انسان شناسي ابن رشد

يکي از مقوله هاي ممتاز منظومه فکري ابن رشد، انسان شناسي اوست. از نظر وي، انسان، اساس و سنگ بناي تأسيس اجتماع(1) و دولت و نظام سياسي مي باشد. بر اين اساس، بررسي ساحت هاي مختلف انسان ضروري مي باشد.
يکشنبه، 29 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان شناسي ابن رشد
انسان شناسي ابن رشد

 

نويسنده: محمد سلمان




 

يکي از مقوله هاي ممتاز منظومه فکري ابن رشد، انسان شناسي اوست. از نظر وي، انسان، اساس و سنگ بناي تأسيس اجتماع(1) و دولت و نظام سياسي مي باشد. بر اين اساس، بررسي ساحت هاي مختلف انسان ضروري مي باشد.

1. ساحت وجودي

انسان در ساحت وجودي اش، موجودي مرکب از نفس و جسم است. (2) هر کدام از اين دو حصه، جايگاه ويژه و تعيّن هاي خاص خود را دارند و از هم جدا مي باشند. از طرفي، نفس و روح، کمال جسم (3) و بدن مي باشند و از سوي ديگر انسان از انسان ديگر به دنيا مي آيد؛ (4) از اين رو به لحاظ وجودي و مراحل رشد و پرورش، همه ويژگي هاي اساسي آن تابع محيط خانه ( پدر و مادر ) و اجتماع است. در اين جا آنچه او را مي سازد و موجب ادامه ي حياتش مي شود، مثل تغذيه، زاد و ولد، مسکن و... مد نظر مي باشد. شايد ورود انسان به اجتماع هم براي بر آوردن همين گونه حاجت ها بوده باشد و به جاي آن که فقط به کمالات فردي خود بپردازد، به اموري روي مي آورد که علاوه بر نياز طبيعي براي ادامه ي حياتش ضروري مي باشد، از قوه شهوانيه ( بهيميه ) (5) تا قواي عاقله و عاليه و نيز آنچه که ادامه ي بقاي نوع را تأمين مي کند و قوام وجودي بدان متوقف مي شود که فرد به تنهايي قادر به تأمين آن نياز نيست، همانند تأمين غذا، مسکن و پوشاک و گاهي دسترسي به رفاه افزون تر و راحتي زندگاني مدنظر قرار مي گيرد.
زماني نيز براي بِه زيستن ( علي جهة الافضل ) (6) است؛ مثل اين که فردي از کودکي بر انجام دادن فن و حرفه اي خاص اصرار ورزيده و در آن، مهارت و تخصص عملي و علمي يافته است. (7) در ساحت وجودي مي توان آن را در سه سطح بررسي کرد:
در سطح اوّل عمدتاً از اجبارهاي خارجي آگاه مي شود؛ اگر چه اين آگاهي ناظر به نيازهاي ضروري بشر است، کيفيت و نحوه ي وصول به آن، چه در شناختِ ضرورت و چه در عمل، چيزي است که فرد بايد تصميم بگيرد و راه ها را بيازمايد واز اطلاعات و آگاهي هاي شخصي خود به انضمام تجربيات ديگران بهره گيرد. در اين سطح آنچه تعيين کننده است ويژگي هاي طبيعي ذات بشر همانند ميل به حفظ و بقا مي باشد که چگونه مي توان استعدادهاي طبيعي انسان را (8) بروز داد و از حالت قوه به حالت فعليت(9) در آورد. اين فعل و انفعال معطوف به شناسايي سبب هاي وجودي و کيفيت تبدّل ضرورت هاست که دو سطح ديگر را روشن مي سازد اين دو سطح، يکي سطح نيازهاي زيستي است که به انسان به عنوان موجود طبيعي در آن زندگي مي کند و ديگر سطح نيازهاي عالي است که يافتن بهترين گونه در بر آورده ساختن طرح مي شود.

