مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
آن جا که سخن به فضيلت قرآن رسد چه بهتر که انسان مکث و توقف کند و خود را در برابر قرآن، کوچک ببيند و به عجز و زبوني خويش اعتراف نمايد چون اعتراف بر عجز و نارسايي، در بيان عظمت قرآن شايد شايسته تر و رساتر از گفتار و يا قلم فرسايي در مدح و ثناي آن باشد؟!
انسان آن موجود ممکن و محدود، چگونه مي تواند حقيقت و واقعيت گفتار خداي بزرگ و نامتناهي را درک نموده و آن ذات بي نهايت را در مغز کوچک خود بگنجاند و با کدام نيرو مي تواند موقعيت و ارزش واقعي قرآن را در مغز نارساي خود ترسيم و بيان کند؟!
يک نويسنده- هر چند هم توانا باشد- در اين باره چه مي تواند بنويسد و يا يک خطيب گويا هر چند هم گوياتر باشد چه بر زبان آرد که شايسته آن باشد؟! آيا موجود محدود مي تواند به جز يک موجود محدودي را توصيف و تعريف کند؟
در عظمت قرآن همان بس، که گفتار و کلام پروردگار بزرگ است و در مقام و منزلت آن همان بس که معجزه ي پيامبر خاتم و آياتش متکفل هدايت بشر و ضامن سعادت انسان هاست. افراد بشر را در تمام شئون زندگي و در همه ي قرون و اعصار رهبري مي کند. مجد، سيادت و سعادت هميشگي آنان را تضمين و تامين مي نمايد. اين حقيقت را از خود قرآن بشنويم آن جا که مي گويد:
(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ )(1)
اين قرآن انسان را به استوارترين راه ها هدايت مي کند.(کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ )(2)
(اين) کتابي است که بر تو نازل نموديم تا مردم را به فرمان پروردگارت از تاريکي ها به روشنايي( ايمان، عدل و آگاهي) ببري.(هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ )(3)
اين قرآن، گفتار روشني است براي عموم مردم، هدايت و اندرزي است براي پرهيزگاران و از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در اين باره چنين آمده است که:فضيلت و برتري گفتار خدا بر ساير گفتارها به مانند برتري خود پروردگار است بر مخلوقاتش.(4)
در اين جا رمز حقيقتي که در ابتداي سخن بدان اعتراف نموديم، روشن مي شود و آن اين که: شايسته است انسان از سخن گفتن در عظمت و فضيلت قرآن لب فرو بندد و آن را به ناظران قرآن، راسخين و متخصصين در علوم آن موکول کند. زيرا آنان به حقيقت و عظمت قرآن از همه آشناترند و آنانند که انسان را به ارزش و واقعيت قرآن رهبري مي کنند و آنانند که در فضيلت، قرين و همدوش قرآنند و در هدايت و رهبري سهيم و ياران آن.
چنان که جد بزرگوار رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)، همان کسي که او قرآن را براي بشر عرضه داشته، انسان را به سوي احکام آن دعوت مي کند، همان کسي که ناشر حقايق و تعاليم قرآن مي باشد، در اين باره چنين مي گويد که:
من در ميان شما دو امانت بزرگ و گران بها مي گذارم: قرآن و عترت(خاندانم) اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا در واپسين روز در کنار حوض کوثر بر من وارد آيند.(5)
از اين حديث چنين استفاده مي شود که خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) قرين و همدوش قرآن و راهنمايان مردم به سوي آن و آشناترين افراد به احکام قرآن مي باشند. پس چه بهتر که در توصيف و شناسايي قرآن به گفتار آنان اکتفا کنيم. از افکار و راهنمايي هاي سودمندشان رهنمون و الهام بگيريم.
