ابن رشد در اشکال حکومت، حکومت فاضله را به لفظ مفرد آورده و اقسام آن را به لحاظ ماهيت از يک سنخ مي داند، درحالي که حکومت هاي غير فاضله را به لفظ جمع آورده که حاکي از ماهيت چند گانه آنها مي باشد. از نظر او، همان طور که جامعه صورت فرد است، نظام سياسي و حکومت هم صورت جامعه مي باشد.
بر اين اساس، حکومت استبداديه، محصول و معلول سياست مستبدانه، تفاسير دل خواه امور و احوال مردم و معلول غلبه ي نگرش تک بعدي به ارزش يا هنجاري خاص يا اعمال اجبار آميز هنجار يا تلقي افراطي از لزوم پيروي از حاکمان است. وي پايه ي اين رويه را غلبه ي مطامع فردي بر منافع عمومي و قرار دادن آنها در مسير بر آوردن آن مي داند که از شکوه، افتخار، عزت ظاهري دنيوي و ثروت اندوزي و گاهي ولنگاري جنسي و گاه ترکيبي از انواع آن است. (1)
هم چنين او اجابت اراده ي حاکم را منطق چيره بر ذهنيت و باور اتباع معرفي مي نمايد و معيار تعيين کننده انواع رفتار ساکنان را خواسته ها و اميال حاکم مي داند و در نظر او اتباع ابزاري براي تحصيل منافع بيش نيستند.
مکانيزم رسيدن به قدرت سياسي، تابع عناصري چون دارايي، ثروت يا رشادت نظامي درنبردها يا تطميع ديگران مي باشد و ظلم پذيري (2) و تمکين خواسته هاي فردي شخص حاکم و مقهور شرايط بيروني بودن و تلقي جبرگرايانه از امور داشتن از تبعات آن مي باشد که گاه با استفاده از مفاد نصوص ديني براي توجيه منافع حکام صورت گيرد. (3)
اهداف و کارکردهاي فرهنگي غير فاضله
ابهام سازي شاخصه هاي فرهنگي در دو سطح کلي و جزئي در تعيين اهداف نظام غير فاضله نقش مؤثري دارد. در سطح کلي، تمامي ارزش ها و هنجارهاي غير فاضلانه که کمال در وراي وجود انساني انسان طلب مي کند، حتي اگر هم فاضلانه باشد، ذاتي نيست، بلکه ابزاري مي باشد.در سطح جزئي کليه ي ارزش هايي که کمال را (4) در تکاثر ثروت يا تمرکز قدرت مي جويد، و آن را محور موجوديت و بقاي نظام غير فاضله شمرده موجب تنوع اهداف و انواع مدينه هاي غير فاضله مي گردد.
1. اجمال و ابهام در باورهاي تثبيت کننده
از نگاه ابن رشد، گوناگوني اهداف، محصول تنوع نگرش به جايگاه ارزش هاست و از طريق آن، باورهاي تثبيت کننده نظام در وضع موجود، همراه ابزار و روش هاي حفاظت از نظام شکل مي گيرد. پاره اي از گذشته به ارث رسيده ( سنت ) و پاره اي ديگر، محصول تصميم افراد در مورد نيازهاي جاري است ( قانون ) . آنچه غير فاضله را از فاضله جدا مي کند، شدت و ضعف اين قوانين درعرصه ي انديشه يا عمل است. (5) در کنار آن بايد از ويژگي ديگر فرهنگي به عنوان بحران دائمي ياد کرد که انسداد فرهنگي و تعقيب مخالفان، بي اعتنايي به متفکران و دستآوردها علمي آن مي باشد.2. مقابله با تهديد مشروعيتي نظام
اگر وضعيت فرهنگي بي ثبات شود، به خصوص باورهايي که معطوف به موجوديت و بقاي نظام است دستخوش دگرگوني گردد، ابن رشد اين عامل را عامل اساسي پديداري حالت تهديدآميز مي داند و آن را معلول اغتشاش ذهني حاکمان مي شمارد. اينان تصور مي کنند (6) برگزيده و منصوب از طرف خداوندند (7) و با استناد به برخي نصوص ديني و تفاسير جبري از آن به تثبيت خود و مقابله با تهديدها مي پردازند.يکي از شاگردان اينان براي مقابله با وضعيت بحراني، تکيه بر احساسات به جاي تکيه بر عقلانيت مي باشد که شاعران در آن جايگاه نخست را مي يابند.
3. شاعران و...مولدان کلام توجيهي
يکي از پيامدهاي اساسي چنين نظامي به دليل خوف دائم از مردم (8)، پديداري حالت حزن و اندوه است و تنها شعر (9) و شاعران برخوردار از احترام مي باشد و مداحان و مديحه سرايان و مبلّغان به عنوان مروجّان کلام توجيهي در عرصه فعاليت مي کنند. کارکرد آنها در شورانگيزي احساسات توده ها و گاهي فراخواني به نيازهاي کاذب مي باشد.4. رفتارهاي فرهنگي و افراط و تفريط
عنصر غالب در روحيه ي عمومي پرورش يافتگان سياست غير فاضله، افراط و تفريط(10) است، گاه در تکاثر ثروت و جمع آوري اموال، گاه در طلب آزادي بي حد و حصر و گاه قدرت و سيطره و ...بروز مي يابد.اين گونه رفتارها گاه با اخلال در نواميس و طرح اصل تساوي (11) بين همه ي مردم در بهره وري از مواهب، بين فرزندان با والدين، بردگان با آزادگان، مردان با زنان به صورت افراطي تعقيب مي شود. جامعه سياسي اين الگو جامعه اي، قشر بندي شده بين حاکمان، سرمايه داران و مردم است. از ويژگي هاي مهم آن خواسته هاي شخصِ حاکم بر مصالح عمومي تقدم دارد و رفتار افراد، رفتاري معطوف به لذت و نفرت ها (12) مي باشد و تعيين کننده ي اهداف و کارکردهاي فرهنگي، همين عناصر مي باشند.
اهداف و کارکردهاي اقتصادي غير فاضله
يکي ديگر از شاخصه هايي که با آن مي توان نظام فاضله را از غير فاضله تمييز داد، اهداف و کارکرد اقتصادي است. در اين جا به اختصار به چند مورد اشاره مي شود:1. اشباع نياز شخص حاکم و خاندان او
در سياست غير فاضله، اشباع نيازهاي اقتصادي شخص حاکم و خاندانش (13) بزرگ ترين هدف است. پس از اينها منصوبان و اعوان قرار دارند که با تسلط بر مجاري عمومي عملاً اقتصاد را در راستاي نفع شخص حاکم و خاندانش رقم مي زنند و ديگران در حالتي بين مرگ و زندگي، دلخوش به بر آوردن اولّيات زندگي قرار دارند. (14) در اين نظام، داشتن ثروت و هر چيزي که در معامله ها استفاده مي شود به مثابه معيار پذيرفته شده مي باشد. (15) در چنين نظامي قدرت ثروت مي آورد و ثروت، قدرت و تجمل، رفاه و نيازهاي تزئيني، در نهايت چيرگي بر تمامي امور درآمدزا در اختيار اقشار خاصِ حامي قرار مي گيرد؛ آنچه به نفع حاکم يا خاندان وي است، به عنوان منافع عمومي ترويج مي شود و ديگر از اهميت مالي خبري نخواهد بود.2. فقدان امنيت مالي
همان طور که گفته شد، يکي از پيامدهاي سياست غير فاضله، سياست اقتصادي آن مي باشد و در آن بر، به وجود آمدن دو طيف فقير ( در اکثريت ) و غني ( در اقليت ) (16) تأکيد مي شود و بين اين دو طبقه درگيري و تعارض دائمي وجود دارد. در اين سياست، گاه بقاي نظام سياسي خود را در کاهش فاصله ي طبقاتي مي دانند و آن را به پيروان خود تفهيم مي کنند، به گونه اي که يکي را بر ديگري غلبه مي دهند؛ اگر فقرا باشند رويه دائم آنها تصرّف اموال و غارت مي باشد (17) که صاحبان ثروت در اين وضعيت در وحشت دائم به سر مي برند و به دنبال امنيت مالي مي باشند و طرفداران سياست غير فاضله با بهره جستن از اين وضعيت با اموال آنها موقعيت خود را تثبيت مي کنند. چنانچه درگيري افزون تر شود و فقرا خود را محقق بدانند که به هر شکلي در اموال صاحبان ثروت (18) تصرف کنند، گاه سياست غير فاضله با حمايت از سرمايه ي ثروتمندان راه هاي تبديل اموال را به اشياي که از خطر تخريب و فرسايش در امان بماند فراهم مي کند (19) که در اين رفتار و تبديل ثروت به پول، پول را به عنوان روح اموال معرفي مي نمايد و مورد حمايت قرار مي گيرد. (20)در چنين موقعيتي، افزايش لشکر بي کاران شهر را به دزدان و اشرار مبدل مي کند، به طوري که با افزايش تعداد آنها بحران ها زياد مي شود. (21) اقتصاد بحراني هر لحظه سر بر بالين استراتژي جديدي نهاده، جامعه را بي ثبات مي نمايد.
چنانچه اين بحران به قدرت سياسي هم برسد و از فقيران براي تصدي مسئوليت ها استفاده شود، از اين فرصت اقدام به مصادره ي اموال اغنيا مي کنند و به نفع خود به وضع قانون دست مي زنند. در نتيجه، فساد اقتصادي، يکي از ويژگي هاي نظام هاي غير فاضله است. (22) همچنين گرايش به رفاه و تجمل و نيازهاي غير ضروري نيز از ويژگي ديگر آن مي باشد.
3. تجمل و رفاه و نيازهاي غير ضروري
يکي ديگر از راهبردهاي نظام غير فاضله، پوشش صنايع تجملي و رفاهي است؛ اموري مانند پوشيدن لباس هاي زربافت، بناي ساختمان هاي بلند و قصرهاي مجلل و هر چه ميل حاکم بدان تعلق گيرد مي باشد. بالجمله تمامي همّ و اهتمام افراد در اين نظام معطوف به نيازهاي تجملي و تزيني مي شود. (23)در چنين حالتي، افراد در پي چيزي اند که کمبودهايشان را بر آورده نمايد، مانند احساس تسلط يا افتخار و شکوه يا ثروت و اين امور تحقق نمي يابد، مگر اينکه در عرصه ي سياست توافقي صورت گرفته باشد که ابن رشد آن را اجابت فرد تحت سلطه از فرد مسلّط مي داند. (24) در اين وضعيت عدالت اقتصادي چيزي تلقي مي شود که به اموال رئيس لطمه نزند (25) و هر آنچه بر هم زننده آن باشد، مصداق ظلم تلقي مي گردد و حيات و رونق اقتصادي چيزي است که حاکم آن را برگزيده و تقرير مي کند. (26)
اهداف و کارکرد نظام سياسي غير فاضله
نظام سياسي غير فاضله مبتني بر سنت هاي غير فاضله مي باشد و اين سنت ها همان سنن فاضله است که گاه ضعيف و سست يا خشک و ستبر شده است؛ بنابراين، سياست غير فاضله در کم و کيف با سياست فاضله تفاوت دارد، همين طور ارزش و هنجارهاي اهداف و وسايل خاص خود را باز توليد مي کنند که در چگونگي تعامل با اتباع و ديگر کارکردها تبلور مي يابد.1. گسترش الگوي مورد نظر حاکم به مثابه ارزش و هنجار مطلق
هدف سياست غير فاضلانه، پوشش اميال و خيال هاي شخص ( مستبد ) به مثابه غايت جمعي مي باشد که از آن ارزش ها، هنجارها با تفاسير دل خواهان از ارزش ها به دست مي آيد (27) و در يک تحليل روان شناسانه ابن رشد آن را ثمره ي غلبه اقتصادي کشش و نفرت هاي وجودي شخص حاکم بر جزء عقلي آن مي داند که الگوهاي عيني خود را توليد مي کنند. (28)در اين نظام ها، ارزش هاي اجتماعي، همان تفسير والي از قدرت، ثروت، شکوه و افتخار يا آزادي و چگونگي استيلا بر ديگران و استخدام آنها در مسير مطامع است. (29)
در نظام سياسي غير فاضله، ارزش هر الگو متفاوت از ديگر الگوها است؛ مثلاً در تغلبيه، مقدار سيطره و غلبه ي اجباري؛(30) در الگوي پول سالار، ثروت و ماليه؛ در الگوي جماعيه، آزادي بي حد و حصر...مي باشد.
همچنين در اين مدل ها بر تمايلات طبيعي چون خوردن، نوشيدن و همسرگزيني و پرورش افراد در زمينه هاي اقتصادي چون کشاورزي، ماهي گيري و... بها داده مي شود. (31) معيار عمومي سياست غير فاضله بر پايه ترس و پيروي از اراده و اوامر والي است. (32) که تربيت سياسي نيز متأثر از آن است.
2. تربيت سياسي اتباع بر پايه ترس و نفرت
همان طور که پيش تر گفته شد، هدف از رسيدن به ارزش ها و هنجارها اموري اند که معطوف به کمال خيالي مورد نظر والي مي باشد (33) و بر اين اساس تربيت سياسي افراد صورت مي گيرد، به گونه اي که رفتارهاي سياسي آنان متأثر از ترس و نفرت مبدل به عرف و رويه تربيتي مي گردد، مشکلاتي را به وجود مي آورد که راه حل نمي طلبد.3. شناخت مشکلات عملي و راه حل ها
اگر در سياست فاضله تفاسير افراطي يا تفريطي حاکم شود، در مرحله عمل مشکلاتي را به وجود مي آورد که راه حل هايي را مي طلبد، بنابراين در سياست غير فاضله آنچه مورد رغبت فرد حاکم است مقدم مي گردد و از ديگران اطاعت از اين روش ها طلب مي شود؛ (34) رفتارهاي سياسي غير فاضله هم تابع سرشت و طبع غير فاضله حاکم و اتباع است وهم تابع تعيّنات سياسي و کارکردهاي آن مي باشد. بر تمامي گونه هاي غير فاضله، اراده ي زمامدار و صاحبان قدرت منطقِ حاکم در ارائه راه حل ها مي باشد.طبع، سرشت، اخلاق و رفتار سياسي
از نظر ابن رشد، رفتار سياسي غير فاضله، معلول غلبه ي يکي از دو جزء از قواي نفساني بر جزء عقلي است؛ مثلاً در رفتار قاهرانه سياسي، جزء غضبيه و شهويه بر عقليه غالب است يا در رفتار اقتصادي، شهويه بر ديگر قوا حاکم مي باشد که در طلب غذا، مسکن و ...ظاهر مي شود. تأمين نيازهاي اين گونه از جمله ضرورت هاي اجتماعي است که افراد را به اجتماع آورده، اگر اين رفع نياز متناظر با نياز عمومي باشد رفتاري فاضلانه مي شود اما اگر فقط اشباع نيازهاي حاکم و...باشد، رفتار سياسي غير فاضله خواهد بود. (35) « چه اين امور اموري ضروري باشند يا اموري که به سبب آن، امور ضروري تحصيل مي شود. »(36)وقوع نظام هاي سياسي غير فاضله
به نظر ابن رشد، مرور تاريخ سياسي ملل از جمله مسلمانان نشان مي دهد که تنها در دوره ي صدر اسلام تا قبل از زمان معاويه، نظام سياسي فاضله بر پا شده است و از دوران معاويه به بعد، دوران وقوع نظام سياسي غير فاضله و دگرديسي از فاضله به غير فاضله مي باشد. (37)آنچه در اين جا بررسي مي شود، فقط الگوهاي بسيط نظام سياسي غير فاضله است که در آن، از نحوه ي تعامل نظام سياسي با اتباع، نوع نگاه اتباع به زمامدار، مکانيزم دستيابي به قدرت سياسي، حفظ و نگه داري آن با نگاهي به زمينه ها و علل و عوامل آن بحث مي شود و در عالم واقع، الگوها مرکب و مختلط زياد است (38) که اين نوشتار در صدد بيان آن نيست.
الگوهاي نظام سياسي غير فاضله
1. الگوي رياستي کراميه
در اين الگو، چار چوب نظري غالب نزد زمامدار و اتباع، معطوف به تحصيل و انباشت ثروت است، در حالي که ثروت، برخوردار از اهميت ذاتي مي باشد و چيزي که از آن به کرامت بازاري و نفع متبادله تعبير مي گردد. (39)زمامدار درنگاه اتباع فردي خيّر، بلند همّت و مورد ستايش است و موفقيتش محصول توانايي جسمي و فکري او براي در اختيار گرفتن ابزار و وسايط و کيفيت تنظيم آنها براي رسيدن به هدف مي باشد. (40) حاکم کرامت مدار، کسي است که سعادت خويش را در دوست داشتن کرامت مي داند و اغلب از فرماندهان جهادي دوستدار ورزش و موسيقي مي باشد. (41)
تبعيت سياسي در سياست کراميه، معطوف به کرامت دو سويه است و بر عکس مشي که در نظام هاي سياسي استبدادي اتفاق مي افتد که بر پايه ي ترس است، در اين جا ملاک همانند نظام سياسي فاضله، نفع متبادله مي باشد. (42) ابن رشد در تحليل چرايي وقوع نظام سياسي کراميه از دو عامل اساسي بحث مي کند:
الف) تربيت خانوادگي زمامدار، معمولاً مادرِ زمامدار، فرزند خود را به گونه اي مي پرورداند که به جاي فضيلت جويي، انتقام جويي از پدر را سر لوحه ي رفتار خود قرار دهد و وقتي بزرگ شد در انديشه افزودن ثروت و سرمايه خويش و.... باشد و خويش را قوي بپندارد. (43)
ب) تصور عمومي و عامل اجتماعي؛ در شرايطي که والي به جهل خويش معترف است، ولي باز برخوردار از احترام و ستايش مي باشد. (44) و مي بيند که کارهايي را که انجام نداده به وي نسبت مي دهند. (45) بنابراين، دو عامل نظري و فرهنگي سبب تبديل نظام فاضله به کراميه مي گردد. در نظام کراميه، بيشترين بر عامل اقتصادي مي باشد. چنانچه عکس اين حالت شود، زمينه ي شکل گيري نظام قله يا خسه و نذاله را به وجود مي آورد.
2. الگوي رياستي پول سالاران يا اليگارشي ( قله، خسه و نذاله )
چار چوب نظري در اين الگو، تمرکز بر انباشت ثروت است که معطوف به مواردي چون پول و زمين مي باشد و شايد علت اساسي آن، طولاني شدن مدت زمامداري حاکمان آن باشد. (46) به دليل طولاني بودن دوره ي زمامداري معمولاً زمامدار در پي جلب اقتصادي و تصاحب امور اقتصادي مي باشد و آن را بر همه چيز ترجيح مي دهد. (47)شرط اساسي واگذاري مناصب سياسي دراين نظام، برخورداري از ثروت افزون تر است که آن را نشانه ي زرنگي و برخورداري از حسن تدبير در معيشت مي دانند؛ (48) بنابراين در تصدي امور عام، (49) کفايت ثروت و برخورداري آن را پذيرفته اند و راه هاي به دست آوردن قدرت براي تحصيل ثروت مي باشد که گاه درکشاورزي و گاه از تجارت و... به دست مي آمد. (50) ابن رشد ثروت را دو گونه معرفي مي کند؛ گونه ي طبيعي مانند موارد پيشين و گونه ديگر وضعي است مانند درهم و دينار که در معاملات به کار مي آيد و درحکم معيار آنان مي باشد. (51)
در نظام پول سالار، وضعيت سياسي هميشه در بحران قرار دارد و با اندک فشار داخلي درمعرض فروپاشي قرار مي گيرد. از شاخصه هاي آن، بي ثباتي امور، کوچک شمري آن و به زمين ماندن امور بزرگ است. (52)
در نتيجه در نظام دولت هاي کرامت و دولت هاي پول سالار، از اين حيث که هر دو، ثروت ملاک و معيارشان است، شبيه هم هستند، اما سطح مطلوبيت دولت کرامي در حد تبادل منافع هست و دولت پول سالار در بالاترين حد قرار دارد به گونه اي که والي مردد بين انواع اکتساب مي شود. از ويژگي ديگر اين الگو، افزايش فقرا و گسترش بحران ها، سرقت ها و شرارت ها مي باشد. (53)
3. الگوي رياستي فقرا و آزادگان ( جماعيه و حريه )
طلب آزادي سياسي و مساوات عنصر غالب دراين الگو است که در آن هر کسي خود را از هر قيد و بندي رها مي داند و امور را به ميل شخصي انجام مي دهد (54) و ميل و نفع ملاک اساسي دراين الگو مي باشد. همين عامل سبب مي شود که اقشار و انواع جريان هاي متعارض در کنار هم قرار گيرند. گروهي در طلب کرامت، عده اي در پي ثروت و دسته اي در فکر غلبه و... در مجموع، هر گروهي، جرئت پي گيري مطالبات خود را يافته اند. به همين سبب، اين الگو در نظر ابن رشد، مستعدترين الگو براي نشو و نماي مدينه فاضله (55) اعلام مي شود.سطح بالاي تعامل بين اتباع و زمامدار به گونه اي است که هر فرد و گروهي، خود را برخوردار از آزادي عمل مي داند که بر طبق تشخيص و اراده ي خود عمل مي کند و آن را تضمين کننده ي دوام و بقاي عمر نظام سياسي قلمداد مي نمايد. (56)
در نمونه ي اعلاي اين الگو، زمامدار کسي است که حقيقتاً قدرت انديشيدن، جرئت تصميم گرفتن را دارد. وي، فردي آزادي گرا و معترف به حقوق ديگران مي باشد و مردم نيز ضمن حقوق اجتماعي خويش، حق زمامدار را به رسميت مي شناسند و رفتارشان در محدوده تأمين منافع و مصالح ديگران است. (57) در اين الگو، خانه همانند مدينه ي فاضله مقصد اوّل است، با اين تفاوت که در اين جا خانه بر اساس، حسب و نسب تعريف شده و آن جا بر اساس فضيلت تعريف مي شود. (58) افراد در اين الگو قادر به بهره جويي از تمامي چيزهايي که آنها را طيب دانسته اند مي باشند و خويشتن را مستحق آزاد بودن مي انگارند. ابن رشد برخي از جوامع زمانه اش را در اين الگو جاي مي دهد. (59)
دراين الگو، واگذاري قدرت سياسي بر اساس توافقي است که صورت پذيرفته، (60) ليکن قدرت سياسي، قدرت مطلق است؛ يعني آنچه اراده مي کنند و به هر شکلي که مي خواهند مي باشد، (61) به ويژه اگر عمر اين دوره طولاني شود، گرايش به سوي آزادي گرايشي سخت مي گردد، تاجايي پيش مي رود که تحمّل آن بر عامه ي مردم بسيار مشقّت بار مي شود (62) و زمينه براي تأسيس الگوي ديگر فراهم مي آورد. در اين صورت با از بين رفتن اصول اخلاقي، الگوي ديکتاتوري تک نفري شکل مي گيرد، الگويي که محصول ائتلاف بين فقيران و نظاميان عليه ثروتمندان مي باشد و سرمايه و ثروت را از بين مي برد.
4. الگوي تک نفري استبدادي ( و حدانيه السلطه )
ابن رشد، سبب اساسي وقوع چنين الگويي را افراط در طلب آزادي (63) و پذيرش خواسته هاي بي حد و حصر زمامدار مي داند. که آلوده به آرزوهاي زمامدار مانند فردي مي باشد که چيزي را در خواب مي بيند، در بيداري به طلب آن رود.برجسته ترين ويژگي اين مدل سياسي وجود حاکم آغشته به اميال سيري ناپذير مي باشد که حصه ي بهيمي او بر قواي عقلاني اش چيره است. (64) و پيوسته به خوردن شراب، استعمال بخور ( ترياک ) و استفاده از عطري يات مي پردازد و حالت او همانند حالت ديوانگان و آدم هاي مست مي باشد. (65)
ساکنان اين سامان، کساني اند که درمانده و آغشته درحسرت، اندوه و حزن مي باشند و در قبال حاکم افرادي ذليل تر و مطيع هستند، حاکمي حسود، ظالم و خود پسند که غير از خودش و آرزوهايش، هيچ کس ديگري را دوست ندارد. (66)
اساس تبعيت سياسي نيز بر جهل مردم و ترس مداوم متفکران استوار است که هر لحظه با تهديد مالي، جاني، تبعيد، مصادره ي اموال و... خود را مواجهه مي بينند، به گونه اي که بقا و دوام چنين نظامي مرهون همين دو عنصر است. پس بين حاکم و اتباع، تنفر و انزجار و دشمني ديرينه جاري مي باشد. زندگي حاکم مانند زندگي زنان محصور درخانه است. به نظر ابن رشد، بنيان اين الگو بر به کارگيري نيروي نظامي قرار دارد که در قبال رسيدن به مال و ثروت و.. از حاکم و مطامع او حمايت مي کنند، (67) در نتيجه سلاح اينان ايجاد خوف و وحشت و تطميع افراد مي باشد. همين طور در اين الگو مردم به ثروتمند و فقير تقسيم مي شوند و زمامدار هر ازگاهي از اين تعارض سوء استفاده مي کند و به مصادره ي اموال ثروتمندان و توزيع آن در بين اعوان و انصارش مي پردازد سيستم طفيلي و نور چشم پروري را به وجود مي آورد، همچنين توزيع مناصب و امکانات هم بر همين منوال قرار دارد.
در حالي که مردم عادي محتاج تأمين نيازهاي روانه اند. (68) و تلاش آنها صرفاً براي بقاست، دستگاه سياسي در فکر بناي قصرها، معبدها و مقبره هاي بزرگان است تا بدان تفاخر کند. (69) و اسير نيازهاي تفنني و مصنوعي مي باشد؛ اينها سياست اندوه وحزن و حسرت مي باشد. (70)
از نظر ابن رشد، اين مدينه، دورترين الگو به الگوي فاضله است،(71) چون در آن رعب، جور و فساد همه با هم در يک جا جمع شده است و مردم در بدترين وضع ممکن قرار دارند بدون اين که بتوانند کاري را انجام دهند، اگر هم انجام بدهند، بسيار ناچيز و بي تأثير مي باشد؛(72) چنين وضعيتي مستعد توليد انواع آشفتگي و بحران ها مي باشد.
مکانيزم واگذاري مناصب سياسي، تابعي از سنت پدرسالارانه با ملاحظه پيوندهاي فاميلي مي باشد. (73) و قانون اراده ي شخص زمامدار است که تخلف از آن مجازات شديدي را در پي دارد تا مايه عبرت ديگران شود.
تحليل آخرين ابن رشد، از اينان آن است که اينان را در شهواتشان غوطه ور مي داند و در پي آن اند که همه اهالي را درخدمت خويش
در آورند. (74)
سرزمين
بزرگ ترين خير سياسي براي يک اجتماع، به نظر ابن رشد، آن است که سرزمين متفرق را به کشوري واحد مبدّل کنند تا در آن امور به سامان مشخص برسد. همچنين بر اين باورند که شري بدتر از تبديل سرزمين واحد به مناطقي متفرق نيست. (75) وي نسبت اين عامل با مدينه فاضله را اين گونه مي داند که درمدينه فاضله يک سرزمين براي دخل و خرج کلّ ساکنان مي باشد، ولي در غير فاضله، يک سرزمين، براي دخل و خرج زمامدار مي باشد. (76)در مجموع، سرزمين، اندازه و موقعيت آن در چگونگي سامان سياسي امنيتي مؤثر است، به خصوص در مورد نيروهاي نظامي تنها تفاوت آن در اين است که در اين الگو، نيروها در قبال مزد و مواجب مي باشند.
ارتش مزدور
نقش اساسي چنين نيروهاي نظامي، تأمين امنيت عمومي است که قدر مشترک نظام فاضله و غير فاضله مي باشد. امّا نيروي نظامي در نظام غير فاضله در همه ي عرصه ها به خصوص در فرهنگ، اقتصاد و سياست دخالت مي کند.تأمين امنيت حاکمان پيوسته مهم ترين وظيفه اينان مي باشد. (77) دفاع از منويات حاکم در توليد ثروت و کنترل جريان فقرا عليه اغنيا يا بالعلکس، به عهده ي همين نيرو گذارده مي شود. به همين دليل آموزش و تربيت فرزندان اينان براي به وجود آوردن نگهبانان کاردان (78) اهميتي اساسي دارد.
قانون و قانون گذاري
قانون مبين نوعي عقلانيت است که اساس آن بر مفيد و مضرّ بودن بي قانوني قرار دارد. (79) در نظام غير فاضله، گاه اوامر زمامدار عين قانون تلقي مي شود و زماني از آن به عنوان ابزاري براي سرکوب مخالفان و تأمين منافع خود بهره مي گيرند. درنظام سياسي فاضله، قانون تأمين کننده نفع عمومي است، اما در نظام غير فاضله کارکرد قانون، تأمين وحفظ زمامداران و اقشار خاص مي باشد.پينوشتها:
1. همان، ص 177.
2. همو، تلخيص الخطابه، ص 220.
3. همو، الضروري في السياسه، ص 177.
4. همان، ص 176.
5. همو، تلخيصث الخطابه، ص 49.
6. همو، الضروري في السياسه، صث 178.
7. همان، ص 179.
8. همو، تلخيص السياسه، ص 221.
9. همان، ص 192.
10. همان.
11. همان، ص 210.
12. همان، ص 218.
13. همو، الضروري في السياسه، ص 178.
14. همان، ص 177.
15. همان، ص 173.
16. همان، ص 174.
17. همان.
18. همو، تلخيصث السياسه، ص 192.
19. همو، الضروري في السياسه، ص 186.
20. همان، ص 187.
21. همان، ص 186.
22. همان، ص 189.
23. همان، ص 200.
24. همان، ص 177.
25. همو، تلخيص الخطابه، ص 68.
26. همو، تلخيص السياسه، ص 321.
27. همو، الضروري في السياسه، ص 176.
28. همان، ص 202 و 69: « التي تکون الرئاسة التي يتسلّط فيها المتسلّطون علي المدنيّين ...بأن تحصل الثروة... »
29. همان، ص 203: « ...أشد النّاس عبوديّة ».
30. همان، ص 189.
31. همان.
32. همان، ص 177.
33. همان.
34. همان، ص 178.
35. همان، ص 178.
36. همان، ص 180.
37. همان، ص 184.
38. همان، ص 168.
39. همان، ص 171.
40. همان، ص 172.
41. همان، ص 181.
42. همان، ص 171.
43. همان، 183.
44. همان، ص 184: « الذين يزجّون بأنفسهم فيما ليس لهم به شأن و يعملون مالا صلة لهم به، يمجّدون و يمدحون يدعونهم قاهرين. »
45. همان.
46. همان.
47. همان.
48. همان، ص 173.
49. همان، ص 185.
50. همان.
51. همان، ص 173.
52. همان، ص 185.
53. همان، ص 187.
54. همان، ص 174.
55. همان.
56. همان.
57. همان.
58. همان، ص 175.
59. همان.
60. همان، ص 189؛ « وتکون الرئاسة فيهم علي التعاضد لاتّفاق اتّفقوه ».
61. همان، ص 193.
62. همان، ص 176.
63. همان، ص 203؛ « فواحد إنيّ التسلّط أشدّ الناس عبوديّة و ليس له حيلة في اشباع شهواته، بل هو أبداً من تواتر دائم من هذه الصفة فهو ضعف النفس و هو حسود و ظالم لايحبّ أحداً من الناس و يعيش عيش المرأة » .
64. محمد عباد الجابري، ابن رشد، سيره و فکر، دراسة و نصوص، ص 331.
65. همان، ص 332.
66. همان، ص 335.
67. همان، ص 195.
68. همان.
69. همان، ص 200.
70. همان، ص 201.
71. همان.
72. همان، ص 203.
73. همان، ص 200.
74. همان، ص 194.
75. ابن رشد، الضروري في السياسه، ص 130.
76. همان، ص 111.
77. همان، ص 111.
78. همان، ص 106.
79. همو، تلخيص الخطابه، ص 38.
سلمان، محمد؛ (1390)، انديشه سياسي ابن رشد، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول.
/م