2. ساحت عاطفي، روحي و عقلي

در اين ساحت، انسان با قواي سه گانه ي وجودي خويش ( ناطقه، غضبيه و بهيميه ) به ويژه قوه ي ناطقه سروکار دارد. ساحت عاطفه در لذت، درد، اراده و صفاتي مشابه آن تبلور مي يابد. و در آن عقل به عنوان مُدرِک و شناسا عمل خواهد کرد و از تجربه هاي ديگران از گذشته تا حال براي آينده بهره خواهد برد. اين عقل در سلسله مراتب عقول ابن رشد جايگاهي ويژه دارد، چون هماره کشّاف، گشايش گر، الگوساز و الگوجو مي باشد. نام آن، عقل مستحدث است و نقش مؤثري در فعليت بخشيدن به استعدادها و توانايي هاي انسان دارد، همين طور که در رسيدن انسان به هدف (10) يا اکتساب فضيلت (11) يا تحقق سعادت(12) و در سوق دادن انسان به زيست جمعي مؤثر مي باشد. (13) تا از آن براي شکوفايي نظري (14) و عملي استفاده کند و با نقد راهکارهاي ارائه شده، راهکاري مؤثر را در حل معضل خود بيابد. در اين ساحت، انسان در پي افزايش تحصيل معرفت و فضايل و علوم و فنون بهينگي است و اين، فقط با تعليم و تعلّم و تکرار رفتارهاي معقول و عالمانه تحقق مي يايد. عالم کسي است که مي تواند آنچه را ديگران به سختي و پس از صرف وقت زياد درک مي کنند، به سهولت بفهمد. (15)
هدف عالمِ پي جويي حقيقت است نه ايجاد شک و حيرت؛ (16) بنابراين از اين جاست که ساحت علمي به ساحت هاي گذشته اضافه مي شود؛ اين ساحت محصول تکرار و ممارست انسان براي حلّ معضل ها و وصول به راه هاي مطمئن است. در اين ساحت با ارزيابي جايگاه معارف و علوم به تبيين نسبت بين آنها پرداخته مي شود، از جمله آن ها علوم نظري و فنوني است که خدمت کننده به سياست و صناعت مدني (17) مي باشد. با توجه به آنچه گفته شد، گونه شناسي انسان در نگاه ابن رشد اهميت مي يابد.

1. انسان طبيعي

انسان طبيعي، فردي مخمر در طبع و فطرت و فيزيک انساني است و همانند ديگر پديده ها تمامي فعاليت او معطوف به زيستن و محصور در نيازهاي ضروري است، زيرا شرايط طبيعي با توجه به بالقوه بودن آن الزاماً وافي براي رفع همه ي نيازها نيست و براي رفع نيازها اجتماع به وجود مي آيد و انسان در اجتماع با پذيرش واقعيات و رسميت دادن به آن، با تلاشي مشترک در راه رفع نيازها به برنامه ريزي و سازماندهي مي پردازد که از آن انساني مدني به وجود مي آيد.

2. انسان مدني

براي فعليت بخشي به توانايي هاي انساني با توجه به کمبود امکانات طبيعي، زيست جمعي ضرورت مي يابد. و در آن افراد بيشتر با استفاده از عقل تجربي به تنظيم رابطه ي خود با ديگران، تعيين اهداف جمعي و راه هاي وصول به اهداف جمعي و بهره مندي از شرايط بهتر مي پردازد و سطح، عمق، ميزان رابطه ونحوه ي ارتباط با ديگران چيزي است که دراين ساحت مورد توجه است. انسان مدني، فردي بهره مند از فضايل خلقي (18) ( مثل عفت و حريّت ) و صنايع عملي (19) ( همانند تدبير منزل و شهر و... ) است و آداب و عادت اخلاق مدني، حتي ملکات رفتاري، (20) معطوف به شکوفايي فضايل فکري (21)، مثل فهم و عقل را قبول دارد و مي کوشد با تطبيق خود به آن مبادي به غايات و اهداف خود برسد و کمال خويش را تکميل کند و کمالات انساني فقط به وسيله طبع بر آورده نمي شود. اين جاست که با اختراع زبان و استفاده از بديهيات عقلي، سعي در تأمين غاياتي مي کند که در طبيعت نمي توان آن را يافت، چون اين حوزه، حوزه ي اختيار، اراده و آگاهي بشر است که او را از ديگر موجودات زنده جدا مي سازد. آموزش فنون (22) براي انجام دادن بهتر کارها لازم است که گاهي اين فعاليت ها، معطوف به کمال است که اين کمال متناظر با تعالي جويي و کرامت طلبي مي باشد.

