان آمدند و اين عمل را بدون هيچ گونه تبليغ تهاجمي و بدون اغواي مادي فقرا انجام دادند. چنين استثناهايي بي ترديد وجود داشته است. با اين حال فعاليت آن دسته از مبلغّان غربي مسيحيت که به طور مستقيم يا غير مستقيم از طرف قدرت غرب حمايت مي شوند، مسئله ي مهمي براي مسلمانان معاصر در برخورد با مسيحيت غربي به وجود آورده است که در مقايسه با انواع مسيحيت که قرن ها در کنار مسلمانان زيسته اند در تضاد است. در اين ميان، بايد ياد آور شد هنگامي که بغداد در جريان جنگ خليج فارس بمباران مي شد، هيچ عراقي مسلماني به عراقيان مسيحي که در خيابان مي گذشتند حمله نکرد؛ در حالي که از زمان حادثه ي غم انگيز يازدهم سپتامبر عمليات وحشت انگيزي عليه تعدادي از مسلمانان آمريکايي و اروپايي صورت گرفته است و آنان در نتيجه ي بيگانه هراسيِ نژادي و قومي حاصل، مورد حمله و مزاحمت قرار گرفته اند.
هنگامي که در مورد فعاليت هاي مبلغّان صحبت مي کنيم، لازم است مطلبي را نيز درمورد «ارتداد» از ديدگاه اسلام ذکر کنيم که مورد انتقاد گروه مبلغّان و ديگر گروه ها در غرب قرار گرفته است. بر اساس تعريف سنتيِ «شريعت»، مجازات ارتداد براي هر فرد مسلمان مرگ است و بسياري از غربي ها اين عمل را منزله ي عدم آزادي وجدان در اسلام تلقي کرده اند. براي روشن شدن اين موضوع ابتدا بايد چند کلمه اي در مورد تغيير دادن دين افراد صحبت کنيم. قرآن مي گويد: «در دين هيچ اجباري نيست» (بقره، 256) و در اغلب دوره هاي تاريخ اسلام نيز هيچ تغييري در دين به صورت اجباري براي اهل کتاب نبوده است. در واقع، تغيير در دين به صورت اجباري، بي احترامي به خداوند و شأن وجدان انسان است که خداوند آفريده است. عربستان در زمان نزول قرآن يک استثنا محسوب مي شد. در آن جا به اعراب کافر که ابلهانه ترين نوع آيين چند خدايي را دنبال مي کردند، حق انتخاب دادند که يا مسلمان شوند يا عليه مسلمين بجنگند. اين مسئله بسيار شبيه به حق انتخابي است که مسيحيان بعد از به قدرت رسيدن در اروپا به کفار اروپا دادند. اما حتي در عربستان نيز يهوديان و مسيحيان را مجبور به پذيرش اسلام نکردند.
ممکن است قوانين شريعت اسلامي نسبت به ارتداد با توجه به رابطه ي اسلام با ديگر اديان آسماني عجيب به نظر برسد. دليل چنين قانوني را مي توان در اين واقعيت جستجو کرد که قبل از دوران معاصر، سر سپردگي به اسلام به معناي عضويت در کشور و جامعه ي اسلامي بود و به اين ترتيب ارتداد، خيانت به کشورمحسوب مي شد و تنها به معناي تغيير مذهب نبود. امروزه که حکومت ها و دولت ها ديگر به آن معناي سنتي، اسلامي نيستند، بسياري از علماي ديني مخالفت خود را با مجازات مرگ براي ارتداد اعلام کرده اند. به علاوه، گر چه اين قانون هنوز در کتاب هاي فقهي هست، عملاً در بسياري از کشورها به ندرت اعمال شده است. حضور ميليون ها نفر مسيحي که به واسطه ي مبلغّان غربي از اسلام به مسيحيت گرديده اند و در کشور هايي مثل اندونزي، پاکستان و بسياري از کشورهاي غرب افريقا نيز ديده مي شود، شاهد بر اين امر است. اين قانون در عمل همچون قوانين عليه زنا در انگلستان است که گر چه هنوز جزو قوانين مدون و مکتوب است، اما اعمال نمي شود. جنگ هاي متعصبانه بين مسلمانان و مسيحيان نوآيين هنوز در اندونزي، پاکستان، نيجريه، سودان و برخي ديگر کشورها ادامه دارد، اما اين مسئله بيش تر به مسائلسياسي، اقتصادي و اجتماعي منطقه مربوط مي شود تا به احکام سنتي شرع در مورد ارتداد.