آري در فضيلت قرآن احاديث فراواني از آنان نقل گرديده، علامه ي مجلسي آن ها را در جلد 19 بحارالأنوار(6) جمع آوري نموده است که ما قسمتي از آن احاديث را در اين جا مي آوريم:
حديث اول
حارث همداني مي گويد: وارد مسجد شدم، گروهي را ديدم که دور هم نشسته در پاره اي از احاديث به بحث، مجادله و گفت وگوهاي بي فايده پرداخته اند. سپس به حضور اميرمؤمنان(عليه السّلام) بار يافتم و جريان را به سمع وي رسانيدم و آن حضرت فرمود: واقعاً چنين روشي را اتخاذ نموده اند؟ گفتم: آري. آن گاه علي(عليه السّلام) گفت:حارث! من از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که فرمود: ديري نپايد که فتنه ها برپا گردد. عرضه داشتم يا رسول الله! راه رهايي از اين فتنه ها چيست؟ فرمود: قرآن کتاب خدا، کتابي که راه حل اختلافات و کشمکش هاي شما در آن است، کتابي که مي تواند حق و باطل را به آساني از هم جدا و روشن سازد، حقيقتي که هزل و شوخي به آن راه ندارد، کتابي که هر جبار و ستمگري آن را به دور اندازد؛ خداوند کمر او را مي شکند و بر خاک مذلت و هلاکتش مي نشاند و هر کس هدايت را در غير آن بجويد به ضلالت و گمراهي مي افتد. آن همان ريسمان محکم الهي است که ارتباط انسان با خدايش بدان بسته است و آن همان کتاب حکمت آميز و راه مستقيم است و آن همان کتابي است که اميال و هوس هاي بشري و دست اهريمنان، نمي تواند او را تغيير دهد.
در اثر همان کتاب است که زبان ها از اشتباه مصون مانده، گفت و گوهاي باطل و بي فايده پايان مي پذيرد. دانشمندان از خواندن و تفکر در آن سير نمي شوند. با گذشت اعصار و قرون، کهنه و فرسوده نخواهد شد، کتابي که عجايب و مزاياي آن بي پايان است. اين قرآن همان گفتار است که وقتي جنيان آن را شنيدند دلباخته آن گرديدند و بي اختيار گفتند:« إنّا سَمِعنا قُراناً عَجَباً، يَهدي اِليَ الرُشدِ فَامنّا بِهِ»؛ يعني ما قرآن اعجاب انگيزي مي شنويم که به سوي سعادت رهبري مي کند.
هر کس با قرآن سخن بگويد گفتارش درست خواهد بود و هر کس طبق آن حکومت و قضاوت کند، به عدالت قضاوت نموده است و هر کس عمل خود را با آن تطبيق کند به اجر و پاداش نيک خواهد رسيد، هر کس مردم را به سوي آن دعوت نمايد، به راه راست و مستقيمي هدايت نموده است.
آن گاه علي(عليه السّلام) خطاب به حارث همداني فرمود:
«خذها يا اَعوَر» يعني، اي اعور اين حديث را از من به يادگار بگير!(7)
توضيح حديث
اين حديث از نکات جالبي برخوردار است که مهم ترين آن ها را در اين جا توضيح مي دهيم:1- در اين حديث، اين جمله آمده است: «قرآن، اخبار گذشته و آينده را در بر دارد.» که در اين جمله، چند احتمال به نظر مي رسد:
الف- ممکن است منظور از اخبار آينده حوادثي باشد که در جهان آخرت به وقوع خواهد پيوست، زيرا قرآن انسان را به عالم برزخ و حساب، روز بازپسين و روزي که نتيجه و پاداش اعمالش را از نيک و بد خواهد ديد؛ متوجه مي سازد و از چنين عوالم و حوادثي خبر مي دهد و شايد اين احتمال قوي تر از احتمالات بعدي باشد.
مؤيد و گواه اين مطلب جمله اي است که علي(عليه السّلام) در ضمن خطبه اي مي فرمايد: « اين قرآن خبر گذشتگان و آيندگان شما را در بردارد. اين قرآن حکم اختلافات و منازعات شما را روشن مي سازد. اين قرآن اخبار روز بازپسين و معاد شما را نيز بازگو مي کند.»
ب- ممکن است، آينده اشاره به پيشگويي هاي قرآن باشد زيرا قرآن از حوادثي اخبار داده است که اين حوادث سال ها بعد از نزول قرآن تدريجاً به وقوع پيوسته و خواهد پيوست.
ج- احتمال سوم اين است که منظور از اخبار آينده قرآن همان اخبار ملل و اقوام گذشته باشد که قرآن از وقوع آن ها و اين که آن ها بدون کم و کاست در ميان آيندگان نيز جريان پيدا خواهد نمود، خبر مي دهد.
بنابراين احتمال، جمله ي مذکور اشاره به معناي اين آيه شريفه مي باشد که مي گويد: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍٍ »(8) شما نيز روش اقوام گذشته را مو به مو اجرا خواهيد نمود و مسير آنان را در انحراف از حق و تکذيب انبيا، در بهانه جويي و طغيان که نتيجه آن بدبختي و هلاکت حتمي است، خواهيد پيمود.
و باز اين جمله اشاره به حديثي است که رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
« شما نيز سنت ها و روش هاي ناپسند و پوسيده ي گذشتگان را احيا نموده، از همان سنت ها پيروي خواهيد نمود.»(9)
2- اما گفتار آن حضرت: « هر جبار و ستمگري، قرآن را به پشت سر اندازد، خداوند کمر او را مي شکند.» رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با اين جمله، مصونيت قرآن را از تحريف، تضمين مي کند و اين نويد را مي دهد که اين کتاب آسماني از دستبرد ستمگران و تحريف بدعت گذاران محفوظ خواهد ماند و خداوند آنان را از اين عمل ناشايست جلوگيري خواهد نمود.
آنان هرگز نمي توانند، قرآن را بازيچه و ملعبه ي خويش قرار دهند، احکام آن را از ميان بردارند و يا تحريفش کنند همان طور که با کتب اديان گذشته اين گونه رفتار کردند(10) و متن آن ها را تغيير داده، تحريفش نمودند.
اين جمله در واقع همان حقيقت را مي رساند که جمله ي ديگر حديث آن را بدين صورت بيان نموده است: «لا تُزِيغُ بهِ الأَهوا»، يعني هوي و هوس ها و خواسته هاي نامشروع نمي تواند آن را تغيير دهد و حقيقت آن را دگرگون سازد.
چون ما مي دانيم که هوس هاي بشري گاهي در معاني قرآن راه يافته، آيات آن طبق آرا و عقايد شخصي معنا گرديده است ولي واقعيت، حقايق، احکام و الفاظ قرآن همان است که از روز اول بود و در طي قرون و اعصار خواهد بود و تا آخرين روز نيز تغيير نخواهد پذيرفت.
3- نکته سومي که از اين حديث استفاده مي گردد، اين است که اگر مسلمانان در خصومات و منازعاتشان به قرآن برگردند؛ کشمکش ها و اختلافات فکري و عملي شان را به قرآن ارائه کنند، قرآن راه حل روشن و عادلانه اي براي مسلمانان در اختلافشان نشان مي دهد و به راستي و عدالت در ميانشان حکومت و قضاوت مي کند، حق و باطل را به روشني از هم جدا و مجزا مي سازد.
آري اگر مسلمانان قوانين قرآن را به مورد اجرا مي گذاشتند؛ حدود و جوانب آن را رعايت مي کردند و طبق دستور و فرمان آن کتاب بزرگ قدم برمي داشتند؛ حق را کاملاً مي شناختند و با مقام و موقعيت خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آشنا مي گرديدند، خانداني که رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را همدوش و قرين قرآن معرفي نموده است و همانند قرآن خليفه و جانشين خود قرار داده است.
واقعاً اگر مسلمانان قرآن را در پيشاپيش خود قرار مي دادند و از روشنايي آن کسب نور مي نمودند. از عذاب دائمي و انحطاطي که دامنگيرشان شده است، در امان بودند و در پرتگاه بدبختي و ذلت سقوط نمي کردند. نکبت ها و تاريکي هاي ضلالت و گمراهي آنان را بدين گونه فرا نمي گرفت، هيچ حکمي از احکام خدا از هدف عالي خود منحرف نمي شد و هيچ قدمي از مسير صحيح و راه راست لغزش نمي کرد.
ولي مسلمانان قرآن را به پشت سر انداخته، به دوران جاهليت برگشتند و از اميال و خواسته هاي نامشروع شان پيروي نموده، در زير پرچم باطل پناهنده گرديدند و به تدريج اختلافاتي در ميانشان پديدار شد. اين اختلافات روز به روز شديدتر گرديد تا به صورت گروه هاي مختلف درآمد: گروهي گروه ديگر را تفسيق و يا تکفير نموده، ريختن خونشان و به غارت بردن اموالشان را تجويز کردند، توهين و تاختن به يکديگر را عبادت و وسيله ي تقرب به پيشگاه خداوند پنداشتند و همان اختلاف و تشتت گواه آشکاري است بر اين که مسلمانان از قرآن فاصله گرفته، از اسلام فرسخ ها دوري جسته اند.
حديث دوم
اميرمؤمنان علي(عليه السّلام)، در توصيف و تعريف قرآن چنين مي گويد: «قرآن آن نور مطلق است که غروب و افول بر آن راه ندارد، چراغ روشني است که به خموشي نمي گرايد، آن درياي ژرف و پهناوري است که عمق آن پيدا نيست، آن راه راست و مستقيمي است که رهروانش را گمراه نمي سازد، پرتو تاباني است که ظلمت و تاريکي به آن راه ندارد، فيصل دهنده اي است که دلايل آن سست نخواهد بود. بيان واضح و روشنگري است که اصول و دلايل آن خلل ناپذير، داروي شفابخشي است که با داشتن آن از امراض و بيماري ها ترسي نيست، مايه ي عزت و سربلندي است که ياران آن خوار و مغلوب نخواهند گرديد، و حقيقتي است که طرفدارانش بي يار و ياور نخواهند بود.قرآن گنجينه ي ايمان و مرکز آن است، درياي علوم و سرچشمه دانش، گلستان و بوستان عدالت و دادگستري است.
قرآن اساس و زيربناي اسلام و وادي هاي حق و دشت هاي پهناور آن است، قرآن دريايي است که آبکشان نتوانند آب آن را تمام کنند و چشمه اي است که آبش تيره و آلوده نخواهد بود و آبشخوارش در اثر تراکم و کثرت واردين تنگ نخواهد گرديد منزلي است که راه هاي آن صاف و هموار و مسافرينش هرگز گمراه نخواهند شد.
قرآن نشانه ها و علائم روشني است که عابرين از آن غفلت نورزند و تل هاي بلندي است که قصدکنندگانش نتوانند از آن بگذرند.
قرآن کتابي است که خداوند آن را سيراب کننده تشنگان علم و بهار دل هاي فقها و دانشمندان و آخرين مقصد نيکان و صالحان قرار داده است.
قرآن دوايي است که با بودن آن دردي نيست، نور و روشنايي است که هرگز به ظلمت و تاريکي نگرايد، ريسماني است که دستگيره ي آن، محکم و ناگسستني و پناهگاه محکم و بلندي است که دست يغما و چپاول به آن راه ندارد، براي دوستداران عزت و بر واردينش ايمني بخش است و براي پيروانش وسيله ي هدايت و رستگاري و براي تمسک کنندگانش وسيله ي عذرخواهي است. قرآن دليل محکم و استواري است براي استدلال کنندگان، گواه حق و زنده اي است براي کسي که در خصومت ها به آن استشهاد کند و وسيله ي پيروزي است براي اجتماع کنندگانش، حاملانش را به سوي سعادت مي برد و عاملانش را به مقام عالي و بلندي، پرواز و اوج مي دهد.
قرآن علائم و راهنمايي هايي است براي متفکرين سپري است براي طالبان سلاح، علم و دانشي است براي کسي که آن را در مغز خود جاي دهد و حديث درستي است براي کسي که آن را نقل کند، قضاوت حق و عادلانه اي است براي کسي که در ميان مردم با آن، حکومت و قضاوت نمايد».(11)
اين خطبه نيز مانند خطبه پيش به نکات قابل توجه و مهمي مشتمل است که اينک پاره اي از آن ها را در اين جا مي آوريم:
توضيح حديث:
1- «چراغ روشني است که نور آن به خموشي نگرايد.»(12) هدف آن حضرت از اين جمله و جملات ديگر مشابه آن که در اين خطبه به کار رفته، اين است که دوران حقايق و مفاهيم آيات قرآن محدود و موقت نيست، آيات آن جاوداني و احکامش هميشه نو و زنده مي باشد.مثلاً: بعضي آيات قرآن در مورد خاص يا درباره ي شخص و جمعيت مشخصي نازل شده ولي در عين حال مفهوم اين گونه آيات، عموميت داشته و تا روز قيامت به همگان و تمام موارد مشابه شامل مي شود و به مورد نزول اختصاص ندارد.
در اين مورد عياشي از امام باقر(عليه السّلام) چنين آورده است که آن حضرت در تفسير آيه( وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ )(13): يعني که: هر قومي را راهنمايي هست، فرمود: منظور از اين راهنما علي بن ابي طالب (عليه السّلام) است و اين راهنما در هر زمان از ما خاندان رسالت خواهد بود.
راوي مي گويد: جانم به قربانت پس تو نيز مشمول و مصداق اين آيه هستي و از همان هاديان و راهنمايان که در آيه آمده است، مي باشي؟
فرمود: آري، من نيز مشمول اين آيه بوده، يکي از مصاديق و معاني آن مي باشم زيرا آيات قرآن هميشه زنده مي باشد، زوال و فنا هرگز در آن راه ندارد و اگر آيه اي که درباره ي ملت معيني نازل گرديده است با از بين رفتن آن ملت، دورانش سپري مي شد: دوران تمام آيات قرآن تا به امروز به پايان مي رسيد ولي چنين نيست بلکه همان آيه براي آيندگان نيز همان طور شامل است که براي گذشتگان صادق بود.(14)
امام صادق(عليه السّلام) نيز در اين باره مي فرمايد:
«قرآن زنده و جاويد است و هرگز از بين نمي رود و مانند پيدايش و جريان شب و روز در همه ي ادوار و ازمنه جريان و سريان دارد و به مانند حرکت و سير آفتاب سير مي کند و همان طور که به مسلمانان دوران اول روشنايي مي بخشيد، به آيندگان نيز نورافکن و روشني بخش خواهد بود.»(15)
در کافي چنين آمده است که: عمر بن يزيد معناي آيه( وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ )(16) را از امام صادق(عليه السّلام) سؤال نمود. امام در پاسخ وي چنين فرمود: «اين آيه درباره ي خاندان پيغمبر نازل گرديده است که مؤمنين بايد نسبت به آن خاندان محبت ورزيده، ارتباط شان را با آنان محکم و استوار سازند. امام (عليه السّلام) به گفتار خود افزودند: در عين اين که اين آيه درباره ي خاندان پيامبر است، ممکن است درباره ي خويشاوندان تو نيز شامل و صادق آيد. آن گاه امام فرمود: تو از کساني مباش آيه اي را که در مورد خاصي نازل شده است، به همان مورد اختصاص مي دهند.»
در تفسير فرات کوفي آمده است: اگر مفهوم آيه اي که درباره ي جمعيت و يا ملت معيني نازل گرديده است با از بين رفتن آن جمعيت از بين مي رفت، ديگر از قرآن اثري باقي نمي ماند. ولي تا آسمان ها و زمين پابرجاست. قرآن نيز پابرجا بوده و به ازاي عمر دنيا در جامعه بشري جريان خواهد داشت و درباره ي هر قوم و ملتي آيه اي در قرآن هست که سرنوشت شان را مشروحاً براي آنان بازگو مي کند، خواه به نفع شان باشد و يا به ضررشان.(17)
در اين مورد احاديث فراواني نقل گرديده است که ما به عنوان نمونه به همان چند حديثي که در اين جا آورديم اکتفا مي کنيم.
2- «راه راست و مستقيمي است که رهروانش گمراه نگردند».(18) منظور آن حضرت از اين جمله اين است که قرآن راهي را نشان مي دهد که هر کس آن راه را در پيش گيرد هرگز گمراه نمي شود و در ضلالت و هلاکت قرار نمي گيرد زيرا خداوند قرآن را براي راهنمايي و هدايت مردم و تأمين سعادت آنان فرستاده است تا بندگان فرمانبردار خود را از ضلالت و هلاکت حفظ نموده، از گمراهي و بي راهه رفتن نجاتشان دهد.
3-« بيان واضح و روشنگري است که اصول و براهين آن خلل ناپذير است.»(19) در معناي اين جمله دو احتمال به نظر مي رسد:
يکي اين که: اساس و پايه هاي معارف و تعاليم قرآن و زيربناي تمام حقايق آن فطرت بشر و قانون طبيعت است و چنان بر روي آن محکم و استوار بنيان شده است که به هيچ وجه، تزلزل و انهدام نخواهد پذيرفت.
دوم اين که: الفاظ و کلمات قرآن که نشان دهنده ي حقيقت قرآن است، تغييرپذير نبوده، هيچ خلل، زيادت و نقصاني در آن راه ندارد. بنابراين احتمال در اين جمله به مصون و محفوظ بودن قرآن از تحريف اشاره گرديده است.
4- «قرآن گلستان و بوستان عدالت و دادگستري است.»(20) منظور از اين جمله اين است که عدالت و دادگستري به تمام معنا و با تمام جهات و جوانبش: عدالت در عقيده و افکار، عدالت در عمل و اخلاق، عدالت در قضا و داوري، عدالت اجتماعي و انواع عدالت ها در قرآن جمع گرديده، از آن جا به جوامع بشري سرازير مي گردد. پس قرآن مرکز و محور عدالت و محل تجمع و پرورش نهال و درختان عدل و داد است.
5-« قرآن اساس و زيربناي اسلام است.»(21) منظور از اين جمله اين است که ثبات و استحکام اسلام بر پايه قرآن است، همان طور که ديگ، روي پايه هاي اجاق قرار مي گيرد و محتوياتش پخته شده، براي استفاده عموم آماده مي شود.
6-« قرآن وادي هاي پهناور حق است.»(22) منظور آن حضرت از اين جمله اين است که قرآن محل پرورش و نشو و نماي حق و حقيقت است. در اين جمله قرآن به وادي هاي وسيع، هموار، بي خطر و اطمينان بخش و حق نيز به نباتات، گل ها و سبزي هايي که در آن وادي مي رويد تشبيه شده است.
در اين جمله به اين نکته نيز اشاره شده است که هر کس به غير قرآن تمسک جويد و از راه ديگر حق را پي جويي کند، هرگز به آن نخواهد رسيد زيرا تنها قرآن است که منبت و چمنزار حق است و حق را به جز در قرآن در جاي ديگر نتوان يافت.
7-« قرآن دريايي است که آبکشان نتوانند، آب آن را تمام کنند.»(23) معناي اين جمله و جملات بعديش اين است: کساني که مي خواهند در فهم دقايق و معاني قرآن غور کنند نمي توانند به عمق آن برسند و به مفاهيم قرآن احاطه پيدا کنند زيرا رموز و اسرار قرآن پايان ناپذير و تمام ناشدني است.
از اين جمله معناي ديگر نيز استفاده مي شود که: دقايق و اسرار قرآن با کشف آن ها تمام نمي شود و نقصاني در آن حاصل نمي گردد، همان طور که چشمه هاي پرآب و ريشه دار با استفاده از آن، آبشان به نقصان و کاستي نمي گرايد.
8-«تل هاي بلندي است که قصدکنندگانش نتوانند، از آن بگذرند.»(24) منظور اين است که محققين و کاوشگران که در فکر رسيدن به حقايق و مفاهيم قرآنند، نمي توانند به قله هاي مرتفع آن برسند و از آن جا نيز بگذرند و شاهباز بلند پرواز فکر بشر هر چند پرزند و اوج بگيرد قبل از رسيدن به قله هاي بلند لطايف و دقايق قرآن احساس خستگي نموده، در برابر آن پر مي ريزد.
از اين جمله چنين استفاده مي گردد که قرآن داراي بطون و معاني مختلفي است که فکر انسان از درک کامل آن ها عاجز است.
به احتمال ديگر معناي جمله چنين است که: قصدکنندگان مفاهيم و دقايق قرآن چون به قلعه مرتفع آن رسيدند، در آن جا مکث و توقف مي کنند و قدم از قدم برنمي دارند و لب از لب برنمي گشايند زيرا با رسيدن به آن مرحله در واقع به مقصد و آرمان نهايي خويش رسيده، به هدف عالي و نهايي خود نائل آمده اند و مقصد ديگري براي حرکت ندارند.
پينوشتها:
1-بني اسرائيل/9.
2- ابراهيم/1.
3- آل عمران/3.
4- «فضل کلام الله علي ساير الکلام کفضل الله علي خلقه»: بحارالانوار، 16/9، صحيح ترمذي به شرح ابن عربي، 47/11، ابواب فضائل قرآن(ش 1).
5- «انّي تارِکُ فِيکُم الثّقَلينَ کتِابَ اللهِ وَ عِترتي وَ أَهلَ بَيتي و انهّما يفترقا حتي يردا عليّ الحوض»: صحيح ترمذي، 200/13-201؛ مناقب اهل بيت در شرح سند حديث به بخش تعليقات مراجعه شود.
6-طبع قديم مطابق جلدهاي 89، 90 طبع جديد
7- «کتاب الله فيه نبأما قبلکم و خبرما بعدکم و حکم ما بينکم و هو الفصل و ليس بالهزل...»: سنن دارمي، 435/2؛ صحيح ترمذي، 30/11 با مختصر تفاوت در الفاظ؛ بحارالانوار، 7/9 نقل از تفسير عياشي.
8- انشقاق/19.
9-« لترکبّن سنن من قبلکم»: کنزالعمال40/6 و مدارک ديگر اين حديث را در بخش تعليقات بخوانيد.
10- الهدي الي دين المصطفي، 34/1.
11- « ثم انزل عليه الکتاب نوراً لا تُطفأ مصابيحه و سراجاً لايخبوا توقّده...»: نهج البلاغه، خطبه ي 198.
12- و سراجاً لايخبوا توقّده.
13- رعد/7.
14- ان القرآن حي لايموت و الآية حيّة لا تموت فلو کانت الآية اذا نزلت في الاقوام و ماتوا ماتت الآية لمات القرآن و لکن هي جارية في الباقين کما جرت في الماضين.
15- ان القرآن حي لم يمت و انه يجبري کما يحبري الليل و النهار و کما تحبري الشمس و القمر و يحبري علي آخرنا کما يجبري علي اولنا.
16-« مؤمنان کساني هستند که با کساني که خداوند به صله و ارتباط شان فرمان داده است، ارتباط و پيوستگي دارند.» رعد/21.
17- «و لو ان الآية نزلت في قوم ثم مات اولئک ماتت اولئک ماتت الآية لما بقي من القرآن شيءُ و لکّن القرآن يحبري اوّله علي آخره مادامت السّموات و الارض و لکل قومٍ آية يتلوها هم منها بخيرٍ او شر»: مرآت الانوار، صص 3، 4.
18- و منهاجاً لايضلّ نهجه.
19- و تبياناً لاتهدم ارکانه.
20-و رياض العدل و غدرانه.
21- و اثا فيّ الاسلام و بنيانه.
22- و اودية الحق و غيطانه.
23- وبحر لاينزفه المنتزفون.
24-و آکام لايجوز عنه القاصدون.
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
/م