3. انسان کامل

آخرين گونه ي انسان شناسي ابن رشد، انسانِ کامل است. در نظر ابن رشد ملاک انسان کامل بودن، به صورت است، نه ماده. (23) بر اين اساس، لازم است که فرد بفهمد چه نسبتي با جهان هستي دارد. (24) و هدف از آمدن چه بوده است (25) و وجودش اقتضاي انجام دادن چه فعلي را دارد که ضرورتاً او را به هدف (26) برساند، زيرا انسان اصل، اساس و غايت شهر مي باشد و غايت انسان کامل، فعليت يافتن استعدادهاي بالقوه انسان در تمامي ابعاد وجودي، عاطفي و عقلاني است. آنچه باعث کمال اوست، ذات يا خصال عارضه بر ذات او مي باشد. (27) اين هدف ( کمال ) زماني حاصل شدني است که افراد در زندگي خويش خود را به صنايع عملي، نظري و تأملات عقلاني مجهز کنند و به آنها جامه ي عمل بپوشانند. (28)
در مورد غايات انسان و همچنين درمورد نحوه ي وصول به آن، اقوالي طرح شده که مهم ترين آن، تشخيص خير و فضيلت مي باشد و اين که فرد چگونه با اراده و آگاهي مي تواند راه خويش را در خودشناسي، جهان شناسي، زمان و مکان شناسي بيابد و براي رسيدن (29) به هدف بهترين روش را برگزيند. در اين خصوص، انواع کمال ( کمال فردي، جمعي ، فکري و عملي ) وجود دارد که مي تواند ابعاد انسان کامل را توضيح دهد. در اين جا به برخي از موارد اشاره مي شود:
مفهوم کمال در نوشتارهاي ابن رشد به چند معنا آمده است: عام ترين تعبير « تبديل شيء بالقوه و بالفعل » (30) ، گاهي به معناي اتمام و تکميل (31) چيزي که ناقص بوده و نيز به معناي مفيد بودن (32) به کار رفته است.
حيطه کاربرد آن در اجسام طبيعي، در اجرام سماوي و عالم انساني مي باشد. همچنين اين معنا در انسان شناسي، اخلاق و سياست زياد به کار رفته است. البته از بين همه ي موارد مي توان قدر جامعي گرفت که در « تبديل شيء بالقوه به بالفعل » خلاصه مي گردد. با نگاهي عميق، هر کدام از اين کاربردها، اين قابليت را دارند که معناي جديد از آن اخذ و اقتباس گردد، براي نمونه در مباحث معرفت شناسيِ ابن رشد از دوگونه عقل سخن به ميان آمده: عقل نظري ( عقل شناسنده واقعيت و ارزش ) و عقل عملي، عقلي که به چگونگي عمل مي پردازد. همچنين گفته که هر کدام از آن برداشت ها و معاني توليد شده چگونه کمالات انساني را توليد مي نمايد؛ مثلاً از عقل نظري، فضايل فکري و نظري متولد مي گردد و از عقل عملي، فضايل خلقيه و صنايع عملي (33) زاده مي شود. هر کدام از اين عنوان ها، مباحث گسترده اي را در پي دارد که انسان با باور يا با رفتار به آن مي تواند به طرف کمال حرکت کند. در اين جا برخي از نمونه برداشت از کمال طرح مي شود:
1. کمال انساني به ذاتش بر مي گردد که با اراده ي بشري کسب شده است. (34)
2. براي طرفداران عدم جاوداني معارف نظري، کمال نهايي با ادراک عيني تمام مي شود که دو گونه کمال را توليد مي کند:
الف) آنچه فرد خودش کسب مي کند، چيزي که مربوط به « قوام وجود يا راحتي زيستن » (35) اوست و کمال اول وي مي باشد:
ب) آنچه از ارتباط عقل خود با عقل فعال به دست مي آيد « وجه افضليت »(36) است و آن را کمال دوم آن مي نامند.