در مورد قوانين شريعت که اکنون توسط برخي مقامات فقهي در حال تحول است و در بيش تر موارد ناديده گرفته مي شود، اين مطلب را نه در قالب غرب مدرن که مذهب در آن به حاشيه رانده شده و از صحنه هاي عمومي کنار زده شده، بلکه در چارچوب مسيحيت غربي بايد مد نظر قرار داد. تنها بايد به اين مطلب فکرکرد که اگر يک مسيحي در فرانسه ي قرون وسطي و يا اسپانياي قرن هفدهم به اسلام مي گرويد، چه اتفاقي مي افتاد. در هر حال مسئله ي ارتداد را که توسط کساني مطرح شده که ارتباط بين اسلام با ديگر اديان را زير سؤال برده اند، بايد در مفهوم کهن آن، اما در موقعيت کنوني ديد که تا حد زيادي احکام شرعي مربوط به آن اجرا نمي شود و نيز تعدادي از نخبگان برجسته ي فقه اسلامي اين موضوع را دوباره مورد تفسير و بحث قرار داده اند.
مطلب ديگري که غربيان اغلب به هنگام بحث در مورد ارتباط اسلام با ديگر اديان مطرح مي کنند اين است که مسلمانان حضور غير مسلمانان ر در منطقه ي خاصي پيرامون مکه منع مي کنند؛ در حالي که مسيحيان، غير مسيحيان را حتي به درون واتيکان راه مي دهند. بايد اين نکته را در نظر داشت که هر ديني قوانين خاص خود ا درباره ي مکان هاي مقدس دارد. در آيين هندو بخش هاي خاصي از بنارس به روي غير هندوها بسته است و مسلمانان حتي هنگامي که بر اين شهر حکومت مي کردند نيز اين قوانين را رعايت مي کردند و هرگز به زور وارد معبد ميمون ها يا ديگر اماکن مقدس هندو نمي شدند. در اسلام نيز همانند آيين هندو و بسياري از ديگر مذاهب، فضاي مقدسي وجود دارد. اين فضاي مقدس اسلام [= حرم] در اطراف مکه قرار دارد که مرز هايش را خود پيامبر تعيين کرده است و غير مسلمانان اجازه ي ورود به آن را ندارند.
اين مسئله هرگز به معناي بسته بودن ديگر قسمت هاي جهان اسلام بر حضور ساير اديان و نيايشگاه هايشان نبوده است. کليساها افق قاهره، بيروت، دمشق و بسياري از شهرهاي ديگر را زينت داده اند و هر جا جامعه ي يهوديان وجود داشته باشد، از تهران گرفته تا فاس، کنيسه نيز يافت مي شود. در امپراتوري عثماني و در بسياري جاها مانند بالکان که يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در کنار هم زندگي مي کردند، کنيسه، کليسا و مسجد در جوار هم ساخته مي شد. نمونه ي اين حضور هماهنگ از نيايشگاه هاي مختلف تا به امروز در استانبول ديده مي شود. در عربستان خارج از حرم يا محوطه ي مقدس بنا بر شريعت، وظيفه ي دولت اسلامي است که اجازه ي ساخت و نگهداري نيايشگاه هاي اهل کتاب را صادر کند و هر فرماني که خلاف آن باشد، با اصول قوانين اسلامي و سنن آن مغايرت دارد.
البته در طول تاريخ اسلام موقعيت هايي بوده است که بعد از يک پيروزي بزرگ، کليسا به مسجد تبديل شده است؛ همان طور که در اياصوفيا (5) اين اتفاق افتاد، اما نمونه ي برعکس آن خيلي بيش تر اتفاق افتاده است؛ مانند تبديل تبديل مسجد اعظم قرطبه به کليساي جامع. اما در اسلام نمونه ي متداول روشي بود که عمر پايه گذاري کرد. وي زماني که بيت المقدس را فتح کرد، فرمان داد که به کليساي مقبره ي مقدس حرمت بگذارند و به صورت کليسا حفظ شود. به جز اين بيش تر کليساهاي موجود در جهان اسلام که بعد ها به مسجد تبديل شد، مکان هايي بود که عبادت کنندگان مسيحي آن ها را رها کرده بودند؛ و اين تقريباً نظير چيزي است که اين روزها در بعضي از شهر هاي انگلستان ديده مي شود.
در سطح فکري و عقلاني در جهان اسلام امروزه تمايل زيادي براي گفتگوي ديني وجود دارد که گروه هاي مسيحي و بيش تر بعد از جنگ جهاني دوم آغازگر آن بودند. در کشورهايي همانند مراکش، مصر، اردن، سوريه، لبنان، ايران، مالزي و اندونزي، هم دولت و هم افراد و سازمان هاي مذهبي به گفتگوي بين اديان تشويق شده اند. کنفرانس هاي متعددي در مناطق مختلف جهان بين مسلمانان و پروتستان ها و کاتوليک ها و اخيراً مسيحيان ارتدوکس با هندوها در هند و اندونزي و با پيروان کنفوسيوس در مالزي صورت گرفته است. گرچه به دليل مشکلات فلسطين - اسرائيل گفتگو با يهوديت تا حدي مشکل بوده است، حتي اين گفتگو نيز تا حدي در خاورميانه و غرب انجام گرفته است. در اين گفتگوها علماي بسياري از مکاتب مختلف فکري شرکت کرده اند که هم از جهان اسلام و هم از ميان مسلمانان ساکن غرب بوده اند. البته گروه هاي انحصار طلب نيز هستند که با چنين گفتگوهايي مخالفت کرده و مي کنند؛ همچنان که از اين دست در ميان مسيحيان و يهوديان نيز ديده مي شود، اما فعاليت گفتگوي بين اديان در جهان اسلام براي چندين دهه ادامه يافته است و اکنون بخش مهمي از فضاي فکري و ديني اسلام معاصر را تشکيل مي دهد.
حتي در سطوحي که بيش تر اعتقادي و فلسفي است نيز آنچه «تکثر اديان» خوانده مي شود، يکي از موارد مورد علاقه است که در بسياري از کشورهاي اسلامي و آن ها که در غرب بنيادگرا نام گرفته اند، نيز چالش فکري عمده اي ايجاد کرده است. در جهان اسلام بيش ترين علاقه به مسائل اعتقادي و فلسفي مربوط به تکثر گرايي ديني در ايران ديده مي شود که در آن آثار نويسندگان معروف پروتستان و کاتوليک غربي همچون جان هيلک (6) و هانس کونگ (7) ترجمه شده است و حتي در رسانه هاي عمومي مورد بحث قرار مي گيرد. همچنين نظريات علماي سنتي عرفان و حکمت نيز همچون فريتهوف شوان (8) که از «اتحاد متعالي اديان» (Transcendant unity of religions) سخن به ميان آورده است و من خود نيز پيرو آن هستم، بخشي از مباحث فکري عمومي را تشکيل مي دهد. چنين علاقه ي پر شوري در کشورهايي همچون ترکيه، پاکستان و مالزي نيز به چشم مي خورد.
بعضي از مسلمانان که با خطر از دست دادن هويت و تضعيف دين در نتيجه ي حمله ي تجدد و بنيان غير ديني اش رو به رو هستند، در رويايي با مسئله ي ارتباط اسلام با ديگر اديان، يک صدا و پرشور، از ديدگاهي افراطي و انحصاري حمايت مي کنند. اما همچنان براي اکثر مسلمانان ديدگاه قرآنيِ جهاني بودن وحي و تعدد پيامبران در سايه ي خداوند يگانه، هنوز در عمق روح و جانشان قرار دارد و همواره متوجه آيات متعدد قرآني هستند که به مسئله ي وحدت خداوند و تعدد اديانِ فرستاده شده از طرف او مي پردازد. آنان هنگامي که به پيامبر عزيزشان مي انديشند، اين کلام خداوند را مد نظر دارند که مي فرمايد :
ما به تو وحي کرديم؛ همچنان که به نوح و پيامبران بعد از او وحي کرده ايم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و سبط ها و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي کرده ايم و به داود زبور را ارزاني داشته ايم. و پيامبراني که پيش از اين داستان هايشان را براي تو گفته ايم و آنان که داستان هايشان را براي تو نگفته ايم. خدا با موسي سخن گفت، چه سخن گفتني بي ميانجي.
پيامبراني مژده دهنده و بيم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتي نباشد، و خدا پيروز و حکيم است (نساء 163-165).
پي نوشت ها :
1- Ladakh.
2- Oklahoma.
3- Inuit.
4- Sub- Sahara.
5- Hagia Sophia.
6- John Hick.
7- Hans Kung.
8- Frithjof Schuon.
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم