اين حديث را ترمذى در بخش « فضايل معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، ابى بن كعب و ابوعبيدة بن جرّاح» آورده است. وى در سنن خود اين حديث را با دو سند مى آورد:
1. سفيان بن وكيع، از حميد بن عبدالرحمان، از داوود عطّار، از معمر، از قتاده نقل مى كند كه انس بن مالك گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
ابوبكر مهربان ترين شخص براى امّت، عمر سخت گيرترين فرد در دستورات الاهى، عثمان بن عفان با حياترين فرد، معاذ بن جبل داناترين فرد به حلال و حرام، زيد بن ثابت داناترين فرد به احكامِ تقسيم ارث و اُبى بن كعب فصيح ترين قارى كتاب خدا در امّت من هستند. هر امّتى امينى دارد و امين اين امّت، ابوعبيدة بن جرّاح است.
اين حديثى است حَسَن و عجيب كه به جز از قتاده، آن را ديگران نقل نكرده اند.
نظير اين حديث را ابوقلابه، از انس، از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روايت كرده است و حديث ابوقلابه مشهورتر است.
2. محمد بن بشّار، از عبدالوهّاب بن عبدالمجيد ثقفى، از خالد حَذّاء، از ابوقلابه نقل مى كند كه انس بن مالك گفت:
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
ابوبكر مهربان ترين شخص براى امّت من، عمر سخت گيرترين فرد در دستورات الاهى، عثمان با حياترين فرد، ابى بن كعب فصيح ترين قارى كتاب خدا، زيد بن ثابت داناترين فرد به احكامِ تقسيم ارث و معاذ بن جبل داناترين فرد به حلال و حرام در امّت من هستند.
آگاه باشيد كه هر امّتى امينى دارد و امين اين امّت، ابوعبيدة بن جرّاح است.
اين حديث، حَسَن و صحيح است.(1)
البته افراد ديگرى نيز اين حديث را نقل كرده اند، از جمله ابن ماجه اين حديث را با دو سند اين گونه نقل مى كند:
1. محمد بن مثنّى، از عبدالوهّاب بن عبدالمجيد، از خالد حذّاء، از ابوقلابه نقل مى كند كه انس بن مالك گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: ابوبكر مهربان ترين شخص براى امت من ... .
2. على بن محمد همانند ابن قدامه، همين روايت را از وكيع، از سفيان، از خالد حذّاء، از ابوقلابه روايت كرده است... .(2)
حاكم نيشابورى نيز اين حديث را ذكر كرده و مى گويد:
عبدالرحمان بن حمدان جلاّب در همدان، از ابوحاتم رازى، از محمّد بن يزيد بن سنان رهاوى، از ابومحمد كوثر بن حكيم حلبى، از نافع نقل مى كند كه ابن عمر مى گويد:
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: ابوبكر مهربان ترين فرد براى امت من است، عمر قاطع ترين فرد در دستورات الاهى، عثمان باحياترين فرد، ابى بن كعب فصيح ترين قارى قرآن، زيد بن ثابت داناترين فرد به احكام تقسيم ارث، على بن ابى طالب داناترين فرد به احكام قضاوت، معاذ بن جبل داناترين فرد به حلال و حرام و ابوذر راست گوترين فرد در ميان امّت من هستند. به راستى كه ابوعبيدة بن جرّاح، امين اين امّت است و عالم دينى اين امّت عبداللّه بن عباس است.(3)
بررسى راويان حديث
آن چه آورديم، مهم ترين سندهاى اين حديث در معتبرترين كتاب هاى اهل سنّت است كه حديث به دروغ به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نسبت داده شده است و اگر بخواهيم سندهاى آن را كامل بررسى و ارزيابى كنيم، از هدف اين كتاب دور خواهيم شد؛ از اين رو تنها به بررسى بخش بسيار كوچكى از سندهاى اين حديث مى پردازيم.سفيان بن وكيع
در سند نخست حديث كه ترمذى آن را نقل كرده است، نام سفيان بن وكيع به چشم مى خورد. راوى شناسان درباره او اين گونه اظهار نظر كرده اند:بخارى مى گويد: علما به خاطر مطالبى كه به سفيان ياد داده بودند بر او ايراد مى گرفتند.
ابوزرعه درباره او مى گويد: سفيان به دروغ گويى متهم است.
ابن ابى حاتم مى گويد: از پدرم در مورد سفيان سؤال شد، پاسخ داد: او در نقل حديث سهل انگار است.
نسائى درباره او مى گويد: سفيان فرد ثقه و مورد اعتماد نيست.
وى در جاى ديگر مى گويد: سفيان فرد ارزشمندى نيست.
آجرى در مورد سفيان مى گويد: ابوداوود از نقل روايت هاى وى خوددارى كرده است.
ذهبى او را در زمره كسانى كه از نظر نقل حديث ضعيفند قرار داده است.
ابن حجر مى گويد: سفيان گرفتار كاتب خود شد كه احاديثى را به نقل از او مى نوشت كه جزء احاديث او نبود. سفيان را در اين باره نصيحت كردند، اما نپذيرفت؛ بنابراين، احاديث او از درجه اعتبار، ساقط است.(4)
داوود عطّار
داوود عطّار نيز يكى ديگر از راويان سلسله سند نخست ترمذى است.حاكم نيشابورى مى گويد: يحيى بن معين درباره داوود مى گويد: احاديث او ضعيف است.
ازدى مى گويد: علما حرف و حديث هايى در مورد او مى گويند.(5)
قَتاده
قتاده نيز يكى از راويان سلسله سند نخست ترمذى است.وى قَدَرى مذهب بود و اين مكتب را تبليغ مى كرد و از طرف ديگر، مشهور به تدليس بود.
شعبى مى گويد: قتاده احاديث صحيح را با غير صحيح درمى آميزد.(6)
محمد بن بشّار
از راويان سند دوم ترمذى، محمّد بن بشّار است.فلاّس او را دروغ گو دانسته است.
دورقى مى گويد: يحيى بن معين را ديدم كه به او اعتنايى نمى كند و او را در نقل حديث، تضعيف مى كرد.
قواريرى را ديدم كه او را نمى پسنديد.
وى صاحب حمّام بوده است.(7)
عبدالوهاب بن عبدالمجيد
يكى ديگر از راويان اين سند، عبدالوهّاب بن عبدالمجيد است. ابن ابى حاتم درباره او مى گويد: از پدرم درباره عبدالوهّاب پرسيدم، گفت: او فرد ناشناخته است.ابن مهدى وى را در زمره كسانى قرار داده است كه از كتاب هاى ديگران نقل حديث مى كرد، اما نمى توانست اين احاديث را به خوبى حفظ كند.
دورى به نقل از ابن معين مى گويد: وى در پايان عمر، دچار پريشان گويى شد.
ابوداوود مى گويد: او اختلال حواس يافت.
عقيلى وى را در شمار راويان ضعيف ذكر كرده است.(8)
خالد حذّاء
راوى ديگر اين سند خالد حذّاء است. ابوحاتم درباره او مى گويد: حديث خالد نوشته مى شود؛ ولى بدان احتجاج و استدلال نمى شود.عقيلى در تاريخ خود از يحيى بن آدم به نقل از ابوشهاب مى نويسد: شعبه به من گفت: به حجّاج بن ارطاة و محمد بن اسحاق اعتماد كن؛ چرا كه آنان در زمره حافظان حديث هستند، اما در ميان مردم بصره، احاديث خالد حذّاء و هشام را از من پنهان دار.
يحيى مى گويد: به حمّاد بن زيد گفتم: خالد حذّاء چه ايرادى دارد؟
گفت: او از شام به نزد ما آمد؛ ما حافظ بودن او را قبول نداريم.
عبّاد بن عبّاد مى گويد: شعبه مى خواست از خالد بدگويى كند. من و حمّاد بن زيد به نزد شعبه رفتيم و به او گفتيم: تو را چه شده؟ ديوانه شده اى؟!
آن گاه شعبه را تهديد كرديم و او نيز سكوت اختيار كرد.
عقيلى از طريق احمد بن حنبل اين گونه نقل مى كند: يكى از احاديث خالد را براى ابن عليّه روايت كردند. ابن عليّه به آن حديث توجّهى نكرد و خالد را در نقل روايات تضعيف كرد.
ابن حجر مى گويد: به نظر مى آيد كه سخنان اينان درباره خالد از آن روست كه حمّاد بن زيد به اين مطلب اشاره كرده كه خالد در پايان عمر، دچار دگرگونى حافظه گرديد و يا از آن جهت است كه خالد به جرگه كارگزاران سلطان درآمده بود، و خداوند آگاه تر است.(9)
ابوقلابه
راوى ديگر اين سند، ابوقلابه عبداللّه بن زيد جرمى است. او على عليه السلام را دشمن مى داشت و نسبت به آن حضرت بى ادبى مى كرد. به همين جهت هيچ روايتى را از على عليه السلام نقل نكرده است.از طرف ديگر، همگان معتقد بودند كه ابوقلابه در حديث تدليس مى كرده؛ چه از كسانى كه آن ها را ديده بود و چه از كسانى كه آن ها را نديده بود.
درباره ابوقلابه، از ابوالحسن قابسى مالكى چنين نقل شده است: ابوقلابه از فقهاى تابعين نيست و از ديدگاه مردم، وى از ابلهان به شمار مى آمد.(10)
دو نكته جالب
بنابر آن چه گذشت موقعيّت سند حديث ابن ماجه نيز روشن شد. درباره سند اين حديث دو نكته نيز قابل بحث است:نخست: اين حديث ـ افزون بر آن چه گذشت ـ به طور مرسل نقل شده است. ابن حجر عسقلانى در فتح البارى و نيز ديگر شارحان صحيح بخارى به اين نكته تصريح كرده اند. مناوى در شرح خود مى نويسد:
ابن حجر در فتح البارى مى گويد: ترمذى و ابن حبّان اين حديث را به صورت مفصّل، از طريق عبدالوهّاب ثقفى به نقل از خالد حذّاء آورده اند. اين حديث با كلمه « مهربان ترين» آغاز مى شود و سند آن صحيح است، ولى حافظان احاديث گفته اند: درست آن است كه آغاز اين حديث، مرسل است و قسمتى كه به سندِ متّصل از حديث آمده همان است كه بخارى به آن بسنده كرده است.(11)
دوم: راوى اين حديث انس بن مالك است كه در موارد متعددى به دروغ گويى و خيانت، دست يازيده است. بنابراين نمى توان به او اعتماد كرد.
راويان حديث سند حاكم نيشابورى
محمد بن يزيد رهاوى
يكى از راويان اين حديث در سند حاكم نيشابورى، محمد بن يزيد بن سنان رهاوى است. راوى شناسان به او ايراد گرفته اند.دارقطنى درباره محمد بن يزيد مى گويد: او از نظر نقل حديث ضعيف است.
نسائى مى گويد: محمد بن يزيد در نقل حديث قوى نيست.
ابن ابى حاتم مى گويد: از پدرم درباره او پرسيدم. پاسخ داد: محمد بن يزيد راوى با ارزشى نيست و از پدرش غافل تر است.
بخارى مى گويد: ابوفروه مُقارب الحديث(12) است، اما پسرش محمد، روايات ناشناخته اى را از زبان او نقل كرده است.
آجرى نيز در اين باره سخن گفته است. او به نقل از ابوداوود مى گويد: ابوفروه جزرى راوى با ارزشى نيست و پسرش نيز همين گونه است.
ترمذى مى گويد: روايات محمّد بن يزيد قابل اعتماد نيستند و او از نظر نقل حديث ضعيف است.
ابن حجر مى گويد: محمّد بن يزيد در نقل حديث قوى نيست.(13)
ذهبى شرح حال او را در كتاب المغنى فى الضعفاء آورده است.(14)
كوثر بن حكيم
از ديگر راويان سند حاكم كوثر بن حكيم است. بخارى درباره او در الضعفاء والمتروكين مى گويد: احاديث كوثر بن حكيم ناشناخته است.نسائى نيز در الضعفاء و المتروكين مى گويد: كوثر بن حكيم متروك الحديث است (احاديث او مورد توجه قرار نمى گيرد).
ابوزرعه درباره او مى گويد: كوثر بن حكيم از نظر نقل حديث ضعيف است.
ابن معين مى گويد: او به حساب نمى آيد.
احمد مى گويد: احاديث او باطل است.
دارقطنى مى گويد: احاديث او متروك است.
ذهبى در المغنى فى الضعفاء مى گويد: عالمان حديثى او را رها كردند؛ چرا كه وى روايات عجيبى دارد.(15)
بنابر آن چه گذشت، روشن شد كه حق با كسانى است كه نه تنها اين حديث را ضعيف دانسته اند؛ بلكه جعلى بودن آن را ترجيح داده اند.(16)
پي نوشت ها :
1- سنن ترمذى: 5 / 435 كتاب المناقب، حديث 3815 و 3816.
2- سنن ابن ماجه: 1 / 161162، باب فى فضائل أصحاب رسول اللّه، حديث 154 و 155.
3- المستدرك على الصحيحين: 3 / 616، كتاب معرفة الصحابه، حديث 6281.
4- ميزان الاعتدال: 3 / 249، تهذيب التهذيب: 4 / 111 ـ 112، تقريب التهذيب: 1 / 372، المغنى فى الضعفاء: 1 / 419.
5- ميزان الاعتدال: 3 / 18، تهذيب التهذيب: 3 / 173.
6- تهذيب التهذيب: 8 / 307 ـ 309 و ديگر منابع اهل سنّت.
7- ميزان الاعتدال: 6 / 79.
8- همان: 4 / 434.
9- تهذيب التهذيب: 3 / 110 و 111.
10- همان: 5 / 201 و 202، ميزان الاعتدال: 4 / 103 و 104.
11- فيض القدير: 1 / 589.
12- مقارب الحديث، به كسى اطلاق مى شود كه در زمينه حديث، متوسط الحال است.
13- ميزان الاعتدال: 6 / 372، تهذيب التهذيب: 9 / 452، تقريب التهذيب: 2 / 147.
14- المغنى فى الضعفاء: 2 / 388.
15- ر.ك: كتاب هاى مذكور و نيز الميزان: 5 / 504، لسان الميزان: 4 / 589 ـ 590.
16- فيض القدير: 1 / 589.
آيت الله حسيني ميلاني، سيد علي؛ (1390)، احاديث ساختگي، قم: انتشارات حقايق، چاپ سوم