3. هر انسان فطرت و طبعي جداگانه دارد، در نتيجه در پذيرش کمال نيز متفاوت عمل خواهد کرد. کمال هر فرد مختص به خود اوست. (37) به طور متعارف، فردي يافت نمي شود که مستجمع جميع کمالات باشد، چون به لحاظ طبيعي، استعداد و توانايي و ظرفيت طبيعي نيز به انسان چنين مجالي را نمي دهد؛ لذا کمالات در بين جماعت توزيع شده است. (38) بر اين اساس، يک فرد نمي تواند هم مبارز و هم خطيب، شاعر و هم فيلسوف باشد. (39) وقتي اين گونه باشد، لازم است که نقص طبيعي از طريق يک عمل انساني ترميم شود تا افراد بتوانند به کمال خويش برسند و اين وقتي حاصل مي شود که آن دسته افراد که کمال کمتري دارند از افرادي که کمال بيشتري دارند، به همان اندازه ي وصول به کمال، پيروي و اطاعت کنند. (40) در اين جا سه نکته را تذکر مي دهد:
1. اطلاع از شرايط و مقتضيات مورد نياز تا چنانچه فرد داراي اين شرايط باشد، بتواند به آن ها عمل کند.
2. آگاهي بر اين که اين فضايل چگونه در نفوس افراد استقرار مي يابند و چگونه افراد جديد در جرگه ي باورمندان به اين فضايل قرار مي گيرند تا تربيت شوند و کمال برسند و موانع را به چه شکلي بر طرف کنند.
3. همچنين اطلاع از اين که کدام يک از اين فضايل در صورت جمع شدن با فضايل ديگر در کارها موفقيت بيشتري به همراه دارند. (41)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن رشد، تلخيص السياسه ص 247: « إنّ الإنسان هو أصل المدينة ».
2. همو، تفسير مابعدالطبيعه، تحقيق حسن مجيد و فاطمه ذهبي، ج2، ص 622.
3. همو، تلخيص السياسه، ص 152.
4. همو، تفسير مابعدالطبيعه، ج2، ص 622.
5. همو، الضروري في السياسه، ص 75.
6. همان.
7. همان.
8. همو، تفسير مابعدالطبيعه، ج 1، ص 186.
9. همو، شرح کتاب النفس، ص 157.
10. همان، ص 152.
11. همو، الضروري في السياسه، ص 113.
12. همان، ص 142.
13. همان، ص 153.
14. همان، ص 150.
15. محمد عباد الجابري، ابن رشد، سيره و فکر، دراسة و نصوص، ص 173.
16. العالم بما هو عالم، أنّما قصده طلب الحقّ، لاإيقاع الشکوک و تحيّر العقول ( ابن رشد، تهافت التهافت، ص 256 ).
17. ابن رشد، تفسير مابعدالطبيعه، ج 2، 581.
18. ابن رشد، تلخيص السياسه، ص 153.
19. همو، الضروري في السياسه، ص 155.
20. همان، ص 157.
21. همان، ص 153.
22. همان، ص 142.
23. همان.
24. همان، ص 152.
25. همان، ص 151.
26. همان.
27. همان، ص 147.
28. همو، تهافت التهافت، ص 581.
29. همو، الضروري في السياسه، ص 206.
30. همو، تلخيص السماع الطبيعي، ص 22.
31. تفسير مابعدالطبيعه، ج 1، ص 43 و 186.
32. همو، تلخيص مابعدالطبيعه، ص 158.
33. همو، الضروري في السياسه، تحقيق احمد شحلان، ص 74.
34. همو، تلخيص السياسه، ص 162.
35. همو، الضروري في السياسه، ص 75.
36. همان.
37. همان.
38. همان.
39. همان، ص 76.
40. همان.
41. همان، ص 78.

منبع مقاله:
سلمان، محمد؛ (1390)، انديشه سياسي ابن رشد، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط